
دوره صفوی والی نشین بودند.30
کمپفر سیاح و محقق آلمانی که در 1099ه.ق به ایران آمد تفاوت خیلی زیادی بین والیان وبیگلربیگان قایل نشده است31 و درباره آنان میگوید: «از بین بیگلری ها چند تنی از حیث اعتبار از دیگران برتر هستند که به آنان والی می گویند مثل والیان گرجستان، خوزستان، لرستان و داغستان32.»
بیگلر بیگی ها: بیگلر بیگی ها از نظر رتبه در مرتبه ای پایین تر از رتبه افراد مالیات قرار داشتند. آنان حکامی بودند که بر خلاف والی ها از مرکز تعیین می شدند اما در موارد بخصوص این سمت موروثی بود.33 چنان که در قرن دهم هجری این مقام به طور موروثی به سران ایلات قزلباش تعلق داشت. قراباغ و استر آباد متعلق به سران دو شاخه ایل قاجار بود و فارس و کرمان به ترتیب به ایل ذوالقدر و ایل افشار تعلق داشت.34
با توجه به منابع که لقب خان را برای بیگلر بیگی ها و نیز سایر بزرگان به کار می برند،35 میتوان گفت که خان به عنوان یک رتبه و مقام حکومتی در ساختار امرا پایین تر از بیگلر بیگی قرار داشت اما به عنوان یک لقب برای امرا عالی رتبه که به منصب بیگلر بیگی ایالات می رسیدند بیشتر نشانگر سلسله مراتب ارتقاع تدریجی آنها بود. قلمرو بیگلر بیگی ها بسیار وسیع بود و خان ها (حکام) و سلطان های(حکام درجه دوم) زیادی تحت نظر آنها خدمت می کردند36.
بیگلر بیگی ها فرمانده ی قوای نظامی قلمرو حکمرانی خود بودند و در هنگام جنگ نیز مسئولیت خان های زیر دست خود و سپاهیان آنها را بر عهده می گرفتند به همین دلیل به آنان امیرالامرا نیز خطاب می شد37.
خانها: خانها در سلسله مراتب امرای سرحد، در مرتبه ی سوم قرار داشتند و تابع بیگلربیگی منطقه خود بودند38. چنانکه پیش از این گفته شد برخی منابع تفاوتی بین خان و بیگلربیگی قایل نمیشوند. شاردن، خانها را به دو دسته ی بزرگ و کوچک تقسیم میکند و میگوید: «خانهای بزرگ لقب بیگلربیگ دارند39.»
خصوصیاتی نیز که دلاواله برای خانها ذکر میکند بیشتر اختیارات یک بیگلر بیگی را به ذهن متبادرت میکند. به گفتهی او خان در ایران به معنای حاکم کل یک ایالت است و اختیارات زیادی دارد و به هر روشی که بخواهد حکومت میکند و هیچ کس جز شاه را به عنوان ارشد خود نمیشناسد و در جنگها و امور مربوط به قلمرو حکمرانیش تنها از او اطاعت میکند40 .
با توجه به آنچه گفته شد باید بین مقام خان به عنوان یک رتبه در تقسیم بندی امرای سرحد و لقب عمومی خان که برای بیگلر بیگی ها از روی مسامحه به کار می رفت، تمایز قایل شد.
آنچه از این پس دربارهی اختیارات، امتیازات و قدرت فراوانش در سازمان اداری صفوی صحبت میشود، خان در معنای دوم آن می باشد.
خانها در قلمرو حکمرانی خود، همانند یک پادشاه، مقتدر و صاحب اختیار بودند. آنها میکوشیدند به پیروی از شاه، برای خود درباری شکوهمند ترتیب دهند. اغلب، ملازمان بسیاری داشتند و با تشریفات خاصی از عمارت حکومتی خویش خارج میشدند و در حوزه ی حکمرانی خود به سرکشی و بازدید میپرداختند41.
برخی از خانها درآمد سالیانه ی فراوانی داشتند. برای مثال و طبق گفته توماس هربرت درآمد سالیانه ی امام قلی خان حکمران فارس،400 هزار تومان تخمین زده میشد42 .
خان، تعهدات و وظایفی در قبال شاه داشت. او می بایست مقدار معینی از سپاهیان شاه را در قلمرو خود نگهداری کند یا مزد سپاهیانی را که خارج از قلمرو او نگهداری میشدند، بپردازد43.
به گفته ی فیگوئروا حکومت فارس به این شرط به امام قلی خان واگذار شده بود که در هنگام احتیاج، با 10 هزار سرباز پیاده و سواره به یاری شاه برود و این شرطی بود که به همه ی حکام، به تناسب وسعت حوزهی حکمرانی شان، تحمیل میشد44.
خان همچنین وظیفه داشت مقداری از محصولات تولیدی قلمرو خود را به مطبخ شاهی تحویل دهد. در صورت وسعت حوزهی حکمرانی، او می بایست خواروبار یک ماههی دربار شاه را تهیه کرده و به پایتخت ارسال کند45.
علاوه براین، خان وظیفه داشت در پایان هر سال هدایای ارزشمندی شامل: وجه نقد، اجناس هنری (فرش،پرده،ظروف و پارچه)، مواد خام (ابریشم،پنبه و پشم) و تعدادی غلام، حیوانات بارکش و سواری (شتر،استر و اسب) و پرندگان شکاری نظیر باز، به دربار پادشاه بفرستد46.
به گفته ی اوروج بیک47 مقام خان موروثی بود. اما این موضوع باعث نمیشد که به ویژه در زمان پادشاهان مقتدری مثل شاه عباس اول، از مقام خود برکنار شوند. تمامی خانها و حکامی که در سراسر کشور مناصبی داشتند هر لحظه امکان داشت که به حکم شاه از مقام خود معزول شوند. در ادامه با ذکر مثالهایی این موضوع پیگیری خواهد شد ولی قبل از آن لازم است مطالبی دربارهی حکمرانان فارس در فاصله ی 995-909 ه.ق بیان شود48.
از ربیع الاول 909 ه.ق که شاه اسماعیل اول، شیراز را تصرف کرد49، تا اواخر سال 995 ه.ق که مهدی قلی خان ذوالقدر از طرف شاه عباس اول به حکمرانی شیراز منصوب شد،20 نفر به این مقام رسیدهاند که به استثنای منصور بیک افشار و شاه محمد صفوی که به ترتیب در911 ه.ق و 985 ه.ق هریک مدت کوتاهی این مقام را داشتند، بقیه حکمرانان فارس از ایل ذوالقدر هستند،50که نشانگر این مساله است که فارس تا آغاز سلطنت شاه عباس اول تیول ایل ذوالقدر بود.
شاه عباس اول با هدف محدود کردن قدرت امرای قزلباش و تقویت دولت مرکزی، سعی کرد حق حکمرانی موروثی روسای ایلات قزلباش بر نواحی مختلف کشور را از بین ببرد اما حداقل در سالهای نخست سلطنتش در این زمینه توفیق چندانی نداشت چرا که در این سالها همچنان مناطق مختلف به عنوان تیول در اختیار روسای ایلات قزلباش قرار میگرفت. چنان که سه تن از امرای ذوالقدر مهدی قلی خان ذوالقدر، یعقوب خان ذوالقدر و بنیاد خان ذوالقدر در فاصله ی 1004-996ه.ق به حکومت فارس منصوب شدند51.
چنان که گفته شد علی رغم موروثی بودن مقام خان و قدرت فراوان او در قلمرو حکمرانیش، شاه هرگاه که اراده میکرد می توانست خان را از مقام خود برکنار کند. حتی شاه ضعیفی مثل شاه محمد صفوی نیز قادر به این کار بود. اسکندر بیگ ترکمان در مورد برکناری علی خان ذوالقدر حکمران فارس در دوره ی شاه محمد و علت آن میگوید: «چون علی خان ذوالقدر، در این دو سال، لشکر فارس، به بهانه ی خروج قلندر که در کهگیلویه واقع شد به ارودی شاهی نفرستاده بود. او و چند نفر دیگر از امرای ذوالقدر فارس برکنار شدند52.
سلطانها: سلطانها در سلسله مراتب امرای سرحد در مرتبه ی چهارم قرار میگرفتند. آنها در واقع، حکام جزء هر ایالت بودند و اداره ی شهرها و مناطق مختلف آن ایالت را برعهده داشتند و از خان یا بیگلربیگلی ایالت تبعیت میکردند. در یک ایالت، گاهی سلطانهای حکام جزء متعددّی وجود داشت.53
به گفته ی تاورنیه، سلطان تابع خان بود اما انتخاب او از سوی شاه صورت میگرفت و تنها به فرمان او معزول میشد و در صورت بروز تقصیری از جانب سلطان، خان فقط میتوانست به شاه گزارش داده و منتظر فرمان او بماند54. اما به گفته ی دلاواله، تنها عدهی کمی از سلطانها، مستقیما زیر نظر شاه قرار داشتند55.
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که: نصب و عزل سلطانها(حکام جزء) حق مسلم پادشاه صفوی بود اما در برخی ادوار شاه این اختیار را به بعضی از بیگربیگیهای مورد اعتماد خود تفویض میکرد.
در هر ایالت تعدادی صاحب منصب کشوری نیز وجود داشت که توسط شاه انتخاب میشدند و از او تبعیت میکردند. شاردن از سه مامور خاص با عناوین معاون خان، وزیر و واقعه نویس نام میبرد که منصب شاه و تابع نظرات او بودند56. در ادامه، هر یک از این مناصب معرفی میشوند.
1-معاون خان. معاون خان که ملقب به کفیل یا جانشین بود، پیوسته در مرکز ایالت حضور داشت و از نزدیک، اعمال و رفتار حکمران (خان) را زیر نظر میگرفت57.
با توجه به مطالب گفته شده میتوان نتیجه گرفت که حکمران فارس در دوره ی صفوی، معاون و جانشینی داشت که از طرف شاه منصوب میشد و از او تبعیت میکرد و از قدرت قابل ملاحظهای نیز برخوردار بود.
2-وزیر: وزیر یا پیشکار، صاحب منصبی بود که از سوی شاه به منظور نظارت بر امور ایالت منصوب میشد. به گفته ی سانسون، وزیر بعنوان بازرس، به استثنای امور مربوط به دادگستری، کلیه ی امور ایالات را زیر نظر میگرفت. او مقرری سربازان پادگان ایالت را از روی املاک خالصهی آن ایالت پرداخت میکرد و مواظب بود که خان و مامورانش با زارعان بدرفتاری نکنند58.
از وزرای فارس در دوره ی شاه عباس اول میتوان به میرزا معین الدین محمد شیرازی59، آصف بهبهانی، میرزا حسین بیک جابری60 و میرزا حسن بیک جابری61 اشاره کرد.
3-واقعه نویس: سومین ماموری که از طرف شاه در ایالات وجود داشت واقعه نویس یا منشی بود. او وظیفه داشت حوادث و وقایع مهم حوزهی ماموریتش را به مرکز گزارش کند62 .
این منصب از مشاغل مهم ساختار اداری عهد صفوی بود. تمامی وقایع نویسان کشور زیر نظر وقایع نویس بزرگ که در دربار حضور داشت و گاهی او را وزیر دست چپ نیز میگفتند، انجام وظیفه میکردند و گزارشهای خود را برای او ارسال میداشتند63 .
علاوه بر مناصب گفته شده، منابع از مناصب ایالتی دیگری نیز سخن میگویند. از جمله از منصبی به نام شاه بندر یا رئیس بندر سخن گفته شده است.به گفته ی کمپفر این منصب برای مدت محدودی که از یک سال تجاوز نمیکرد، به افراد مورد اعتماد اعطا میشد و پس از آن، شاه شخص دیگری را به این سمت منصوب میکرد. در قبال خدمت، شاه بندر حقوق مقطوع و معینی دریافت میکرد و هیچ سهمی در عواید حاصل از حقوق و عوارض گمرکی نداشت64 .
2-5- اراضی ممالیک و اراضی خاصه دولت صفوی
در ساختار اداری دورهی صفوی، تمام کشور به بخش یا دو دستگاه دولتی(ممالیک)و خاصه تقسیم میشد. اختلاف این دو در این بود که اراضی دولتی (ممالیک) توسط حاکم اداره میشد درحالی که سرزمین (اراضی) خاصه تحت اداره ی وزیر یا ناظر بود65 .
در اراضی ممالیک، حاکم از قدرت زیادی برخوردار بود و همهی عایدات ایالت را به مصرف خود و مامورانش میرساند و تنها، مبلغ ناچیزی به صورت پیشکش برای شاه ارسال میکرد. درحالی که تمام عایدات اراضی خاصه برای شاه وصول میشد66.
در سیستم ممالیک، حاکم وظیفه داشت تعداد معینی سپاهیان چریک نگهداری کند تا در مواقع ضروری با دستور شاه به مرکز اعزام شوند. امام قلی خان حکمران فارس ملزم بود در هنگام احتیاج با 10 هزار سرباز پیاده و سواره به یاری شاه برود67.
در بودجه ی دربار، بزرگ ترین رقم درآمد، متعلق به املاک خاصه بود. این عواید، مخارج قصر شاه و همچنین حقوق صاحب منصبان، لشکریان و عمال حکومتی را تامین میکرد68.
با توجه آنچه گفته شد در ادوار شاهان اولیه ی صفوی، اغلب اراضی به صورت ممالیک اداره میشده به این معنا که شاه صفوی حکومت ولایات مختلف را به شکل تیول به سران قزلباش واگذار میکرد. اما، پادشاهان بعدی صفوی که مشاهده کردند اراضی خاصه درآمد بیشتری در اختیارشان قرار میدهد، به سیاست تبدیل اراضی ممالیک و اراضی خاصه روی آوردند. شاردن معتقد است که تفکیک اراضی به خاصه و ممالیک پیش از شاه صفی معمول نبود و تنها از زمان او به توصیه ساروتقی صدر اعظم شاه صفی به منظور افزایش عواید شاه، معمول شد69.
اگرچه شکی نیست که در زمان شاه صفی جریان تبدیل اراضی ممالیک به خاصه تسریع شد و گسترش یافت، اما پذیرفتنی نیست که شاه صفی را مبتکر این سیاست بدانیم. چرا که اراضی خاصه حتی قبل از سلطنت شاه عباس اول نیز وجود داشت و تنها در دورهی عباس با مشکل پرداخت مواجب سپاهیان این ارتش روبرو شد، به
