
ص میکند.
کارکردگراها به دیدن جامعه همانند بدنی که سالم است و بوسیله هنجارها، ارزشها و اخلاق مشترک نگه داشته میشود، علاقه دارند. نظریه پردازان تضاد، نظم را در جامعه ناشی از فشار بر تعدادی از اعضا از طریق بالا دستها میبینند. کارکردگراها بر خلق همبستگی از ارزشهای اجتماعی مشترک متمرکزند درحالی که نظریه پردازان تضاد بر نقش قدرت در حفظ نظم در جامعه تاکید میکنند.» ]ریتزر، جورج. (1374). نظریه های جامعه شناختی، ترجمه دکتر محمد صادق مهدوی و همکاران. تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی . ص 83[
به سادگي ميتوان دريافت که دارندورف و نظریه پردازان تضاد به لحاظ روششناسی به کارکردگرایان ساختی نزدیکترند؛ ولی به جهت موضوعی توجه خود را معطوف به تضاد و نقش آن در سطوح مختلف تحول اجتماعی ساختهاند. تلفیق این دو دیدگاه، نظریههای تضادی را متفاوت از تضادگرایی مارکسیسم و همچنین کارکردگرایی ساختی مینماید که در نوع خود ایدهای نو بشمار میآید.
دیدگاههای دارندورف با گرایشات لیبرالیستی و تمایل به بینش دموکراتیک در آلمان، متفاوت از مارکس میباشد. با وجود شباهتهاي نظری و فکری دارندورف با مارکس، اختلافات عمدهای نیز با ماركس دارد. به لحاظ پیروی از مارکس و قبول بعضی از عناصر مارکسیسم عدهای دارندورف را «مارکسیست جدید»4 نامیدهاند. در مقابل عدهای او را به لحاظ انتقاد از مارکسیسم و نقد ماتریالیسم دیالکتیکی و دیدگاه انقلابی و تحولی مارکس، همچنين عدم باور به کمونیسم، منحرف از مارکسیسم تلقی کردهاند. با این وجود دارندورف مدعی است که مارکس بزرگترین نظریه پرداز در مورد تغییرات اجتماعی است.
خصوصيات كاركردگرايي مورد نظر دارندورف به نظرات كاركردگرايان بسيار نزديك است. در اين ديدگاه نيز اصل بقاي جامعه بر توافق نهاده شده و عناصر اجتماعي بر اساس كاركردشان تعريف
ميشوند، اين عناصر طبيعتا در ارتباط با هم و در داخل يك كليت منسجم بنام «جامعه» معنا مييابند. بر اين اساس به نظر ميرسد كه همانند كاركردگرايان ميبايستي جايي براي تضاد در ديدگاه دارندورف وجود نداشته باشد. اما درست بر عكس، دارندورف، تضاد را جزو ماهيت جامعه دانسته و خصوصياتي را براي مدل تضاد برميشمارد. اصول این مدل عبارتند از:
1- هر جامعه موضوع تغییر و تحول است.
2- هر جامعه در جهت تجربه کردن تضاد اجتماعی است.
3- هر عنصر از جامعه در تغییر اجتماعی مشارکت دارد.
4- عناصر بوسیله یکدیگر کنترل و محدود میشوند.
با برشمردن اين خصوصيات دارندورف به موضوع تضاد در جامعه توجه نشان داده و تنها به يك وجه از جامعه تاكيد نمي كند.
نهایتا همه این تحلیل ها ما را به نظریه تضاد میرساند که دارندورف آن را جهت تحلیل تحولات و تضادهای اجتماعی در بستر ساخت اجتماعی ارائه کرد. ویژگی های مهم این نظریه در چند بخش قابل تقسیم است:
1- «نظریه تضاد ناشی از ترکیب دیدگاه مارکس، ماکس وبر و جورج زیمل در مورد تضاد و تقابل
میباشد از این رو عده ای تضادیون را ماکس وبری و عدهای، آنها را مارکسیست نامیدهاند. (پیروان وبر و مارکس)
2- نظریه تضاد در پی ارتباط بین «سازگاری» و «تعارض» میباشد. این دیدگاه به دو وجه از پدیده اجتماعی بر طرح نظرگاه ترکیبی میپردازد. جامعه با وجود سازگاری در طول زمان به تحول و تغییر دست مییابد.
3- تضاد یکی از صور حیات اجتماعی (یا کنش اجتماعی) است.
4- ساختهای اجتماعی از طریق تضادهای تعیین شده و مورد تایید جامعه، تغییر یافته و جایگاه نو مییابند.
در اين ديدگاه تضاد و تقابل در كنار سازگاري و وفاق قرار گرفته است. تضاد و تحولات اجتماعي ناشي از تضاد نه يك ناهنجاري و اختلال كه جزو ضروريات جامعه تلقي شده و عامل پويايي و تحول جامعه است. اين تضاد مي تواند مابين افراد و گروههاي مختلف صورت بگيرد و بر خلاف ديدگاه سنتي ماركسيستي تضادگرايانه، لزوما تضاد بين دو طبقه نيست. همچنين لزوما با بر هم زدن ساخت هاي اجتماعي و تغيير و تحول بنيادين هم همراه نيست. چرا كه تضادگرايي سنتي، فرجام تضاد را غلبه قهرآميز يكي از طبقات بر ديگري ميداند؛ در حالي كه نگاه تضادگرايانه دارندورف نگاهي تكاملي است و وجود تضادهاي اجتماعي را عامل تكامل و پويايي جامعه ميداند و در نهايت آنكه دارندورف تضاد را در مجموعه كاركردها جست و جو ميكند كه از يك جهت تفاوتي اساسي با تضادگرايي سنتي دارد.
2-1-4-2 قدرت، تضاد و ایدئولوژی
نظریه نوین تضاد، توجه اصلی را به نبرد طبقاتی معطوف و منحصر نمیسازد؛ بلکه این نظریه، تضاد میان گروهها و صاحبان منافع را در هر جامعهای، یك واقعیت زندگی میداند. [قنادان، منصور و دیگران ؛ جامعهشناسی مفاهیم كلیدی، تهران، آوای نور، 1375، ص37] در همه جوامع، احتمالاً نوعی توافق كلی در مورد ارزشها وجود دارد و تمام جوامع نیز، مسلماً دربر دارندۀ تضادند. ارزشهایی كه گروههای مختلف به آنها معتقدند و هدفهایی كه اعضای آنها دنبال میكنند، اغلب آمیزهای از منافع مشترك و متضاد است.
مفهوم ارزشمندی كه به تحلیل روابط متقابل تضاد و وفاق، كمك میكند، مفهوم ایدئولوژی است. یعنی ارزشها و باورهایی كه به تحكیم موقعیت گروههای قدرتمندتر به زیان گروههای كمقدرتتر، یاری میرساند.
قدرت، تضاد و ایدئولوژی همواره با یكدیگر پیوند نزدیك دارند، آنهایی که بیشترین قدرت را دارند، ممكن است برای حفظ سلطه خود، اساساً به نفوذ ایدئولوژی وابسته باشند؛ اما معمولاً میتوانند در صورت لزوم، از زور نیز استفاده كنند. [گیدنز، آنتونی؛ جامعهشناسی، منوچهر صبوری، نی، 1378، ص279]
2-1-5 تغييرات اجتماعي
تغییر اجتماعی در زندگی انسانها موضوع جدیدی نیست چیزی که جدید است عمومیت یافتن تغییرات است و اینکه یک نسل دانش جدید ما در مورد دنیای طبیعی، همه دانش طبیعی گذشته را دربر می گیرد، واژگون می سازد و تکامل می بخشد. بسیاری از مشکلات ، از دگرگونی و رشد فهم ، مهارت و قدرت ما سرچشمه می گیرد، اینها تغییراتی هستند که می توانند انسان را از گذشته بیهوده رها سازند و در عین حال ما را در رنجی عمیق فرو برند و از اینجاست که انسان مجبور به نوعی برنامه ریزی در خصوص تغییرات اجتماعی است. تلاش های نوع انسان برای رفع مشکلات و بهبود وضعیت خویش و حذف موانع در محیط فیزیکی و اجتماعی خود نوعی از این تغییرات است. این تغییر اجتماعی یک مفهوم اغفال کننده است. از سویی قابل اجبار است و از سوی دیگر به علم و اراده افراد بستگی دارد، از یک سو آن را با اشتیاق می پذیریم و از سوی دیگر به شدت با آن مقابله می کنیم. از سویی پیرو نیاز برای تغییر، حرکات اجتماعی، فعالیت های سیاسی، خط مشی های بازرگانی ترتیب می دهیم و از سوی دیگر به سختی در می یابیم که آنها چطور تحمل می کنند. این تناقضات آشکار ممکن است قسمتی از افزایش توجه به تغییر را توجیه کند. فرهنگ ها چگونه گسترش می یابند؟ آیا می توان الگوها و راهبردهایی برای ایجاد تغییرات طراحی کرد؟ اینکه افراد و گروه ها چگونه آگاهانه تغییر ایجاد می کنند؟ این سوالات که ذهن محققان را در زمینه های متعدد پر کرده است همگی حول موضوع محوری تغییر در سیستم های پویا می گردند و در این میان سعی داریم بدانیم که تغییرات اجتماعی چرا و چگونه اتفاق می افتد؟
2-1-5-1 تعریف تغییرات اجتماعی:
تغييرات اجتماعي عبارت است از پديده هاي قابل رويت و قابل بررسي در مدت زماني كوتاه به صورتي كه هر شخص معمولي در طول زندگي خود يا در طول دوره ي كوتاهي از زندگي اش مي تواند يك تغيير را شخصا” تعقيب نمايد. علاوه بر اين تغيير اجتماعي در محدوده يك محيط جغرافيائي و اجتماعي معيني صورت مي پذيرد. ]روشه، گي؛ تغييرات اجتماعي، منصور وثوقي، تهران، نشر ني، 1366، ص 20[
2-2 تحول اجتماعي و تفاوت آن با تغيير اجتماعي
تحول اجتماعي را مجموعه اي از تغييرات مي دانند كه در طول يك دوره ي طولاني طي يك و يا چند نسل در يك جامعه رخ مي دهد. تحول اجتماعي را مي توانيم به مثابه منظره واحدي بدانيم متشكل از توده اي از جزئيات كه جز از ارتفاع زياد قابل رويت نيست.
2-3 خصوصیات اصلی یک تغییر اجتماعی
1- یک پدیده ی جمعی است. یعنی تغییر اجتماعی باید بخش بزرگ و مهم جامعه را در بر بگیرد و عمومی باشد .
2- باید یک تغییر ساختی باشد یعنی تغییری کلی در سازمان اجتماعی بوجود آورد .
3- باید استوار و مدام باشد. یعنی گذرا نباشد .
4- باید بتوان زمانی برای آغاز آن در نظر گرفت. یعنی در یک دوره ی زمانی اتفاق افتاده باشد . در یک جمله تغییر اجتماعی باید در جریان تاریخی یک کشور تاثیر بگذارد.
]تغييرات اجتماعيhttp://fa.wikipedia.org/wiki/ [
2-3-1 عوامل تغيير
عامل تغيير در واقع عنصري است از يك وضعيت معين كه به علت موجوديتش يا به وسيله عملي كه انجام مي دهد تغييري را موجب مي شود و يا به وجود مي آورد. به عنوان مثال، ورود تكنيكهاي جديد در يك كارخانه مي تواتند تغييراتي در شيوه كار، در سازمان گروهها، در سطح مديريت و غيره… به وجود آورد و به همين قياس تاسيس يك كارخانه دريك محيط روستايي تغييراتي در بازار كار و تحرك اجتماعي جمعيت به وجود مي آورد كه نتيجه اش دگرگوني در آداب و رسوم، اخلاق و فرهنگ و در سازمان اجتماعي روستا است.همچنين انجام اصلاحات ارضي در جامعه روستايي تغييرات اقتصادي-اجتماعي فراواني را به دنبال دارد. در سه مورد فوق تكنيك و كارخانه و اصلاحات ارضي عوامل تغيير محصوب مي گردند.] روشه، گي؛ ص 28[
2-3-2 شرايط تغيير
شرايط تغيير عناصري هستند مناسب يا نامناسب كه اثر يا اثرات يك يا چند عامل تغيير را فعالتر يا كندتر، شديدتر يا ضعيف تر مي كند.
براي مثال قياس در محيط روستايي نوع كشاورزي وضع زندگي و رفاه اقتصادي خانوار روستايي و غيره، هريك از اينها مي توانند شرايط مناسب يا نامناسبي براي تغيير به وجود آمده ناشي از تاسسيس يك كارخانه جديد باشند و يا مجموعه عمل و عكس العملهاي كه باعث پيشروي يا وقفه در اصلاحات ارضي مي شوند، شرايطي مناسب يا نامناسب به وجود مي آورند.
براساس آنچه كه گفتيم چنين نتيجه مي گيريم كه عوامل و شرايط تغيير مكمل يكديگرند. شرايط تغيير عناصري هستند از يك وضعيت خاص كه نقش عوامل را مناسب يا نامناسب مي سازند، به ديگر سخن، اين شرايط مي توانند در عملي شدن اثرات عوامل تغيير نفش مثبت يا منفي داشته باشند و بدين ترتيب در سرعت يا كندي عمل عوامل موثر واقع شوند، شرايط همچنين بر جهت گيري تغيير نيز مي توانند تاثير بگذارند و آن را به اين سو آن سو بكشانند، بدين نحو كه ممكن است به علت بعضي از شرايط خاص يك ايده يا تكنيك جديد در جريان انتشار يا برقراريش تغيير يابد و دگرگوني موردنظر را به وجود نياورد. و بالاخره شرايط مي توانند وسعت و دامنه تغيير را متاثر سازند. مثلا براي يك تغيير، شرايط مناسبي در يك بخش و يا در يك منطقه خاص از جامعه به وجود نمي آيد و بنابراين در آن نفوذ نمي نمايد و يا اينكه بسيار دير به حقيقت مي پيوندد. ]روشه، گي؛ ص 29[
2-3-3 كارگزاران تغيير
همچنانكه پيش از اين نيز ديديم، كارگزاران تغيير، عبارتند از اشخاص، گروهها و انجمنهايي كه تغيير را وارد مي كنند، از آن استقبال مي كنند يا با آن به مخالفت برمي خيزند. اين كارگزاران بنابراين اشخاص و گروههايي هستند كه كنش اجتماعي آنها از بعضي جهات شكل و خاصيت يك كنش تاريخي را به خود مي گيرد.
يعني افراد يا گروههايي كه كنش آنها از هدفها، تمايلات، ارزشها و ايدئولوژيهايي نشات مي گيرد كه بر آينده جامعه اثر مي گذارند. ] روشه، گي؛ ص 30[
2-4 تضادگرائي و تغییرات اجتماعی
تضادگرایان اصل تغییر را جزء لاینفک جامعه میدانند و معتقدند به سبب وجود تغییرات است که دگرگونی و پیشرفت برای جامعه حاصل ميشود. در واقع آنان معتقدند همواره بايد شرایط جدیدی را در مقابل شرایط موجود بهوجود آورد تا به دنبال آن جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی گشته تا بر آن اساس بتوان به اهداف اجتماعی مورد نظر دسترسی پیدا کرد.
از اين منظر، منابع تغيير به ديالکتيکهاي نظام اجتماعي موجود محدود ميشوند. در
