
گذارم و از ميان بروم.”98
تهديدهاي پيامبر نشانگر آن است كه اگر چه استراتژي ايشان برقراري صلح بود، اما تهديد به جنگ به عنوان يك تاكتيك ارزنده در جهت استراتژي صلح به كار گرفته ميشد و پيامبر از آن به عنوان وسيلهاي مؤثر استفاده مينمود.
رويكرد قرآن به جايگاه سياست خارجي
طرح اصول سياست خارجي اسلام از منظر قرآن، مستلزم آن است که رابطهي دين و سياست مفروض انگاشته شود. در چارچوب انديشه جدايي دين و سياست، زمينهاي براي طرح اين بحث نخواهد ماند. سياست خارجي، يکي از بخشهاي اساسي سياست در معناي کلان آن است؛ بنابراين اگر دين در مسائل سياسي انديشه نموده، طبيعتا در مسائل سياست خارجي نيز انديشيده است. سياست خارجي، مجموعهاي از مسائل سياسي مرتبط به حوزهي خارجي است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغير برخوردار ميباشد. قسمت ثابت آن، بيانگر چارچوب کلي سياست گذاري خارجي است که خط مشيها و استراتژيهاي سياست خارجي در درون آن تنظيم ميگردد; اين بخش، عمدتا مبتني بر آموزههاي نظري و نظام ارزشي و ايدئولوژي حاکم است. عناصر متغير سياست خارجي ناظر به خط مشيهايي است که متناسب با اوضاع تنظيم و تدوين ميگردند.
اسلام دو بخش ثابت و متغير دارد: ثابت آن ناظر به اصول کلي رفتار دينداران است و در طول زمان ماندگاري دارد؛ اما جنبهي متغير آن از عرف و ضرورتهاي زمانه تاثير ميگيرد. بخش متغير سياست خارجي به اين جنبه برميگردد؛ زيرا در شرايط و مقتضيات زمانه تغيير مشي ميدهد; بنابراين، انديشهي ديني در مورد مسائل سياسي و مديريت اجتماعي، در حيطهي طرح کليات و اصول محدود ميگردد. مسائل روابط بين الملل و سياست خارجي به شکل امروزي و در قالب يک سيستم آکادميک و منسجم، محصول قرون اخير به خصوص دورهي پس از جنگ جهاني دوم است; ولي برخي مسائل آن، نظير روابط خارجي و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاريخ بشر سابقه دارد. چنين نگرشي، طرح بحث سياستخارجي اسلامي را تبيين ميکند؛ زيرا به گفتهي “هالستي” اگر يکي از مهمترين مسائل روابط بينالملل را مطالعهي دو پديدهي جنگ و صلح بدانيم، مطالعهي مسائل جهاني به دورههاي پيش از ميلاد باز ميگردد و اثر تاريخي “توسيديد” پيرامون جنگهاي “پلوپونز” از قديميترين متون اين رشته محسوب ميگردد.99
با توجه به نکات مذکور، ميتوان از اصول سياست خارجي اسلام در قرآن ياد کرد. اين اصول ناظر به چارچوب کلان رفتار خارجي دولت اسلامي است و روابط خارجي مسلمانان با جوامع غيراسلامي را تنظيم ميکند. قرآن کريم داراي مسائل اعتقادي، اجتماعي و سياسي است و از برخي آيات آن ميتوان اصول سياست خارجي اسلام را استخراج کرد.
اصول سياست خارجي اسلام
همانگونه که اشاره شد، مقصود از اصول سياست خارجي، مجموعهاي از آموزههاي ديني است که چارچوب کلان سياست خارجي دولت اسلامي را شکل ميدهد. اين مجموعه از خصلت ماندگاري برخوردار است و از نظر تفسيري بر ديگر مسائل سياست خارجي حکومت دارد. يکي از پژوهشگران مسلمان در تعريف اصول سياست خارجي ميگويد: “مقصود از اصول سياستخارجي، مبادي و اساس روابط خارجي دولت اسلامي است که منابع ديني، آنها را به عنوان چارچوب تنظيم روابط خارجي مطرح ميکند.”100
با عنايت به تعريف مزبور، ميتوان اين اصول را از مجموع آيات قرآني ناظر به روابط خارجي به دست آورده و در محورهاي زير مطرح کرد:
1ـ اصل توحيد؛
2ـ اصل ولاء؛
3ـ اصل دعوت و جهاد;
4ـ اصل عدالت؛
5ـ اصل ظلم ستيزي و نفي سلطهي كافران;
6ـ اصل عزت اسلامي و سيادت ديني;
7ـ اصل پايبندي به پيمانهاي سياسي.
البته برخي پژوهشگران در کنار اصول مزبور، عناوين ديگري مانند: تولي و تبري، تاليف قلوب و امر به معروف را نيز مطرح کردهاند؛ اما به نظرمي رسد اصول هفتگانهي فوق، اين عناوين را نيز دربر ميگيرد و به ذکر مجزاي آنها نيازي نيست. دربارهي تاليف قلوب گفتني است هر چند از آن در ذيل اصول سياست خارجي اسلام بحث کردهاند، اما از فلسفهي تشريع اين حکم و موارد اعمال آن ميتوان استظهار نمود که تاليف قلوب، بيشتر با ابزارهاي سياست خارجي همخواني دارد تا اصول؛ چون تاليف قلوب با آنچه امروزه ذيل ابزارهاي اقتصادي سياست خارجي و کمکهاي بشر دوستانه مطرح ميگردد، شباهتبيشتري دارد. در واقع دولت اسلامي براي جلب جوامع غيرمسلمان يا کاهش خصومتها، از سهم مؤلفة القلوب استفاده ميکند. براي مثال پيامبر اسلام در جنگ طائف به اشراف و بزرگاني که تازه اسلام آورده بودند يا مشرکاني که به وي ياري رسانيده بودند، از سهم مؤلفة القلوب بخشيد تا نظر آنان و قبايلشان را به اسلام جلب کند.101
1ـ اصل توحيد
محور آنچه قرآن مردمان را بدان خوانده، يك اصل بيش نيست؛ اصل ايمان به خدا ـ رب العالمين ـ و اينكه هيچ كس و هيچ چيز را جز او، خداي خود نخوانيد. رب العالمين اوست و هر كس خدا را پروردگار جهان بداند، در او بيمي نيست. ايمان به رب العالمين، اعتقادي براساس فطرت است؛ لذا تا جهان باقي است، اين اصل دگرگون نخواهد شد. پس دين، نژادي، محلي يا فصلي نيست؛ از اين رو، اسلام نه از آنِ عرب است و نه از آن عجم.
توحيد، سنگ بناي ساختماني است كه پيامبران و پيامبر اسلام در كار ساختنش بودهاند. آنگاه كه پيامبر دعوت را به عنوان استراتژي انتخاب مينمود، از توحيد شروع كرد. همچنين در ابتداي اكثر نامههاي پيامبر كه دعوت سران كشورها نوشته شده، اين معنا به روشني ديده ميشود. جملاتي مانند: سلام علي من اتبع الهدي و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له لم يتخذ صاحبة و لا ولداً. (درود بر كسي كه از هدايت پيروي كند و به خدا و رسول او بگرود و گواهي دهد خدايي جز پروردگار يكتا وجود ندارد خدايي كه نه او را شريك است و نه همسر و نه فرزند.)
همچنين پيامبر در اكثر نامههايي كه به سران مسيحي مينويسد، به اين آيه شريفه اشاره ميفرمايد: “يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلي كَلِمَةٍ سَوَاءِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكمُْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لانُشرِْكَ بِهِ شَيًْئا وَ لايَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ الله… اي اهل كتاب! بياييد از آن موضوعي كه پذيرفتهي ما و شماست پيروي كنيم: آنكه جز خداي را نپرستيم و هيچ چيز را شريك او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را بجز خدا به پرستش نگيرد…” (آل عمران/64)
از آن جايي كه وظيفهي اصلي پيامبر، دعوت به يكتاپرستي بود، از اين رو توحيد از مهمترين مباني سياست خارجي قرآن به شمار ميرود.
2ـ اصل ولاء
مسلمان همواره بايد بداند كه عضو جامعهي اسلامي است. غير مسلمان نيز عضو يك پيكر ديگر است. عضو پيكر اسلامي، روابطش با اعضاي پيكر غير اسلامي بايد به نحوي باشد كه به وحدت و استقلال پيكر اسلامي آسيبي نرساند. پس خواه ناخواه نميتواند روابط مسلمان و غير مسلمان با روابط مسلمان و مسلمان يكسان و احياناً از آن نزديكتر باشد؛ و معناي اينكه مسلمان نبايد با غير مسلمان رابطهي ولاء داشته باشد، اين است كه مسلمان نبايد عملاً عضو پيكر غير اسلامي قرار گيرد. همهي اينها ايجاب ميكند كه روابط مسلم با غير مسلم محتاطانه باشد.
قرآن كريم ضمن اينكه از امت اسلامي ميخواهد تا همواره مجهز به انواع وسايل دفاعي در برابر كفار باشند، علاوه بر آن شديداً مسلمانان را از داشتن مناسبات دوستانه با كفار به نحوي كه آنان را دوست صميمي خود بگيرند، تا جاييكه كفار از اسرار مسلمانان مطلع باشند، نهي فرموده است.
3ـ اصل دعوت و جهاد
از ميان اصول سياست خارجي اسلام، شايد اين اصل بيش از همه حائز اهميت بوده و بيشتر از ديگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته باشد. احتمالا يکي از جهات اهميت اين اصل، آن است که ماهيت روابط خارجي از ديدگاه اسلام را تبيين ميکند. مناظرات دامنهدار دربارهي اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحت يک عنوان ياد کنيم؛ زيرا اگر تنها به ذکر عنوان دعوت اکتفا گردد، ديدگاههاي موجود دربارهي اصل جنگ يا صلح در روابط خارجي اسلام ناديده انگاشته ميشود؛ و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاريم، طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند.
تفصيل اين بحث را با يک پرسش اساسي ناظر به ماهيت روابط خارجي از ديدگاه اسلام پي ميگيريم که آيا اسلام در روابط خود با جوامع غيراسلامي، اصل را بر جنگ ميگذارد يا صلح؟ به عبارت ديگر، آيا صلح يک قاعده است و جنگ، ضرورت يا بالعکس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان يکي از اصول سياست خارجي اسلام مورد تاکيد قرار دهيم، به زعم برخي انديشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان، اصل در روابط خارجي اسلام، جنگ است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده ميباشد؛ اما اگر اصل را بر دعوت بگذاريم، قضيه فرق خواهد کرد. دقيقا با عنايت به همين مساله است که با دو نوع روش رو به رو ميگرديم:
الفـ روش خاورشناسان که در قالب “گسترش اسلام با شمشير” مطرح ميگردد و بر مفاهيمي چون تروريسم، بنيادگرايي، اسلام مسلح و…تاکيد ميشود. در اين رويکرد، آيات جهاد به خصوص آيه سيف، به عنوان مستند مورد توجه قرار ميگيرد.
بـ روشنفکران مسلمان که در قالب “پيراستن چهرهي اسلام از خشونت” به تحليل ميپردازند و بر مفاهيمي چون: اسلام و تسامح و زندگي مسالمتآميز تاکيد ميکنند.102
در حاليکه دستهي نخست فقط به تحليل آيات جهاد ميپردازند و آيات صلح را از نظر دور ميدارد، دستهي دوم با تاکيد بر آيات صلح، به آيات جهاد بيتوجهي ميکنند. روش اعتدال، روشي است که بتواند ميان هر دو دسته آيات جمع زند. اکثر مفسران و فقهاي اسلام در اينباره انديشيدهاند که از مجموع اين گفتهها و اظهارات ميتوان به جمعبندي و نتيجه نهايي نايل آمد. بدون ترديد يکي از مهمترين و احتمالا هدف اصلي فرستادن انبيا، دعوت است. آيات متعدد قرآن کريم، پيامبران را دعوتگران ديني معرفي ميکند. بر ايناساس، نخستين وظيفهي پيامبر، دعوت بشر به تعاليم و ارزشهاي وحياني است. از سوي ديگر، جنگ با مشرکان و طغيانگران، بيترديد يکي از وظايف اساسي مسلمانان محسوب ميگردد. آنچه در مورد جنگ حايز اهميت است، فلسفهي تشريع اين پديده است که جهاد براي چيست و چه زماني انجام ميپذيرد.
با تحليل و موشکافي اين نکته، ميتوان رابطهي دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجي دولت اسلامي را به دست آورد. اگر جهاد براي کشور گشايي باشد، احتمالا بر ديدگاه خاورشناسان مبني بر جنگ محوري اسلام صحه ميگذارد؛ ولي اگر فلسفهي تشريع جهاد براي دعوت به تعاليم وحياني و ارزشهاي اسلامي باشد نه سلطه جويي و کشور گشايي، ادعاي مذکور ناتمام و غرض آلود خواهد بود. غربيها جنگ را چنين تعريف ميكنند: جنگ عبارت است از ادامهي سياست به روش خشونتآميز. يعني هرگاه كشوري موفق نميشود عقيدهي خود را از راه ديپلماسي به كشور ديگري تحميل كند، به جنگ متوسل ميشود؛ ولي اسلام هرگز به دنبال تحميل عقيدهي خود بر ديگران نيست؛ زيرا قرآن كريم فرموده كه در دين اجبار نيست (بقره/256). پس جنگي كه در اسلام مطرح است، جنبهي ديگري دارد. اين نوشتار ادعا دارد كه اصل در روابط خارجي اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنايي است که بنابر ضرورت تجويز ميگردد. عصارهي استدلال ما بر اين فرضيه آن است که جهاد اسلامي يکي از مراحل دعوت به شمار ميرود و براي ترويج ارزشهاي ديني صورت ميگيرد؛ و در واقع، توحيد اساس جهاد و جهاد براي توحيد است.
بحث را با طرح اهميت دعوت در آيات قرآن به عنوان يکي از اصول روابط خارجي دنبال ميکنيم و در پي آن، آيات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحليل قرار خواهيم داد. آيات متعددي اولين و مهمترين وظيفهي پيامبر را دعوت به خير و صلاح ميداند. خداوند سبحان پيامبران خود را مبلغان پيام خود و مظهر رحمت خويش و اصلاح و تزکيه بشر معرفي ميکند. مانند: سورهاي: انبياء آيه 107، بقره آيه 151، اسراء آيه 15، مائده آيه 19، نساء آيه 165، مزمل آيه 15، احزاب آيه 45 و 46، الحاقه آيه
