
از افعال را تشخيص دهد، ولى درك و شناخت جهات حسن و قبح همه افعال از توان عقل بيرون است و لذا بشر به وحى و نبوت نياز مبرم دارد.
توضيح مفاد نخست:
به افعال انسان دوگونه عناوين مترتب مىگردد:
الف) عناوين اوليه ؛
عناوينىاند كه افعال را از جنبه تكوينى از يكديگر جدا مىسازند مانند عناوين اكل، شرب، قيام، قعود و … كه افعال از نظر اين عناوين به حسن و قبح متصف نمىشوند و فقط حسن تكوينى دارند.
ب) عناوين ثانويه ؛
عناوينىاند كه بر عناوين نخست مترتب مىشوند و به اعتبار آنها افعال به حسن يا قبح متصف مىشوند مانند عناوين عدل، ظلم، صدق، كذب، عمل به عهد، نقض عهد، وفاى به وعده، خلف وعده و … اين عناوين را به اعتبار اينكه منشأ اتصاف افعال به حسن و قبح برمىگردد عناوين محسن و مقبح نيز مىگويند و حسن و قبح ذاتى مربوط به همين عناوين است نه عناوين اوليه.
ح : ادله قائلين به حسن و قبح عقلى ؛
1. بداهت عقل؛ يعنى حكم مزبور از احكام بديهى عقل عملى است؛ زيرا هر انسانى در نفس خود حسن عدل و قبح ظلم را مىيابد.
2. اگر حسن و قبح شرعى باشد منجر به انتفاء آن دو به صورت مطلق است، يعنى نه شرعاً ثابت مىشود و نه عقلًا:
تقرير دليل :
اگر علم به حسن برخى از افعال و قبح برخى ديگر نداشته باشيم عقلًا نمىتوانيم حكم به قبح كذب نماييم؛ زيرا وقوعش از خداوند جايز مىشود، و در نتيجه در صورتى كه قرآن خبر از حسن يا قبح چيزى دهد به آن جزم پيدا نمىكنيم.
با اين فرض، حكم شرع نيز ثابت نمىشود.
نتيجه: ثبوت حسن و قبح عقلى.
3. انكار حسن و قبح شرعى ملازم با امتناع اثبات شرايع آسمانى است؛ زيرا لازمه آن اين است كه از خداوند متعال قبيح نباشد كه معجزه را به دست دروغ گويان جارى سازد، كه در نتيجه باب معرفت نبوت سد خواهد شد.
ت : ميزان استفاده از عقل نزد سلفىها ؛
سلفیه در مورد عقل و دخالت آن در تشريع و عقايد ديدگاههايى دارند كه به آنها اشاره مىشود:
ی : عدم استقلال عقل در فهم حقايق ؛
سلفىها استقلال عقل در فهم حقايق و مستقلات عقليه را قبول ندارند و وارد كردن مدركات عقلى قطعى بر آيات قرآن و روايات را نمىپذيرند.
دكتر قوسى مىگويد:
“انهم- (رحمهم الله)- يحترمون العقل و يقدرونه قدره و يعرفون له قيمته و فضله؛ لاعتقادهم بان فهم نصوص الكتاب و السنة يحتاج إلي قلب يتدبر و عقل يفكر يغوص صاحبه في معانيها فيستنبط منها الحكم الشرعي الصحيح، الا انهم يرفضون الغلو في تقدير العقل و تمجيده …261
همانا آنان عقل را محترم شمرده و قدرش را مىدانند و براى آن فضيلت و ارزش قائلاند؛ زيرا معتقدند كه فهم نصوص كتاب و سنت محتاج به قلب متدبر و عقل متفكرى است كه صاحبش را در معانى آن دو وارد كرده و حكم شرعى صحيح را استنباط كند، ولى آنان غلو در تقدير از عقل و تمجيد آن را نمىپذيرند .”
نقد :
اولًا: اين ادعا را ما در مقام عمل نمىبينيم؛ زيرا مشاهده مىكنيم كه سلفىها در طول تاريخ به ظاهر آيات و روايات حكم كرده و هرگز در فهم نصوص و ظواهر، از عقل كمك نمىگيرند بلكه بر ظاهر هر روايتى عمل كرده و بر آن حمل مىنمايند. و اين معنايى را كه براى تعقل ذكر كردهاند به معناى فكر كردن است نه استفاده از مبانى و قواعد عقلى.
ثانياً: استفاده از قواعد عقلى قطعى در فهم نصوص و ظواهر، هرگز غلو در تقدير عقل نيست؛ بلكه حمل ظواهر هر دليل بر خداوند بدون تدبر در اينكه چه تالى فاسدى دارد غلو در تعبد به نصوص است.
ک : تقديم روايت صحيح بر عقل ؛
اهل حديث و وهابيان به مجرد اينكه حديثى را در باب عقايد صحيحالسند يافتند به مضمون آن اعتقاد پيدا مىكنند گرچه با عقل قطعى مخالفت داشته باشد؛ زيرا آنان مىگويند: عقل را بايد تابع شرع نمود و عقل نمىتواند در مقابل شرع بايستد.
ولى ما مىگوييم: شارع رئيس عقلا بلکه خالق آنهاست و هرگز سخنى مخالف با عقل قطعى نمىگويد. و از آنجا كه عوامل گوناگونى در جعل حديث حتى با سندهاى صحيح وجود داشته و از راههاى گوناگون، فرهنگ و برخى از عقايد يهود و نصارا وارد ميراث فرهنگى اسلامى شده است، لذا جا دارد كه ميزانى براى تشخيص روايات صحيح از غير صحيح قرار دهيم كه يكى از آنها مرجعيت عقل صحيح و كلى در اين موضوع مهم است.
ل : وهابيان و تقديم نقل صحابه بر عقل ؛
دكتر سيد عبدالعزيز سيلى مىنويسد:
“يتمثل الشرع في كتاب الله تعالي و سنة رسول الله (ص)؛ حيث انها شارحة له و الاقتداء بالصحابة حيث ان الوحي نزل بين أظهُرهم، و رسول الله (ص) بينهم، فهم اعلم بالكتاب و السنة من غيرهم. يقول ابوسعيد الدارمي: فالمعقول ما وافق هديهم و المجهول ما خالفهم و لا سبيل إلي معرفة هديهم و طريقتهم الا بالآثار الواردة.262
شرع در كتاب خداى متعال و سنت رسول الله (ص) از آن جهت كه شرحدهنده آن است، و پيروى از صحابه ظهور و تبلور مىيابد؛ زيرا كه وحى در بين آنان نازل شده و رسول خدا (ص) بين آنها بوده است، پس آنان آگاهتر به كتاب و سنت از ديگران بودهاند. ابوسعيد دارمى مىگويد: پس معقول چيزى است كه موافق با هدايت آنها بوده و مجهول چيزى است كه با آنان مخالفت داشته باشد. و راهى براى شناخت هدايت و راه صحابه به جز آثار وارد شده نيست.”
پاسخ :
اولًا: در جاى خود حسن و قبح عقلى برخى از امور و افعال به اثبات رسيده است.
ثانياً: معارف دينى بر سه قسم است؛ برخى تنها با عقل قابل اثبات است؛ مثل اثبات وجود خداوند و ضرورت بعثت و معاد، و برخى هم با عقل و هم با نقل؛ مثل برخى از صفات خداوند، و برخى نيز تنها با نقل قابل اثبات است مثل جزئيات معاد و بهشت و دوزخ.
ثالثاً: خداوند متعال در آيات بسيارى دعوت به تدبر و تعقل كرده و كسانى را كه از تعقل سرباز مىزنند مذمت نموده است؛ آنجا كه مىفرمايد:
“إِن شَر الدوَاب عِنْدَ اللهِ الصم الْبُكْمُ الذِينَ لا يعْقِلُونَ ؛ (انفال: 22)
بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمىكنند.
وَ يجْعَلُ الرجْسَ عَلَى الذِينَ لا يعْقِلُونَ ؛ (يونس: 100)
و پليدى (كفر و گناه) را بر كسانى قرار مىدهد كه نمىانديشند.”
چرخشى در مواضع ابن تيميه درباره عقل ؛
ابن تيميه مىگويد:
“آنچه كه با عقل صريح دانسته شده گمان نمىرود كه هرگز با شرع مخالفت داشته باشد، بلكه منقول صحيح هرگز با معقول صريح معارضه ندارد. و من اين مطلب را در عموم مطالبى كه مردم در آنها نزاع كردهاند تأمل نمودهام، و شبهات آنها را در مورد نصوص صحيح و صريح، شبهاتى فاسد يافتم كه عقل، علم به بطلان آنها دارد … و ملاحظه نمودم كه آنچه با عقل صريح دانسته شده هرگز با دليل نقلى مخالفت ندارد، بلكه رواياتى كه گفته مىشود كه با عقل مخالفت دارد يا حديث جعلى است و يا دلالت آن ضعيف است كه با قطع نظر از معارضه آن با عقل صريح، صلاحيت دليل بودن را ندارد، تا چه رسد به اينكه با صريح معقول مخالف باشد. و ما مىدانيم كه رسولان هرگز مخالف صريح معقول چيزى نمىگويند حتى چيزى كه موجب تحير عقول شود. آنان از چيزى خبر نمىدهند كه عقل، علم به منتفى بودن آن دارد، بلكه از چيزى خبر مىدهند كه عقل، عاجز از شناخت آن است”. 263
از اين كلام ابن تيميه استفاده مىشود كه او چرخشى گرچه محدود در كلامش داشته است، ولى نكاتى در سخن او قابل تأمل است كه در اينجا ذكر مىشود:
اولًا: برخى از اعتقادات است كه در رتبه سابق بر نقل و شرع بايد با عقل ثابت گردد تا نوبت به شرع برسد، همچون اثبات وجود خداوند متعال و عدالت و حكيم بودن و صادق بودن او تا متفرع بر آن، ضرورت بعثت و قرآن ثابت گردد، وگرنه اثبات اين اعتقادات به قرآن كريم دور است كه باطل مىباشد.
ثانياً: سخن در سنت يعنى قول و فعل و تقرير معصوم نيست، بلكه سخن در حاكى از سنت كه همان خبر راوى است مىباشد و از آنجا كه جعلكنندگان حديث با انگيزههاى مختلف و حتى با سند صحيح، بسيار بودهاند، بنابراين جا دارد كه ميزانى را براى تقييم و ارزشگذارى براى احاديث و شناخت صحيح از غير صحيح قرار دهيم كه يكى از آن ميزانها مطابقت و عدم مطابقت با عقل سليم و صريح و صحيح است.
2-2-8. ادله وهابيان در تقديم نقل بر عقل ؛
سلفىها بر اصل و اساس اول خود كه همان تقديم شرع بر عقل است به ادلهاى تمسك كردهاند؛
دليل اول :
“ان التنزيل جاء برد الناس عند التنازع إلي الكتاب و السنة كما قال تعالي: (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدوهُ إِلَى اللهِ وَ الرسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيوْمِ الآخِرِ ذلِكَ خَيرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا) و هذا يوجب تقديم السمع …264
همانا قرآن دستور مىدهد كه هنگام نزاع، به كتاب و سنت مراجعه كنيم آنجا كه مىفرمايد: (پس اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به سوى خدا و رسول بازگردانيد اگر ايمان به خدا و روز قيامت داريد اين بهتر و بازگشتش نيكوتر است) و مفاد اين آيه تقديم سمع و شرع بر عقل است .”
پاسخ :
اولًا: ظاهر آيه فوق مواردى را شامل مىشود كه نزاع بعد از اعتقاد به خدا و رسول باشد، وگرنه رجوع به كتاب و سنت دورى است.
ثانياً: بعد از رجوع به كتاب خدا و سنت رسول پى مىبريم كه در برخى موارد ارجاع به حكم عقل داده شده است كه در جاى خود به آنها اشاره خواهيم كرد.
ثالثاً: خداوند متعال قبل از اين آيه مىفرمايد:
أ”َطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرسُولَ وَ أُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ (نساء: 59)
اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را!”
پس معلوم مىشود كه مورد نزاع كه بايد در آن به خدا و رسول رجوع كرد مسائلى است عملى كه مربوط به اطاعت است نه مسائل اعتقادى.
دليل دوم :
“ان العقل يصدق الشرع في كل ما اخبر به، بينما الشرع لم يصدق العقل في كل ما ذهب اليه …265
همانا عقل شرع را در آنچه خبر داده تصديق مىكند در حالى كه شرع عقل را در همه آنچه درك كرده تصديق نمىكند …”
پاسخ :
اولًا: عقل تمام آنچه را كه از ناحيه شرع رسيده گرچه به طور كلى، تصديق مىكند ولى به طور تفصيل نمىتواند آنها را درك كرده و در نتيجه تصديق نمايد.
ثانياً: هرگز شرع با حكم عقل قطعى مخالفت ندارد؛ زيرا شارع رئيس عقلاست. آرى در مواردى كه عقل حق دخالت ندارد شارع حكم آن را تصديق نمىكند.
دليل سوم :
“انه يلزم من تقديم العقل عليالنقل القول باستقلال العقل بنفسه و اعتبار ارسال الله سبحانه الرسل و انزاله الكتب لغواً لا فائدة فيه و لا طائل من ورائه.266
از تقديم عقل بر نقل لازم مىآيد كه عقل به خودى خود مستقل بوده و ارسال رسل و انزال كتب لغو و بىفائده باشد.”
پاسخ :
اولًا: ما كه معتقد به تقديم عقل بر نقل هستيم در تمام موارد چنين ادعايى نداريم بلكه در مواردى تقديم عقل را قبول داريم كه عقل قدرت درك در آن موارد را داشته باشد و لذا در مورد تعبديات هرگز عقل را بر شرع مقدم نمىدانيم.
ثانياً: مقصود ما از تقديم عقل، ابطال نقل و شرع نيست، بلكه مقصود ما از آن، توجيه و شناخت نقل و شرع از راه عقل است در مواردى كه عقل در آنجا راه دارد.
دليل چهارم :
“ان تقديم الرأي و الهوي عليالنقل سنة ابليس لعنه الله … الذي اعرض عن امر الله له بالسجود لآدم و قابله بالرأي الفاسد و كان اول من قاس برأيه …267
همانا تقديم رأى و هواى نفس بر نقل، سنت ابليس لعين است كه از امر خدا به سجده كردن بر آدم سرباز زد و با رأى فاسد خود مقابله نمود و او اولين كسى بود كه به رأى خود قياس نمود “.
پاسخ :
اولًا: مقصود از تقديم عقل بر شرع در موارد خاص به آن، پيروى از عقل قطعى است كه مىتواند وجود خدا و صفات او را به اثبات برساند نه پيروى از هواى نفسانى با اعمال رأى شخصى فاسد كه برخى دارند و لذا حرف قوسى ناظر به كلام ابوحنيفه و
