
كنار خليجفارس در شرق شروع و تا بندر جده در كنار درياى سرخ ادامه دارد، 1260 كيلومتر مىباشد.
كشور عربستانسعودى، كه نخستين كشور است، كه به نام بنيانگذاران آن ناميده شده است، از شمال به كويت، عراق و اردن، از شرق به خليجفارس، قطر و امارات متحده عربى و از جنوب به كشورهاى عمان و يمن محدود است و تمامى مرزهاى غربى اين كشور را، كرانههاى درياى سرخ دربر گرفته است.
دين رسمى مردم عربستان اسلام است و پيروان اديان ديگر، در اين كشور جايگاهى ندارند.
پس از اشغال كويت از سوى عراق و ميزبانى رهبران كويتى، توسط دولت رياض و به دنبال آن، ورود آمريكا به منطقه و بازگرداندن حاكميت كويت، به خاندان صباح واشنگتن، كشورهاى عرب منطقه را، مجبور به تمرين دموكراسى كرد. پس از آن بود، كه در سال 1991 و در زمان ملك فهد عربستان، اولين قانون اساسى 83 بندى خود را تصويب كرد. در اين قانون، كه سه قوه اجرايى – تقنينى و قضايى در آن پيشبينى شده، نوع حكومت را، مطلقه پادشاهى اعلام كرده و تأكيد كرده است، كه حكومت در فرزندان ملك عبدالعزيز موروثى است و صالحان از آنها، يكى پس از ديگرى به قدرت مىرسند.
دولت اول سعودى، كه همزمان با گسترش انديشه محمدبن عبدالوهاب در شبه جزيره عربستان بود، از سال 1139 تا 1229 هجرى قمرى و دولت دوم از سال 1235 تا 1309 هجرى قمرى، به طول انجاميد و دولت سوم نيز، از سال 1319 شروع شده و تاكنون ادامه دارد. عبدالعزيزبن عبدالرحمن، پدر شاهان و شاهزادگان كنونى عربستان، در سال 1297 هجرى قمرى متولد شد. زمانه تولد و رشد عبدالعزيز، مصادف با بروز جنگهاى داخلى و كشت و كشتار در اين كشور بود.
وى پس از رسيدن به دوران جوانى، به فكر ساماندهى و اتحاد كشور افتاد و توانست با جنگاورى در سال 1319، شهر رياض را، كه در تصرف آل رشيد بود، باز ستاند. در سال 1330 نيز، اسكان اعراب صحراگرد و تأسيس گروههاى رزمى عشيرهاى را آغاز كرد. وى سرانجام پس از تسخير همه مناطق عربستان در سال 1351 هجرى، نام كشور حجاز را، به المملكة العربية السعودية تغيير داد و خود را پادشاه ناميد.
وى پس از نيم قرن جنگ و كشمكش بر سر قدرت و مديريت كشور در سال 1373 هجرى قمرى درگذشت و فرزندش سعود، جانشين او شد. پس از سعودفيصل و بعد خالد و فهد و اكنون ملك عبدالله، در عربستان حاكم است و وليعهد وى نيز، اميرسلطان بنعبدالعزيز مىباشد.
در عربستان، شاهان بر اساس قانون اساسى، حاكم مطلق هستند و همه اموركشورى ولشكرى زيرنظر مستقيم آنان است. خانواده سلطنتى و شاهزادگان نيز، كه اكنون تعداد آنان را تا 20 هزار هم نوشتهاند، در دستگاه حكومت، از جايگاه رفيعى برخوردار هستند و از امكانات كشور، بدون حساب و كتاب بهرهمندند.
بر اساس قانون اساسى عربستان، شاه رييس دولت و نخست وزير است و وليعهد جانشين وى مىباشد. وزراى كابينه، كه همراه با وزراى دربار و وزراى مشاور، تعداد آنها به 40 نفر مىرسد، همه توسط پادشاه انتخاب مىشوند و دوره وزارت آنان چهار سال است، كه قابل تمديد مىباشد. گروه وزيران عربستان، از سه تركيب برخوردار هستند.
اول شاه و وليعهد و ساير شاهزادگان هستند، كه وزارتخانههاى مهمى، چون دفاع، كشور و خارجه را عهدهدار هستند؛ در مرتبه دوم، تكنوكراتها و تحصيل كردههايى هستند، كه از خارج كشور باز گشتهاند و وزارتخانههاى صنعتى و تخصصى را اداره مىكنند و در دسته سوم، سنتىهاى مذهبى هستند، كه بيشتر آن، از طايفه بزرگ آل الشيخ، كه نوادگان محمدبن عبدالوهاب هستند، مىباشند و وزارتخانههاى فرهنگى و آموزشى و قضايى را برعهده دارند.
در دوران ملك عبدالعزيز و فرزندان او، سعود و فيصل و خالد، بر اساس نياز جمعهاى مشورتى تشكيل مىشد ليكن به هيچكدام از آنها، نمىتوان نام مجلس را گذاشت. در سال 1992 و پس از پايان جنگ آمريكا و عراق و شروع تمرين دموكراسى در منطقه عربى، ملك فهد نيز، اولين مجلس شوراى مشورتى را، با 60 عضو پايه گذاشت و دورههاى مجلس را، چهار ساله تعيين كرد. در سال 1996، دومين مجلس با 90 عضو و سومين دوره در 2001، با 120 نفر تشكيل شد و دوره جديد نيز، با 150 نماينده به زودى تشكيل مىشود. تمامى اعضاى مجلس، توسط پادشاه تعيين مىشوند و مردم در انتخاب آنان دخالتى ندارند.
اعضاى مجلس از ميان شخصيتهاى علمى، مذهبى، ارتشى و نخبگان برگزيده مىشوند و جز آن، مسئوليت ديگر سياسى ندارند.
مجالس دور اول و دوم، كاملًا مشورتى بودند ليكن در مجلس سوم، مواردى تصميمگيرى مىشود ولى مصوبات براى تأييد نهايى، به هيأت وزيران مىرود و چنانچه اختلاف بين مجلس و وزرا بود، پادشاه براى حل آن دخالت مىكند.
در عربستان، به دليل برخوردارى از زندگىهاى عشيرهاى و قبيلهاى، داورىهاى طايفهاى رونق دارد و بسيارى از دعاوى، با ورود بزرگترهاى قبيله، فيصله مىيابد و به همين دليل، دادگاههاى عربستان تقريباً خلوت هستند.
در رأس بنيادها و مؤسسههاى دينى عربستان، سازمان علماى بزرگ اين كشور هستند، كه در سال 1373 قمرى، در زمان ملك فيصل تأسيس شده و در داخل عربستان، به عنوان «هيأت كبارالعلما» شناخته مىشود و مركب از 15 تن از علماى برجسته عربستان مىباشد.
پيش از اين، رياست اين هيأت، با «شيخ عبدالعزيز بنباز» مفتى نابيناى سعودى بود، كه با مرگ وى، در سال 1420 ه. ق، «شيخ عبدالعزيز بنصالح آل الشيخ» به جاى وى، توسط ملك فهد برگزيده شد. وظيفه اصلى اين هيأت، صدور فتواست و تمامى پيروان مذاهب حنبلى، شافعى، مالكى و حنفى، بايد بر اساس فتواى اين هيأت، كه معمولًا بر اساس مذهب احمدبن حنبل است، عمل كنند.
در گذشته، اين هيأت از نفوذ گستردهاى در داخل جامعه عربستان برخوردار بود ليكن در سالهاى اخير، به دليل رشد جريانات دينى و گسترش روحيه روشنفكرى، از عمق نفوذ آن، كاسته شده است.
از جمله نهادهاى تحت پوشش جريان سنتى دينى و هيأت كبار علماست. وظيفه اين هيأت، همانند پليس منكرات و در سطح اجتماع، با مأموران خود، كه به «مطوع» شهرت دارند، با كارهاى خلاف شئونات اسلامى، مبارزه مىكنند و در اوقات نماز، مردم را به رفتن به مساجد، دعوت مىنمايند و از تردد افراد بدحجاب در معابر عمومى، جلوگيرى مىكنند. افراد اين هيأت و «مطوع» ها، مقبوليت اجتماعى ندارند و عامه مردم از عملكرد آنان، ناخرسند هستند.
بسيارى از آنان، لباسهاى ويژهاى مىپوشند و چهرههاى عبوسى دارند. اقدامات غيرمنطقى اعضاى هيأتهاى امر به معروف و نهى از منكر و عدم پذيرش اين عده، باعث شده است، كه دولت حيطه عملكرد آنان را، محدود كند؛ بويژه آنكه در سالهاى اخير، اقدامات خشن اين عده، در رسانههاى عمومى هم، به تمسخر گرفته مىشود.
اكنون و با تحول در صحنه اجتماعى عربستان، دولت مطوعين را مجبور كرده است، كه قبل از ورود به كار، آموزشهاى لازم را ببينند.111
فصل دوّم
2-1. بررسي مباني هستي شناختي :
منظور از مبانی هستی شناختی آن دسته از اصول کلی مربوط به عالم وجود است . اين مباني در سه باب به بحث گذارده می شود :
2-1-1. مراتب هستی از منظر سلفیه ؛
در بحث هستی شناسی، سلفیه چون سایر متفکران یعنی حکما و متکلمان، اصول خاصی در امور عامه وضع نکرده اند اما با تأمل در مبانی آراء و کلامشان اصولی را می توان یافت :
1 – هم چون سایر متفکران مسلمان، تقسیم هستی به غیب (پنهان از حواس) و شهادت را می پذیرند با این تفاوت که حکیمان و غالب متفکران مسلمان به دلایل عقلی این را پذیرفته اند، لکن سلفیه چون در روش شناسی، نقل را بر عقل مقدم می دارند، این را به دلایل نقلی یعنی قرآن و روایات می پذیرند.
با توجه به این مطلب آنان خدا را غیب مطلق و مجرد تام نمی دانند، خدایی که نه در دنیا و نه در آخرت، با حواس پنجگانه به ویژه چشم درك نشود، چون معتقدند که خدا در قیامت با چشم سر دیده می شود و ابن خزیمه بحث مفصلی در این باب آورده است ابن تیمیه و تمام علمای سلفی عربستان نیز رؤیت خدا در آخرت را پاداش مؤمنان می داند .
خلاصه اینکه فواز احمد زمرلی از محققان معاصر سلفیه عربستان کتابی در این باب تألیف می کند تا رؤیت خدا را بر اساس کتاب و سنت اثبات کند . وي می نویسد:
صحابه و تابعین و همه اهل سنت و اهل حدیث متفقند که مؤمنان وجه (روي) پروردگارشان را در قیامت می بینند.
حال با توجه به مطلب سابق ، سوال اساسی این است که سلفیه چگونه روایات رؤیت را با آیه شریفه لا تدرکه الابصار و هو یدرك الابصار و هو اللطیف الخبیر؛ او را هیچ چشمی درك نمی کند در حالی که او چشم ها را مشاهده می کند، او نامرئی و به همه چیز آگاه است، جمع می کنند ؟
راغب در مفردات، در معناي لطیف می نویسد:
گاهی از چیزهایی که با حواس قابل ادراك نیست، تعبیر به لطائف می شود و توصیف خداي تعالی به این معنا صحیح است. 112
بدین سان آیه شریفه، ضمن نفی بدین سان آیه شریفه، ضمن نفی مفردات، رؤیت را چهار قسم (حسی، خیالی، فکري، و عقلی) می داند.
بنابراین اولا لن ترانی، هر گونه رؤیت را نفی می کند ؛
ثانیا (لن) دلالت بر عدم امکان وقوع امري در آینده می کند .
حال چگونه می گویند، خدایی که جسم نیست و نقل هم دلالت بر نفی آن دارد، در قیامت با چشم دیده می شود؟ آنان تقسیم موجود به قدیم و محدث را می پذیرند و قدم و وجوب وجود را متلازمان می دانند .
2 – تقسیم موجود به واجب و ممکن را نمی پذیرند، چون مستلزم این است که بپذیرند می توان موجوداتی فرض کرد که قدیم باشند اما واجب نباشند و ممکن الوجود باشند، همچون حکماي مشاء که افلاك را قدیم زمانی و حادث ذاتی می دانستند.
صرف نظر از درستی یا نادرستی سخن حکیمان مشایی درباره افلاك، این سخن درست نیست که قدم و وجوب وجود را متلازمان دانسته است . چون این قضیه درست است که هر واجب الوجود بالذاتی قدیم است، اما عکس منطقی این قضیه این نیست که هر قدیمی واجب الوجود بالذات باشد.
ثانیا قدم و حدوث اقسامی دارد، یک قسم آن حدوث و قدم زمانی است، اما اقسام دیگر نظیر قدم و حدوث دهري و قدم و حدوث سرمدي و قدم و حدوث ذاتی دارد که در آثار سلفیه ذکري از آنها نشده است.
ابن تیمیه از یک سو تقسیم موجود به واجب و ممکن را نمی پذیرد و بر ابن سینا در این تقسیم خرده می گیرد، اما خودش در اثبات واجب، موجودات را به فقیر ذاتی و غنی ذاتی تقسیم می کند.
تحلیل دقیق این تقسیم، استناد آن بر وجوب و امکان را نشان می دهد. وي می گوید: همانگونه که اشیا ذاتا نیازمندند، و فقر لازمه ذات آنهاست، غناي رب هم وصف لازم است یعنی غنی بنفسه است .
حاصل کلام اینکه، گرچه سلفیه عربستان به تاسی از ابن تیمیه مبانی هستی شناسی حکیمان را نمی پذیرند اما در نهایت براي اثبات واجب الوجود به همان روش حکما و متکلمان روي می آورد و برهان هاي حدوث امکان فقري، فطرت و صدیقین را اقامه می کنند.
اما چون از جهت معنا شناختی، تأویل در آیات متشابه را نمی پذیرند و آیات صفات را از متشابهات می داند، بنابراین خدایی را که اثبات می کنند، یک حقیقت بسیط نیست بلکه ذاتی است مرکب از نفس، وجه، یدین، چشم و پا خدایی به شکل انسان اما بدون جسم مادي است.
تفصیل مطلب آنکه : برخی عوالم را چهار عالم می دانند مراد از عوالم اربعه ؛ عالم لاهوت، ملكوت، جبروت و ملك و ناسوت است و بعضى عوالم خمسه گويند كه عبارت باشند از عالم علم، عين، جبروت، ملكوت و عالم خلق.113
در یک نگاه دیگر اشیاء و اموری که در اختیار ما نیستند از نظر امکان مخالطت با ماده و حرکت به چهار قسم تقسیم می شوند :
1. موجود مجر محض ، چه در خارج و چه در ذهن ؛ مثل خدا و برخی ملائکه .
2. موجودات غیر وابسته به ماده ، یعنی می توانند مجرد از ماده یا همراه آن تحقق پیدا کنند ؛
3. موجودات مقارن با ماده در وجود و ماهیت ؛ به عبارت دیگر در خارج بدون ماده تحقق نمی یابند و در ذهن هم بدون آن تصور نمی شوند ؛
4. موجوداتی که در ذهن مجرد
