
مدينة العلم و علي بابها؛ من شهر دانشم و علي (ع) درِ آن شهر است.”193
و در جاى ديگر مىفرمايد:
“اقضى اهل المدينة علي بنابيطالب؛ شايستهترين فرد در بين مردم مدينه براى حكمرانى على (ع) است”.194
و اين افضليت جز به اعلم و افقه بودن نسبت به كتاب خدا و سنت رسولش و استوارى در عمل به آن و اجراى عدالت در جامعه حاصل نمىشود. پس چنين نيست كه هر صحابى برتر از تابعى باشد.195
سلف صالح به چه کسانی اطلاق می شود ؟
سلف صالح لفظی است که در احادیث شیعه نیز به کار رفته است به عنوان مثال ابن فهد حلی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است :
“عزت السلامة حتى لقد خفي مطلبها فإن تكن في شيء فيوشك أن تكون في الخمول فإن طلبت في الخمول فلم توجد فيوشك أن تكون في الصمت فإن طلبت في الصمت فلم توجد فيوشك أن تكون في التخلي فإن طلبت في التخلي و لم توجد فيوشك أن تكون في كلام السلف الصالح و السعيد من وجد في نفسه خلوة يشتغل بها” . 196
“سلامتى كمياب است بطورى كه محل بدست آوردن آن پنهان شده اگر بتوان آن را بدست آورد ممكن است در گمنامى باشد اگر در گمنامى نيافتى ممكن است در خاموشى باشد اگر بجستجويش در خاموشى رفتى و نيافتى ممكن است در خلوت پيدا كنى و اگر در خلوت گزينى نيافتى ممكن است در ميان سخنان گذشتگان پاك جايش را پيدا كنى “.
البته این روایت از سفیان ثوری نقل شده197 و مورد وثوق نیست .
در میان اهل سنت این لفظ بار معنایی خاصی دارد . چنانچه گذشت براي کشف مفهوم اصطلاحي واژه سلف توجه به دو عنصر بسيار مهم وكليدي است :
1 – زمان ؛
2 – عقيده و روش خاص ؛
اما در مورد زمان ، سلف بر دو قسم است سلف صالح و سلف متبع و به کساني سلف صالح گفته مي شود که بهترين قرن ها يعني سه قرن ابتدائي اسلام را درک کرده باشند چنانچه حديث منقول از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم :
“خَيْرُ الناسِ قَرْنِي ، ثُم الذِينَ يَلُونَهُمْ ، ثُم الذِينَ يَلُونَهُمْ … ؛ 198
بهترين مردم ، مردم در قرن من ، سپس کساني که بعد آنها مي آيند و سپس کساني که بعد از آنها مي آيند “
به اين مورد اشاره دارد .
نکته حائز اهمیت اینکه محدودیت زمانی به تنهائی برای معرفی سلف صالح کافی نیست بلکه باید عنصر عقیده یعنی موافقت اندیشه آنها با کتاب و سنت آشکار باشد لذا کسی که عقیده ای بر خلاف کتاب و سنت دارد از سلف نیست هر چند از صحابه ، تابعین و تابعی التابعین باشد .199
چند سوال اساسی :
آیا تمام سلف صالح ، بدون هیچ اختلاف یک فهم خاص پیرامون آموزه های اسلامی داشته اند ؟
با چه مبنایی فهم اینان حجت است ؟
در مورد جواب سوال اول باید گفت : خیر اینان یک فهم خاص نداشته اند و در بسیاری از موارد اصلا خود را مفسر واقعی و یا حتی معرف متون اسلام هم نمی دانستند بلکه شاهد اختلافات بسیار در میان آنها پیرامون تفسیرهای سطحی این گزاره ها هستیم .
در مورد سوال دوم نیز باید گفت : هیچ دلیلی بر حجیت فهم مشحون به هوی و هوس نیست . نه عدالت آنها و نه فهم آنها هیچ یک قابل اثبات نیست .
بزرگان اهل سنت در حدود حجیت فهم سلف صالح اتفاقنظر ندارند:
ابنقيم جوزيه مىگويد:
“ابوحنيفه آثار صحابه را بر قياس و رأى مقدم مىداشت” .200
2. شاطبى مىگويد:
“مالك قول صحابى را به سنت ملحق مىنمود … بلكه نقل شده كه مالك خبر واحد را با قول مخالف يك نفر از صحابه رها مىكرد” .201
3. شافعى جايگاه قول صحابى را بعد از نص و اجماع قرار داده و آن را بر قياس مقدم مىداشت.202
4. احمد بن حنبل جايگاه فتواى صحابى را بعد از نص قرار داده و آن را اصل دوم در منبع تشريع مىدانست. ابنقيم مىگويد:
“فتواهاى احمد بن حنبل بر دو اصل استوار بود: نصوص و فتواهاى صحابه، درصورتىكه براى آن مخالفى وجود نداشته باشد “.203
با مراجعه به آيات قرآن، روايات و تاريخ پى مىبريم كه نه تنها دليلى بر حجيت موضوعى و طريقى به نحو عموم بر فهم سلف صالح خصوصا صحابه نيست، بلكه دليل بر عدم حجيت آن به وفور به چشم مىخورد.
شوكانى مىگويد:
“همانا قول صحابى حجت نيست؛ زيرا خداوند سبحان و متعالى به سوى اين امت تنها پيامبرما محمد (ص) را مبعوث كرده، و براى ما جز يك رسول نيست و صحابه و كسانى كه بعد از آنها آمدند همگى به طور يكسان مكلف به پيروى از شرع او و قرآن و سنت مىباشند.
پس هركس بگويد: در دين خدا به غير از اين حجت اقامه شده، در دين خدا چيزى را گفته كه ثابت نمىباشد، و شرعى را اثبات نموده كه خداوند به آن دستور نداده است”. 204
الف : نقد از طریق آيات قرآن ؛
از برخى آيات استفاده مىشود برخى از صحابه اشتباهات و مخالفتهايى با شريعت اسلامى داشته و گناهانى انجام دادهاند و قرآن كريم و پيامبر اسلام (ص) آنان را مذمت كردهاند و اين دلالت بر عدم عصمت آنان دارد و شخص غيرمعصوم نميتواند سنتش براى مردم حجت موضوعى و مرجع دينى مردم باشد، گرچه آنان كه عادل بودند حديثشان مورد اعتماد ميباشد كه از آن به حجيت طريقى تعبير ميشود ولى اين دلالت بر حجيت موضوعى ندارد، از آن جمله آيات كه دلالت بر خطاهاى اصحاب دارد عبارتند از:
خداوند متعال مىفرمايد:
“وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الآخِرَةَ … (آل عمران: 152)
خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پيروزى بر دشمن در احد)، تحقق بخشيد؛ در آن هنگام (كه در آغاز جنگ)، دشمنان را به فرمان او، به قتل مىرسانديد؛ (و اين پيروزى ادامه داشت) تا اينكه سست شديد؛ و (بر سر رهاكردن سنگرها،) در كار خود به نزاع پرداختيد؛ وبعد از آنكه آنچه را دوست مىداشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى كرديد. بعضى از شما، خواهان دنيا بودند؛ وبعضى خواهان آخرت …”
و نیز مىفرمايد:
“وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الرسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (حديد: 8)
چرا به خدا ايمان نياوريد در حالى كه رسول (او) شما را مىخواندكه به پروردگارتان ايمان بياوريد، واز شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت وخِرد)، اگر آماده ايمان آوردنيد”.
ب : نقد از طریق روايات ؛
همچنين از روايات به طور وضوح استفاده مي شود كه صحابه عصمت از معصيت و خطا نداشتهاند.
بخارى به سند خود از ابىحازم نقل مىكند: از سهل بن سعد شنيدم كه پيامبر (ص) فرمود:
“انا فرطكم على الحوض، من ورد شرب، و من شرب لم يظمأ ابدا. و ليردن اقوام اعرفهم و يعرفوني، ثم يحال بيني و بينهم …
من نظارهگر شما در كنار حوض كوثرم. هر كس بر آن وارد شود، از آب آن خواهد آشاميد. و كسىكه از آن بياشامد هرگز تشنه نخواهد شد. گروهى بر من وارد مىشوند كه من آنان را مىشناسم و آنها نيز مرا مىشناسند؛ آن گاه بين من و آنان حائل مىشوند …
مىگويم: ايشان از من هستند خطاب مىرسد: انك لا تدري ما عملوا بعدك؟ فاقول: سحقاً سحقاً لمن بدل بعدي.
اى پيامبر! تو نمىدانى كه بعد از تو چه كردند. من هم مىگويم: واى واى! بر هر كسى كه بعد از من دين را تغيير و تبديل كرد”. 205
تفتازانى مىگويد:
“برخى از صحابه از حق منحرف شده و به ظلم و فسق گرفتار شدند و علت آن كينه، عناد، حسد، لجاجت، طلب رياست، سلطنت و ميل به لذتها و شهوات بوده است، زيرا تمام صحابه معصوم نبوده و نيز هركسى كه پيامبر (ص) را ملاقات كرده، اهل خير نمىشود. اما عالمان به جهت حسن ظنى كه به اصحاب رسولخدا (ص) داشتهاند درصدد توجيه و تأويل رفتار صحابه برآمدهاند …206
ج : سيره صحابه ؛
با مراجعه به سيره صحابه پى خواهيم برد كه نهتنها آنان معصوم از گناه و اشتباه و خطا نبودهاند بلكه خود نيز به خطا و اشتباه خود معترف بودند از همينرو، اهل سنت نهايت توجيهى كه براى عمل باطل برخى از صحابه مىكنند اين است كه آنان مجتهد بودهاند و مجتهد گاهى اجتهادش به خطا مىرود.”
سيد محمدتقى حكيم مىگويد:
“وحسبك ان سيرة الشيخين مما عرضت على الإمام علي (ع) يوم الشورى فابي التقيد بها و لم يقبل الخلافة لذلك، و قبلها عثمان و خرج عليها باجماع المورخين. و في ايام خلافة الإمام نقض كل ما ابرمه الخليفة عثمان و خرج على سيرته …207
بس است تو را [دليل بر عدم حجيت سنت صحابه] اينكه در روز شورا سيره عمر و ابوبكر بر امام على (ع) عرضه شد، ولى حضرت نپذيرفتند و حتى خلافت را به جهت آن رها نمودند ولى عثمان با پذيرش آن خلافت را تصاحب كرد. و زمانى كه امام على (ع) به خلافت و حكومت رسيد كوشيد تا تمام كارهاى خلافى كه از عثمان صادر شده و بهعنوان سنت بين مردم جا افتاده بود، از بين ببرد …”
د : اعتراف صحابه به قصور علم خود ؛
شواهد تاريخى بسيارى وجود دارد كه دلالت بر قصور تمام صحابه به جز حضرت على (ع) بر احاطه به احكام دارد. لذا مشاهده مىكنيم كه آنان در مسائل مختلف به يكديگر رجوع مىكردند. اينك به نمونههايى از اين موارد اشاره مىكنيم:
الف) ابن عساكر در تاريخ خود از ابىعبيده فرزند عبدالله بن مسعود نقل كرده كه گفت:
“عثمان پدرم را خواست و از او درباره مردى كه زنش را طلاق داده و سپس هنگام دخول در حيض سوم رجوع كرده بود سؤال كرد؟ پدرم به او گفت: چگونه يك منافق فتوا دهد؟! عثمان گفت: به خدا پناه مىبرم كه تو منافق باشى، به خدا پناه مىبرم كه تو را منافق بنامم، و به خدا پناه مىبرم كه تو چنين باشى.
آنگاه پدرم گفت:
سزاوارتر آن است كه در اين هنگام اين مرد احق به آن زن باشد مادامى كه از حيض سوم غسل نكرده و نماز براى او حلال نشده است.
عثمان گفت: چارهاى نمىبينم جز آنكه اين رأى را اخذ نمايم”.208
از ذيل اين روايت استفاده مىشود كه عثمان به صحت فتواى ابن مسعود جازم نبوده است، ولى به جهت ضرورت، فتواى او را اخذ كرده است.
ب) او نيز به سند خود از ابىعمرو شيبانى نقل كرده كه گفت:
“مردى به نزد ابنمسعود آمد و گفت: دختر عموى من در دامان من است و همسرم از من ترسيده و او را شير داده است؟ ابن مسعود گفت: آيا حكم اين مسأله را از كسى قبل از من سؤال كردهاى؟ گفت: آرى، از ابوموسى سؤال نمودهام و او در جواب گفته كه آن دختر عمو بر تو حرام است. ابن مسعود گفت: به نظر من از راه شير دادن كسى حرام نمىشود جز در صورتى كه گوشت و خون او به آن رشد نمايد.
راوى مىگويد: من نزد ابوموسى آمدم و جواب ابن مسعود را به او گفتم. ابوموسى گفت: از من سؤال نپرسيد مادامى كه اين دانشمند در ميان شما است، به خدا سوگند او را من ديدم، او را جز بنده آل محمد نيافتم”.209
ه : كمبود آشنايى با احكام ؛
تاريخ اشاره به مواردى كرده كه از مسائل مورد ابتلاء بوده، ولى در عين حال صحابه براى آن راه حلى واضح و صحيح ارائه نكرده بودند، و لذا در آن مورد به قياس و ظنون غيرمعتبر رجوع مىكردند. اينك به مواردى از اين قبيل اشاره مىكنيم:
الف) مسأله عول در ارث در مدتى از زمان ذهن صحابه را به خود مشغول كرده بود. مقصود از عول آن است كه تركه و ارث ميت از سهام صاحبان فرض كم آيد، كه اين مورد غالباً با وجود شوهر يا همسر ميت در بين ورثه پديد مىآيد. در اين صورت صحابه اختلافنظر داشتند. برخى نقص پديد آمده را بر كسى وارد مىكردند كه يك فرض در قرآن دارد ولى عمر بعد از آنكه در مسأله متحير بود گفت:
“به خدا سوگند! من نمىدانم كه كداميك از شما را خداوند مقدم داشته و كدامين را مؤخر داشته است، ولى بهترين راه را در اين مىدانم كه مال را حصه حصه كرده و بين شما تقسيم نمايم .”..210
ب) شخصى از عمر بن خطاب درباره مردى سؤال كرد كه همسرش را در جاهليت دو بار طلاق داده و در اسلام نيز يك بار او را
