
تجربه کنند و واکنش آن ها متناسب با چالش و موقعیتی است که با آن روبرو می شوند. حرمت به خود به فرد قدرت، انرژی و انگیزه می بخشد. در فرد انگیزه ایجاد می کند و به او اجازه می دهد تا از موقعیت ها لذت ببرد و نسبت به آنها احساس غرور کنـد و در نهایت رضایت خاطر را تجربه کند. فردی با حرمت به خود پایین به دنبال ارضای هدف های ثابت و بدون چالش است که خود عاملی برای ضعیف تر شدن حرمت به خود است (براندن، 2001).
حرمت به خود سالم به ویژه در مورد کودکان و نوجوانان امری ارزشمند محسوب میشود زیرا به مثابه بینایی برای ادراک فرد از تجارب زندگی عمل میکند. کفایت اجتماعی- عاطفی ناشی از چنین شناختی از خود میتواند نیرویی باشد که در جهت اجتناب از مشکلات جدی بعدی به فرد کمک میکند. حرمت به خود ضعیف به عنوان ویژگی بسیاری از بیماریهای دوران کودکی و نوجوانی در نظر گرفته شده است. به نظر میرسد حرمت به خود علاوه براینکه جزئی از سلامت روان است با موفقیت تحصیلی هم ارتباط دارد. محققین بسیاری به وجود رابطه میان حرمت به خود مثبت و نمرههای بالا در مدرسه پیبردهاند. حرمت به خود طبقه مهمی از عملکرد کلی فرد است. به نظر میرسد حرمت به خود به صورت تعاملی به حوزههای دیگری از جمله سلامت روان و عملکرد تحصیلی ارتباط دارد، بدین معنی که حرمت به خود میتواند هم علت و هم معلول نوع کارکردی باشد که در سایر حوزهها رخ میدهد(پوپ و همکاران، 1989، ترجمه تجلی، 1383).
حرمت به خود قوی برای نوجوان اهمیت اساسی دارد. این کفایت روانی، که به تدریج و اندک اندک شکل میگیرد وسیله بقای روح آدمی است و پایه بهداشت روانی، شایستگیهای ارتباطگیری و سازگاری اجتماعی، پیشرفت تحصیلی و آرمان شغلی و اجتناب از ارتکاب جرم می شود (لطفآبادی، 1379).
برخی از نوجوانان و جوانان که نیروی روانی و هوشمندی بالا، اما هویت ضعیف و عزت نفس پائین دارند، برای جبران این ضعفها در یک جبهه ناروا، اما با ظاهری فریبنده، با جهان اطراف خود روبرو میشود. این مکانیسم دفاعی به آنان کمک میکند تا با وانمود کردن اهمیت خود به دیگران بر احساس بیارزشی خود غلبه کند. این افراد به گونهای عمل میکنند که دیگران را تحت نفوذ ناحق خویش قرار دهند و به این ترتیب با فریب دادن و انسانیتزدایی از آنان برای خود وجههای دست و پا میکنند. یکی از نشانههای روشن اضطراب در نوجوانان و جوانانی است که حرمت به خود پایینی دارد، این است که آنان هیچ عقیده مخالفی را بر نمیتابند و با کمترین انتقادی که از آنان میشود، برآشفته میشوند و آن را حاکی از عدم شایستگی خود در نزد دیگران به حساب میآورند و به عکس العمل شدید دست میزنند (روزنتال83 و همکاران، 1982؛ به نقل از لطفآبادی،1379).
شکلگیری حرمت به خود:
دو فرضیه اساسی در مورد ایجاد حرمت به خود وجود دارد : 1- فرضیه تصویرسازی، 2- فرضیه مربوط به حافظه
فرضیه تصویر سازی: براون، کینا و پاتز84(1998؛ به نقل از سلطانی،1385) دریافتند که وقتی از شخصی خواسته میشود تا تصویری از خود بیان کند، شخص تصویری را که دیگران از او دارند را بیان میکند و در واقع زمانی میتوانیم خودمان را تصور کنیم که با مشاهده این موقعیتهای متفاوت، سناریوهای مختلفی را ابداع کنیم. طبق این فرضیه شخص کاملاً تحت تاثیر محیط قرار دارد و موقعیتهای محیطی سبب ایجاد تصویر ذهنی به خصوص از فرد میشود و او نقش زیادی در پیدایی تصور ذهنی از خودش ندارد.
فرضیه مربوط به حافظه: دومین فرضیه در رابطه با حافظه است، یعنی شخص در طبقهبندی اطلاعات نقش مهمی دارد و در واقع فرضیه حافظه، فرضیه تصویر ذهنی را تکمیل میکند. تایلور85(1975؛ به نقل از کیا،1386) میگوید: تصور دیگران به مراتب سادهتر از تصور خود است، زیرا شحص بهتر میتواند محیط بیرونی را تصور نماید. در ضمن اشخاص یا اشیایی که نزدیک او هستند آسانتر تصور میشوند و فاصله فیزیکی در فرایند حافظه اهمیت زیادی دارد. در این فرضیه خود به صورت یک ساختار شناختی شرح داده میشود و فرایند یادآوری و رمزگردانی در آن نقش زیادی دارد. طبق این فرضیه اطلاعات جدید وارد ساختار شناختی خود میگردند و بعداً به صورت ویژه و مطلوبی یادآوری میشوند.
بنابراین دو فرضیه مزبور مکمل هم هستند، فرضیه تصویر سازی بیشتر به اطلاعات ورودی به ذهن میپردازد و فرضیه حافظه مربوط به طبقهبندی این اطلاعات ورودی است. در فرضیه مربوط به حافظه شخص علاوه بر اینکه تعامل پویایی با محیط برقرار میکند، خودش هم فعال است و سعی میکند اطلاعاتی را که از محیط به دست میآورد تجزیه و تحلیل نماید (لرد86، 1987؛ به نقل از کیا، 1386).
پژوهشها نشان دادهاند که شیوههای فرزند پروری بر حرمت به خود تاثیر مستقیم دارند. والدین کودکانی که بیشترین شانس داشتن حرمت به خود سالم را داشته اند، فرزندانشان را با عشق و احترام پرورش دادهاند، آنها را بدون قید و شرط و با مهربانی پذیرفته اند، آنها را حمایت کرده اند و انتظارهای معقولی از فرزندان خود داشته اند، هیچگاه فرزندانشان را از خود طرد نکردهاند و باور خود را نسبت به تواناییها و ویژگیهای مثبت در کودکشان به او نشان داده اند. علاوه بر نقش افراد مهم در زندگی فرد، ارزشها و هنجارهای اجتماعی نیز بر حرمت به خود تاثیر میگذارند (براندن،1996).
حرمت به خود – خودپنداره – اعتماد به نفس87
خودپنداره یعنی من کی هستم؟ باورهای اختصاصی که به واسطه آن شما خودتان را تعریف میکنید (مایرز88،2005). خودپنداره ارزیابی کلی است که فرد از شخصیت خود دارد. به عبارت دیگر درکی است که فرد از خویشتن به دست آورده است. در حالیکه حرمت به خود، قضاوتهای ارزشی را در مورد درک از خود در بر میگیرد (اسلامینسب، 1373؛ به نقل از شریفی، 1390). در واقع خودپنداره بر مجموعه منظمی از نگرشها و تصورات فرد درباره خویش دلالت دارد که به فرد انسجام بخشیده و به ارزیابی وی از خودش کمک می کند (اسیون، 2003؛ به نقل از شریفی، 1390).
حرمت به خود واجد دو بخش پیوسته به هم می باشد، یکی تکیه کردن، واگذار نمودن و اطمینان داشتن و دیگری (خود). بنابراین حرمت به خود یعنی اطمینان کردن به خویشتن(آتش پور و آقایی، 1384). در ساختن حرمت به خود شناخت خود منجر به پذیرش خود، پذیرش خود منجر به سعی در ابراز وجود و ابراز وجود منجر به شکوفایی توانایی و شکوفایی توانایی منجر به افزایش حرمت به خود میشود (لیندن فیلر، ترجمه اصغرپور،1382).
حرمت به خود واقعی مثل اعتماد به خود نیست، اعتماد به نفس بر اساس دانش استوار است که می گوید شما در یک فعالیت، احتمالاً موفق خواهید بود، چرا که در فعالیتهای مشابه در گذشته موفق بوده اید، برعکس حرمت به خود عبارتاست از توانایی دوست داشتن و احترام به خود چه به هنگام شکست و چه به هنگام پیروزی (برنز، ترجمه کربلایی نوری ، 1385).
حیطههای پنجگانه حرمت به خود
حیطه اجتماعی: حیطه اجتماعی احساسات کودک را در مورد خویش به عنوان دوست دیگران شامل میشود. آیا سایر بچه ها او را دوست دارند، آیا به عقایدش احترام میگذارند، او را در فعالیتهای خودشان شرکت میدهند ؟ آیا او از برخوردها و روابطش با همسالان خویش احساس رضایت میکند، کودکی که نیازهای اجتماعی او ارضاء شده باشد (صرف نظر از اینکه چقدر این نیازها با مفاهیم سنتی89 از محبوبیت مطابقت دارند) از این جنبه خود احساس رضایت خواهد کرد (پوپ، 1989؛ ترجمه تجلی، 1383).
حیطه تحصیلی: زمینه تحصیلی به ارزیابی کودک از خود به عنوان دانشآموز مربوط میشود. این امر تنها ارزیابی سادهای از توانایی و موفقیت تحصیلی نیست، چون همه بچهها که نمیتوانند شاگرد اول باشند. بلکه این کار نمونهای از حالتی است که کودک تصمیم میگیرد (بقدر کافی خوب ) باشد. اگر کودک به تمام معیارهای موفقیت و تحصیلی دست یابد (که طبیعتاً این معیارها به وسیله خانواده، دوستان و معلمان شکل می گیرد) احترام به خود او مثبت خواهد بود (پوپ، 1989؛ ترجمه تجلی، 1383).
حیطه خانوادگی: احترام به خود خانوادگی، احساسات کودک را نسبت به خود به عنوان عضوی از خانواده منعکس میسازد. کودکی که احساس میکند عضو با ارزشی از خانواده خود است، وظیفه خود را به نحو احسن انجام میدهد، و به لحاظ محبت و احترامی که از والدین، خواهران و برادرانش دریافت میکند، احساس امنیت کرده و احترام به خود مثبتی در این زمینه پیدا می کند (پوپ، 1989؛ ترجمه تجلی، 1383).
حیطه تصویر بدنی: تصویر بدنی، ترکیبی از ظاهر جسمانی و قابلیتهای بدنی است. احترام به خود کودک در این زمینه، بر اساس رضایت خاطر او از این امر است که بدنش چگونه به نظر میرسد و عمل میکند. نوعاً دخترها بیشتر نگران ظاهر خود هستند و پسرها نگران توانایی ورزشی، البته این امر ضرورتاً در مورد تمام بچه ها صدق نمیکند، امروزه نقشهای سنتی در مورد کودکان در حال تغییر است.
حیطهکلی: احترام به خود کلی، ارزیابی جامعتری از خود است و بر اساس ارزیابی کودک از اکثر خصوصیات خودش میباشد. احترام به خود کلی در احساساتی از قبیل اینکه من فرد خوبی هستم یا اینکه من اکثر خصوصیات خودم را دوست دارم جلوه گر میشود (پوپ، 1989؛ ترجمه تجلی، 1383).
تاثیر حرمت به خود بر زندگی
حرمت به خود در زندگی ما به طرق زیر تاثیر میگذارد:
الف) در چگونگی فکر، عمل و احساس ما در مورد خودمان.
ب) در چگونگی موفقیت ما در رسیدن به اهدافی که در زندگی تعیین می کنیم. بنابراین:
حرمت به خود بالا این احساس را در ما ایجاد میکند که موثر، خلاق، بارور و دوست داشتنی و آماده برای عمل باشیم. اما حرمت به خود پایین این احساس را می تواند در ما به وجود آورد که غیر موثر، بی ارزش، منزجرکننده و نالایق هستیم (آقایی و آتش پور،1384). بی تردید حرمت به خود پایین را میتوان تغییر داد به شرط آنکه:
الف) جازه ندهیم شکستهای گذشته ما را متوقف ساخته و ما را به عقب برگرداند.
ب) یاد بگیریم خود را ملزم نماییم که درباره خویشتن به صورتی مطلوب و صحیح فکر کنیم (آقایی و آتش پور،1384).
رشد حرمت به خود
احساس افراد نسبت به خودشان در برگیرنده آگاهی از اسنادهای روانی و جسمی در خود از جمله نقش اجتماعی است. چنین خود آگاهیای توصیف کننده خود انگاره در فرد است. همزمان با شکل گیری خود انگاره، خودآرمانی نیز در فرد شکل می گیرد. خود آرمانی خواسته ما برای داشتن بالاترین حد ویژگیهای مطلوب، رفتار و مهارت است. مقایسه خودانگاره و خودآرمانی بازتابی از حرمت به خود فرد است. سطح حرمت به خود نسبت به خودش، رضایت کلی از خود و انگیزه برای تجربههای جدید و چالش، نمایانگر حرمت به خود هستند(آلپی90، 2004). در سالهای اولیه زندگی والدین و پرستار کودک باعث شکلگیری خودانگاره در او می شوند. این فرایند تا سالهای ورود به مدرسه ادامه مییابد و در این سالها تجربهها و افراد مهم زندگی فرد از جمله معلم و همتایان نیز بر خودانگاره نقش موثری دارند. خودانگاره در فرد همانند آینه عمل میکند که این آینه پس خوراند دیگران در مورد ماست (کولی91،1992؛ به نقل از شریفی، 1390). در اوایل کودکی( پیش از دبستان) خودانگاره کودک رفتارها و ویژگیهای قابل مشاهده متمرکز است. این ویژگیها و رفتارهای قابل مشاهده شامل مهارتهای خاص، تعلقات و ترجیحهایی است که کودک آنها را در خود مطلوبش اظهار میدارد. همچنین اسنادهای فردی ادراک شده به طور مستقیم به رفتار مربوط می شوند. در این سن ارزیابیهای کودک نسبت به خودش، به احترام همتایان و جامعه بستگی ندارد و خودآرمانی و احساس ارزشمندی در این سن از کمترین اهمیت برخوردار است. با این وجود شواهدی وجود دارد که نشان میدهد، در میانه دوران کودکی حرمت به کودک بازتابی از ادراک والدین نسبت به اوست (برکاورو همکاران، 1965؛ به نقل از شریفی، 1390). افزون بر این خودارزیابیهای سطحی ممکن است باعث شود کودک احساس
