
می خواهد مدتی تنها باشد.
«مرد مقابل» نمایشگر دغدغه ها و مشكلات خانواده های متوسط شهریست. اعضای خانواده به شکلی صوری با هم زندگی می کنند و ارتباط عاطفی با هم ندارند، چرا که شرایط اجتماعی و سیاسی این اجازه را به مستانه نداده است تا با کسی که علائق مشترک دارد پیوند زناشوئی ببندد و به اجبار با کسی ازدواج کرده است که کمترین نکته ی مشترکی با او ندارد. مستانه ادبیات خوانده اما همسرش حقوق. مستانه به هنر علاقمند است و کتاب می خواند، اما فرامرز به فوتبال علاقمند است و همیشه به فکر پول است. این اختلافات با ورود هومان شکل بیرونی پیدا می کند و مستانه را بیش از پیش متوجه تنهائی خود می کند.
شروین، تنها فرزند این خانواده محصول چنین فضائی است. او همیشه با لحن تند و بی ادبانه ای با والدینش صحبت می کند، دوست دخترش را بدون اطلاع والدین به خانه می آورد و آرزوی مهاجرت و رفتن به سرزمینی دارد که بتواند آزادانه علاقه ی خودش به موسیقی را پی بگیرد. اما هومان به او یادآوری می کند که مهاجرت نیز مشکلات خود را دارد و او باید سعی کند با همین شرایط اهداف خود را پیگیری کند.
مرد مقابل نشان می دهد که:
1- همسر، انتخابی از سر اجبار بوده است. این اجبار ریشه اجتماعی و منبعث از تحولات سیاسی دارد.
2- محصول این ازدواج فرزندی بی ادب و متمرد است که مستعد ارتکاب جرم و بزه هست.
3- آدمها در چنین فضائی تنهایند و هر یک علائق خود را جداگانه پیگیری می کنند.
4- چنین خانواده ای که بر پایه ی مصلحت، اجبار و متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعیِ بحرانی شکل گرفته، ممکن است با تلنگر کوچکی از هم بپاشد.
«مرد مقابل» پایانی تلخ دارد. این تلخی زائیده تلنگری است که هومان، مهاجر سالهای اول انقلاب به خانواده می زند. گوئی اعضای خانواده در حالتی نیمه هشیار در کنار هم بودند و بازگشت به زمان گذشته آنها را بیدار کرده و حقیقت تلخ مواجه شدن با خود های استحاله یافته را محقق كرده است. شايد پيام «مرد مقابل» اين است كه برای دوام زندگی بهتر است به گذشته ی خود برنگردیم و همواره در زمان حال زندگی کنیم. هر گونه عقب گردی به گذشته ما را در اندیشه ی آرزوهای از دست رفته فروخواهد برد و دردهای التیام یافته سرباز خواهد زد.
این اندیشه در نمایشنامه «رضا موتوری» نوشته ی محمد چرمشیر به شکل دیگری مطرح شده است. خلاصه داستان این نمایشنامه چنین است:
جلال معلم بازنشسته اي ست که با پسر (فريدون) و دختر (ملاحت) مطلقه اش و همچنین با همسرش (فيروزه) مدام بگو مگوی می کند. بچه ها، بر خلاف خواسته جلال، نه تحصيلات عاليه دارند و نه موقعيت اجتماعي خوب. او به زعم خود عليرغم تلاشي كه كرده هيچ موفقيتي كسب نكرده است. چرا كه جلال به همراه همسرش به جاي رفاقت و دوستي با فرزندانشان، فقط در فكر كار و تامين معاش بوده اند و نتوانسته اند آنطور كه بايد به تربيت فرزندانشان رسيدگي كنند.
محمد چرمشیر در این نمايشنامه همچون «مرد مقابل» به دغدغه ها و مشکلات طبقه ی متوسط ایرانی پرداخته است. خانواده جلال علیرغم تلاشهائی که از سوی او و همسرش برای تامین معاش خانواده صورت گرفته، خانواده ی موفقی نیست. چرا که زندگی شهری این اجازه را به آنها نداده است که بتوانند به دیگر نیازهای فرزندانشان رسیدگی کنند. برای همین هیج عُلقه ی عاطفی بین اعضای خانواده وجود ندارد و هر یک ساز خود را در خانه می زند. ملاحت به عنوان یکی از محصولات این خانواده ازدواج موفقی نداشته و پس از جدائی از همسرش بیکار است و جویای کار. فریدون مدام نقش رضا موتوری را تقلید می کند و هیچ شباهتی به یک جوان نسبتا” موفق ندارد، در حاليكه جلال به عنوان معلم كه مسئوليت كاريش ايجاب مي كرد تربيت بچه هاي مردم را داشته باشد، خود در تربيت فرزند خويش شكست خورده است. اعضاي خانواده هيچ تعلق خاطري به هم ندارند و گوئي به اجبار همديگر را تحمل مي كنند. مدام همديگر رامسخره كرده و يا انتقاد مي كنند.
محمد چرمشیر نشان میدهد که خانواده متوسط ایرانی یک خانواده ی بیمار و از هم گسیخته است که هر لحظه بیم فروپاشی اش می رود. عشق و عاطفه بین اعضای خانواده وجود ندارد و همه ی اینها مصائب ناشی از زندگی شهریست که زن و شوهر مجبورند برای فراهم کردن یک زندگی معمولی صبح تا شب کار کنند و از دیگر شئون زندگی از جمله ایجاد رابطه صحیح با همسر و فرزندان غافل بمانند. به طور خلاصه تصوير چرمشير از خانواده ي متوسط شهري چنين است:
1- والدين در تربيت فرزند شكست خورده اند.
2- اعضاي خانواده يكديگر را دوست ندارند.
3- فرزندان هيچ حرمتي به والدين قائل نيستند و آنها را به خاطر افكار پوسيده شان مسخره مي كنند.
4- شكاف بين نسل ها عميق است.
3-2 جامعه و گروه های مرجع
طبق نظریه تضاد گرائي، جامعه مجموعهای از اجزای متكثّر و تركیبی از گروههای متعدد، مستقل و رقیب و برخوردار از دیدگاهها، علایق و منافع متفاوت و متضاد است؛ كه عنصر قدرت، آنها را در نظمی خاص، در كنار هم قرار میدهد و بدین وسیله، ثبات اجتماعی تأمین میشود. براین اساس، ارزشهای مسلط اجتماعی، صرفاً جنبهای سیاسی مییابند و حتی آنگاه كه به نظر، مورد قبول عام است، در واقع امری تحمیلی و مبتنی بر فریبها و فریبكاریهای صاحبان قدرت است [سلیمی، علی و داوری، محمد؛ جامعهشناسی كجروی، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ص33]
از سطور فوق چنين استنباط مي شود كه دو عنصر قدرت و ارزش هاي مسلط اجتماعي، بيشترين عوامل تعيين كننده نظم اجتماعي محسوب مي شوند. اما همين دو عامل در برخي از آثار نمايشي موجب درگيري، تنش و سست شدن پايه هاي روابط سالم اجتماعي مي شود. در نمايشنامه «گزارش خواب» نوشته ي محمد رضائی راد به اين دو موضوع پرداخته شده و با ديدي تاريخي اين دو مولفه ي سياسي و اجتماعي مورد توجه قرار گرفته است. نمايشنامه «گزارش خواب» با زبانی نمادین تاریخ پر فراز و نشیب ایران را مرور می کند. شخصیت محوری نمایشنامه ابراهیم صحافی دچار بی خوابی است و در عمر خویش هرگز نخوابیده است. (نمادی از روشنفکر متعهدی که چشم بیدار مردم است) او صاحب مغازه ی سمساریست که در آن یادگارهائی از دوران های مختلف تاریخ کشورمان وجود دارد. آدمهای این نمایشنامه «تیپ» هستند و هر کدام نمایندگی یکی از اقشار جامعه را دارند. برای مثال دکتر میری نماینده روشنفکران منفعل (که در جامعه نقش خود را در روشنگری ایفاء نمی کنند و دانش خود را برای ارضاء کنجکاوی شخصی به کار می گیرند. آنجا که دکتر میری می گوید: دغدغه من کسب دانش و کشف حقیقته (ص 52) و یا ناصری ( که در جائی دیگر نقش ناصرالدین شاه را بازی می کند) نماینده تمامی حاکمان مستبد و جائر را دارد که فرامین خود را از طریق آقای ایکس و دستیارش ( که نمادی از دستگاه اطلاعاتی و مخوف حکومت های توتالیتر را دارد) اجرا می کند.
نمایشنامه شرح تاریخ گذشته و معاصر ایران است. نویسنده، صحافی را تنها و بیکس نشان می دهد که هیچ یاوری ندارد و حتی خدمتکارانش (شمس و قمر) خیانتکار از آب در می آیند:
صحافی: حالا باید جواب همه ی کسایی که این سال ها به اینجا پناه آوردن و سر به نیست شدن رو بدید، گل سرخی و اندرزگو رو تو لو دادی (ص 64)
و «بی کله ها» که فقط در پی خوشگذرانی و لذت های فردی خودشان هستند و آزادی را معادل بی بندباری و عیش و نوش بیشتر می پندارند. با این حال صحافی آنها را در رسیدن به آزادی مورد انتظارشان محق می داند:
مرد: و اون جوون ها… اقدامات شون بر علیه امنیت …
صحافی: از اون ها نترسید آقا، اون ها بر علیه هیچ کس و هیچ چیز، جز خودشون، اقدام نمی کنن.
دستیار: اون دختره.
مرد: اون دختره موقع دستگیری ( به دستیار) چی گفت؟
دستیار: (با پوزخند) آزادی!
صحافی: اون آزادی به شما لطمه ای نمی زنه… به هیچ کس لطمه ای نمی زنه، جز خودشون. (ص 70)
نویسنده تاکید دارد که آزادی خواهی جوانانی که در پی کسب لذت های دوران جوانی هستند هیچ ربطی به آزادی خواهی مردانی چون گلسرخی و اندرزگو و … ندارد و ترس حاکمان از اقدامات این جوانان ترس ناشی از سوء ظن است. چرا که « آزادی به شما لطمه ای نمی زنه… به هیچ کس لطمه ای نمی زنه، جز خودشون»
واژه آزادي از جمله واژگاني است كه تعبير متفاوت ارباب قدرت از يك سو و روشنفكران و آزاديخواهان از سوي ديگر، همواره موجب درگيري و كشمكش بوده است:
«آزادی امکان عملی کردن تصمیمهایی است که فرد یا جامعه به میل یا ارادهٔ خود میگیرد. اگر انسان بتواند همهٔ تصمیمهایی را که میگیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند در نیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است. اما چون انسانها به طور اجتماعی زندگی میکنند، نمیتوانند آزادی مطلق داشته باشند. زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی افراد دیگر اجتماع میانجامد. به همین سبب است که هر جامعهای با قانونها و مقررات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خاصی هم حافظ آزادیهای افراد آن جامعه میشود و هم حد و مرزهایی برای این گونه آزادیها به وجود میآورد. قانونها و مقررات جهانی نیز آزادیهای مردم سراسر جهان و حد و مرزهای آنها را در جامعهٔ جهانی معین و مشخص میکنند. تلاشها و مبارزههای انسان در طول تاریخ زندگانی او همواره برای بدست آوردن آزادی مشروع و قید و بند زدن به آزادی مطلق فرمانروایان ستمگر و زورمندان بوده است.
جوامعی که توانستهاند بر حاکمان خودکامه پیروز شود و حکومتهای فردی و استبدادی را براندازد، از آزادیهای فردی و اجتماعی زیادی برخوردار شده است. قانون اساسی هر جامعه، اعلامیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق کودک یا پیماننامه حقوق کودک نمونههایی از نتیجهٔ هزاران تلاش بسیاری از انسانها هستند که در راه بدست آوردن آزادیهای فردی و اجتماعی از آسایش و مال و جان خود گذشتهاند.
امروزه با اینکه اصول آزادیهای فردی و اجتماعی در جامعههای کنونی جهان معین شدهاند، ولی هنوز راه درازی در پیش است تا این آزادیها که بر قانونها و اعلامیهها نقش یافتهاند در نظامها و حکومتهای سیاسی گوناگون جهان به سود مردم به کار بسته شوند. شکلهای تازه ي استعمار و وابستگیهای سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی بعضی از کشورها به قدرتهای بزرگ سبب محدود شدن و حتی از میان رفتن آزادیهای فردی و اجتماعی در بعضی از کشورها شده است.
آیزایا برلین برای آزادی حدود ۲۰۰ تعریف را ادعا میکند. همین امر سبب شده است که تعریف دقیفی از آزادی ارائه نشود و به تبیین مصادیق آن اکتفا شود. [ تاریخ فلسفه٬ویل دورانت٬صفحهٔ ۲۶۳]
همين عدم تعريف دقيق از آزادي موجب شده كه صحافي به ماموران تاكيد كند كه آزادي مورد نظر جوانان خوشگذران با آزادي ئي كه ممكن است قدرت حاكمان را به چالش بكشد، متفاوت است. اين درحاليست كه در جامعه ما بخصوص در دهه مورد نظر اين رساله، يكي از مهم ترين مسائل و موضوعات مناقشه برانگيز گروههاي اجتماعي و سياسي نداشتن اشتراك نظر در تعريف آزادي و حدود و ثغور آن بود. مناقشه اي كه همچنان ادامه دارد.
تصویری که نویسنده از گذشته، حال و آینده جامعه می دهد تصویری سراسر سیاه و ناامیدکننده است:
الف) جوانان در پی عیش و نوش
ب) روشنفکران در پی کسب دانشی منفعل و ناکارآمد
ج) دستگاه امنيتي و اطلاعاتی در اندیشه کشف جرم های اتفاق نیافتاده!
د) حاکمان مستبد و بیمار جنسی:
ناصرالدین شاه- کورباد آن که بخواهد جلوی تو را بگیرد. بیا به حرمسرا برَمَت و سوگلی خود سازمت! بگذار تو را بر سرسره ی طلا بنشانم آرام جانم، روح و روانم …( ص 81)
ه) مبارزات روشنفکران راستین بی نتیجه و محتوم به شکست:
صحافی: آری می ترکانم؛ می ترکم؛ می پاشم. با سری از هم پاشیده و حنجر ه ای خراشیده، امعائی دریده و احشائی لهیده، تکه تکه می شوم (ص 93)
بر عکس «گزارش خواب» که فضائی نسبتا غیر واقعی و نمادین دارد، «بی شیر و شکر» نوشته ی حمید امجد با مضمونی اجتماعی، روایتی رئالیستی از فضای امروز جامعه ی ما دارد. شخصیت محوری نمایشنامه یک افغانی است که در کافی شاپ کار می
