
جنازه فرزندش قرار گرفته است. یکی دیگر از دلایل این است که در آن زمان، شیعیان گمان میکردند کسی امام است که بر ضد ستم و حکومتهای ظالم قیام کند و «در این زمان اسماعیل در کنار سیاست مبارزهی پایدار فرهنگی و سیاسی امام صادق (ع)، که در واقع بر شکل خاصی از مبارزه تأکید میکرده است، با تشکیل حلقههایی عملیاتی و انقلابی از برخی شیعیان، بر نوعی مبارزه مسلحانه تمایل داشته است و همین امر سبب شد که عدهای بپندارند که جناب اسماعیل، امام بعد از امام صادق (ع) است» (گروه مذاهب اسلامی، 1381: 163-164). این دلایل مستدل نیست زیرا هیچیک از بزرگان شیعه اثنی عشری و حتی داعیان بزرگ و متفکران اسماعیلی نیز روایتی دال بر تصریح امامت اسماعیل توسط امام صادق(ع) بیان ننمودهاند. شیخ مفید (ره) در مورد رد دیدگاه اسماعیلیه در خصوص امام اسماعیل اینگونه نظر میدهد: «سبب توهم اسماعیلیه آن بود که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان داشتند که امام صادق (ع) به سبب آنکه اسماعیل بزرگترین فرزند آن حضرت است، به امامت او تصریح خواهد کرد، حال آنکه خبر یا روایتی در این باره نرسیده و کسی از ناقلان اخبار طایفه شیعه بر آن روایت اطلاع نیافته است. این همه در حالی است که در منابع اسماعیلی حتی یک روایت منسوب به پیامبر اکرم (ص) یافت نمیشود که از امامت اسماعیل یا نوادگان او نام برده باشد. بنابراین، امامت جناب اسماعیل بن جعفر، اثبات شدنی نیست» (همان: 165).
البته اسماعیلیان هیچگاه محمد بن اسماعیل را پیامبر یا آورندهی دین جدیدی که به واسطهی آن دین محمد(ص) دچار دوگانگی شود، نمیدانند و تنها معتقدند که او «ولی قائم» از جانب خدا بر زمین است که تفسیر باطنی قرآن را میداند.
«شیعیان پیرو امام صادق(ع) به شش فرقه تقسیم شدند. از میان این فِرَق، دو فرقهی اسماعیلیه خالصه و اسماعیلیه واقفیه در تشکیل هستهی نخستین جنبش اسماعیلیه تعیین کننده بودند. طرفداران اسماعیل بر این باور بودند که اسماعیل در زمان حیات پدر درگذشته و نصّ امامت به فرزند او محمدبن اسماعیل میرسد» (جان احمدی، 1388: 187).
البته جدا از این فرقه، شاخههایی چون قرمطیه، حشاشیه، میمونیه، خرمیه، فداویه نیز وجود دارند که به این فرقه منسوب هستند و هر از این اسامی به دورهای خاص و تفاوتهای دینی و اعتقادی خود، مربوط میشوند. به دلیل اینکه پیروان این فرقه به امام باطن و پنهان معتقدند و برای شریعت، ظاهر و باطن قائل هستند، به آنها «باطنی» نیز گفته میشود. از اسامی دیگر فرقهی اسماعیلیه میتوان به «ملاحده»، «عبیدیان»، «العلویون»، «المصریون» و… اشاره نمود. «به سبب اینکه در ضمن گفتارها و نظریاتشان مطالب الحادآمیز یافت میشود، آنان را ملاحده نیز نامیدهاند» (همان: 32).
به دلیل اینکه نخستین امام این فرقه در سرزمینهای مغرب، عبیدالله المهدی (297-322 ﻫ) بود، به این دلیل به آنها عبیدیان نیز میگویند.
واژهی خلافت، ابتدا بعد از رحلت پیامبر(ص) توسط ابوبکر مورد استفاده قرار گرفت و این واژه در ساختار سیاسی و دینی حکومت اسلامی آن دوران وارد گردید. به همین دلیل بود که فاطمیان، برای گرد هم آوردن فرقههای مختلف شیعی چون علویان حسنی و حسینی و افراد متفرقه در دربار عباسیان، نام خلیفه را برای رهبر و پیشوای خود قرار دادند.
2-8-2 اسماعیلیان در ایران
بررسی کتب تاریخی و دستنوشتههای باقی مانده در مورد اسماعیلیان حاکی از آن است که این فرقه در قرن سوم در مناطقی از ایران وجود داشته و گروهی نیز فعالیت این فرقه را از اواخر قرن دوم ذکر نمودهاند. «آغاز دعوت اسماعیلی در بخشهای شمال غربی و غرب مرکزی ایران – یعنی منطقهای که اعراب عموماً آن را جبال میخواندند – در دههی 260 ق. بود. خلف حلاّج، اولین داعی جبال، از سوی دستگاه رهبری نهضت اسماعیلی، بدانجا فرستاده شده بود. خلف خویشتن را در ناحیهی ری (جنوب تهران امروز) که یک جامعهی شیعی مهم از قدیم در آنجا وجود داشت، مستقر ساخت. وی برای مدتّی طولانی پایگاه دعوت اسماعیلی در ناحیهی جبال بود. در زمان جانشیان خلف، دعوت اسماعیلی در قم، همدان، کاشان و دیگر شهرهای جبال گسترش یافت» (گروه مذاهب اسلامی، 1381: 404). فعالیتها و جنبههای مختلف حضور این فرقه در ایران، بعد از قرن چهارم مستدلتر است و منابع بیشتری از آنان در دست میباشد. از بزرگان آن دوران میتوان به ابویعقوب سجستانی، داعی حمیدالدین کرمانی و … اشاره نمود. ناصرخسرو نیز یکی از افراد برجستهی این فرقه بود که فعالیتهای گستردهای در جذب و تبلیغ اعتقادات این فرقه داشت. در آن دوران حکومت اسماعیلیان برروی کار بودند و مخالفتهای شدیدی با فرقهی اسماعیلی نشان دادند و برخی از داعیان را کشته یا تبعید نمودند. به همین دلیل فعالیت داعیان در ایران همراه با پنهانکاری و خفا بود. زیرا «در ایران قرن چهارم، هر کسی که با عامه مخالفت میکرد، رافضی، زندیق و یا قرمطی نامیده میشد. اتهام قرمطی در ایران از همه شایعتر است» (جعفریان، 1386: 349). ولی قرمطیان در واقع شاخهای از اسماعیان بودند که به دلیل داشتن فاصلهی جغرافیایی از اسماعیلیه دارای سرنوشت مستقلی بودند. موسس دولت قرامطه ابوسعید جنابی بود و سه مرکز عمدهی فعالیت قرامطه مانند اسماعیلیه شهرهای یمن، بحرین و سوریه بود.
با پایان یافتن حکومت سامانیان در قرن چهارم، و آغاز دولت غزنویان، همچنان شیعیان در سختی به سر برده و دین اصلی را تسنّن تشکیل میداد. یکی از کارهایی که در دورهی غزنویان صورت گرفت و نشانه مخالفت دولت با این فرقه بود، به آتش کشیدن کتابخانهی ری بود که بسیاری از کتب باطنیان در آنجا قرار داشت. البته میتوان یکی از دلایل مخالفت سامانیان و غزنویان با مذهب شیعه را نوعی رقابت با دولت آلبویه که مدافع شیعه بود دانست.
در مورد مردم مذهب گیلان در آن زمان آمده است که در زمان غزنویان «مذهب ناحیتهای دیلم، شیعه و بیشتر گیلانیان سنّی هستند» (همان: 354) و این ستنّن به دلیل نفوذ سامانیان در این مناطق بوده است؛ ولی با این وجود اسماعیلیان در مناطق دیلم و تارم نفوذ کرده و با تشکیل دولت حسن صباح آزادی عمل بیشتری در آن مناطق یافتند. صبح دارای دو فرزند به نام مرزبان و هسودان بود که هر دو اسماعیلی بودند.
پس از غزنویان، سلجوقیان افسار حکومت را در دست گرفتند. نظامالملک مهمترین وزیر دولت سلجوقی بود که طرفدار سرسخت تسنّن بود و پایهگذار مدارس نظامیه بود که در آن به دفاع از تسنّن و گسترش عقاید اشعری و شافعی میپرداختند ولی حتی این سختگیریها نیز مانع فعالیت تشیع مخصوصاً اسماعیلیه نشد بلکه با رشد و گسترش آن نیز همراه بوده است. وزارت برخی از شیعیان و اسماعیلیان در حکومت سلجوقیان نشان بارز این ادعا میباشد. در اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم، مراکز اسماعلیه گسترش بیشتری یافته و شهرهایی چون ساوه، اصفهان، قزوین و خراسان که تحت سیطرهی سلجوقیان بود از مراکز مهم اسماعیلی به شمار میرفت. «حسن صباح نخستین داعی دیلمان (رودبار-الموت)، در زمان اقتدار سلطنت سـلجوقی، خلافت عـباسی و خـلافت فاطمیان در مصر، نهضت نزاری را بنیانگذاری کرد (384 ق). او با تأسیس نهضت نزاری در قلاع درون قلمرو سلجوقیان، در رویارویی سـیاسی، نظامی و حتی مذهبی با آنها قرار گرفت. حسن صباح روشهای نوینی در ادارهء جامعه اسماعیلی ایـران به کار گرفت کـه در قـلعههای فراز قلهها و کوههای شمال،غرب، و شرق ایران استواری یافت و تا یورش مغولان حیات سیاسی خود را ادامه داد» (باستانیراد و خلعتبری، 1385: 99). صباح 38 سال در الموت حکومت کرد و پس از او «کیابزرگ امید» به حکومت اسماعیلیه در ایران رسید. وی مبارزات زیادی با دولت سلجوقیان داشته و پس از او محمد به قدرت رسید. این قدرت تا سال 655 که در دست «منگوقاآن» بود با کشته شدن او به اتمام رسید. پس از خاتمهی قدرت اسماعیان در الموت، آنها در نواحیه اطراف پراکنده شدند و ادامه حیات دادند. «در این دورهی بـا عملکرد گستردهی گروهی از شیعیان تندرو، یعنی اسماعیلیان نیز روبهرو هستیم که مقابلهی مسلحانه در پیـش گـرفته بـودند. ترکان سلجوقی، هرگاه در گیر و دار اختلافات فرصتی مناسب مییافتند، به قلع و قمع پیروان مذهبها و فرقههای رقیب میپرداختند. مناقشات مذهبی به مـثابه حـربهای بـرنده در دست صاحبان علم و صاحب منصبان درباری و دیوانی قرار گرفت. آنان با توسل بـه حـربهء تهمت، افترا یا دسیسه و توطئهچینی، رقبای علمی و سیاسی خود را از میدان به درمیبردند» (ترکمنی آذر، 1385 :55). قدرت اسماعیلیان آنقدر افزایش یافته بود که بیمحابا اقداماتی بر ضـد بـازرگانان مذهبی و سیاسی انجام میدادند. در سال 325 ق در اصفهان عـبد اللطـیف بـن خجندی رئیس شافعیان را را به قتل رساندند. پراکندگی مذهبی در قلمرو حکومت سلجوقیان بسیار متنوع بود. بیشتر مردم خراسان و ماوراء النهر و غزنین حنفی بـودند. در خـوارزم معتزلیان عـدلی مذهب اکثریت داشتند. در آذربایجان و همدان و اصفهان و قزوین شافعی مذهبان بودند. مردم گیلان و دیلمان، زیدیمذهب بوده و تعدادی از مردم لرستان، خوزستان و نـهاوند از معتقدان به مشبهه و مجسمه بودند، در مشاهد ائمه و مشهد امام رضا(ع)، قم، کاشان، آوه، سبزوار، قسمتی از طـبرستان و ری و بـعضی از نواحی قزوین، پیروان شیعه اثنیعشری اکثریت را تشکیل میدادند و در هر منطقه خطبه و سکه به مذهب غالب آن محل تعلق داشت پس از سلجوقیان، صفویان به حکومت رسیدند. «در نیمهی نخست قرن هفتم هجری، تحول بسیار مهمی در عالم اسلام پدید آمد. صحرانشینان مغول، تحت رهبری چنگیز، با یکدیگر متحد شده و حرکت خود را برای تسخیر بلاد غربی خویش آغاز کردند. پشتوانهی آنها، نیروی نسانی شگفتآوری بود که از دل صحراها میجوشید و با انضباط قبیلهای، تحت یک فرماندهی مشترک، به سایر مناطق یورش میبرد. این لشکر از اواخر دههی دوم قرن هفتم حملات خود را به خراسان آغاز کرد و اب حوصلهی تمام، طی چهل سال، توانست مقر خلافت عباسی را به تصرف درآورده حکومت عباسی را در سال 656 منحل سازد. در این زمان مهمترین دولتی که سر راه آنان بود، دولت خوارزمشاهی بود که چندی مقاومت کرد اما در نهایت مضمحل گردید. در راه اسماعیلیان نیز که بیش از دو قرن در برابر سلجوقیان مقاومت کرده بودند، گرفتار شکست شدند» (جعفریان، 1386: 639). پس از سقوط دولت عباسی به دست هولاکو، آزادی مذهبی رواج یافت و بزرگان فِرَق مختلف به ترویج آیین خود پرداختند.
2-8-3 ساختار اجتماعی اسماعیلیان
اسماعیلیه از فرقههایی است که به دلیل مبهم بودن تاریخ، عقاید و شیوهی پنهانکاری که در بین آنها رواج داشته، همواره در هالهای از ابهام و پیچیدگی بوده است. امروزه این اقلیت دینی در بیست و پنج کشور در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی وجود دارند. اسماعیلیان تا قبل از خلافت فاطمی، سازمان اجتماعی منظمی نداشتند، اما پس از آن دارای چارچوب استراتژیک سیاسی و حکومتی شدند.
زمانی که اسماعیلیان تازه تشکیل شده و پایههای نظام آنها هنوز مستحکم نبود، با فرقهی معتزله مواجه شدند که بسیار قوی بوده و تحول بزرگی در اعتقادات اسلامی پدید آورده بود. با مستقر شدن حکومت فاطمی در مصر و قاهره، پایههای حکومتی آنها مستحکمتر گردید و بعد از آن بود که آنها به ساختن شاخههای حکومتی و جذب نیروهای مردمی در زمینههای دینی و سیاسی بیشتر پرداختند. «از وجوه ممیزه این دوره درانداختن نظام اداری و نهادهای تبلیغی اسماعیلی و تأسیس کانونهای علمی چون الازهرو دارالحکمة و دارالعلم و جلب و جذب اندیشمندان فرهیخته و دانای علم در مرکز خلافت بود» (جان احمدی، 1388: 114). از نظر اسماعیلیان، چون هر سال دارای دوازده ماه است، پس جهان نیز به دوازده قسمت تقسیم میشود و هر بخش را یک جزیره میخوانند.
امامان فاطمی در قالب شبکههای عظیمی که توسط داعیان و مبلغان تشکیل شده بود، به برگزاری جلسات
