
اقتصادی همراه با تمرکز در تصمیمگیری میشود. شهر اطلاعاتی که کاستلز از این مفهوم یاد میکند شهری اختلاف انگیز است. شهری دوگانه است؛ به این معنا که گروهی از افراد در طبقهي پایین و گروه دیگر (نخبه) درحرفههای اقتصادی اطلاعاتی هستند.
در خصوص چگونگي پيدايش جامعهی اطلاعاتي، مانوئل كاستلز به انقلاب فناورانهای كه حول محور فناوريهاي اطلاعات متمركز است اشاره ميكند كه در سالهاي پاياني قرن بيستم، چشمانداز اجتماعي زندگي انسان را دگرگون ساخته و با سرعتي شتابان در كار شكلدهي مجدد بنيان مادي جامعه است (كاستلز، 1380: 28 ).
با اين همه، كاستلز مفهوم “جامعهی اطلاعاتي” را با احتياط و به صورت مشروط به كار ميبرد و معتقد است نامبردن از يك جامعهی اطلاعاتي به معناي همگوني جهاني همهی شكلهاي اجتماعي نيست. سخن گفتن از جامعهی اطلاعاتی يا جامعهی متكي براطلاعات به دو شرط نيازمند است: از يك سو اعضاي اين جامعه در شكل كنوني خود، سرمايهداري هستند و از سوي ديگر تنوع و چندگونگي فرهنگي و نهادي آنها بايد مورد توجه قرار گيرد. بدين معني اگرچه ژاپن، اسپانيا، چين، برزيل و ايالات متحده آمريكا همگي جزء جوامع اطلاعاتي به شمار ميآيند اما “هويت خويش را در ديگ جوشان و جهان گسترده و همسانساز سرمايهداري متكي به اطلاعات از دست نميدهند” (کاستلز، 1380: 48). به نظر كاستلز سرمايهداري اگرچه به مثابه ديگ جوشان جهانگستر و همسانساز عمل كرده اما واقعيت اين است كه در اين كار خود موفقيتي كسب نكرده و براي مثال اگرچه ژاپن و آمريكا هر دو جزو كشورهاي سرمايهداري بهحساب ميآيند اما با يكديگر متفاوت هستند و هركدام هويتي متمايز از ديگری و منحصر به فرد دارند. بنابراين کاستلز به جاي اصطلاح جامعهی اطلاعاتي، ترجيح ميدهد جامعهی شبکهاي را به کار ببرد.
به لحاظ تاريخي، كاستلز دگرگوني فنآورانه را كه منجر به ايجاد و اختراع “شاهراه اطلاعاتي” شده با اختراع بزرگ حروف الفبا در يونان 700 سال پيش از ميلاد مشابه ميداند و معتقد است براي نخستين بار در تاريخ رسانه، ابرمتن يا فرازباني شكل گرفته است كه شيوههاي مكتوب، شفاهي، ديداري و شنيداري ارتباطات انساني را در چارچوب يك سيستم، يكپارچه ميسازد. اين پديده كه “شاهراه اطلاعاتي” نام دارد، به دليل قابليت يكپارچهسازي متن، تصوير و صدا در يك سيستم و شبكهی جهاني، ماهيت ارتباطات را دستخوش دگرگونيهاي بنيادين ساخته است و از آنجا كه ارتباطات نقش تعيينكنندهاي در شكلدهي فرهنگ دارد، فرهنگ نيز به تبع دگرگونيهاي فنآورانهی جديد، دگرگونيهاي بنيادي ديگري را از سر ميگذراند ( همان: 383 ). در نظر كاستلز يكي از پيامدهاي مهم گسترش فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات نوين مبتني بر آن، دگرگوني فرهنگهاست. از اين رو در اثر ايجاد و گسترش شاهراههاي اطلاعاتي، فرهنگ نويني در حال ظهور است ( همان: 384 ).
کاستلز ویژگی های اصلی جامعهي شبکهای را اینگونه بر شمرده است :
1) اقتصاد اطلاعاتی؛
2) اقتصاد جهانی که در برگیرندهي فعالیتهای استراتژیک وابسته به شبکههای اطلاعاتی باشد؛
3) فعالیتهای اقتصادی شبکهای؛
4) تحول در اشتغال؛
5) ظهور قطبهای متقابل؛
6) فرهنگ واقعیت مجازی؛
7) زمان بی زمان و فضای جریانها؛
8) سیاست بر بال رسانه.
در مقايسهي بين جوامع، ممكن است كه اطلاعات به مانند اقتصاد عمل نكرده، يعني آنگونه كه كاستلز متقد است در همهي جوامع اقتصاد سرمايهداري به صورتي مشابه و همسان ظهور و بروز پيدا كرده است ولي نتوانسته در يكسان سازي هويت جوامع توفيقي داشته باشد كه البته درست نيز هست؛ ولي نبايد از نظر دور داشته باشيم كه در خود جوامع و در يكسانسازي فرهنگها و يا خردهفرهنگهاي درون هر جامعه اين مسأله تأثير داشته و تقريباً ميتوان گفت كه در همسان سازي هويت در درون جامعه موفق عملكردهاست.
با اين توصيف اگر بگوييم كه توانستهايم تعريفي دقيق از جامعهي اطلاعاتي بدست دهيم به بيراهه رفتهايم، چرا كه با رشد تكنولوژي و رسوخ و نقش اطلاعات در جاي جاي زندگي بشر هر روز ممكن است دريچهاي جديد بدين سو گشودهشود كه در تعارف ارائه شده از جامعهي اطلاعاتي، بدان اشارهنشده باشد. بنابراين تعارف ارائه شده تعاريفي نسبي است كه شايد پاسخگوي امروز جامعهي اطلاعاتي باشد و نميتوان با قاطعيت اذعان داشت كه اين تعارف امكان بسط و گسترش در اعصار و يا حتي سالهاي آينده را نيز دارد.
اگر اين تعارف را به عنوان تعاريفي نسبي بپذيريم؛ از ديدگاه محقق نظريهي جامعهي شبكهاي “مانوئل كاستلز” متأخرترين و بهترين نظريه در اين حوزه ميباشد كه ميتواند پاسخگوي بسياري از نيازهاي اطلاعاتي در شرايط كنوني باشد كه در اين خصوص در بخش چارچوب نظري به تفصيل بحث شدهاست.
4-2) چارچوب نظري
چارچوب نظری اين تحقيق بر نظريهي جامعهي شبكهاي مبتني است که به خوبی ويژگیهای فضای ارتباطی جديد مانند گمنامی کاربر، نبود ارتباطات غير کلامی، جدايی فيزيكي و قابليت انعطاف جسمانی را تشريح میکند.
در بین نظریه پردازان علم ارتباطات، مانوئل کاستلز یک نویسنده متمایز است. کاستلز حوزه های جامعه شناسی شهری، مطالعات سازمانی، مطالعات فضای مجازی، جنبش های اجتماعی، جامعه شناسی فرهنگ و اقتصاد سیاسی را در کنار هم مطالعه می کند تا یک تحلیل بین رشته ای از جهان پیچیده رسانه ای شده امروز به دست دهد.
مانوئل کاستلز استاد اسپانياييالاصل رشتهي برنامهريزي در دانشگاه برکلي کاليفرنيا متأثر از مارکسيستهاي اروپايي به خصوص لويي آلتوسر با رويکردي نو مسايل ارتباطات و توسعه را در اثر سه جلدي خود مورد بررسي و تحليل قرار داده است.
وي جلد نخست اثر خود را به جامعهي شبکهاي اختصاص داده است. کاستلز جامعهي شبکهاي را از ويژگيهاي سرمايهداري متکي به اطلاعات به شمار ميآورد. وي جامعهي شبکهاي را محصول همگرايي سه فرايند تاريخي مستقل ميداند. اين سه فرايند عبارتند از انقلاب اطلاعات، که ظهور جامعهي شبکهاي را امکانپذير ساخت، تجديد ساختار سرمايهداري و اقتصاد متکي به برنامهريزي متمرکز ( از دههي هشتاد به اين سو ) با هدف غلبه بر تعارضهاي دروني اين دو نظام و نهايتاً، نهضتهاي فرهنگي دههي 1960 ( مانند فمينيسم و طرفداران محيط زيست ) .
به اعتقاد کاستلز تعامل ميان انقلاب تکنولوژي اطلاعات، بحرانهاي اقتصادي سرمايهداري و دولتسالاري و تجديد ساختار متعاقب آنها، و شکوفايي جنبشهاي اجتماعي فرهنگي همچون آزادي خواهي، حقوق بشر، فمنيسم و طرفداري از محيط زيست يک ساختار نوين اجتماعي مسلط بنام جامعه شبکهاي، يک اقتصاد نوين يعني اقتصاد اطلاعاتي جهاني و يک فرهنگ نوين يعني فرهنگ مجازي را بوجود آورده است.
او ويژگيهاي اصلي جامعهي شبکهاي را اقتصاد اطلاعاتي، اقتصاد جهاني، فعاليتهاي اقتصادي شبکهاي، تحول در انجام کار و ساختار اشتغال، ظهور قطبهاي متقابل، فرهنگ واقعيت مجازي، سياست بر بال رسانه، زمان بي زمان و فضاي جريانها تعريف ميکند.
کاستلز میگوید، از برآمدن شیوهي توسعه مبتنی بر اطلاعات، ما شاهد پیدایش یک الگوی نوین اجتماعی- اقتصادی هستیم. الگویی که پردازش اطلاعات هستهي مرکزی آن است. به نظر او جوامع مختلف شیوههای توسعهي متفاوتی دارند. کاستلز آشکارا از مدل انقلاب فناوری اطلاعات که در دههي 1970 رواج داشت فاصله میگیرد و آن را بوجود آورندهي جامعه شبکهای نمیداند.
کاستلز صراحتاً بيان ميدارد که تکنولوژي مسير جامعه را تعيين نميکند و جامعه نيز مسير تحولات تکنولوژي را مشخص نميسازد زيرا عوامل بسياري از جمله خلاقيت فردي و کارآفريني در فرايند کشف علمي، نوآوري تکنولوژيک و کاربردهاي اجتماعي دخالت دارند به نحوي که نتيجهي نهايي به الگوي پيچيدهاي از تعاملات بستگي دارد. در واقع معضل جبرباوری تکنولولوژيک احتمالاً مسألهاي کاذب است. چون تکنولوژي در واقع خودِ جامعه است و درک يا بازنمايي جامعه بدون ابزار تکنولوژيکاش ميسر نيست.
کاستلز بین جامعهي مبتنی بر اطلاعات و جامعهي اطلاعاتی تمایز قایل میشود. در مفهوم جامعهي اطلاعاتی بر نقش اطلاعات در جامعه تأکید میشود حال آنکه کاستلز میگوید، اطلاعات همواره نقشی حساس و مهم در جامعه عهده دار بوده است. آنچه از مفهوم مبتنی بر اطلاعات مستفاد میشود، برخلاف مفهوم اطلاعات، شکل خاصی از سازمان اجتماعی است که به دلیل شرایط فناورانه، تولید و پردازش و انتقال اطلاعات به اساس و بنیان توان تولید و قدرت تبدیل میشود. این تمایز درست مانند صنعت و جامعهي صنعتی است. جامعهي صنعتی جامعهای نیست که تنها صاحب صنعت باشد، بلکه جامعهای است که سازمان صنعتی در سراسر آن فراگیر و نافذ باشد.
در اقتصاد مبتنی بر اطلاعات، کارکردها و فرایندهای غالب به گونهای فزاینده در پیرامون شبکهها که ریخت شناسی اجتماعی تازهای میسازند، سازمان مییابند. سازمانها از دیوان سالارها به مؤسسات و شرکتهای شبکهای تبدیل میشوند که کار اصلیشان مدیریت و واکنش به جریانهای اطلاعات است و هر سازمانی که قابلیت تطبیق و انعطاف بیشتری داشته باشد موفقتر خواهد بود.
فضا و مکان فعالیت اقتصادی پراکنده میشود اما اقتصاد در سطح جهان هماهنگ و یکپارچه میشود. به شیوهای که در مجموع از اهمیت جا و مکان انجام فعالیت اقتصادی کاسته میشود اما در عین حال نقش راهبردی شهرهای اصلی افزایش مییابد.
كاستلز معتقد است: در “جامعهي شبكهاي مفاهيم زمان و مكان معاني تازهاي پيدا كردهاند كه با معاني سنتي آن در جوامع ماقبل مدرن و يا حتي صنعتي تفاوت آشكار دارد. انتقال آني اطلاعات، دادهها و سرمايهها و امكان ارتباط همزمان ميان افراد در نقاط مختلف، عملاً فواصل زماني را از ميان برداشته است و نظم طبيعي دوران قديم يا چارچوبهاي مكانيكي عصر صنعتي را به كلي دگرگون ساخته است. مكان نيز به نوبهي خود با مفهوم دسترسي يا عدم دسترسي به اطلاعات و ابزار انتقال و پردازش آن ارتباط پيدا كرده است و حضور در مكان معناي تازهاي به خود گرفته كه ميتواند تعيين كنندهي ارتباط و اتصال شخص به جامعهي شبكهاي و يا طرد و حذف او از اين مكان فراگير و در عين حال انحصاري بهشمار آيد”.
طبق فرضیهي کاستلز، جامعهي شبکهای یعنی ساختار اجتماعی غالب و مسلط در عصر اطلااعات كه حول شکلهای نوین زمان و فضا سازمان مییابد. زمان بی زمان و فضای جریانها و گردش اطلاعات. منظور کاستلز از زمان بی زمان استفاده و به کار گرفتن بیوقفه و مدام فناوری اطلاعات و ارتباطات نوین برای از بین برداشتن زمان، فشردن سالهاو تبیل آنها به دقیقهها و فشردن دقیقهها در غالب لحظهها است.
کاستلز در عین حال میگوید که بسیاری از مردم جهان کماکان بر اساس ساعت زیست شناسی کار و زندگی میکنند اما کارکردهای اغلب گروهای اجتماعی در زمان بی زمان است.
مکاها کماکان کانون زندگی روزمره و نظارت سیاسی و اجتماعی و منشاء فرهنگ و عامل انتقال تاریخ هستند. اما این جریانها هستند که مکانها را در بر گرفتهاند و بر آنها مسلط شدهاند.
به نظر کاستلز قدرت سیاسی از دولت- ملتها و نظامهای دموکراتیک به رسانهها و سایر تولیدات فرهنگی انتقال یافته است.
به اعتقاد کاستلز در رسانههای جدید ارتباطی امکانات و قابلیتهای نو و دموکراتیک برای ارتباطات و مشارکت وجود دارد. این امکانات، توان و ظرفیت بالقوهي ایدئولوژی غالب را برای اعمال سلطه محدود میسازد. در عوض افراد قادر خواهند بود تا جهانهای مجازی خود را بسازند که پایهي دموکراتیک شدن تصورات و باورهاست (كاستلز؛ 1380).
اين چارچوب نظری به ما کمک میکند تا پيش از ورود به بحث شبكههاي اجتماعی كه به لحاظ ماهيتي، ماهيتاً کاربردهايی بسيار
