
بر شناخت خدا.”327
نظريهپردازان مكتب اعتزال برخلاف “اهل حديث” بر اين باورند كه اولاً، متون ديني فهمپذيرند و ثانياً، فهم درست كتاب و سنت به وسيلة عقل تحقق مييابد. چرا كه عقل انسان به او امكان دريافت “خير” و “شر” را ميدهد328.بهطوري كه “قاضي عبدالجبار” در اينباره ميگويد: “نخستين دليل، دلالت عقل است، چون به وسيلة آن حسن و قبح از همديگر تمايز مييابد و حجّيت كتاب، سنت و اجماع با آن شناخته ميشود. بسا كساني كه از چنين ترتيب شگفتزده شوند و گمان برند كه ادّله مورد بحث منحصر به كتاب و سنت و اجماع است و يا چنان بپندارند كه چون عقل بر امور گوناگون دلالت ميكند، پس در جايگاه واپسين قرار ميگيرد. حال آن كه چنين نيست، زيرا كه خداوند متعال جز خردمندان و صاحبان عقل را مورد خطاب قرار نداده است، چون تنها به وسيلة عقل است كه حجّيت كتاب و سنت و اجماع شناخته ميشود. پس اصل در اين باب عقل است و هنگامي كه ميگوييم اصل كتاب است، از آن رو است كه كتاب توجهدهندة به همة آن چيزهايي است كه در عقلها است، همچنان كه متضمّن ادلّه احكام است، پس به وسيلة عقل ميتوان ميان احكام مربوط به “فعل” و احكام مربوط به “فاعل” تمايز نهاد. و اگر عقل در ميان نباشد نميتوانيم تشخيص دهيم كه چه كسي بايد به سبب انجام و يا ترك فعلي مورد بازخواست و كيفر قرار گيرد و چه كسي ستايش و يا نكوهش شود. به همين دليل كسي كه عقل ندارد، مورد بازخواست قرار نميگيرد.”329
بدين ترتيب از نظر معتزليان، عقل در شناخت مبدا و معاد و افعال انسان، مستقل از “دين” است و اين نگرش، باب “مستقلات عقليه” را به ساحت بسياري از مفاهيم و تعاليم ديني ميگشايد330 و در عين حال، معتزليها به اهميت ديگر منابع چون كتاب، سنت و اجماع در فهم شريعت بياعتنا نبودهاند. هرچند از ديدگاه آنان، عقل نسبت به شرع، تقدم رتّبي دارد، ولي “سنت” نيز از فضل شرف برخوردار است. و به همين جهت ميبايست بن ماية آراء و انديشههاي مكتب اعتزال را در اين جملة معروف آنهاخلاصه كرد:
“المعارف كلها معقولة بالعقل واجبة بنظر العقل”331 يعني، همه معارف در قلمرو درك عقلي است و وجوب خود را نيز از عقل ميگيرند، و اين سخن نه تنها، نفي “سنت” نميكند، بلكه بر “فهم” دين از معبر “عقل” تأكيد ميورزد.332
در خصوص عقل و اعتبار آن، اعتقادات معتزله جديد حتي افراطيتر از نظر معتزله قديم است. چرا که معتزله اگر چه ارزش زيادي براي عقل قائل بودند ولي براي نصوص نيز ارزش و اعتبار قائل بودند و آنهارا به يکباره کنار نمينهادند و عقل را داراي قدرت مطلق جهت تصرف در امور شريعت نميدانستند و ميگفتند که عقل قدرت شناخت حسن و قبح و خير و شر را دارد و هنگامي که ما بخواهيم قياس يا تشبيه را به کار بگيريم ميگوييم همانا عقل چه بسا قادر به درک و تعيين اغراض و اهداف شريعت باشد، لکن قدرت تشريح و تفصيل احکام و وسايل رسيدن به آنهارا ندارد و اين بر خلاف عقايد معتزله جديد است پس مشاهده ميکنيم که معتزله عصر جديد در عقلانيت و اعتماد به آن از معتزله نخستين پيشي گرفتهاند.333
نتيجهگيري
افکار معتزليها با وجود آنکه از جانب فقها مردود و ممنوعقلمداد شدند، ولي در تمدن اسلام به صورت مجموعهاي جزو ميراث فرهنگي دنياي اسلام حفظ شدند و امکان ناديده گرفته شدن آنها در شرايط امروزي و عقب افتادگي تمدن اسلامي وجود ندارد. از قرن نوزدهم بدين سو و پس از احيا و يا نوآوري افکار معتزليها در کشورهاي عربي- اسلامي بحثها و گفتگوهايي در مورد آن جريان داشته است. همانگونه که در بالا ذکر شد، گروههايي از متفکرين در اين سرزمينها وجود دارند، که خودشان را غالباً به اسم معتزليهاي نوين مينامند و در نوآوري و تکامل ميراث معتزليها تلاش ميکنند.334
عقلگرايي در کشورهاي اسلامي، با نگاهي دوباره به آثار و انديشههاي اعتزالي جان گرفت و زنده شد، نويسندگان مسلمان براي اينکه مورد هجوم ظاهرگرايان و سلفيها قرار نگيرند سعي نمودند تا نظرات خويش را در قالب نظريات فرقهاي اسلامي که در تاريخ فرهنگ اسلامي نيز موثر بوده جستجو نموده و بيان کنند به همين سبب شروع به احياي آثار اعتزالي نمودند که متضمن روش عقلگرايانه ايشان باشد، اين مطلب با نگاهي به عناوين آثار نويسندگان جديد عرب قابل درک است، عناويني چون “المعتزلة تکوين العقل العربي” نوشته فالح ربيعي ؛ “المعتزلة فرسان العلم الکلام” نوشته عصامالدين محمدعلي ؛ “نشاة الفکر الفلسفي في الاسلام” نوشته علي سامي النشار و در کل آثاري که به بررسي تاريخ و عقايد معتزله ميپردازند همه و همه نشانگر وجود ارادهاي قوي براي احياي عقلگرايي معتزله در جوامع اسلامي دارند. بعد از اينکه اين گروه از متفکران عقبه عقلگرايي در تمدن اسلامي را با تکيه بر افکار اعتزالي نشان دادند سعي نمودند تا با تکيه بر اين عقلگرايي تاريخي، ملزومات آن را در دوره جديد نيز به اجرا درآورند و از اين پس با عقل جديد خويش به مواجهه با مشکلات جامعه اسلامي بپردازند و در اين راه عقايدي را مطرح نمودند که گاهي اوقات با نصوص شرعي نيز مخالفت مينمودند، البته ايشان از اين مخالفت هيچ ابايي نداشتند و اينها را جزء ناگزير عقلگرايي جديد ميدانند و در پارهاي از اوقات به زعم خويش آرا و افکار جديد خويش را مخالف سنت نميدانند .
همانگونه که در فصل سوم اشاره نموديم اوضاع و شرايط جهان اسلام در اوايل قرن نوزدهم به گونهاي رقم خورد که شرايط را براي تغيير در جوامع اسلامي فراهم نمود و گروهي از انديشمندان و متفکران که اکثرا از علماي الازهر و نيز از علماي هندي بودند که دروس اسلامي را به روش سنتي آموخته بودند و با افکار و عقايد شيعي نيز آشنايي داشتند،وضعيت جامعه اسلامي را طوري ارزيابي نمودند که نيازمند تغييراتي اساسي در تمام سطوح و جنبههاي سياسي،اجتماعي،فرهنگي و اقتصادي جامعه است تا بتواند کشورهاي مسلمان را به سطحي از علم و فرهنگ برساند که بتوانند با کشورهاي پيشرفته غربي برابري نموده و حداقل از حقوق خويش در برابر آنهادفاع نمايند.
عوامل و شرايط موثر بر جامعه اسلامي در قرن نوزدهم شباهت بسيار زيادي با عوامل موثر بر شکلگيري اعتزال قديم دارد چنانکه زهدي جارالله در کتاب خويش چنين مينويسد: اين زماني که ما اکنون در آن زندگي ميکنيم تا حد زيادي شبيه دوراني است که معتزله در آن شکل گرفتند، اسلام در اين دوران در مقابل تمدن اروپايي و تفکرات جديد اروپايي قرار گرفته است، همانگونه که در قرن دوم هجري در مقابل افکار و فلسفه يوناني قرار گرفته بود و همانگونه که افکار يوناني بر فرهنگ اسلامي تاثير ميگذاشت و با آن در تقابل بود و وجود گروهي مانند معتزله براي دفاع از اسلام ضروري بود که در دفاع از اسلام بکوشند در زمان ما نيز که افکار و علوم غربي به عقايد اسلامي حملهور شدهاند بايد گروهي باشند تا براي جمع کردن بين تفکر اسلامي و تجربيات آن و علوم غربي راهي بيابند.335
در کنار شباهتهايي که بين عوامل موثر بر شکلگيري اعتزال قديم و اعتزال نوين ذکر شد بايد اين نکته را نيز افزود که رويکرد انديشمندان مسلمان جهت احياي ميراث عقلي و فلسفي اسلام نقش قابل توجهي در دوبارهخواني عقايد اعتزالي داشته است که در فصل سوم به اين مطلب اشاره نموديم، آغاز تحقيقات در خصوص آثار و انديشههاي معتزله سبب آشنايي هرچه بيشتر و مستقيم انديشمندان مسلمان با اين افکار گرديد.
با توجه به اين که در تمام جوامع اين عقايد و افکار هستند که به عنوان محرک و نيروي پيشبرنده به جلو محسوب ميشوند،متفکران و انديشمندان مسلمان متوجه عقايد و افکار اسلامي شدند و پنداشتند که مشکل عقبماندگي امت اسلامي در گوشهاي از عقايد ايشان نهفته است و براي به حرکت در آوردن اين امت بايد افکار و عقايد ايشان بازسازي شود. البته در تمام زمينهها،خصوصا در زمينه سياسي،اجتماعي به بررسي اوضاع جهان اسلام در اين زمان پرداخته شده است ولي با مطالعه در آثار اصلاح طلبان بزرگ به خوبي ميتوان دريافت که اين حرکت،حرکتي فکري و اعتقادي،در جهت رشد بخشيدن به انديشههاي اسلامي و بسط اين انديشهها و نيز کاربردي نمودن و اجراي احکام اسلامي در دوران معاصر دارد به طوري که هم اسلام محفوظ باشد و هم راه پيشرفت براي جامعه اسلامي را فراهم آورد.
در اين ميان نقش سيد جمالالدين اسد آبادي را نبايد فراموش نمود،سيد جمالالدين که عالمي شيعي بود و با مفاهيم عميق اسلامي آشنا بود و با مشکلاتي که جامعه اسلامي آن زمان با آن روبرو بود آشنايي نزديک داشت،در ضمن با انديشه ها و افکار غربي نيز بيگانه نبود و از عقبماندگي مسلمانان ناراحت بود،هم در بين انديشمندان شبه قاره هند موثر بود و هم در ميان انديشمندان عرب آن زمان توانسته بود موثر واقع شود و در واقع به عنوان حلقه واسطهاي بين اين دو گوشه عالم اسلام عمل نمود و توانست انديشههاي اصلاحي را در آنها رواج دهد.
براي متفکران مسلمان و آناني که اولاً داعيه دينداري و ثانياً داعيه اصلاح طلبي در سرداشتند،کنار گذاشتن مفاهيم اسلامي و دور شدن از اسلام (اصول و احکام) بسي سخت و دشوار بوده است،به همين سبب اين عده از متفکران جهت اينکه هم اسلام را نگاه دارند و هم زمينه رشد و توسعه علوم و فنون در جوامع اسلامي را فراهم کنند،به بازخواني و احياي دوباره تاريخ اسلام روي آوردند تاريخي که در گذشته مسلمانان را به اوج علم و اقتدار رسانده بود و غرب را وامدار خويش نموده بود. همانطور که در خلال بحثها اشاره نموديم انديشمندان مسلمان مهمترين عامل پيشرفت و جهش علمي غرب را عقلگرايي و آزادي انديشه و نيز مختار دانستن انسان در زندگي و اين که انسان خود نيز ميتواند سرنوشت خويش را رقم بزند،يافتند و در مراجعه به ميراث اسلامي خود تنها مکتب اعتزالي را يافتند که به هر دوي اين آميزهها معتقد بودند و در صدد القاي آزادي انديشه و مختار بودن انسان برآمده بودند،متجددان و عقلگرايان نوين تمام آمال و آرزوهاي خويش را در افکار و انديشههاي اعتزالي متبلور ديدند و به همين سبب تلاش نمودند تا آنهارا دوباره احيا نموده و با مفاهيم جديد دنياي امروز هماهنگ نمايند و در سايه اين هماهنگ سازي به مفاهيم جديدي چون: ليبراليسم، پلوراليزم، تساهل و تسامح، حقوق زن و آزدي او، تقريب بين مذاهب و… رسيدند که در غرب مطرح شده بود و پيگيري ميشد. به گونهاي که در متن ذکر شد، گروههايي از متفکرين در اين سرزمينها به وجود آمدهاند که خود را به طور عمده به اسم معتزليهاي نوين مينامند و درنوآوري و تکامل ميراث معتزليها کار ميکنند.
شايد عنوان نومعتزلي توسط سلفيها و افراطيهاي سني براي تحقير و نيز براي ارتباط دادن بين معتزله قديم و جديد و بار کردن تکفيرها و رديههاي گذشتگان براي نومعتزليان باشد،اما رويکرد انديشمندان براي احياي انديشههاي اعتزالي غيرقابل انکار است و اين موضوع از درون گزارشاتي که در طول صفحات گذشته ارائه نموديم به خوبي مشخص است. در ضمن بايد به اين مطلب توجه داشت که کساني که داراي گرايشات اعتزالي چه در زمينه عقلگرايي و چه در زمينه قرآن و وحي و موضوعات ديگر هستند بنا به دلايلي از قبول اين عنوان سر باز ميزنند و از نامهايي مانند تجددخواه،مدرنيست،اصلاحگر و غيره استفاده مينمايند که با مطالعه آثار ايشان ميتوان دريافت که در پشت اين نام ها تفکر اعتزالي نهان است و اين گروه براي ارائه نظرات نوين خويش که بر اساس سنت و ميراث اسلامي پايه گذاري شده باشد بيشترين استفاده را از انديشههاي معتزله برده اند.خصوصا با شروع بازخواني انديشههاي اعتزالي از دل کتابهاي اصلي و رها شدن از قيد و بند رديهها و رسالههاي انتقادي که بر عليه معتزله نوشته شده است،چرا که با شروع اين کار محققان توانستند بدون پيش داوري در کتابهاي معتزله به
