
کشور را شناسایی کند و با شدت تمام آنها را نابود سازد. به قول قاضی احمد قمی : “… بعضی خیالات فاسد و اندیشههای باطل ، مرتبه به مرتبه در خاطرش جا گرفت …”384.
6-9- ازبین بردن ذوالقدریان
یکی از خیالات و اندیشه های یعقوب خان، از بین بردن بزرگان و بزرگ زادگان ذوالقدر بود و برای تحقق این هدف، راهی جز توسل به خشونت و قلع و قمع نداشت. وی از همان ابتدا، بزرگان ذوالقدر را که اعتبارشان از وی برای حکومت فارس بیش تر بود، به بهانهی مخالفت یا احتمال مخالفت قلع و قمع و اموالشان را تصاحب کرد. یعقوب خان نه تنها ذوالقدرها، بلکه هر کسی را به گمان مخالفت میکشت و اموالشان را تصرف میکرد. او بیست و چهار نفر از آنها که هر یک حاکم بلوکی و سر کرده فوجی بودند کشت385 اموال آنها را گرفت جماعتی از اجلاف را گرد خود جمع کرد و چون به یقین پیوست که پادشاه عادل از خون آن میرزادگان نمی گذرد در اراضی باغ گلشن شیراز که محل نزول پادشاهان بود386 و به مرور زمان ویرانه گشته بود قلعه ای در کمال اعتبار بساخت شاه عباس او را نزد خود خواند اما او هر روز بهانه ای می آورد تا آنکه کور حسن استاجلو را مامور به اوردن او خواندند387.
یعقوب خان میرزاده های ذوالقدر و آقایان ذوالقدر که گاهی در هوس حکومت فارس بودند بی اجازه دولت از میان برداشت ملا جلال الدین یزدی میگوید : “… چون کار بر پیکار و تشویش و آزار اعزهی فارس بود، رنود و اوباش در فراغت بودند”388.
اشاره به اقدام یعقوب خان در قلع و قمع بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس و تصرف اموال آنان دارد.
ملا جلال منجم، افراد زیادی را نام می برد که توسط یعقوب خان در جریان شورش حمزه بیگ کشته شدند389.
سیاست یعقوب خان در قلع و قمع اعیان و بزرگان ذوالقدر و غیر ذوالقدر فارس، بدون اجازه ی شاه عباس و توام با انگیزه های خاص سیاسی و شخصی خود و به همین دلیل، مدام از مواخذهی شاه عباس در این مورد هراس داشت.
6-10- عزل و نصب سرخود حکام ولایات
یعقوب خان هرکدام از حاکمان فارس را که حاضر به اطاعت نبودند از مقام خود عزل وکس دیگری به جای او منصوب میکرد. از جمله در سال 997ه.ق، منتشا خان استاجلو را از حکومت دارابگرد عزل و به جای او محمد قلی خان پرناک را منصوب کرد. همچنین، شاهوردی خلیفه ی شاملو را از حکومت ایگ (ایج) و نیریز عزل و پس از کشتن وی حکومت نیریز را به حق وردی سلطان واگذار کرد. یعقوب خان به دلیل اختلاف با بیکتاش خان افشار، عباس خان عموی وی را به عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. اگرچه بیکتاش خان موفق به شکست و قتل عباس خان شد، اما یعقوب خان پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان، خود سرانه یوسف خان افشار هم دست خود را به عنوان حاکم کرمان منصوب و به آن جا فرستاد. همچنین، ندرخان پسر زینل خان، برادرزادهی خود را به حکومت ابرقو و کرم سلطان، پسر عباس خان افشار را به حکومت بم منصوب کرد. یعقوب خان نه تنها خود سرانه حاکمان فارس کرمان و یزد را عزل و نصب کرد، بلکه افرادی را که با حکم شاه عباس عازم نواحی گرمسیرات بودند، به مناطق دیگری فرستاد. از جمله حق وردی سلطان را که شاه عباس به حکومت کربال فرستاده بود، یعقوب خان به حکومت نیریز منصوب کرد390. قطعا این اقدامات، برای شاه عباس بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود.
6-11- ارسال خلعت به حاکم لار
یکی از اقدامات قدرت طلبانه و توسعه طلبانه یعقوب خان، ارسال خلعت برای ابراهیم خان، والی لار بود. موضوع حکومت لار با دیگر نواحی فارس فرق بسیار داشت. زیرا این حکومت در اختیار خانوادهای از خاندانهای کهن ایرانی بود، که با حفظ حکومت موروثی خود، اطاعت از دولت صفوی را پذیرفته بودند. یعقوب خان در سال 998 ه.ق، به بهانهی فرار یکی از مخالفانش به نام جنید بیگ، به لار رفت و از آن جا که کل ایالت فارس را ملک خود میپنداشت، با ارسال خلعتی از ابراهیم خان خواست، هرچه زودتر جنید بیگ فراری را تحویل فرستادهی وی دهد. یعقوب خان با این کار به والی لار گوشزد کرد، از این پس باید تابع فرمان وی باشد. بنا به گزارش اسکندر، بیگ ترکمان، والی لار مخالفتی نکرد و به طریق چاکران استقبال نمود، خلعت را پوشید391.
اما بر اساس گزارش قریب به یقین ملا جلال الدین یزدی، چون تا این زمان رسم نبود که والی لار خلعت حاکم فارس را بپوشد، ابراهیم خان نیز از پذیرفتن خلعت ارسالی یعقوب خان خودداری کرد392.
این خبر باعث رنجش یعقوب خان و تصمیمگیری وی برای لشکرکشی به لار شد. ابراهیم خان والی لار پس از آگاهی از این موضوع، چند نفر را با مقداری هدیه و پیشکشی و نامهای مبنی بر عذرخواهی و اعلام اطاعت به شیراز فرستاد و بدینترتیب یعقوب خان از لشکرکشی به لار منصرف شد.
6-12- پذیرش امیران فراری قزلباش
از دیگر اقدامات مخالفتآمیز یعقوب خان، پذیرفتن عدهای از امیران فراری قزلباش در سال 998 ه.ق بود. ملا جلال الدین یزدی منجم مینویسد : “… و جمعی که از پایهی سریر خلافت مصیر گریخته و پناه به او میآوردند، مثل مختار سلطان تکلو و غیره ، در محافظت و اعزاز ایشان میکوشیدند”393.
ملا جلال الدین یزدی باز اشاره دارد که در رجب سال 998 ه.ق،گروهی از ترکمانان از جمله اسماعیل قلی سلطان و گلابی بیگ، با دو برادرش، سلطان مراد و سلطان محمود 32 نفر دیگر از اصفهان به فارس نزد یعقوب خان فرار کردند. اسکندر بیک ترکمان نیز این موضوع را تأیید میکند394 این گروه، یعقوب خان را از مؤاخذهی شاه در باب اموال و خزاین بیکتاش خان، بیمناک و وی را به نافرمانی و طغیان تحریک و تحریض کردند. اقدام یعقوب خان در پذیرفتن عدهای از امیران نافرمان و فراری قزلباش و حمایت از آنان، بیش از پیش بر بدبینی شاه عباس نسبت به وی افزود.
6-13- خوداری از پیشکش و هدایا به دربار
یعقوب خان پس از تسلط بر فارس و نواحی همجوار با وجود تصاحب و تصرف اموال، اسباب و نفوذ و اجناس بسیار زیاد، هرگز تحفه و پیشکشی لایق به درگاه نفرستاد. تنها پس از تصرف یزد و کشتن بیکتاش خان از آن همه اموال و خزاین که به دست آورده بود، مقدار ناچیزی با سربریدهی بیکتاش خان به درگاه فرستاد. او نه تنها پیشکش های مناسب ارسال نکرد، بلکه هنگام اقامت شاه عباس دراصفهان در سال 998 ه.ق نیز از ارسال تحفه و رفتن به اردوی شاهی خودداری کرد. این اقدام یعقوب خان، بیش از پیش بر بدبینی و نارضایتی شاه عباس نسبت به وی افزود. زیرا به قول مؤلف نقاوة الآثار: “چون موکب ظفر قرآن به اصفهان تشریف نزول داد، خان رفیع مقدار همچنان بر مسند اغترار تمکن ورزیده، به آستان بوسی مبادرت ننموده…”395
6-14- نرفتن به اردوی شاهی
یعقوب خان یک بار با فرستادن خالف وردی بیک به اصفهان پیغام داد که چون شیراز گنجایش اردوی شاهی را ندارد، چنانچه شاه دستور دهد، وی همراه امیران و سپاه فارس به درگاه خواهد آمد. اما با وجود موافقت شاه عباس، باز از رفتن به اصفهان خودداری کرد. شاه عباس هنگامی که به نشانه ی اتمام حجت کورحسن استاجلو را برای راضی کردن یعقوب خان به شیراز فرستاد، وی هر روز به عذر و بهانه ای از تسلیم شدن و رفتن به اصفهان خودداری کرد و کورحسن استاجلو نیز بدون نتیجه به اصفهان بازگشت396.
یعقوب خان اگرچه در هنگام نزدیک شدن اردوی شاهی به حوالی فارس، امت بیگ و میرزا خان بیگ را با مقداری هدایا به اردوی شاهی فرستاد، اما از آن جا که کاسه ی صبر شاه لبریز شده بود، این اقدام مورد پذیرش او قرار نگرفت.
ناآرامی های پی درپی ایالت یزد، کرمان، اصفهان و فارس و اختلافات و منازعات حاکمان این ایالات، به خصوص اقدامات خود سرانه ی یعقوب خان ذوالقدر، حاکمیت مرکزی را در این ایالات متزلزل و ایالات مذکور را به ملوک الطوایفی گرفتار کرده بود. شاه عباس با وجود تاخت و تاز ازبکان و عثمانیان به نواحی شرقی و غربی، با استناد به سخنی از شاه طهماسب که گفته بود: “هرگاه کرم در میان درخت است، مضرت میرساند از بیرون چه توان کرد”397 تصمیم گرفت شورشهای داخلی را سرکوب کند، بنابراین در اواخر صفر یا اوایل ربیع الاول 998ه.ق از قزوین به جانب اصفهان حرکت کرد. در همان زمان بود که در حوالی کاشان، فرستادگان یعقوب خان سر بریدهی بیکتاش خان را با مقداری هدایای ارسالی به شاه عباس تقدیم کردند. شاه عباس در اوایل ربیع الثانی 998ه.ق به اصفهان رسید و مدتی برای ساماندهی امور در آن جا توقف و اقامت کرد. اقدامات شاه عباس در این مدت به منظور راضی کردن یعقوب خان برای آمدن به اردوی شاهی نتیجه ای نداشت. شاه عباس آخرین بار کورحسن استاجلو را برای مذاکره با یعقوب خان به شیراز فرستاد. کورحسن پس از مذاکرات زیاد، موفق نشد یعقوب خان را راضی کند و بدون نتیجه به اصفهان بازگشت و گزارشی از طغیان وی را به عرض شاه عباس رساند.
6-15- لشکر کشی شاه عباس به شیراز
شاه عباس در اوایل شعبان 998 ه.ق، به قصد سرکوبی یعقوب خان به جانب شیراز حرکت کرد. چنان چه در قبل ذکر شد یعقوب خان پس از آگاهی از حرکت شاه عباس، هیأتی به سرپرستی میرزا جان بیگ، وزیرش، به منظور عذرخواهی از شاه و منصرف کردن او از لشکرکشی به اصفهان فرستاد. فرستادگان یعقوب خان در یزد به اردوی شاهی وارد شدند. شاه عباس نه تنها به سخنان و درخواست های فرستادگان یعقوب خان توجهی نکرد، بلکه میرزا جان بیگ را برای وادار کردن یعقوب خان به تسلیم بدون قید و شرط، به شیراز برگرداند398.
6-16- واگذاری حکومت به بنیاد خان ذوالقدر
به قول از اسکندر بیگ ترکمان شاه عباس ایالت ولایات شیراز و امیرالامرایی فارس به بنیاد خان از یوزی باشیان ذوالقدر سپرد399 و در همین زمان یوسف خان افشار حاکم کرمان به تبعیت از یعقوب خان طغیان نمود که سرانجام با محاصره شهر کرمان تسلیم شد و مورد عفو قرار گرفت. امیر لار نیز در این زمان از رفتن به حضور شاه خودداری نمود که وی نیز تحت تاثیر یعقوب خان بود400.
در روضه الصفا چنین آمده که “یعقوب خان پس از پیروزی بر بیکتاش خان و محاصره یزد در سال 998ه.ق بر علیه حکومت شاه عباس سر به عصیان برداشت و شاه عباس به قصد سرکوب وی از اصفهان به شیراز رفت”. یعقوب خان چون به مقابله با وی شتافت شکست خورد و به شیراز رفت و در قلعه سپید متحصن گشت اما سر انجام به چنگ آمده و کشته شد401.
6-17- پناهنده شدن به قلعه استخر
مولف تاریخ سلطانی ماجرای یعقوب خان را هنگامی که شاه به حوالی استخر می رسد چنین ذکر کرده است : “صراحی شراب به جهت یعقوب خان فرستادند و یعقوب خان به شفقت شاهانه مستمال شد میرزا خان بیگ وزیر خود را با ترابی بیگ ولد دلو اختیار ترکمان و مرتضی قلی بیگ برادر خود به ملازمت اشرف فرستاده اظهار بندگی نمود که هر گاه حکومت فارس را به دستور واگذارند و از سر تقصیرات در گذرند خود به خدمت اشرافی رسیده …”402.
یعقوب خان چون میدانست در صورت آمدن شاه عباس به فارس دیگر لشکر و رعیت فارس فرمانبردار و مطیع نخواهند بود در دهم شعبان 998 ه.ق با جمعی از سپاهیان خود به قلعهی استخر رفت. درحالیکه اردوی شاهی به ییلاق کوشک زرد فارس رسیده بود ترس و هراس هواداران یعقوب خان را فراگرفته بود. چنان که گروهی از سپاهیان یعقوب خان با خودداری از رفتن به قلعه به شیراز برگشتند و گروهی دیگر ندای شاهسیونی سردادند و به جانب اردوی شاهی رفتند403.
از طرف دیگر، بزرگان و اعیان شیراز با توصیهی امیر ابو المحمد انجو، از اعاظم سادات و نقبای فارس، با اجتماع در مسجد جامع شهر، ابوالقاسم خلیفهی الکسانلو را تا هنگام ورود شاه عباس به عنوان مسؤول حفظ نظم و امنیت شهر تعیین کردند404.
یعقوب خان با آگاهی از عدم انسجام و اتحاد سپاهش و شورش اهالی شیراز،
