
مبعوث شده و به معجزات تأييد شوند. و منتفى بودن احكام به دليل عقل قبل از ورود دليل سمع معلوم است، و ما حكم عقل را تا رسيدن دليل سمعى مىپذيريم”. 255
از اين عبارت استفاده مىشود كه عقل نزد غزالى دليل براى برائت است نه آنكه به طور مباشر دليل بر وظيفه عملى باشد.
ولى از عبارت ميرزاى قمى استفاده مىشود كه عقل دليل مباشر بر وظيفه عملى و حكم شرعى است. او در تعريف دليل عقل مىگويد:
“حكم عقلي يوصل به إلي الحكم الشرعي و ينتقل من العلم بالحكم العقلي إلي العلم بالحكم الشرعي.256
حكمى عقلى است كه به واسطه آن كشف حكم شرعى مىشود و از علم به حكم عقلى، علم به حكم شرعى حاصل مىگردد.”
همانگونه كه اشاره شد اگر حكم عقل متأثر از جوانب احساسى و غرايز حيوانى نباشد مىتواند حكم شرعى را اثبات نمايد و در نتيجه به عنوان يكى از منابع استنباط حكم شرع قرار گيرد … اينك به مواردى كه حكم عقل حجت است اشاره مىكنيم:
الف : موارد ملازمات ؛
از جمله مواردى كه حكم و درك عقل حجت است مورد ملازمات است مثل:
الف : ملازمه بين دو وجوب، مانند ملازمه بين وجوب نماز و وجوب مقدمه آن كه وضو باشد ؛
ب : ملازمه بين دو حرمت، مانند حرمت شراب و حرمت مقدمه آن كه درست كردن باشد ؛
ج : ملازمه بين وجوب شىء و حرمت ضد آن، مانند وجوب ازاله، نجاست از مسجد و حرمت نماز با وسعت وقت هنگام تزاحم ؛
د : ملازمه بين امتثال مأمور به و اجزاء و مجزى بودن آن ؛
ه : ملازمه بين نهى از عبادت مثل نماز و فساد آن ؛
و : ملازمه بين نهى از معامله مثل معامله هنگام نماز جمعه و فساد آن ؛
ح : ملازمه بين وجود جزا با وجود شرط مثال اگر زيد نزد تو آمد او را اكرام كن.
از اين موارد به باب ملازمات غير مستقل عقلى تعبير مىشود؛ زيرا يكى از مقدمات آن شرعى و غير عقلى است همانگونه كه از مورد اول به باب ملازمات مستقلات عقلى تعبير مىشود.
ب : موارد تنقيح مناط ؛
هرگاه موضوع در لسان دليل مقرون به اوصاف و خصوصياتى باشد كه عقل قطعى آنها را دخيل در حكم نداند مىتوان آن خصوصيات را الغا كرده و حكم را تعميم داد. از باب نمونه اينكه شخصى اعرابى به رسول خدا (ص) عرض كرد:
“هَلَكْتُ يا رَسُولَ اللهِ! فَقال (ص): ما صَنَعْتَ؟ قال: وَقَعْتُ عَليأَهْلِي فِي نَهارِ رَمَضَانَ. فَقَالَ (ص) إعْتِقْ رَقَبَةً.257
هلاك شدماى رسول خدا (ص)! حضرت به او فرمود: چه كردهاى؟ او عرض كرد: من با اهل خود در روز ماه رمضان مواقعه كردهام. حضرت فرمود: بندهاى را آزاد كن.”
در اين مورد مىتوان تنقيح مناط حكم كرده و خصوصيت اعرابى بودن را القا نمود، و به غير اعرابى نيز تعميم داد.
ولى در مواردى كه القاء خصوصيت ظنى است نمىتوان حكم را تعميم داد مثل القاء خصوصيت از همسر و تعميم آن به مورد زنا در ماه رمضان كه ظنى است.
ج : موارد حسن و قبح ؛
هرگاه عقل انسان به طور مستقل و با نظر به خود عمل حكم به حسن يا قبح آن كند مىتواند كاشف از حكم شرع باشد، نظير استقلال عقل به قبح عقاب بلا بيان و حسن عقاب با بيان. و اين از احكام بديهى براى عقل عملى است. و نيز هر انسانى به نفس خود كه مراجعه مىكند درمىيابد كه عدل حسن و ظلم قبيح است، گرچه معتقد به شرع و شريعتى نباشد.
اين ديدگاه شيعه و معتزله است. ولى اشاعره مىگويند:
“ذات فعل داراى حسن و قبح نيست، بلكه حسن فعل به اذن شارع بر آن به نحو وجوب يا استحباب و اباحه است و قبح آن به منع شارع از آن به نحو تحريم يا كراهت مىباشد”.
آنان مىگويند:
“نماز و روزه و امثال اين دو از آن جهت كه مورد امر الهى است حسن است، و در مقابل، زنا و سرقت و قتل عدوانى و به ناحق و خوردن اموال مردم به باطل از آن جهت كه شارع نهى كرده قبيح است، وگر نه هيچ فعلى نه حسن است و نه قبيح”.258
قرآن كريم براى عقل ارزش ويژهاى قائل شده و تفكر صحيح را از صفات صاحبان خرد برشمرده است. و اين به معناى بىنيازى از كتاب و سنت به توسط عقل نيست، بلكه مقصود آن است كه عقل يكى از ابزار معرفت است كه داراى صلاحيت ادراك مىباشد، و لذا در امورى كه خارج از شئون اوست حق دخالت ندارد كه عبارت است از:
1. تفكر در ذات خداوند متعال و كنه او كه هيچ عقلى در آن راه ندارد، و لذا خداوند مىفرمايد:
“وَ لا يحِيطُونَ بِهِ عِلْماً ؛
ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند . (طه: 110)”
2. فرو رفتن در ذات و حقيقت علم قدیم یعنی علم خدا به ذات و به مخلوقات قبل از ایجاد آنها ، قدرت و حيات خداوند؛ زيرا اين صفات گرچه در ظاهر، مفهوماند ولى حقيقت آنها از آن جهت كه عين ذات اوست همانند خودِ ذات بارى تعالى، غير مفهوم مىباشد. ولى در عين حال، عقل در بخشى از معارف دينى موقعيت داشته و مىتواند درك داشته باشد از قبيل:
الف) وجوب شناخت خداوند سبحان ؛
همه علماى اسلام معتقد به وجوب معرفت خداوند سبحان مىباشند ولى در طريق آن اختلاف است؛ برخى حاكم به آن را عقل و برخى نقل مىدانند. كسانى كه براى عقل در باب معارف دينى سهمى قائلاند مىگويند: حاكم به وجوب معرفت خداوند، عقل است؛ زيرا ترك معرفت، موجب ضرر محتمل بوده و دفع ضرر محتمل واجب است.
ب) قبح تكليف مالايطاق ؛
از نتايج ادخال عقل در باب معارف، حكم به قبح تكليف به چيزى است كه فوق طاقت مىباشد، ولى وهابيان و سلفيان آن را جايز مىشمارند.
ج) قبح عقاب بلابيان ؛
عقل مىگويد: خداوند سبحان بدون تبيين احكام خود به توسط پيامبرش قبيح است كه مردم را عقاب كند، و اين مطلبى است كه شرع نيز تصديق كرده است آنجا كه خداوند سبحان مىفرمايد:
“وَ ما كُنا مُعَذبِينَ حَتى نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء: 15)
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.”
ولى سلفیه عربستان، اين حكم را از جهت عقلى بدون استناد به شرع قبول ندارند.
د) قبح عذاب طفل در آخرت ؛
يكى ديگر از احكام عقل، قبح عذاب طفل در آخرت است؛ زيرا اين عمل ظلم است و خداوند سبحان آن را انجام نمىدهد، ولى وهابيان آن را بر خدا جايز دانسته بلكه در صورت عمل، عين عدل مىدانند.
د : حسن و قبح عقلى از ديدگاه قرآن كريم ؛259
از قرآن كريم استفاده مىشود كه عقل قابليت دارد تا حسن يا قبح برخى از افعال را بفهمد گرچه شارع مقدس درباره آن دستورى نداشته باشد؛ مثل آنكه عقل حُسن احسان و جزا دادن احسان به احسان و حسن عدل و وفاى به عهد و … را درك مىكند، همچنان كه بذاته قبح ظلم و پاداش نيكى به ظلم و نقض پيمان را نيز درك مىنمايد. و اين مطلبى است كه از ظاهر بلكه صريح برخى از آيات استفاده مىشود؛
1. خداوند متعال مىفرمايد:
“وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيها آباءَنا وَ اللهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِن اللهَ لا يأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف: 28)
و هنگامى كه كار زشتى انجام مىدهند مىگويند: پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است! بگو: خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمىدهد! آيا چيزى به خدا نسبت مىدهيد كه نمىدانيد؟!”
از اين آيه استفاده مىشود كه انسان قبل از شرع، فحشاء و منكرات را مىشناسد و قبح آن را درك مىكند گرچه شرع به آن حكم نكرده باشد.
2. و نيز مىفرمايد:
“أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ* ما لَكُمْ كَيفَ تَحْكُمُونَ (قلم: 35 و 36)
آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مىدهيم؟! شما را چه مىشود؟! چگونه داورى مىكنيد؟!
أَمْ نَجْعَلُ الذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتقِينَ كَالْفُجارِ (ص: 28)
آيا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند همچون مفسدان در زمين قرار مىدهيم، يا پرهيزگاران را همچون فاجران؟!”
اين آيات دلالت دارد بر اينكه وجدان و عقل انسان شاهد بر عدم تسويه است، و در نتيجه عقل انسان قدرت بر درك حسن و قبح اشياء و افعال را دارد.
ه : ثمرات حسن و قبح عقلى ؛
قبول قاعده حسن و قبح عقلى داراى ثمراتى است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم :
1. وجوب عقلى معرفت خدا بر هر انسان ؛
2. وجوب تنزيه افعال خداوند سبحان از عبث و بيهودگى و اتصاف آنها به اغراض ؛
3. لزوم تكليف بندگان؛ به جهت تنزيه افعال خداوند از عبث و بيهودگى ؛
4. لزوم بعثت انبياء به جهت رساندن مردم به هدايت و كمال ؛
5. لزوم نظر و تأمل در برهان مدعى نبوت به جهت وجوب دفع ضرر محتمل ؛
6. ثبات اخلاق و دوام آن در تمام ملتها و اقوام؛ به جهت موافقت آن با فطرت ثابت در تمام انسانها؛ مثل اكرام نيكوكار ؛
7. قبح تكليف بدون بيان ؛
8. قبح تكليف بما لا يطاق ؛
9. لزوم لطف بر خداوند ؛
10. هدفمند بودن افعال الهى ؛
11. حكم عقل به عدالت خداوند متعال ؛
ولى در عين حال تذكر به دو نكته ضرورى به نظر مىرسد؛
الف) مقصود از حكم عقل به حسن و قبح برخى از اشياء به معناى تكليف بر خداوند به وجوب و لزوم نيست؛ زيرا او فوق هر مكلفى است، ولى تعبير به وجوب و لزوم برخى امور بر خداوند به معناى وجوب استكشافى است نه وجوب مولوى، يعنى عقل انسان به طور قطع برخى از امور را كشف مىكند كه خداوند چون حكيم است خلاف حكمت نمىكند يعنى انجام امور موافق حكمت را بر خود واجب نموده است، نه اينكه از طريق مولويت چيزى را بر خداوند واجب كند.
ب) نكته ديگر اينكه عقل اگر در عقايد و معارف جايگاهى دارد اين به آن معنا نيست كه در شريعت نيز چنين جايگاهى داشته باشد؛ زيرا خداوند متعال در مجال تشريع كه بخشى از آن تعبديات است و نيز رسيدن به مصالح و مفاسد واقعى احكام براى انسانها راهى قرار نداده است لذا نمىتوان در اين باب عقل را ميزان قرار داده و در عموم موارد به آن مراجعه كرد؛ گرچه در برخى از مسائل نيز- آنگونه كه در اصول به آن اشاره شده- مىتوان از عقل كمك گرفت.
و : عقل نظرى و عقل عملى ؛
عقل از عقال البعير است. عقال البعير ريسمانى است كه بازوان شتر را مىبندند تا در جاى خود بماند.
عقل قوهاى است كه انسان به وسيله آن مىتواند حقايق و امور كلى را بشناسد.
آنچه را كه انسان مىشناسد دوگونه است:
1. حقايق و امورى است كه تحقق آنها خارج از اراده و اختيار انسان است مانند واقعيتهاى طبيعى و ماوراء طبيعى.
2. حقايقى كه تحقق آنها در حوزه اراده و توان انسان است، مانند همه افعال اختيارى بشر.
با توجه به اين دو گونگى كه در اصل مربوط به متعلق شناخت عقلى است عقل را به نظرى و عملى تقسيم كردهاند؛ ادراكات دسته اول مستقيماً به عمل انسان مربوط نمىشود، و ادراكات دسته دوم با عمل اختيارى انسان ارتباط مستقيم دارد.
بر اين اساس:
“عقل نظرى امورى را درك مىكند كه دانستن آنها مطلوب است. (ما ينبغى ان يعلم) عقل عملى امورى را درك مىكند كه عمل به آنها مطلوب است. (ما ينبغى ان يعمل). عقل مورد بحث در مسأله حسن و قبح عقلى، عقل عملى است نه عقل نظرى، اشاعره اعتبار و حجيت عقل را در قلمرو ادراكات نظرى قبول دارند، و آنچه را انكار مىكنند ادراكات عقل عملى است. لذا تنها در بحثهاى مربوط به اثبات ذات و صفات الهى و توحيد همچون عدليه، از روش عقلى و دلائل آن استفاده مىكنند”. 260
ز : تبيين قاعده حسن و قبح عقلى؛
مفاد قاعده حسن و قبح عقلى دو چيز است:
1. افعالى كه از روى دانايى و اختيار انجام مىگيرد در نفس الامر و واقع داراى جهت حسن يا قبح است. و اين مطلب عموميت دارد. بر اين اساس احكام شرعى تابع ملاكات (مصالح و مفاسد) واقعى و نفس الامرى است، كه در حقيقت، فلسفه احكام شرعى است. و به عبارت ديگر، احكام شرعى كاشف از ملاكات واقعى و نفس الامرى است. و اشاعره اين اصل را به كلى منكرند.
2. عقل بشر به صورت مستقل مىتواند ملاكات واقعى و مصالح و مفاسد نفس الامرى پارهاى
