
کاران 2000، نشان داد که زنان در مقايسه يا مردان در خصوص عوامل استرسزاي ناکامي، فشار و استرس خود تحميلي فشار رواني بيشتري را تجربه ميکنند. بطوري که ميانگين استرس ناشي از ناکامي در دختران 41/0 ± 90/2 و در پسران 46/0 ± 96/2 گزارش شد (76) .
مطالعه شکري و همکاران 1385 نيز نشان داد که دانشجويان دختر در بعد ناکامي استرس بيشتري از پسران دانشجو را گزارش کردند. ميانگين نمره دانشجويان دختر در بعد ناکامي 88/18 و در پسران 87/17 بوده است که نشان دهنده بالاتر بودن ميزان استرس ناکامي در دختران ميباشد (20).
اميني و يوسفي 1380 نشان دادند که دانشجويان پسر نمرات بالاتري در اين بعد دارد . ميانگين نمرات آنها 08/18 و ميانگين نمرات دختران 56/16 بوده است (77).
در راستاي هدف شماره 2 تعيين تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر ميزان نمره کسب شده در بعد تعارضات جدول 20-4 نشان ميدهد ميزان ميانگين نمره دريافت شده در اين بعد در گروه مداخله در مقايسه با مرحله قبل از اجراي برنامه آموزشي، تغيير در جهت کاهش دارد که اين ميزان کاهش، چشمگير بوده است(0001/0p). در مقايسه درون گروهي نيز آزمون آماري تيزوج براي هر يک از گروهها نشان داد که ميانگين نمرات قبل و بعد مداخله در هر دو گروه تغيير چشمگير داشته است. به نحوي که ميانگين نمرات اين بعد در گروه آزمون پس از مداخله کاهش چشمگيريافته است (013/0p). در گروه کنترل نيز افزايش چشمگير در ميانگين نمرات اين بعد داشتهايم که آن نيز چشمگير مشاهده شد (0001/P) . ميانگين نمرات گروه آزمون قبل از مداخله 065/3 ± 100/ 8 بود در حالي که پس از مداخله ميانگين به 262/2 ± 680/6 کاهش يافت. در گروه کنترل ميانگينها قبل و بعد مداخله به ترتيب 956/2 ± 580/8، 263/3 ± 860/9 شد.
متاسفانه مطالعه مداخلهاي جهت تاييد يا رد اين نتيجه يافت نشد لذا از مطالعات توصيفي مرتبط استفاده گرديد. نتايج پژوهش ميسرا و همکاران 2000، نشان داد که زنان در مقايسه يا مردان در خصوص عامل تعارضات نمرات بيشتري بدست آوردهاند که ميانگين نمرات آنها به ترتيب 19/3 و 09/3 بود (76).
اما نتيجه پژوهش شکري و همکاران 1385 نشان داد که دانشجويان پسر در اين بعد نسبت به دختران نمرات بالاتري دارند بطوري که ميانگين نمرات اين بعد در پسران 56/7 و در دختران 4/6 بود (20).
امين و يوسفي 1380 نشان دادند که ميانگين نمرات پسران دانشجو در اين بعد 36/8 و دختران 15/8 يعني کمتر از پسران ميباشد(77).
دستيابي به اين يافته نشاندهنده موثر بودن برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر استرس ناشي از تعارضات در دختران نوجوان ميباشد. هوش هيجاني برخي از مشکلات زندگي انسان امروزي يعني ” تعارض بين آنچه انسان احساس ميکند و آنچه بدان فکر ميکند ” را حل مينمايد (31). افرادي که از هوش هيجاني بالايي برخوردارند در برقراري ارتباط و حل تعارض با ديگران موفقترند و استرس کمتري را تجربه ميکنند. اين نوع هوش يکي از مهارتهاي اجتماعي است که به آموزش و آموختن آنها توصيه شده است که در واقع اين مهارت، توانايي برقراري روابط بين فردي با ديگران است به نحوي که از نظر جامعه قابل قبول، ارزشمند، بدون تعارض و درگيري، منطبق با عرف و در عين حال براي شخص خانواده و جامعه سودمند بوده و بهرههاي دوجانبه داشته باشد( 74 و 75).
در راستاي هدف شماره3 تعيين تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر ميزان نمره دريافت شده در بعد فشارها، يافتهها در جدول 21-4 نشان ميدهد ميانگين نمرات در گروه مداخله کاهش معنيداري داشته است (0001/0p). ميانگين نمرات اين بعد در گروه مورد مداخله کاهش و در گروه کنترل افزايش داشته است. در مقايسه درون گروهي در هر دو گروه تغييرات ايجاد شده در نمرات اين بعد، تفاوت آماري معنيداري قبل و بعد مداخله وجود دارد 0001/0p. ميانگين نمرات استرس ناشي از فشارهاي در دختران آزمون قبل
از مداخله 46/3 ± 06/14 بوده که پس از اجراي برنامه آموزشي به 745/3 ± 64/12 کاهش يافته است. اين در حالي است که ميانگين همين بعد در دختران گروه کنترل قبل از مداخله 532/3 ± 74/13 و پس از آن به 946/3 ± 24/16 افزايش داشته است.
متاسفانه مطالعه مداخلهاي جهت تاييد يا رد اين نتيجه يافت نشد لذا از مطالعات توصيفي مرتبط استفاده گرديد. نتايج پژوهش ميسرا و همکاران 2000، نشان داد که دانشجويان دختر در مقايسه يا مردان در خصوص عوامل استرسزاي فشار نمرات بالاتري را گزارش نموده اند. بطوري که ميانگين استرس ناشي از فشارها در دختران 44/0 ± 04/4 و در پسران 54/0 ± 85/3 گزارش شد (76) .
مطالعه شکري و همکاران 1385 نيز نشان داد که دانشجويان دختر در عامل فشار نمرات بيشتري از پسران کسب کردهاند. ميانگين نمرات دختران و پسران در اين مطالعه به ترتيب 9/11و 74/10 بود(20).
نتيجه مطالعه اميني و يوسفي 1380 حاکي از بالاتر بودن ميانگين نمران پسران در مقايسه با دختران در اين بعد بود. ميانگين نمرات دختران 83/12 و پسران 99/12 بود (77).
دستيابي به اين يافته نشان ميدهد که آموزش و بکارگيري مهارت هوش هيجاني باعث کاهش استرس در بعد فشارها در دانشآموزان دختر ميگردد. دانشآموزان با آشنايي و بکارگيري مهارتهاي هوش هيجاني در پيش بيني خواستههاي ديگران توانايي بيشتري يافتهاند و فشارهاي ناخواسته را درک و هيجانهاي خود را بهتر مهار نموده و در نتيجه استرس کمتري را تجربه نمودهاند (53).
در راستاي هدف شماره 4 پژوهش تعيين تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر استرس ناشي از تغييرات در دختران يافتههاي جدول 22-4 نشان ميدهد ميانگين اين بعد در گروه مداخله پس از اجراي برنامه آموزشي نسبت به قبل آن، کاهش معنيدار يافته است (0001/0 p). ميانگين نمرات دختران گروه آزمايش در مرحله قبل از مداخله 76/2 ± 18/8 و در مرحله پس از مداخله 33/3 ± 82/6 بوده است. در گروه کنترل ميانگين نمرات اين بعد در ابتداي کار و قبل از مداخله 102/3 ± 38/9 بوده و در پايان پس از اجراي پس آزمون به 866/2 ± 16/10 افزايش يافت. اين يافته نيز حاکي از موثر بودن آموزش ارائه شده ميباشد که دختران را قادر ساخته است با استرس ناشي از تغييرات مواجهه مطلوبتري داشته باشند و در نتيجه استرس کمتري را پس از شرکت در جلسات آموزشي تجربه نمايند.
متاسفانه مطالعه مداخلهاي جهت تاييد يا رد اين نتيجه يافت نشد لذا از مطالعات توصيفي مرتبط استفاده گرديد. نتايج پژوهش ميسرا و همکاران 2000، نشان داد که زنان در مقايسه يا مردان در خصوص عامل تغييرات نمرات کمتري دارند و ميانگين نمرات آنها 71/2 در مقايسه با پسران با ميانگين 77/2 قرار دارد(76).
پژوهش شکري و همکاران 1385 نيز نشان داد نمرات دختران در بعد تغييرات بيشتر از پسران است. ميانگين 11/9 متعلق به دختران و ميانگين 27/8 متعلق به پسران بود (20).
نتيجه کار اميني و يوسفي 1380 نشان داد که در عامل تغييرات دانشجويان دختر نمرات بالاتري نسبت به پسران دارند. ميانگين نمرات دختران 52/7 و پسران 71/7 گزارش شد(77).
اين دانشآموزان در مقابل تغييرات رخ داده شده در زندگي روزمره خود و در مسير دستيابي به اهدافشان، مواجهه بهتري داشته و استرس کمتري را تجربه کردند چرا که احتمالا تغييرات را پيش بيني کردهاند و متناسب با آن رفتارهاي سازگارانهتري برنامهريزي و بکار گرفتهاند(31). افراد با هوش عاطفي بالا راحتتر ميتوانند خود را با شرايط محيطي وفق دهند و در شرايط پراسترس موفقتر عمل کنند (54).
در راستاي هدف شماره 5 تعيين تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر نمرات حاصل در بعد استرس خود تحميلي يافتهها در جدول (23-4) نشان ميدهد که پس از اجراي برنامه آموزشي بين ميانگين نمرات اين بعد در دو گروه تفاوت آماري معنيدار وجود دارد (001/0 p). همچنين ميانگين نمرات در بعد استرس خود تحميلي در دختران گروه کنترل افزايش و در مورد گروه مداخله کاهش داشته است. در مقايسه درون گروهي ، مشخص شد که تغييرات نمرات استرس خود تحميلي در گروه مداخله چشمگير نبوده است (076/0=p). در حالي که اين تغييرات که در جهت افزايش رخ داده در گروه کنترل چشمگير بوده است (0001/0p). ميانگين نمرات اين بعد در گروه آزمون و کنترل قبل از مداخله به ترتيب 674/3 ± 74/22 و 703/3 ± 2/24 بوده است که بعد از اجراي پس آزمون ميانگين ها به 969/3 ± 86/21 و 715/3 ± 18/25 تغيير يافته است.
متاسفانه مطالعه مداخلهاي جهت تاييد يا رد اين نتيجه يافت نشد لذا از مطالعات توصيفي مرتبط استفاده گرديد. نتايج پژوهش ميسرا و همکاران 2000، نشان داد که زنان در باره عامل استرس خودتحميلي با کسب ميانگين نمرات 78/3 در مقايسه با پسران با کسب ميانگين 60/3 ميزان بالاتري از استرس را دارند(76).
مطالعه شکري و همکاران 1385و اميني و يوسفي 1380 نيز نشان داد که دانشجويان دختر استرس خودتحميلي بالاتري دارند(20 و 77).
از اين يافته ميتوان نتيجه گرفت که مهارت هوش هيجاني فرد را قادر ميسازد بر هيجانات منفي خود غلبه نموده و از وارد آمدن فشار رواني از جانب خود جلوگيري نمايد. علت عدم معني دار بودن کاهش استرس خود تحميلي در گروه آزمايش اين است که چون اين مهارت يک فرايند ذهني است دانشآموز جهت بکارگيري صحيح اين مهارتها نيز فشار رواني متحمل شده است و در ابتداي امر قادر به استفاده موثر و بهينه از آن نميباشد.
در راستاي هدف شماره 6 تاثير برنامه آموزشي مهارتهاي هوش هيجاني بر واکنشهاي فيزيولوژيک به استرس تحصيلي در دختران مورد مطالعه يافتههاي جدول (24-4) نشان ميدهد ميانگين نمرات دانشآموزان در واکنش جسماني به استرس در گروههاي مورد مطالعه
متفاوت ميباشد که اين تفاوت از نظر آماري معنيدار ميباشد (004/0p). در مقايسه درون گروهي، نيز مشخص شد که تغييرات واکنش فيزيولوژيک به استرس پس از مداخله در هر دو گروه رخ داده است به نحوي که ميانگين آن در گروه مداخله کاهش معنيداري داشته است(0001/0p). در حالي که اين تغييرات در گروه کنترل افزايش يافته است اما اين افزايش معنيدار نبوده است (900/0=P).ميانگين نمرات واکنش جسماني به استرس در گروه مداخله و کنترل قبل از مداخله 455/14 ± 360/40 و 973/16 ± 420/44 بوده است که همگن بودهاند و پس از مداخله ميانگين دو گروه به ترتيب به 280/15± 040/34 و 229/19± 400/44 تغيير يافته است. کاهش ميانگين نمرات در گروه مداخله معنيدار بوده است اما در گروه کنترل اين کاهش ، چشمگير نميباشد.
نتيجه کار مطالعاتي شيربيم و همکاران 1388 نيز نشان داد که آموزش مهارتهاي مديريت استرس باعث کاهش نشانگان جسماني و اضطراب دانشجويان در گروه مداخله شده است. ميانگين نمرات دانشجويان قبل از مداخله در گروه آزمايش و کنترل 45/10 و 60/10 بود. اين ميزان پس از مداخله به ترتيب به 10/6 و 10/11 تغيير يافته بود. اين بافته با نتيجه کار ما مطابقت دارد و نشانگر آن است که اين مهارت باعث کاهش واکنش جسماني به استرس در فرد ميگردد(3).
در پژوهش اصانلو و همکاران 1387 که به بررسي تاثير برنامه آموزش مديريت هوش هيجاني بر نشانگان استرس مادران کودکان کمتوان ذهني پرداخته بود، نتايج آن نشان داد که اين برنامه مداخلهاي باعث کاهش نشانگان استرس در مادران ميگردد. ميانگين نشانگان کلي استرس قبل از مداخله در اين مطالعه در گروه آزمايش و کنترل به ترتيب 41/74 و 76/69 بود که پس از اجراي مداخله اين ميانگين ها به 41/50 و 67/72 تغيير يافته بود که حاکي از کاهش ميانگين نشانگان کلي استرس در گروه مداخله ميباشد ( 001/0p). ميانگين نمرات واکنش جسماني به استرس در مادران گروه مداخله قبل از دريافت برنامه آموزشي 64/28 بود که پس از مداخله به 45/19 کاهش يافته که معنيدار بوده است(001/0p). ميانگين نمرات واکنش جسماني مادران گروه کنترل قبل از مداخله 29/25 و پس از آن 90/25 بوده است که چشمگيري را نشان نميدهد(75). يافتههاي اين مطالعه در همسو با نتيجه پژوهش ما ميباشد و نشان ميدهد که آموزش مهارت هوش هيجاني باعث کاهش واکنش جسماني به استرس در دريافتکنندگان
