
ديگري به موضوع نگاه مي کنند؛ چون آنها غالبا براي تجارت به آنجا آمدهاند و ميخواهند خوب زندگي کنند. بنابراين، به اين گونه تشکيلات ديني هم نياز دارند. اين دو گروه با هم سازگاري فکري ندارند. (همان)
جدول شماره 4-1- مهمترين کشورهاي شيعي و درصد شيعيان
نام کشور
جمعيت
درصد شيعه
ايران
70ميليون
89درصد
هند
يک ميليارد
5درصد
عراق
21722000
60تا 65 درصد
کويت
8661000
30 درصد
آذربايجان
7650000
7 درصد
بحرين
633000
61 درصد
افغانستان
24792000
15 درصد
لبنان
3506000
34 درصد
پاکستان
141900000
20 درصد
يمن
18260000
40 درصد
سوريه
15335000
12 درصد
گرجستان
4600000
7 درصد
امارات
3754000
16 درصد
عربستان
22000000
15 درصد
ترکيه
73000000
25 درصد
منبع سايت دايره المعارف اسلامي
4-9-انقلاب اسلامي و نقش فرهنگ سياسي شيعه در تحقق آن:
نظريه پردازان انقلاب، با ارائه نظريههاي گوناگون، عموماً در پي تبيين علت وقوع انقلاب هستند. از آنجا كه انقلابها همواره برآيند حوادث و دگرگونيهاي متنوع و متقاطع تاريخي يك كشورند و مجموعه تحولات و شرايط فكري، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در وقوع آن دخالت دارند، علت وقوع انقلابها مختلف مي باشد. با اين حال، آنچه در نهايت وقوع انقلاب را گريزناپذير مي سازد، عللي معدود است كه در سايه تأثير و تأثر تحولات و شرايط فوق پديد آمده، گسترش مي يابد. بررسي انقلابهاي مختلف نشان مي دهد كه در ميان علل وقوع اين انقلاب ها، برخي علل كلي دخالت دارند كه تا حدودي در همه اين انقلابها نقش آفرين بوده اند و تا وقتي اين علل پديد نيايند، هيچ انقلابي اتفاق نمي افتد. اين علل كلي عبارتند از:
1-نارضايتي عميق از شرايط حاكم
2-وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسي داراي نقش و بسيج گر
3-گسترش و پذيرش انديشهها و ايدئولوژيهاي جديد جايگزين
4- گسترش روحيه انقلابي
براي تبيين نقش فرهنگ سياسي شيعه در انقلاب اسلامي ايران، به بررسي نقش اين فرهنگ در علل كلي وقوع انقلاب اسلامي ايران مي پردازيم. يكي از ويژگيهاي مشترك انقلاب ها، وجود نارضايتي عميق از نظام حاكم است. در حقيقت، وجود نارضايتي عامل مشترك پيدايش وقوع انقلاب هاست. براي اينكه اين نارضايتي به انقلاب منجر شود، بايد نارضايتي هم در ميان نخبگان باشد و هم در ميان توده مردم شيوع پيدا كند و به دليل نااميدي آنان از بهبود شرايط، اين شرايط موجود را غيرقابل تحمل بدانند. از جمله نارضايتيهاي مردم ايران و در حقيقت مهم ترين آن ها، كه موجب شكل گيري انقلاب شد، نارضايتي مردم نسبت به عملكرد دولت در مورد دين و اعتقادات مذهبي (شيعي) و نظام ارزشي مورد قبول مردم بود. در اينجا به نمونههاي مهم اين نارضايتي در طول دوران انقلاب اشاره مي كنيم:
4-9-1- تبليغ و گسترش ناسيوناليسم افراطي: يكي از شيوه هايي كه در دوران حاكميت پهلوي و بخصوص محمّدرضا شاه در جهت سياست اسلام زدايي به شدت پي گيري شد، ايجاد و تقويت حس ملّي گرايي افراطي بود. يكي از نويسندگان در اين مورد مي نويسد: ملّي گرايي بهترين آرماني بود كه براي ايجاد همبستگي ملّي مورد استفاده قرار گرفت و همراه آن وجود شخص شاه به عنوان مظهر “همبستگي ملّي” معرفي مي شد. پس از آن در مدارس به مرور تعليمات اسلامي كمرنگ شد و در عوض تبليغات گسترده اي در باب ضرورت وطن پرستي و عشق به شاه همه جا را فرا گرفت. اين ايدئولوژي محصول فعاليت روشن فكراني بود كه تحت عنوان نظريه پردازان حلقه وين از آنها نام برده شده است. افرادي همچون تقي زاده، جمال زاده، ميرزا محمّدخان تربيت، محمّد قزويني، ميرزا فضل علي، آقاي مجتهد تبريزي، ابراهيم پور داود و حسين كاظم زاده ايرانشهر حول نشريه كاوه گردهم آمدند و با انتشار مجلات ديگري مثل ايرانشهر، فرنگستان و مجله آينده به عنوان تئوريسين و مبلغ ناسيوناليسم ايراني شالوده فرهنگي را ريختند كه بعدها، توسط رضا شاه به عنوان ايدئولوژي رژيم پذيرفته شد و توسط محمّدرضا به روشهاي مختلف دنبال شد. در راستاي اشاعه اين سياست، رژيم پهلوي براي مقابله با اسلام هر از چند گاه يك بار جشن هايي در جهت تجليل از ايران باستان تشكيل مي داد. به عنوان مثال، يادبود فردوسي كه شاعري اسلامي بود تشكيل شد، ولي شاهنامه وي به عنوان يك اثر، كه زنده كننده مليت ايراني و آيين زرتشتي و شاهنشاهي ايران باستان در قبال ديانت اسلام است، معرفي گرديد. جشنهاي 2500 ساله كه با تبليغات فراوان داخلي و خارجي برگزار مي شد، نمونه ديگري از تبليغ ناسيوناليسم توسط رژيم پهلوي بود كه موجب تحريك احساسات مذهبي مردم و واكنش شديد امام و بسياري از مجامع و محافل مذهبي در داخل و خارج شد. بايمت اف محقق روسي در اين باره مي نويسد: “جشن 2500 ساله شاهنشاهي باعث اختلافات شديد ميان روحانيت و شاه گرديد. امام خميني و ديگر روحانيان مردم را عليه رژيم شاه دعوت كردند و نامههاي اعتراض آميز… به شهرهاي ايران فرستاده شد. دعوت امام خميني در واقع يك دعوت عادي سياسي نبود، بلكه يك فتواي مذهبي بود. يكي ديگر از اين گونه جشنها جشن هايي براي پيروان زرتشت بود كه به بهانه يادآوري همان ايران باستان و دين مردم ايران قبل از اسلام برپا مي شد. آنتوني پارسونز، آخرين سفير انگليس، در مورد رابطه اين جشنها با احساسات و عواطف جامعه اسلامي مي نويسد: “آيا بايد او به شهبانو اجازه مي داد كه كنگره پيروان مذهب زرتشت را برگزار كند؟ و پايان آن را هم با پذيرايي از شركت كنندگان در كاخ سلطنتي جشن بگيرد؟ آن هم درست در وسط ماه رمضان؟ به نظر من و همكاران ديپلمات عرب من … اين گونه كارها در تودههاي مردم مسلمان و رهبران مذهبي آنان كه مخالف رژيم بوده اند تأثير نامطلوب و عميق بر جاي گذاشته است. شايد به نظر او اين گونه اقدامات به عنوان روشهاي درماني براي جدا كردن مردم ايران از روشهاي اسلامي بود. يكي ديگر از اقدامات رژيم در اين زمينه، تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي بود. شاه، كه در جشنهاي 2500 ساله، كوروش را به عنوان صاحب آيين شاهنشاهي و خود را به عنوان ميراث دار او معرفي كرده بود، تصور مي كرد در جايگزيني كوروش به جاي نبي اكرم، محمّد(ص) موفق بوده و فرهنگ ايران قبل از اسلام را جانشين فرهنگ اسلامي كرده است، از اين رو، به فكر تغيير مبدأ تاريخ از هجرت پيامبر اسلام(ص) به جلوس كوروش به تخت پادشاهي افتاد. او خود در اين رابطه مي نويسد: “براي احياي فرهنگ ايراني با همه اصالت و زيبايي اش بايد راه هايي پيدا مي شد. مثلا مبناي تاريخ كشور را به آغاز دوران هخامنشيان بازگردانند. امام خميني(قدس سره) اين اقدام شاه را از بسياري از اقدامات اقتصادي و فرهنگي ديگر، كه موجب از دست رفتن منابع و منافع ملّي مي شد، مهم تر دانستند و در باب اهميت اين مسئله گفتند: “در تمام جنايتهاي بزرگي كه اين مرد كرده است، همه خيانت هايي كه اين مرد كرده است، از دادن نفت ما به خارج، از خراب كردن وضع زراعت ما، از خراب كردن فرهنگ ما، از دست دادن حيثيت نظام ما، همه اينها را يك طرف بگذاريد، قضيه تغيير تاريخ را يك طرف بگذاريد… اين اهميتش بيشتر است. و گمان نكنيد كه اگر ملت مهلتش داده بود، قدم همين قدم بود. اين همين است كه زرتشتيها به حسب آن زمانها زرتشتيها نوشتند به او كه تاكنون كسي پيدا نشده (به شاه نوشتند) تاكنون كسي پيدا نشده است كه به اندازه شما به مذهب ما خدمت بكند… اين قدم اولش بود كه تاريخ را تغيير داد. به تعبير پارسونز، اين اقدام شاه يكي از نامعقول ترين اقدامات وي بود و موجبات خشم و بدگماني عناصر مذهبي را نسبت به خود فراهم ساخت. اين اقدام نه تنها موجب جريحه دار شدن احساسات مذهبي مردم شد و توده مردم را هم خشمگين و ناراضي كرد، بلكه طبقه روشن فكر و تحصيل كرده نيز آن را با تمسخر و استهزا استقبال كردند. علاوه بر اين، رژيم پهلوي به تبعيت از آتاتورك در تركيه در سال 1314، فرهنگستان لغت فارسي را تشكيل داد و تا سال 1319 اسامي 107 شهر و روستا را تغيير داد و اسامي جديدي وضع كرد كه صورت مركبي از نام “رضا “، “پهلوي “، “شاه ” و “همايون ” بودند. نامهاي عربي ماههاي سال نيز حذف و نامهاي ايراني جايگزين آن شد. به هر حال، باستان ستايي با ابعادي كه بيان شد، اقدامي از سوي رژيم براي قطع رابطه مردم با گذشته پرافتخار ديني شان بود، تا در سايه آن به مرور شخصيت اسلامي جامعه را بازستانند. البته، اين سياست در ايران به واسطه مقاومت رهبران مذهبي و ملت با شكست مواجه شد و انقلاب اسلامي خط بطلاني بر اين سياستها بود.
4-9-2- تخريب عقايد و تضعيف ايمان مردم: استعمار به خوبي دريافته است كه تا زماني كه تعاليم و آموزههاي ديني و اسلامي نزد مردم از قداست برخوردار است، آنان نمي توانند به اهداف خود برسند. از اين رو، در صدد بر آمدند تا اين قداست و احترام را از بين ببرند. خاندان پهلوي، كه از سوي استعمار اين مأموريت را به عهده داشتند، كليه اقدامات خود را براي رسيدن به اين هدف بسيج كردند. اين اقدامات عبارتند از:
– القاي شبهه و استضعاف فرهنگي: بيشتر مكتوباتي كه توسط خاورشناسان و مستشرقان در عصر پهلوي منتشر شده است، حاوي شبهاتي بر عليه اسلام بوده است. در حقيقت، بسياري از كتابها و نشرياتي كه از سوي انديشمندان اسلامي و از جمله شهيد مطهري نوشته شده است، پاسخي به شبهات موجود در جامعه آن روز بوده است. روشن فكران تلاش مي كردند كه در مباني اعتقادي مردم از جمله خداپرستي، معاد و ساير مسائل ديني تزلزل ايجاد نمايند: در اين دوره وقتي متجددان و ماركسيستها با همه اختلافي كه باهم دارند سخن از عوامل انحطاط و عقب اقتادگي به ميان مي آورند مذهب به عنوان عامل اصلي اين عقب افتادگي شناخته مي شود و دست كم به ويژه از نگاه متجددان غربگرا لازم است تا مذهب راه خود را از متن اجتماع و سياست دور كند. حمايت از افرادي نظير كسروي و حكمي زاده كه امام در پاسخ به اتهاماتش، كتاب كشف الاسرار را مي نويسند در همين راستاست.
4-9-3- تضعيف روحانيت: يكي ديگر از اقداماتي كه در جهت تضعيف و تخريب عقايد مردم انجام شد، تخريب چهرههاي اصيل اسلامي بود. بر همين اساس، رهبران مذهبي به عنوان “مرتجع “، “مفت خور ” و “كهنه پرست ” معرفي مي شدند و از سويي، آنان را “قشري “، “سخت گير “، “انحصارطلب “، “عامل بيگان “، “فراماسونر ” و “حقوق بگير انگليس ” معرفي مي كردند. ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني و آية اللّه بروجردي را نيز برخي جزو حقوق بگيران انگليس برشمرده اند. در ارتباط با امام نيز شبهاتي از قبيل هندي الاصل بودن، مجهول الهويه و… از سوي رژيم رواج مي يافت. جريان 19 دي ماه قم در واكنش مردم و روحانيت به توهين مزبور به امام صورت گرفت و از آن به عنوان مهم ترين عامل شتابزاي انقلاب ياد مي شود. بي ترديد دوره رضاخان، دوره مبارزه با مذهب و از ميان بردن سنّتها و نهادهاي مدني ديني مانند حوزههاي علميه و مرجعيت است. در اين دوره، حوزههاي علميه تعطيل شده و افراد معدودي اجازه يافتند تا در كسوت روحانيت بمانند. بنابر برخي گزارشها مجموع طلبه هايي كه در قم باقي مانده بودند، حدود سيصد نفر بودند. اين گونه فشار به حوزه ها، موجب اعتراضات وسيعي شد كه واكنش مرحوم بافقي و اعتراض جمعي از علماي اصفهان نسبت به اين سياست را در پي داشت. رضا شاه در جهت تعميق اين سياست، قانون نظام اجباري را نيز وضع كرد كه علما در قم در اعتراض به آن تجمع كردند و رضاخان در پي آن، اين قانون را لغو كرد. علاوه بر اقدامات رسمي حكومت، اقدامات فرهنگي از جانب عناصر ديگر نيز شكل گرفت: “افزون بر استبداد مدرن، روشن فكران تربيت شده در سالهاي پس از مشروطه در تمام اين دوره شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را بر ضد روحانيت سامان دادند. در اين زمينه همه گروههاي غربگراي راست و چپهاي سوسياليست و ماركسيست طرفدار شوروي، يكجا در مبارزه بر ضد روحانيت و دين با يكديگر اتفاق نظر داشته و هماهنگ بودند. از اقدامات محمّدرضا در اين زمينه
