
عزاداری و سوگواری در طول سال، پخش مستندهای مردم نگارانه از این دست مخاطبان تلویزیون را به خود جذب می کند.
4. محمد ذوالریاستین، دستورنامه فرهنگ گويش كاكاوند دينور، پایان نامه، دانشگاه تهران،1356
رساله حاضر گويش كاكاوند دينور (dinavar) را مورد بررسي قرار داده است . دهستان دينور با 79 قريه از شمال به سنقر، از شرق به كنگاور و از غرب به ميان دربند محدود است . ده كاكاوند در دهستان دينور بخش صحنه واقع ميباشد. گويش كاكاوند دينور يكي از گويشهاي اوراماني است و بعلت اينكه مركز طايفه اهل حق در قرن چهارم هجري در ايالت لرستان در مناطق دلفان و پشتكوه بوده لغات بسياري از گويشهاي لري در اين گويش ديده ميشود. بسياري از لغات لهجه گوراني قديم نيز در اين گويش باقي است زيرا متون قديمي اهل حق به گويش گوراني قديم است . حدود 40 درصد از لغات فارسي به شكل كردي در اين گويش وجود دارد. مردم كاكاوند حتي اسامي خاص را به هجا و آهنگ زبان كردي تبديل و بيان مينمايند. گويش كردي كاكاوند داراي 24 همخوان و 9 واكه است .
فصل دوم:
تاریخچه
و مباحث نظری تحقیق
1-2. مبانی نظری
مردمشناسی زندگی اجتماعی و حیات فکری و فرهنگ انسان را با توجه به سیر تاریخی و مناسبات طبیعی و اجتماعی بررسی میکند و ویژگیهای جسمانی و زندگی فکری و فرهنگی انسانهای نخستین و جوامع ابتدایی را میکاود. میتوان گفت این علم آیینه تمام نمای جامعه معاصر است یعنی میتواند علل به وجود آمدن سازمانها و بنیانهای کهن فرهنگی جامعه بشری را که برخی در جوامع معاصر رایج و برخی دیگر متروک شدهاند کشف نماید(فربد، محمد صادق، 1376 : 2-4 ).
هر چند عوامل عدیده ای در توسعه مردم شناسی نقش ایفا کرده است؛ اما در واقع این حوزه علمی محصول برخورد فلسفه غرب و شرایط تاریخی آن است. اندیشه های رایج انسان شناسی درباره رفتار انسانی؛ ریشه در سوالات تاریخی آدمی راجع به ماهیت و منشاء موجودات انسانی دارند؛ چنانچه مثلا در ابتدا تصورات اروپائیان راجع به ماهیت بشر بر اطلاعاتی جزئی، مغلوط و مبتنی بر آراء سنت یهودی- مسیحی استوار بود؛ اما طرز تلقی اروپائیان درباره انسان بوسیله اکتشاف فرهنگ های غیر اروپائی در زمان کریستف کلمب غنا یافت.ضمنا گسترش مردم نگاری علمی در پایان قرن نوزدهم، اطلاعات مطمئن تری برای مقایسه حوزه های فرهنگی پدید آورد که این امر افق دید اندیشمندان اجتماعی را وسعت بخشید و لذا آنان با درگذشتن از ثغور جامعه ای معین، قادر شدند فرضیاتی عام در باب فرهنگ و طبع آدمیان را آزمون کنند( فربد ،محمد صادق، 1388 : 23).
1-1-2. اشاعه گرایی اطریشی- آلمانی( نظریه حلقه فرهنگی)
تحقیق درباره مسئله اشاعه و مهاجرت از سوی مکتب تاریخی اطریشی- آلمانی صبغه ای نوین به خود گرفت. اگر چه متفکرین این مکتب همانند اسمیت و پری به ثبات خویشاوندی توجه داشته و بر غفلت تطورگرایان کلاسیک در مورد اشاعه و مهاجرت تاکید می کردند؛ لیکن این امر سبب نمی شد تا آنها نارسائی های نظریات اسمیت و پری را از نظر دور دارند. در واقع نظریه تاریخ گرائی فرهنگی؛ انسان شناسی را به عنوان مجموعه نظریاتی معتبر تلقی می کند که البته این برداشت بازتاب محدودی در ایالات متحده آمریکا داشته است. به این ترتیب رهیافت انسان شناسی اطریشی- آلمانی مبتنی بر تحلیل میزان پیچیدگی فرهنگی به لحاظ جغرافیایی و تنوع و توسعه آنها به لحاظ تاریخی بود. به عبارت دیگر این نظریه ابعاد زمانی- مکانی فرهنگ را با هم در نظر می گرفت.
در این میان فردریش راتسل(1844-1904) بانی انسان شناسی جغرافیایی یا جغرافیای فرهنگی که ظاهرا در تشکیل مکتب انسان شناسی اطریشی- آلمانی نقشی نداشت؛ با مطالعات خود در زمینه مهاجرت و واکنش های متفاوت ساکنان اقالیم کهن و یکجانشین جدید تاثیری قاطع نهاد. به علاوه پیروان راتسل نظیر فروبنیوس، فرتیز گرابنر و ویلهلم اشمیت، چهره های شاخص مکتب اطریشی- آلمانی محسوب می شوند. آنان با توجه به تشابهات انسانی به بررسی مسئله کیفیت ابعاد اشاعه و مهاجرت پرداختند و دو نوع آموزه در زمینه تحلیل صورت و کمیت بوجود آوردند. از این نگره تحلیل صوری مبین آن بود که تشابه ظاهری صنایع و حرف مبتنی بر خصایص نیست و این وضعیت اصولا معرف ارتباط تاریخی عناصر فرهنگی در حوزه های وسیع جغرافیایی است. تحلیل کمی نیز چنین فرض می کرد که تشابه وسیع پیچیدگی یا مشترکات فرهنگی باید توسط اصل اشاعه ارزیابی شود.
اشمیت آخرین کسی بود که طرح گرابنر و فروبنیوس را تکمیل کرد. آنها چنین می انگاشتند که معدودی مبادی فرهنگی طی زمان از مناطق اصلی خود مجزا شده و موج وار فرهنگ جهانی را به وجود آورده است. اندیشمندان مزبور به تاثیر موجی رشد فرهنگ نام حلقه فرهنگی دادند که این اصطلاح با توجه به وجه اطریشی- آلمانی آن در قالب مکتب حلقه فرهنگی رواج یافته است( فربد،محمد صادق، 1388: 76).
2-1-2.مکتب اشاعه
نظریههای اشاعه از انتقاداتی که به تکاملیون و تحولیون، خصوصا نظریه سیر یک خطی و موازی تحولات فرهنگی میشد به وجود آمد(روح الامینی،محمود، 1377 : 118) در قرن نوزدهم ظهور کرد و تا قرن بیستم تداوم یافت. نقطه حرکت محوری این نظریه، تأمل بر تغییرات فرهنگی از یک سو و توجه به شباهتهای فرهنگی از سوی دیگر است (فکوهی،ناصر، 1382 : 144) برخلاف نظریه تکامل فرهنگی، بیشتر جوامع همیشه در جهت سیر تکاملی نیست و گاهی جنبه قهقرایی دارد. پیروان این نظریه معتقدند که برای شناخت خصوصیات هر فرهنگ باید تاریخ آن را مورد مطالعه قرار داد و ارتباط آن را با جوامع دیگر کشف کرد. به عقیده آنها ابداعات و اختراعات محدود بوده، از این رو مرکزیت خاصی برای اشاعه اولین فرهنگها میشناسند. پیدایش تئوری اشاعه بنیادها به مطالعات تاریخی متکی است و به همین سبب به مکتب تاریخی نیز شهرت دارد – در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا منشاء نظریات گوناگونی گردید که به سه جریان فکری آلمانی، انگلیسی و آمریکایی معروف است.
روبرت فریتس گربنر1 و ویلهم اسمیت2 ، از پایه گذاران این جریان فکری در آلمان میباشند، که به نام «مکتب وین» معروف شدهاست. آنها عقیده داشتند که فرهنگ اولیه انسان از سرزمینی در آسیا نشأت گرفته، و عواملی مانند مهاجرتهای بزرگ، داد و ستد و غیره سبب انتقال آن به سرزمینهای دیگر جهان شدهاست. نظریه اشاعه در آلمان به نظریه تاریخی یا ترکیبی معروف شدهاست. پیروان این نظریه بر این باورند که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ این جامعه ترکیبی است که از فرهنگهای مختلف گرفته شدهاست و کشفیات باستانشناسی را برای دستیابی به عناصر و اجزاء متشکله فرهنگهای گوناگون بسیار سودمند میدانند. از پیروان اصلی مکتب اشاعه انگلیس، گرافتن الیوت اسمیت3 است. پیروان این نظریه بر این باور بودهاند که ابداعات و اختراعات فرهنگی، نخست در یک محل روی داده و سپس به نقاط دیگر انتقال یافتهاست. بدین ترتیب، مصر را در درجه اول و یونان را در درجه دوم سرچشمه و مهد اشاعه فرهنگ و تمدن همه کشورها میدانند.(روح الامینی،محمود، 1377: 119). رهبری فکری مکتب اشاعه در آمریکا را بواس بر عهده داشت. این نظریه به «فرهنگ تاریخی» یا «تغییر فرهنگی» معروف است و پیروان آن عقیده دارند که بخشهای مختلف فرهنگ، که از دیگر فرهنگها گرفته شدهاست، به یکدیگر مرتبط شده و ترکیب فرهنگی جدیدی را به وجود میآورد، که فعالیت مشخصی دارد. (فربد،محمد صادق، 1376 :118) تحولات فرهنگ بشری را باید به صورت تاریخی مورد توجه قرار داد و بر خلاف آنچه که تکاملیون گفتهاند، تطور به معنی تکامل نیست، فرهنگها طبقه بندی نمیشوند، تکامل بیولوژیکی قابل انطباق با تکامل فرهنگی نیست و سر انجام، تکامل جامعه خط سیر معینی ندارد و آینده آن قابل پیش بینی نیست(روح الامینی،محمود، 1377 : 120).
به طور کلی می توان گفت که مکتب اشاعه بر خلاف نظریه پردازان مکتب تکامل گرایی بر آن بودند که بیشتر جوامع همیشه در جهت سیر تکامل نیستند و گاهی جنبه قهقرا دارند و معتقد بودند که تاریخ فرهنگ انسان حاصل اشاعه آن از یک ناحیه بوده است.
3-1-2.مکتب کارکردگرایی
کارکردگرایی همچون اشاعه گرایی، یکی از نظریاتی بود که در واکنش به تطورگرایی به وجود آمد و عبارت است از بررسی هر عمل اجتماعی و یا هر نهاد با توجه به رابطهای که با تمامیکالبد اجتماعی دارد. به همین سبب است که این نظریه به عنوان یک فرضیه «مجموعه نگر» و «مفیدیت» شناخته شدهاست. (فربد،1376 :121). به عبارت دیگر عمل یا نهاد وقتی به روشنی شناخته میشود که مناسبت و سهم و «کارایی» آن در قبال سایر اعمال و نهادهای جامعه مشخص شود. از لحاظ تاریخی ریشههای کارکردگرایی را میتوان در نزد سه متفکر بزرگ علوم اجتماعی یافت: اگوست کنت، هربرت اسپنسر و امیل دورکیم. اما نظریه پردازان اصلی این گرایش که توانستند آن را به یک ابزار در زمین تحقیق تبدیل کنند، برانسیلاو مالینفسکی و رادکلیف براون بودند. (فکوهی،ناصر، 1381: 158).
مالیننفسکی به علت طرفداری، تبلیغ و دفاع تقریبا به عنوان بنیان گذار اصلی و سخنگوی مکتب کارکردی در مردم شناسی معروف است و در تعریفی که از کارکرد ارائه می کند، بیان می کند که کارکرد عبارت است براوردن یک نیاز به وسیله یک عمل.(نوابخش،مهرداد، 1382: 73). به نظر وی نهادها یا خصایص عجیب وظایف و کارکردهای معینی را در متن نظام فرهنگی این جامعه بر عهده دارند. لذا از این لحاظ هیچ پدیده ای فاقد کارکرد نبوده و اصولا خصایص فرهنگی بدون کارکرد ممکن نیست به بقا ادامه دهد.
وی شيوه درست مطالعه فرهنگ و تمدن هر قوم را با درنظر گرفتن تمامى آن بهعنوان بک مجموعه و مطالعه هر يک از عناصر تشکيلدهنده آن دانست. او را پايهگذار و مبلغ و نظريهپرداز اصلى اين نحله مىدانند. وى مىگويد هر عاملى در يک تمدن و فرهنگ کارکردى نسبت به کل مجموعه دارد، و کار آن عبارت است از برآوردن نيازهاى اساسى انسان. بدين معنى که طبايع و غرايز انسانى چنين حکم مىکند که رسوم و معتقدات و سازمانهائى در جامعه بهوجود آيد و با توجه به اين حقيقت است که مىتوان بهعلل وجودى يک تمدن و فرهنگ پى برد (قرائی،محمود، 1382: ۲۰۶). در هر نظام فرهنگی عناصری وجود دارند که در گذشته دارای کارکرد داشته و در طول زمان نقش خود را از دست داده اند که به نظر کلاکهن برای حفظ رسوم گذشته و هماهنگی با رفتارهای نسل های پیشین باقی ماندهاند. (قرائی،محمود، 1382: 162).
ويژگى اساسى روش مالينفسکى کلنگرى او است. او فرهنگ را بهعنوان يک کل درنظر مىگيرد و مىگويد که بخشهاى مختلف فرهنگ به منزله اجزاء تشکيلدهندهٔ يک کل است که بر يکديگر تأثير متقابل دارند. به اين ترتيب بهنظر او عادات، باورها، نهادها و افکار هر يک بخشى از فرهنگ را تشکيل مىدهند و بررسى فرهنگ بايد مبتنى بر شناخت کارکرد آنها باشد. همين نظريه را در مورد دين و جادو مطرح ساخته و مىگويد که هر يک از اين دو، يعنى دين و جادو، در جوامع مختلف متفاوت و گوناگوناند؛ اما در عين حال نقش واحدى را به عهده دارند که همان تأمين يا برآوردن نيازهاى روانى و تسکين احساس ترس مردم در برابر خطرات ناشى از عوامل طبيعى است.
5-1-2.نظریه کنش متقابل نمادین
مباحث صلی کنش متقابل نمادین را باید در آرا و نظریات جرج هربرت مید و هربرت بلومر جامعه شناسان آمریکایی جستجو کرد. به طور کلی دیدگاه کنش متقابل نمادین بر پویایی کنش متقابل اجتماعی بین فرد و جامعه و نتایج این فرایند تاکید دارد. (توسلی،غلامعباس، 1380: 268).
این دیدگاه بر این اعتقاد است که افراد در موقعیت هایی که قرار می گیرند و در فرایند سازگاری کنش های خود از آن تعبیری نمادین دارند. ارتباط در حین کنش ها برقرار می شود و باید متکی بر یک دیدگاه واقعی در قبال رویداد های اجتماعی باشند. ارتباطات به اشخاص کمک می کند که موقعیت خود را بهتر درک کند. موضوع اصلی تئوری جامعه از دیدگاه مید ارتباط نمادین است که به اعتقاد او عبارت است از مشارکت یک شخص در زندگی دیگری.
از نظر بلومر، واکنش افراد انساني در مقابل اشيا براساس معناي آنها صورت ميگيرد. وي
