
چه شرق يا غرب باشى به آن روى نمايى.”
بيهقى نیز در تأويل آيه: (لِما خَلَقْتُ بِيَدَي) مىگويد:
“اليد هنا بمعني التأكيد و الصلة مجازاً كقوله تعالي: (وَيَبْقَي وَجْهُ رَبكَ).324
يد در اينجا مجازاً به معناى تأكيد و بخشش است، همانند قول خداوند متعال: (وَيَبْقَي وَجْهُ رَبكَ).”
نووى در شرح حديث: ينزل ربنا تبارك و تعالي كل ليلة إلي السماء الدنيا … ؛ پروردگار ما تبارك و تعالى هر شب به سوى آسمان دنيا نزول مىكند … مىگويد:
“… مذهب اكثر المتكلمين و جماعات من السلف و هو محكي هنا عن مالك و الأوزاعي: أنها تتأول علي ما يليق بها بحسب مواطنها. فعلي هذا تأولوا هذا الحديث تأويلين:
احدهما: تأويل مالك بن انس و غيره، معناه تنزل رحمته و امره و ملائكته، كما يقال: فعل السلطان كذا اذا فعله أتباعه بأمره …325
… مذهب اكثر متكلمين و جماعتهايى از سلف كه از آن جمله از مالك و اوزاعى حكايت شده، آن است كه اين روايت به گونهاى تأويل شود كه لايق به خداوند به حسب مواطنش باشد. پس بنابراين، علما آن را دوگونه تأويل كردهاند: يكى تأويل مالك بن انس و ديگرى آن است كه معناى آن فرود آمدن رحمت و امر خدا و ملائكه اوست، همانگونه كه گفته مىشود: سلطان فلان كار را انجام داد در صورتى كه پيروان او آن عمل را انجام داده باشند …”
ذهبى نيز از مالك نقل مىكند:
“قال ابن عدي، حدثنا محمد بن هارون بن حسان، حدثنا صالح بن ايوب، حدثنا حبيب بن ابي حبيب، حدثني مالك قال: يُنزلُ ربنا تَبارك و تَعالي أمره، فَأما هو فدائمٌ لا يزولُ.326
ابن عدى گفته: حديث كرد ما را محمد بن هارون بن حسان، حديث كرد ما را صالح بن ايوب، حديث كرد ما را حبيب بن ابى حبيب، حديث كرد ما را مالك گفت: فرود مىآورد پروردگار ما تبارك و تعالى امرش را، و اما او پس دائم است و زوال در او راهىندارد.”
2-3-2. نفي تشبيه گرائي ، نفي تعطيل و تشابه مفاهيم صفات ؛
این واژگان اصول و مبانی ای هستند که سلفیه در بحث صفات الهی از آنها تبعیت نموده و عقیده دارند که آیات صفات از متشابهات است و تاویل آنها جایز نیست و تنها باید به معانی لغوی آنها که همان معنای ظاهری است بسنده کرد و سوال از چگونگی صفات بدعت است .327
اینان با ادعای نفی مماثلت و مشابهت بین صفات مخلوقین و صفات خالق ، بر خلاف معطله و مشبهه خود را اهل وسط می دانند .328
جالب آنکه اینان دست داشتن را برای خدا ثابت می کنند و به تاسی از شیخ اعظم خود ابن تیمیه که می نویسد :
“به خلاف دست داشتن چرا که دست داشتن از صفات کمال است و خدا باید آن را دارا باشد چرا که کامل تر از او کسی نیست “!!329
خدائی که اراده او در مرتبه فعل عین فعل او است و خود می فرماید :
“انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون “.330
چه نیازی به دست دارد ؟! آیا اینان نمی فهمند که با فرض دست برای خدا هر چند دستی باشد که لیس کمثله شیء ، در رابطه با او صدق کند ! موجودی مرکب فرض نموده اند و واضح است که مرکب به اجزاء خود نیاز مند است و نیازمند خدا نیست . به بیان دیگر این عقیده سخیف با دلیل شان که می گویند :
“چرا که کامل تر از او کسی نیست !”
قابل جمع نیست !!
اينان خود را اهل تعطيل هم نمی خوانند . از دیدگاه سلفی ها نفی صفات و انکار قیام آن به خدای سبحان همان تعطیلی است که نباید سلف صالح را به آن متهم کرد . با تعریف فوق معتزله ، اشاعره ، امامیه و تمام متکلمان و حکمایی که هیچ یک از صفات ذات را زاید بر ذات نمی دانند و به عینیت ذات و صفات معتقدند ، و یا چون اشاعره ، که تنها هفت صفت را زاید بر ذات می دانند ؛ از معطله بر شمرده می شوند . 331
فصل سوّم
بررسي اجمالي ثمرات مبانی سلفیه در توحيد ؛
3-1. بررسي اجمالي ثمرات مبانی سلفیه در توحيد ؛
توحيد در لغت يعنى: چيزى را يكتا و منحصر به فرد دانستن. و هنگامى كه بر خداوند اطلاق مىگردد به معناى اعتقاد به وحدانيت و يكى بودن اوست.
توحيد واژه مقدسى است كه از فطرت پاك انسان برخاسته، و نه تنها همه مذاهب اسلامى، كه همه اديان آسمانى را به هم پيوند مىدهد، و به معناى يگانه شمردن خداوند در آفرينش، تشريع و تدبير جهانيان است.
روشن است كه هر كس با اين مفهوم مبارك آشنا و بدان باورمند باشد موحد است، و چنانچه مفهوم نبوت پيامبر اكرم حضرت محمد مصطفى صلی الله علیه و آله را نيز بشناسد و باور بندد مسلمان خواهد بود.
اين در حالى است كه از ديدگاه محمد بن عبد الوهاب و پيروان او، توحيد بر دو بخش است:
1 – توحيد ربوبيت ؛
2 – توحيد الوهيت .
در كتابهاى اعتقادى شيعه غالباً توحيد را بر سه قسم ذكر مىكنند: توحيد ذاتى، توحيد صفاتى و توحيد افعالى. و گاهى نيز اقسام متعددى بر توحيد ذكر مىكنند مثل:
1- توحيد در واحديت به معنى نفى شريك ؛
2- توحيد در احديت به معنى نفى تركيب خارجى و مقدارى و عقلى؛
توحيد ذاتى دو معنى دارد:
اول: اين كه خدا يكى است و مانند و شبيه و همتا و جايگزين ندارد.
دوم: اين كه ذات خدا بسيط است و در آن كثرت و تركيب نيست. آيه وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ332 اشاره به معناى اول است و آيه قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ333 اشاره به معناى دوم.
3- توحيد در صفات ؛
4- توحيد در خالقيت؛
5- توحيد در ربوبيت و انحصار تدبير ؛
6- توحيد در تشريع ؛
7- توحيد در حاكميت ؛
8- توحيد در طاعت ؛
9- توحيد در عبادت ؛
10- توحيد در شفاعت.
آنانكه توحيد را بر سه قسم قرار دادهاند در واقع معتقدند كه چون معرفت مقدم بر عمل است لذا سه قسم توحيدى كه مربوط به معرفت است را بيان كردهاند.
آيةالله جوادى آملى كمال عبادت را وابسته به درجه بالاى معرفت دانسته و چون عمل انسان با مرگ پايان مىپذيرد بهخلاف معرفت كه هميشگى است لذا فرموده معرفت بر عبادت فضيلت و برترى دارد.334 و در روايتى نيز آمده است كه عبادت متوقف و مبتنى بر معرفت است335 و در برخى از كتابها عبادت در آيه شريفه وَمَا خَلَقْتُ الْجِن وَالْإِنسَ إِلا لِيَعْبُدُون336 را به معرفت تفسير كردهاند.337
بنابراين شناخت خداوند يعنى توحيد ذاتى مقدم بر توحيد عبادى است، به همين جهت كتابهاى كلامى و فلسفى شيعه غالباً به بحث از توحيد ذاتى پرداختهاند، و حتى توحيد ربوبى يا توحيد افعالى نيز مقدمه و مقدم بر توحيد عبادى است، توحيد عبادى مسبوق به توحيد ربوبى است. 338
گرچه بهتر آن است كه گفته شود توحيد ربوبى مقدمه بر توحيد عبادى است و توحيد عبادى مقدم بر توحيد ربوبى است، و به عبارت ديگر مىتوان گفت توحيد بر دو قسم است: توحيد علمى و توحيد عملى.
توحيد علمى همان شناخت خداوند و يكتايى اوست، و توحيد عملى كه توحيد عبادى است نتيجه اين توحيد علمى است. اما اهل سنت و خصوصاً سلفیه به مسأله توحيد ذاتى و نفى ثنويت يا نفى تركيب در ذات مقدس اصلًا توجه نمىكنند و بدون شناخت خداوند متعال مىخواهند او را پرستش كنند!.
و عجيبتر آنكه حتى در كتابهاى قدماى اهل سنت- آنانكه سلفى واقعى هستند- چيزى از توحيد الوهيت وجود ندارد مثلًا در لمعة الاعتقاد. از موفق بن قدامه مقدسى بحثى درباره توحيد الوهيت ندارد. كتابهاى مواقف، مقاصد، العقائد النسفية نيز اينگونه هستند. پس اگر در كتابهاى كلامى و فلسفى شيعه توحيد عبادى مورد بحث قرار نگرفته اشكالى ندارد، زيرا نتيجه شناخت خداوند تصحيح اعمال انسان و در نتيجه توحيد عبادى است.
و بلكه مىتوان گفت امروزه بيشترين تأكيد سلفیه بر تقسيم توحيد به توحيد در الوهيت و ربوبيت است و آنان خود را در اعتقادات پيرو و مقلد سلف و صحابه و تابعان مىدانند، آيا كداميك از صحابه يا تابعان گفته است كه توحيد بر دو قسم الوهيت و ربوبيت است؟! نه تنها چنين چيزى در كلام هيچكدام نيست بلكه حتى اشارهاى به آن نيز وجود ندارد. و وقتى سلفیه مىگويند هركس توحيد در الوهيت نداشت اعتقاد او به توحيد در ربوبيت ارزشى ندارد زيرا مشركان صدر اسلام نيز توحيد در ربوبيت را داشتهاند. آيا اين كلام و عقيده در ميان كداميك از صحابه يا تابعان وجود داشته است؟!.
از نظر شيعه مسأله توحيد عبادى از دو جهت قابل بحث است: اول آنكه به عنوان يك مسأله اعتقادى مطرح شود كه عبادت منحصراً بايد براى خداوند متعال باشد و تنها او مستحق و سزاوار پرستش است و عبادت براى غير خداوند جايز نيست و هركس غير او را بپرستد مشرك است.
در اين صورت بحث از توحيد عبادى جزء اعتقادات و اصول دين قرار مىگيرد. دوم عمل كردن به توحيد عبادى و پرستش خداى متعال بدون رياء و … و در اين صورت توحيد عبادى جزء فروع دين مىباشد .339
و اما علت آنكه در كتابهاى كلامى و فلسفى شيعه كمتر به بحث از توحيد عبادى پرداختهاند و بيشتر اين بحث در كتابهاى تفسيرى و فقهى مطرح شده است آن است كه:
الف: ترتب الوهيت بر ربوبيت، كتابهاى اعتقادى شيعه توحيد افعالى و توحيد در خالقيت كه آن را توحيد در ربوبيت مىنامند بحث مىكنند و اين عقيده اقتضاء مىكند كه انسان پروردگارى غير از الله براى خود قائل نبوده و تنها او را مالك و مدبر خود بداند، نتيجه چنين اعتقادى توحيد در عبادت است، چون وقتى خداوند را مالك حقيقى و خالق خود و جهان بدانيم روشن است كه تنها او را نيز سزاوار پرستش خواهد دانست و به عبارت ديگر توحيد در الوهيت از شؤون توحيد در ربوبيت است،340 به همين جهت كتابهاى شيعه معمولًا بر توحيد افعالى تأكيد دارند.
ب: تقدم معرفت بر عمل، چون توحيد بر دو قسم علمى و عملى است. و توحيد عملى كه همان انحصار عبادت به خداوند متعال است مشروط است به معرفت و عقيده و شناخت صحيح. و روشن است كه معرفت بر عمل مقدم است، هركس كه توحيد علمى يعنى اعتقادى را داشته باشد مسلمان است هرچند بر اثر انجام ندادن عبادت مرتكب گناه كبيره شده و فاسق مىباشد.
ولى كسى كه عقيده را نداشته باشد مسلمان نيست هرچند عمل او خوب باشد و تفصيل اين بحث در بخش پنجم رساله بيان شده است. به هرحال عمل تابع علم است و علم اصل مىباشد.341
به همين جهت بحث از توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى براى آنان ضرورىتر بوده است تا بحث از توحيد عبادى.
و به بيان ديگر توحيد در الوهيت عمل جوارحى است و توحيد در ربوبيت عمل جوانحى است و كار قلب مىباشد و چون اعتقادات مربوط به شناخت و باور قلبى است پس توحيد در ربوبيت مقدم است.
و لذا اقرار به شهادتين و انجام عبادات وسائل قولى يا جعلى براى ابراز و اظهار عقيده است. و قبلًا گفته شد كه باور قلبى به آنكه عبادت منحصراً بايد براى خداوند باشد و تنها او استحقاق پرستش دارد يك مسأله اعتقادى است و جزء اصول دين است اما عمل خارجى پرستش مربوط به فروع دين است.342
به هر حال توحيد، رشته و ريسمانى است كه همه مسلمانان، بلكه پيروان اديان آسمانى ديگر به آن چنگ مىزنند و باور دارند.
منظور سلفیه از توحيد ربوبيت اعتقاد به يكتايىخداوند در آفرينش، تشريع و تدبير جهانيان است، و منظورشان از توحيد الوهيت چيزى است كه آن را توحيد در عبادت خداوند معرفى مىنمايند.
از نگاه سلفیه توحيدى كه در برابر شرك قرار مىگيرد تركيبى از هر دو بخش است، بنابراين، امكان دارد كسى به يگانگى خداوند متعال در آفرينش، تشريع و تدبير جهانيان معتقد باشد، اما كاملًا مشرك به شمار آيد! بدين معنا كه غير خداوند يكتا را مورد عبادت قرار دهد.
چنان كه پيداست، سلفیه از عبادت نيز تفسير موسعى ارائه مىدهند و آن را شامل هر گونه تعظيم و تقديس مىپندارند. از اين رو، بر آنند كه مسلمانان با تقديس برخى چيزها يا جاها، و حتى تعظيم قبور پيامبر صلی الله علیه و آله و صالحين در واقع آنان را عبادت مىكنند.
از نگاه اينان هر گونه توسل به اولياء و عرض حاجت در نزد قبور آنان از مصاديق كفر است!
اينان عبادت را علاوه بر اسلام و ايمان و احسان، شامل دعا، بيم، اميد،
