
ملازمان شيطان و واگذارندگان «طاعت خدا» مىشمارد و حكومت اموى را حرام كنندهی حلال و حلال كنندهی حرام معرفى مىكند كه بدعتها را زنده و سنّتها را ميراندهاند. با وجود اين منكرات آشكار در سلطهی حاكم، شوريدن بر ضدّ او به عنوان نهى از منكر، وظيفه است.
با اين مبناى دينى است كه امام(ع)، بيعت با يزيد را رد مىكند و آن را مايهی ننگ مىداند و حماسهی كربلا را پديد مىآورد.
گرچه زبانهاى وابسته به خلافت، «حركت مكتبى» او را نوعى «شورش» و عصيان برضدّ خليفه قلمداد كردند كه مستحقّ سركوبى بود، ولى وارثان شهادت، نبايد پيام خون شهداى كربلا را از ياد ببرند. آنچه در زيارتنامههاى امام حسين(ع) تأكيد مكرّر شده كه: من شهادت مىدهم كه تو نماز و زكات را بر پاداشتى و امر به معروف و نهى از منكر كردى، همه براى تبيين فلسفهی قيام اوست تا رنگ مكتبى آن در هياهوى تبليغات دشمن گم و كمرنگ نشود. (قمی، 1379ه.ش، ص525).
پيروان فرهنگ عاشورا، با الهام از حماسه، پيوسته نبض پرحركت جامعهی انقلابىاند و نسبت به جريان امور و وضعيّت فرهنگى و سياسى حسّاسيت نشان مىدهند و با حضور دائم در ميدان امر به معروف و نهى از منكر، عرصه را بر فسادآفرينان تنگ مىسازند، چون مىدانند كه عقبنشينى و سكوت در اين جبهه، پيشروى و گستاخى دشمنان حق و فسادگستران در جامعه را به دنبال دارد. «تذكّر لسانى» حدّاقل عمل به تكليف در اين گونه شرايط است و اگر اين فريضه، ترك و فراموش شود، حدود الهى تعطيل شده و احكام خدا مورد تحقير و استهزاء قرار خواهد گرفت.
امام حسين (ع) در مسير راه كربلا، در خطبهاى با اشاره به شرايط پيش آمده و اين كه دنيا دگرگون شده و «معروف»، رخت بربسته و به حق عمل نمىشود و از باطل دورى جسته نمىشود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز مىكند و زندگى در كنار ستمگران را مايهی نكبت مىشمارد و چنين شرايطى را زمينهاى مساعد براى قيام مىداند. (شریفی، 1381ه.ش، ص351)
سكوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منكرى بود كه در آن عصر رواج داشت و مردم از ترس جان يا بيم خطرها و ضررها يا به طمع دنيا و دريافت زر و سيم، در مقابل آشكارترين منكرات كه در بالاترين سطوح انجام مىگرفت، اعتراض نمىكردند. قيام كربلا راه «انتقاد از حكومت جور» و «اعتراض عليه ستم» و قيام بر ضدّ طاغوت را گشود و از آن پس بسيارى از خون شهداى كربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنى و مستند به نهضت حسينى كردند.
2.3.اصلاحگری و تشکیل حکومت اسلامی
حكومتى كه از ملاكهاى ارزشى و معيارهاى اصيل دينى فاصله بگيرد، «فساد» در پيكرهی آن ريشه مىدواند و راه مبارزه با فساد و زدودن لغزشها و انحرافات از امّت اسلامى، تذكّر به متولّيان و مسئولان نسبت به رفتار عادلانه و اجراى دقيق قانون و عمل به كتاب و سنّت الهى و حركت اصلاحگرانهاى است كه امام حسين(ع) از آن غافل نبودند و در حركت و قيام خويش آن را دنبال مىكردند. حضرت هميشه بر اوضاع نابسامان جامعه معترض بود وهرگز مهر سكوت بر لب نمىزد.
همچنين از وظايف رهبران الهى، تشكيل حكومتى است كه بر پايه آيين آسمانى، شكل گيرد و هدفش شكوفايى استعدادهاى انسانى و بالندگى دين و ارزشهاى آن باشد. امام حسين(ع) دربارهی شايستگى خود به اين امر به سپاه حُر مىفرمايد:
«اى مردم! اگر شما از خدا بترسيد و حق را براى اهلش بشناسيد، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهلبيت پيامبر(ص) به ولايت و رهبرى، از اين مدّعيان نالايق و عاملان جور و تجاوز، شايستهتريم. و اگر شما به اين كار (بيعت و همراهى با ما) كراهت داريد و نسبت به حقّ ما آگاه نيستيد و بر آنچه براى ما نامه نوشتيد پايدار نيستيد، ما برمىگرديم. (عسكرى، 1380ه.ش، ج3، ص71)
امام حسين(ع) همچنین پس از مرگ معاويه و استقبال مردم عراق از امامت و دولت آن حضرت، زمينه را براى تشكيل حكومت اسلامى، مساعد يافت. اين حقيقت را برخى از سخنان سيّدالشّهدا(ع) آشكار مىسازد. آن حضرت در سخنى به اين هدف اصلاحى اشاره كرده و خروج خويش را با انگيزهی «طلب اصلاح در امّت پيامبر» معرفى كرد. (ابنشهرآشوب، بیتا، ج4، ص89)
در جاى ديگر نيز حركت و قيام خود را نه براساس نزاع قدرت با مستبدّ پليدى چون يزيد يا دنياطلبانى چون آلابوسفيان مىداند، بلكه براى آشكار ساختن «معارف دين» و «اظهار اصلاح» در شهرها و امنيّت يافتنِ مظلومان و عمل به فرائض دينى و سنن و احكام الهى دانسته است. (مجلسی، 1403ه.ق، ج97، ص81)
ترغيبى كه امام حسين(ع) در يكى از خطبههايش جهت فداكارى و جانبازى دارد، همراه با ترسيمى از اوضاع اسفبار جامعهی آن روز است كه فرمود: آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل اجتناب نمىگردد؟ پس در چنين شرايطى بايد مؤمن (با مبارزهاش) مشتاق ديدار خدا باشد، چرا كه زندگى در چنين دورهاى مايهی ننگ و عسرت است و مرگ، سعادت است. (تحف العقول، ص245)
قيام اصلاحى اباعبداللهالحسين(ع) ريشه در نهضتهاى اصلاحى انبيا داشت و او وارث خطِ صلاح و اصلاح پيامبران بود و در اين راه جان داد تا مفاسد برچيده شود. حضرت امام خمينى(ره) در تائيد اين روش مىفرمايد:
«تمام انبياء براى اصلاح جامعه آمدهاند، تمام. و همهی آنان اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداى جامعه شود… سيّدالشّهدا(ع) روى همين ميزان آمد و رفت و خودش را و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد، كه فرد بايد فداى جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود.» (خمینی، 1386ه.ش، ج15، ص148)
امامِ امّت كه قيام خويش را در همين راستا مىدانست و با الهام از نهضت عاشورا، بر ضدّ شاهان طاغوتى و مفاسد اجتماعى و نابسامانيهاى اجتماعى قيام كرد، به پيوند اين حركت با قيام عاشورا چنين اشاره مىكند:
«سيّدالشّهدا(ع) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند، هر قدر كه مىتواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اين كه اين ملّت را اصلاح كند، تا اين كه اين عَلَم يزيد را بخواباند و هيمنطور هم كرد و تمام شد… همهی چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر مرگ ما، خون ما رنگينتر از خون سيّدالشّهدا(ع) است؟ چرا بترسيم از اين كه خون بدهيم يا اين كه جان بدهيم؟ (خمینی، 1386ه.ش، ج2، ص208)
پس از مرگ معاويه مردم كوفه كه از ستم امويان به تنگ آمده بودند، و از ورود امام حسين(ع) به مكّه و مخالفت او با خلافت يزيد و خوددارى از بيعت با او خبردار شده بودند، نامههاى گوناگونى براى آن حضرت نوشتند و آمادگى خودشان را براى پذيرفتن رهبرى و امامت سيّدالشّهدا(ع) به روشنى بيان كردند و وعدهی پشتيبانى از دولت و حكومت دينى به رهبرى امام حسين(ع) را اعلام كردند. وقتى نامهها به دست امام(ع) رسيد، در پاسخ آنها چنين نگاشت:
به نام پروردگار بخشندهی مهربان، از حسينبنعلى به بزرگان و سرشناسان مؤمن و مسلمان، پس از حمد و ثناى الهى، آخرين نامهی شما را توسّط هانى و سعيد دريافت كردم و به اهداف شما پى بردم. درخواست شما در نامههايتان اين بود كه ما امام و رهبرى نداريم، به سوى ما بشتاب تا خداوند ما را به وسيلهی تو به حق هدايت و رهنمون سازد. اكنون برادر دينى و پسرعمويم (مسلمبنعقيل) و مطمئنترين فرد خاندانم را به سوى شما مىفرستم و به او فرمان دادهام كه از نزديك با آراء و افكار شما آشنا شود و گزارش آن را به اطّلاع من برساند. اگر خواستهی تودهی مردم و آگاهان و بزرگان شما همان باشد كه در نامهها به من نوشتهايد و پيكهاى شما به من گفتهاند، من نيز اگر خدا بخواهد، به زودى به سوى شما حركت مىكنم. به خدا سوگند پيشوا و حاكمِ برحق فقط كسى است كه به كتاب خدا و عدالت عمل كند، سر به حق سپرده و جانش را وقف خدمت به دين الهى نمايد والسّلام.
3. واقعهی عاشورا در سیرهی معصومین(ع)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام در روز عاشورا به یاد آن همه مصایبی که بر امام حسین علیهالسلام وارد شده اندوهگین میشدهاند و به دیگران هم دستور میدادهاند که در آن روز به عزاداری بپردازند و به سوگ و ماتم بنشینند. (مجلسی، 1403ه.ق، ج67، ص126) هرچند اگر چنین دستوری هم از جانب معصومین(ع) صادر نمیشد، بر مسلمین لازم بود که در آن روز مراسم عزا به پای دارند و آثار حزن و ماتم در ایشان ظاهر گردد، زیرا کسی که رسول خدا را دوست داشته باشد غیرممکن است که به فرزند آن حضرت عشق نورزد و او را دوست نداشته باشد. و در روز شهادتش غبار حزن و ماتم بر دلش ننشیند. واضح است که اگر فردی در روز مصیبت دوستش ناراحت و آزرده خاطر نگردد، دوستی او ظاهری و سطحی است و در واقع او را دوست نمیدارد؛ زیرا ارتباط معنوی بین دو دوست ایجاب میکند که در غم و شادی یکدیگر شریک باشند. پس اگر ما در روز عاشورا متأثر نشویم و در خود احساس ماتم و اندوه ننماییم بدون تردید در دوستیمان نسبت به رسول اکرم(ص) و فرزندش که بسیار مورد تکریم و محبّت آن بزرگوار بوده است صادق نیستیم. (فیروزآبادی، 1380ه.ش، ج3، ص285؛ روایات دراینباره بسیار است. ن.ک: همین منبع، ص270) در کتب فریقین روایات بسیاری نقل شده که پیامبر(ص) بارها بر مصیبت های امام حسین علیهالسلام که جبرئیل از آن خبر داده بود، گریه کرد.
از کتاب «ذخایر العقبی» از امّسلمه بازگو شده است که او گفت رسول خدا(ص) را دیدم در حالی که بر سر حسین (ع) دست میکشید، گریه میکرد. عرض کردم: چرا گریه میکنی؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد که این پسرم در سرزمینی به نام کربلا کشته میشود. سپس مقداری خاک قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاک همان سرزمین است و هر زمان آن خاک به خون مبدّل گشت بدان که وی کشته شده. ام سلمه گفت: آن خاک را در شیشهای نزد خودم نگه داشتم و با خودم میگفتم آن در روز بسیار عظیمی به خون مبدّل میشود. گفتگو درباره بیانات و مطالبی که از معصومین(ع) درمورد عاشورا ابراز داشتهاند و نیز بررسی روش ایشان در آن روز بسیار مفصّل است که در این مختصر نگنجد. امّا به طور کلّی میتوان گفت که آن بزرگواران در روز عاشورا به عزاداری و سوگواری میپرداختند. دستور میدادهاند، مرثیهخوانان، شعرا و کسانی که از آن واقعه مطلع بودهاند، آن واقعه را برای دیگران تشریح کنند و مصایبی را که در آن روز بر اهلبیت پیامبر وارد شده بیان نمایند. و مقصودشان این بوده که آن رویداد به صورت یک مکتب پویا و خطدهنده برای همیشه زنده بماند. لذا تأکید کردهاند که عاشورا را از یاد نبرید و به نام امام حسین مجالس سوگ و ماتم به پا دارید، تا حقایقی که آن حضرت به آن جهت به شهادت رسیده فراموش نشود.
روشن است که احکام اسلامی بر مبنای جلب مصلحت و دفع مفسده پایهگذاری شده است. بنابراین منظور از به پا داشتن مجالس عزای حسینی این نیست که تنها برای خاندان پیامبر(ص) همدردی و تسلیتی باشد و به قول روضهخوانها حضرت زهرا علیهاالسلام را خوشحال کنیم و چنین بپنداریم که به هر اندازه گریه کنیم به همان اندازه تسلّی خاطر برای رسول خدا(ص) و حضرت فاطمه علیهاالسلام فراهم آوردهایم اگر عقیدهمان درباره به پا داشتن مجالس حسینی تنها این موضوع باشد یقیناً مقاصد حضرت پیغمبر و حضرت علی و حضرت فاطمه را پایین آوردهایم. بدون شک تأکید بر این که مراسم عاشورا و عزای حسینی فراموش نشود مقصود آن است که واقعه کربلا به عنوان مکتب تعلیم و تربیت الهی برای همیشه زنده باشد.
آری به وسیله همین مجالس است که دین اسلام تبلیغ میشود و بر اثر واقعیاتی که در آن مجالس بیان میگردد مردم حق را از باطل تشخیص میدهند و راه خود را بازمییابند. بنا به گمان برخی از سیاحان فرانسوی، از پیشرفت طایفه شیعه بدون امکانات تبلیغاتی و قوه قهریه در این دوره کوتاه میتوان گفت که در یکی دو قرن آینده به لحاظ
