
زندگی روزانهی ماست:
پیادهروی هدفمند یک فعالیت ضروری است که هنگام رفتن بهسوی یک مقصد مشخص اتفاق میافتد که ما از این نوع پیادهروی با عنوان “رفتن به” استفاده میکنیم. این نوع پیادهروی نقطه A را به B متصل میکند و B را به C.
پیادهروی سرگردان، نقطه مقابل راه رفتن هدفمند است. یک مدل راه رفتن خودانگیخته یا خود به خودی است که با اَشکال متفاوت گام برداشتن و ریتم راه رفتن توصیف میشود. این مدل سرگردان است، زیرا قدمها و ریتم راه رفتن با حالات درونی، بدنی و روانی شخص پیاده انطباق دارد؛ هنگامیکه در حال تجربه کردن فضا و شناور شدن درون آن است.
راه رفتن ادراکی برخلاف سرگردانی، یک حالت انعکاسی از تفکر فرد است. این مدل یک واکنش ساختهشده نسبت به تفسیر ما از مکان است. اینگونه، فرآیند آشنا شدن با فضا و حتی حالتی از مداخله است. حالت پیادهروی سرگردان و ادراکی، روبرو شدن و کشف کردن در مکانهای شهری را ترویج میدهد (متوس، 2008: 129).
با توجه به حالات متفاوت راه رفتن و پیادهروی از دیدگاه پدیدارشناختی که پیش درآمدی برای شناخت الگوهای رفتاری است، میتواند به یک همپوشانی میان حالات راه رفتن و نوع فعالیت فرد تا حدودی دستیافت. بدین معنا که پیادهروی هدفمند برای انجام فعالیتی ضروری حادث میشود، زیرا فرد در آن مقصد مشخص و نیز فرآیند مشخص دارد. در حالت سرگردانی و یا مفهومی، فرد اضطراری برای انجام فعالیتی خاص ندارد و درنتیجه به فعالیتهای گزینشی تفریحی و اجتماعی روی میآورد. شناخت این عوامل و نیز مؤلفههای مؤثر بر پیاده مدار بودن یک فضا میتواند زمینهساز ایجاد فضایی مناسب و سرزنده با حاکمیت پیاده در شهرها گردد (عباس زاده، 1392: 3).
ریچارد سِنت47(1977)، به موضوع حرکت در شهرها پرداخته است و بر اهمیت روابط مکانی انسانها از راهِ دیدن، شنیدن، لمس کردن و نحوهی ارتباطشان با یکدیگر، تأکید میکند. وی معتقد است که سرعت حرکت در شهر با کاستن از تماس شهروندان با بافت شهری رابطهای مستقیم دارد. تماس نداشتن با محیط، ناشی از چیرگی خودرو بر زندگی انسان است. همچنین، فضاهای شهری بر درک مردم از آنها تأثیر چشمگیری دارد. سنت میگوید: «فضاهای شهری که درونمایه و جوهرشان را از حضور و برخوردهای انسانی گرفته به مکانهایی برای به هم خیره شدن بهجای صحنههای گفتگو و تعامل» تبدیلشده است (مدنیپور، 1384: 32).
جان گهل48 در پژوهش خود به این نتیجه رسیده که پیادهراه و نظام عملکردیای که حرکت پیاده را حمایت میکند، در توسعه شبکههای اجتماعی و ارتقای سطح تعاملات اجتماعی مؤثر است (گهل، 1987: 120). دعوتکنندگی و پیادهمداری فضاهای شهری را میتوان بهنوعی متأثر از کاربریهای سازگار و پشتیبان موجود در آنها قلمداد کرد که کاربران را به شکل پیوسته به فضاهای عمومی بکشاند و پیادهمداری را تقویت کند. در این صورت افراد حاضر در فضا، توانایی بهرهگیری از کاربریهای مختلف و شرکت یا نظارت فعالیتهای گوناگون را خواهند داشت (مظفر و همکاران، 1391: 34).
با توجه به تحقیقات انجامشده در ارتباط با عوامل حضور عابر پیاده در محیط شهری که توسط گهل انجام پذیرفته، موضوع کیفیت محیط از اهمیت بالایی برخوردار میباشد. او فعالیتهای مردم در فضاهای عمومی را که هر یک خصوصیات ویژهای را در محیط فیزیکی میطلبد، در سه گروه زیر جایداده است:
فعالیتهای ضروری: درواقع فعالیتهای اجباری و روزمره مردم نظیر رفتن به مدرسه یا کار یا خرید و … میباشد که بیشتر بهصورت پیاده صورت گرفته و ازآنجاکه تحت هر شرایطی انجام میگیرد، کمترین تأثیر را از محیط مادی و فضای عمومی میپذیرد.
فعالیتهای انتخابی: اگر شرایط محیط بیرونی مطلوب بوده و زمان و مکان مساعدت کند، در صورت تمایل فرد به آن فعالیت صورت میگیرد، مانند پیادهروی برای تفریح و لذت بردن از محیط و… اگر کیفیت محیط بیرونی مناسب نباشد، مردم فقط به فعالیتهای ضروری میپردازند اما در حالت عکس چهبسا که پیادهروی به عبور سریع با اتومبیل ترجیح دهند.
فعالیتهای اجتماعی: غالباً بهصورت خود به خودی روی میدهند و به حضور مردم در فضای عمومی نیازمند است، مانند بازی کودکان، تماسهای انفعالی مردم یا ملاقات آنها با یکدیگر و غیره که در صورت بهبود بخشیدن به کیفیت محیط، امکان دیدار مردم و حضور بهصورت پیاده در اینگونه فعالیتها نیز افزایش مییابد.
شکل 2-3 بر اساس نوع فعالیت، سهم حضور یا عدم حضور مردم را در محیط فیزیکی ضعیف یا خوب را نشان میدهد (گهل، 1987: 4). همچنان مطالعات اخیر نشان داده است که کیفیت محیط فیزیکی عابر پیاده، کلیدی برای تشویق مردم به انتخاب پیادهروی بهجای استفاده از ماشین است (سوت ورث، 2005: 246).
سهم حضور مردم در محیط فیزیکی بر اساس کیفیت آن.
کیفیت محیط فیزیکی
نوع فعالیت
ضعیف
خوب
ضروری
انتخابی
اجتماعی
منبع: (کرمونا، 1390: 240)
اشپرای رگن49(1960) یکی از صاحبنظرانی است که در اواسط دهه 1960 بر نقش حرکت پیاده در فضاهای شهری تأکید داشته است. تمرکز اصلی رگن بر روی طراحی شهری است. ازنظر او فضای شهری محل تمرکز فعالیتها است و اینکه با ایجاد فضای باز بهصورت عامل مکمل میتوان از سختی و رسمی بودن فضاهای شهری کاست. او همچنین از پیادهروی بهعنوان معیار مقیاس مناسب در طراحی شهری و ایجادکننده بیشترین سطح تماس با یک مکان که برای هرگونه قرارگاه انسانی بسیار ضروری است نام میبرد.
ادموند بيكن50 صاحبنظر برجسته مسائل شهري است كه اثر مشهور او با نام طراحي شهرها كماكان يكي از منابع قابلاتکا و كاربردي میباشد. تمركز اصلي بيكن بر بازشناخت ساختار شهرها و نظامهاي حركتي است. به باور او، تنها با حركت پيوسته در فضا است كه میتوان آن را تجربه نمود و چنين تجربهاي تنها ديداري نبوده بلكه براي ادراك فضا، تمام اندامهای حسي و احساسات انسان درگير میشوند. (بیکن، 1376: 15). بيكن در تبيين مفهوم نظامهاي حركتي شهر، بهعنوان گذرگاه يا مسيرهايي كه شهروندان در آن آمدوشد میکنند، توجه به سه مفهوم رابطهی توده و فضا، تداوم تجربه و تداومهای همزمان (به معناي تداوم تجربهی فضا بر پايه زنجیرهای از نظامهای حركتي ديد با سرعتها و شیوههای گوناگون كه هريك با بقيه، پيوندي دوسویه دارد) را ضروري میدانست. (پاكزاد، 1386: 406).
لوييس مامفورد51 را كه به گفتهی خود درواقع بسط دهندهی ایدههای پاتريك گدس52 بود را میتوان جزو اولين نظریهپردازانی دانست كه در نيمهی اول قرن بيستم بر ايجاد امنيت، حس مكان و مقياس انساني در فضاهاي شهري توجه نمود. او در كتاب فرهنگ شهرها از شهر بهعنوان مكان تبلور فرهنگ و دفاع از انسان در مقابل اتومبيل نام برده و به تنوع و اختلاط كاربريها در فضاي شهري و اولويت حركت پياده بر سواره در محيط شهري اشارهکرده است (کاشانیجو، 1389: 102).
عوامل اجتماعی پیادهراهها
پیادهراه و نظام عملکردی که حرکت پیاده را حمایت میکند، میتواند در توسعه شبکههای اجتماعی و ارتقای سطح تعاملات اجتماعی مؤثر باشد. دعوتکنندگی و پیادهمداری فضاهای شهری را میتوان بهنوعی متأثر از کاربریهای سازگار و پشتیبان موجود در آن قلمداد کرد که کاربران را بهصورت پیوسته به فضاهای عمومی بکشاند و پیادهمداری را تقویت کند؛ در این صورت است که افراد حاضر در فضا، توانایی بهرهگیری از کاربریهای مختلف و شرکت یا نظارهی فعالیتهای مختلف را خواهند داشت. در فضاهای همگانی، فعالیتهای جاری در فضاست که هرکدام بهعنوان عاملی پشتیبان برای سایر فعالیتها عمل میکنند؛ مردم نیز به فضاهای همگانی میآیند تا دیگران را که در حال انجام فعالیتهای دیگری هستند، تجربه کنند؛ بنابراین اگر فضاهای همگانی برای فعالیتهای منفک از یکدیگر به واحدهای مجزا از هم تفکیک و قطعهقطعه شود، بستر لازم برای پیادهمداری و حضور افراد را تضعیف میکند (راستبین، 1391: 46).
لوين53 در چارچوب نظریهی خود محل و موقعيّت مشخّصي براي ابعاد محيطي در نظر گرفته است. وي عقيده دارد، رفتار تابع تأثیر متقابل عواملي است كه از فرد از یکسو و از محيط از سوي ديگر، سرچشمه میگیرند. کیفیّت محیط ساختهشده میتواند نتیجهای از سطوح مختلف سرمایه اجتماعی و یا بالعکس باشد. از سوی دیگر، تغییرات نامطلوب در محیط فیزیکی بهاحتمالزیاد ممکن است منجر به زوال اعتماد و انسجام اجتماعی شود. درهرصورت، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد، عدم کیفیّت محیط فیزیکی و اجتماعی بهعنوان یک تهدید مهم برای سلامت مردم تصوّر شده است. جیکوبز (1961) معتقد است وقتیکه محیط خارج، از کیفیّت خوبی برخوردار باشد، فعّالیّتهای اجباری تقریباً با همان تناوب صورت میگیرند، ولی چنانچه شرایط کالبدی مناسبتر باشد این فعّالیّتها تمایل دارند که به درازا کشیده شوند. علاوه بر آن، نظر به اینکه در اینجا مکان و شرایط مردم را دعوت به مکث، نشستن، خوردن، بازی کردن و غیره میکند، فعّالیّتهای اختیاری متعددی هم به وقوع خواهد پیوست. در خیابانها و فضاهای شهری بیکیفیّت (نامناسب)، تنها تعداد معدودی فعّالیّت به وقوع میپیوندد و مردم علاقه دارند که بهسرعت به خانه برگردند. در یک محیط خوب، احتمال وقوع فعّالیّتهای انسانی متنوّعی وجود دارد. فعّالیّتهای اجتماعی، آن دسته از فعّالیّتهایی هستند که به حضور دیگران در فضاهای عمومی وابستهاند. فعّالیّتهای اجتماعی شامل کودکان در حال بازی، سلام و احوالپرسی کردن و مکالمه، فعّالیّتهای گروهی مختلف و درنهایت، فراگیرترین فعّالیّتهای اجتماعی، ارتباطهای اجتماعی، ارتباطهای غیرفعّال، یعنی همان دیدن و شنیدن ساده مردم دیگر است. گونههای مختلف فعالیتهای اجتماعی در مکانهای مختلف اتفاق میافتند: در خانه، در فضاهای باز خصوصی مانند باغچهها و بالکنها، در ساختمانهای عمومی، در فضای کار و غیره. ولی در اینجا فقط آن دسته از فعالیتهایی که در فضاهایی عمومی رخ میدهند، موردنظر است. فعّالیّتهای اجتماعی، در اثر حرکت و حضور مردم در یک فضا تصادفاً روی میدهد. این نشان میدهد که شرایط مناسب فضای عمومی برای وقوع فعّالیّتهای اجباری و اختیاری، احتمال وقوع فعّالیّتهای اجتماعی را افزایش میدهد. این ارتباط، در رابطه با طرّاحی کالبدی اهمیّت پیدا میکند. در یک بررسی آماری از فعّالیّتهایی که در مرکز کپنهاگ در بهار و تابستان 1986 صورت گرفتهاند، مشخّص شد که تعداد خیابانها، میدانهای پیاده در مرکز شهر بین سالهای 1968 و 1986 سه برابر شده است. موازی چنین پیشرفتی درزمینهی شرایط کالبدی، اعلام شد که تعداد مردم ایستاده و نشسته هم سه برابر شده است (كرمونا، 1390: 242).
امنیت پیادهراهها
ادارهی پژوهش حملونقل ایالاتمتحده (1994) طبق تحقیقاتش، دریافت که اگر مسیر امنی وجود داشته باشد و جرم و جنایت در آن اتفاق نیفتد، نیمی از مردم تمایل به پیادهروی دارند (لوکتیو، 2006: 220). باومن54 و همکاران (1996) نشان دادند که احساس امنیت یکی از مهمترین کیفیتهای محیطی برای پیادهروی است. در یک نظرسنجی که در مورد عادات پیادهروی مردم آنتاریو55 پرسیده شد، هاوثورن56 (1989) نشان داد که ایمنی از جرم و جنایت یکی از ویژگیهای مهم درخواستکنندگان برای پیادهروی بود، درحالیکه عبور از خیابانِ خطرناک بهعنوان یک عامل غیر مهم تصور میشد. پیکارو57 و همکاران (2003) نشان دادند که ویژگیهای مهم برای پیادهروی در سراسر مطالعات متعدد عبارتاند از: زیباییشناسی، امنیت و سهولت نزدیکی امکانات هست. یک تحقیق به روش دلفی از کارشناسان انجامشده توسط همین نویسنده؛ سه عامل عمده را بهعنوان مهمترین موضوع برای راه رفتن در محله نشان داد: 1) امنیت شخصی 2) زیباییشناسی و 3) نزدیکی به مقصد.
به اعتقاد جین جیکوبز (1961) خیابان علاوه بر ایجاد امکان جابهجایی وسیلههای نقلیه، کارکردهای دیگری در اطرافمان دارند. خیابانها و پیادهراههای آنها بهعنوان مهمترین مکانهای عمومی یک شهر، زندهترین اجزای شهر هم محسوب میشوند. هنگامیکه به یک شهر فکر میکنید، چه چیزی به ذهنتان میرسد؟ خیابانهایش. اگر خیابانهای یک شهر جذاب باشند، خود شهر هم
