
مُعَذبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛391
خداوند هرگز آنان را در حالى كه تو در ميانشان هستى عذاب نمىكند و همچنين هرگز عذابكننده آنان نيست مادامى كه استغفار مىكنند.”
از اين گذشته، قرآن كريم بر امكان، وقوع و مشروعيت خصوص شفاعت پس از اذن الهى تأكيد مىكند و مىفرمايد:
“ما مِنْ شَفِيعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ؛392
هيچ شفيعى وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند. لا يَمْلِكُونَ الشفاعَةَ إِلا مَنِ اتخَذَ عِنْدَ الرحْمنِ عَهْداً؛393 يعنى: مالك شفاعت نيست مگر كسى كه نزد خداوند عهدى دارد.”
و درباره فرشتگان مىفرمايد:
“يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضي وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ؛394
از آنچه پيش روى و پشت سرشان است آگاهى دارد و آنان شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه مورد رضايت باشد و آنان از بيم خداوند هراسانند.”
بنابراين، چه بىانصاف و گستاخند كسانى كه طلب شفاعت از پيامبر رحمت صلی الله علیه و آله و توسل و استغاثه به آن حبيب خدا را بيهوده مىدانند و ناروا مىشمارند! افزون بر اين آيات، احاديث فراوانى در تأييد شفاعتخواهى، توسل و استغاثه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و به طور كلى اولياى خدا وارد شده است كه بر شگفتى ديدگاه بىپايه سلفیه مىافزايد. به عنوان نمونه، در منابع روايى اهل سنت از صحابى برجسته عثمان بن حنيف نقل شده است كه گفت:
“مردى نابينا به حضور پيامبر صلی الله علیه و آله رسيد و گفت: از خدا بخواهيد كه مرا عافيت دهد! پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر بخواهى برايت دعا مىكنم و اگر بخواهى اين كار را به تأخير مىاندازم كه برايت بهتر خواهد بود. مرد نابينا تقاضاى خويش را تكرار كرد، پس پيامبر صلی الله علیه و آله او را امر فرمود كه به نيكى وضو بگيرد و دو ركعت نماز بگزارد و اين دعا را بخواند:
اللهُم إني أَسْأَلُكَ وَ أَتَوَجهُ إِلَيْكَ بِنَبِيكَ مُحَمد صلی الله علیه و آله نَبِي الرحْمَة، يا مُحَمد إِني تَوَجهْتُ بِكَ إِلى رَبي في حاجَتي هذه فَتُقضى لي اللهُم شَفعْهُ؛ يعنى: خداوندا! من از تو مسألت مىنمايم و به وسيله پيامبرت محمد صلی الله علیه و آله كه پيامبر رحمت است به سوى تو توجه مىكنم، اى محمد! من به وسيله تو به سوى پروردگارم در مورد اين حاجتام توجه كردم تا برايم برآورده سازى؛ خداوندا! آن حضرت را شفيع من كن.”
اين حديث شريف كه بسيارى از اهل سنت بر صحت و اعتبار روايى آن تأكيد كردهاند،395 در منابعى چون مسند احمد بن حنبل،396 منتخب مسند عبد بن حميد (د. 249 ق)،397 سنن ترمذى،398 سنن ابن ماجه،399 سنن نسائى،400 صحيح ابن خزيمه (د. 311 ق)،401 مستدرك حاكم،402 و منابع فراوان ديگر به چشم مىخورد و به روشنى طلب شفاعت، توسل و استغاثه از پيامبر صلی الله علیه و آله را مورد تأييد قرار مىدهد. افزون بر اين، در منابع روايى اهل سنت روايات فراوانى گرد آمده است كه از طلب شفاعت، توسل و استغاثه صحابه پيامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت حكايت دارد.
بسيارى از صحابه براى برآورده شدن حوائج خود آن حضرت را واسطه مىساختند و به دعاى آن بزرگوار دل مىبستند.403 در منابع روايى شيعه نيز در اين باره احاديث فراوانى وجود دارد. به عنوان نمونه، از امام باقر علیه السلام روايت شده است كه فرمود:
“إِن لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله شَفاعَةً في أُمتِهِ؛404
يعنى: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله را درباره امتاش شفاعتى است.”
و در صحيفه سجاديه كه از اصيلترين منابع شيعى و كتب اسلامى است بارها شفاعت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مورد طلب و درخواست قرار گرفته است.405
روشن است كه بر خلاف پندار سلفیه، امكان شفاعت به عنوان لطفى الهى هرگز بسترى براى گناه و مشوقى براى نافرمانى نخواهد بود. زيرا چنانچه از آيات قرآنى به دست آمد، اين لطف اميد بخش موقوف به اذن خداوند و تنها شامل حال كسانى است كه اجمالًا مورد رضايت باشند.
چنانچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روايت شده است كه در ضمن حديثى فرمود: فرشته پروردگارم به نزد من آمد و مرا ميان ورود نيمى از امتم به بهشت و شفاعت مخير نمود، پس من شفاعت را برگزيدم. برخى صحابه آن حضرت گفتند: از خداوند بخواه كه ما را در شفاعت تو قرار دهد! آن حضرت فرمود: شما و هر كه بميرد در حالى كه چيزى را شريك خدا قرار نداده است در شفاعت من هستيد.406
از امام صادق علیه السلام نيز روايت شده است كه در ضمن حديثى فرمود:
“شفاعت پيامبر صلی الله علیه و آله و شفاعت ما با گناهان شما از بين مىرود، بنابراين، اى گروه شيعيان! با اتكاى به شفاعت ما گناه نكنيد، زيرا به خدا سوگند كسى كه گناهى كبيره انجام دهد مشمول شفاعت ما نمىشود تا آنگاه كه درد عذاب را بكشد و ترس دوزخ را ببيند”.407
و نيز از همان حضرت روايت شده است كه در واپسين لحظات عمر شريف خويش خطاب به خويشان و شيعيان خود فرمود:
“إن شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة؛408
همانا شفاعت ما به كسى كه نسبت به نماز خود كمتوجه باشد نمىرسد.”
جالب است كه بسيارى از سلفیه روا بودن شفاعت پيامبر صلی الله علیه و آله در روز قيامت را باور دارند، اما خواستن آن در دنيا را روا نمىدانند! در حالى كه اگر امكان شفاعت آن حضرت در روز قيامت وجود داشته باشد- كه به طور قطع چنين است- خواستن آن در دنيا امرى طبيعى به نظر مىرسد.
بلكه چه بسا بتوان نخواستن چنين فضل الهى و مهر نبوى را كارى ناروا و نشان از غفلت و قساوت قلب دانست! آنچه افزون بر اين بر روا بودن طلب شفاعت پيامبر صلی الله علیه و آله در دنيا دلالت دارد رواياتى است كه از طلب شفاعت صحابه از آن حضرت حكايت دارد؛ كارى كه به طور قطع در دنياواقع شده است!409
3-1-4. شرك پنداشتن سوگند به غير خدا؛
سلفیه هر گونه سوگند خوردن به غير خدا را شرك مىدانند و سوگند خورنده آن را مشرك مىخوانند! در اين باره پيش از هر چيز بايد دانست كه سوگند خوردن هر چند صادقانه باشد چندان زيبا و زيبنده انسان مؤمن و پرهيزكار نيست. همچنانكه اگر غير صادقانه باشد گناهى است بسيار بزرگ.
نيز بايد دانست كه سوگند خوردن به نام غير خدا كارى ناشايست و نكوهيده است، و اگر كسى اراده سوگند دارد بهتر است به نام خداوند يكتا سوگند ياد كند. زيرا احتمالًا سوگند ياد كردن به يك چيز به معناى بسيار بزرگ داشتن آن چيز است، و چنين معنايى جز در رابطه با پروردگار بزرگ صادق نيست.
در اين باره احاديثى از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز رسيده است كه مىتوان به برخى از آنها اشاره نمود. به عنوان نمونه، در منابع روايى شيعه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روايت شده است كه فرمود:
“جز به خداوند سوگند ياد نكنيد، و هر كه به خداوند سوگند ياد مىكند بايد راست گويد، و هر كه براى او به خداوند سوگند ياد مىشود بايد راضى گردد، و هر كه راضى نگردد از خداوند بيگانه است”.410
و در منابع روايى اهل سنت نيز وارد شده است كه آن حضرت با سوگند خوردن به غير خدا به سختى برخورد فرمود.411
با اين حال، به نظر مىرسد كه سلفیه در رابطه با اين مسأله از حد منطق و اعتدال خارج شدهاند و به افراط و زيادهگويى دچار آمدهاند. زيرا سوگند ياد كردن هرگاه به چيزى غير خدا باشد به معناى خدا پنداشتن آن نمىباشد و به سختى مىتوان از آن با عنوان شرك به معناى حقيقى ياد كرد.
به نظر مىرسد سوگند به غير خدا توسط خود خداوند، پيامبر صلی الله علیه و آله ، صحابه و اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام) واقع شده است.
ترديدى نيست كه اگر سوگند خوردن به يك چيز ضرورتاً به معناى شريك قرار دادن آن براى خداوند بود خداوند يكتا خود به غير خويش سوگند ياد نمىكرد، در حالى كه قرآن كريم پر از سوگندهاى الهى به پديدههاى هستى است. هر چند اين مسأله نمىتواند دليلى براى نيكو بودن سوگند بندگان به غير خداوند تلقى شود، اما به طور قطع مىتواند دليلى بر عدم دلالت چنين سوگندى بر اعتقاد شركآميز باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله براى كسى به جان پدرش سوگند ياد كرده،412 و امير مؤمنان على علیه السلام به جان خويش،413 و برخى ديگر از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به خانه خدا414 سوگند خوردهاند. و از ميان صحابه كسانى چون ابو بكر،415 عمر بن خطاب،416 عائشه،417 ابن عباس،418 اسماء بنت عميس،419 اسيد بن حضير420 و بسيارى ديگر به جان خويش يا جان ديگران سوگند ياد كردهاند.
در احاديثى نيز سوگند ياد كردن به غير خدا صريحاً يا ظاهراً روا شمرده شده است.421
به اين ترتيب، شايد بتوان گفت سوگندى كه لازم است صرفاً به نام خداوند ياد شود سوگندى است كه شكستن آن موجب كفاره مىشود؛ و گر نه سوگندى كه بدون اراده جدى بر زبان جارى مىگردد و براى آن شكستن يا كفارهاى وجود ندارد رواست كه به غير خدا ياد شود. چنانچه سوگند پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومين (عليهم السلام) ابر گونه اخير مىتوان حمل كرد.422
3-2. بررسي اجمالي ثمرات مبانی سلفیه عربستان در نبوت ؛
نبى در لغت مأخوذ از نبوت و به معنى بر آمدن و ارتفاع است، و به همین دلیل مىگويند: تنبى فلان هرگاه مرتفع و بلند شود- و يا از نبى به معنى طريق است، از جهت آن كه وسيله و راه است به حق- تعالى- پس نبوت در اصل مثل ابوت است كه اصلش ابو بوده، واو متحرك ما قبل مفتوح قلب الف شده در ابا، و در مصدر آن نحو فتوت از فتى قلب و ادغام شده به سبب دو واو، يكى آن كه در مصدر ملحق مىشود، و يكى ديگر واو اصلى؛ پس در اينها دو واو جمع مىشود، و چون مدغم مىگردد و نبوت و ابوت و فتوت مىشود. و اگر از نبأ كه مهموز است باشد كه به معنى خبر است به مناسبت آن كه خبر از جانب خداى- تعالى- مىدهد پس قلب همزه به واو شده، بعد از آن ادغام شده مثل مروت.423
نبی در اصطلاح مفهومی واضح دارد و از نگاه قرآن و سنت، پيامبران الهى (عليهم السلام) با عنايت الهى، از هر گناه معصوم و پاكاند و در گفتار و رفتار خود اشتباه نمىكنند؛ همانطور كه درباره پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله آمده است:
“وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي* إِنْ هُوَ إِلا وَحْىٌ يُوحَي (نجم: 3 و 4)
و از روى هوا، سخن نمىگويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مىشود.”
از اين گذشته، انبيا از مخلصينى هستند كه در قرآن، از تسلط شيطان و اغواى او استثنا شدهاند.
قرآن كريم، گروهى از انسانها را مخلَص424 ناميده است كه حتى ابليس هم طمعى در گمراهكردن ايشان نداشته و ندارد، زيرا در جايى كه سوگند ياد كرده كه همه فرزندان آدم علیه السلام را گمراه مىكند، مخلَصين را استثنا كرده است:
“قَالَ فَبِعِزتِكَ لَأُغْوِيَنهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (ص: 82- 83)
گفت: به عزت تو سوگند كه همگان را گمراه كنم، مگر آنها كه از بندگان مخلص تو باشند.”
بىشك، طمعنداشتن ابليس در گمراهى ايشان، به خاطر مصونيتى است كه از گمراهى و آلودگى دارند، وگرنه دشمنى وى شامل ايشان هم مىشود و در صورتى كه امكان مىداشت، هرگز دست از گمراهكردن ايشان برنمىداشت.
بنابراين، عنوان مُخلَص مساوى با معصوم خواهد بود، چنانكه قرآن كريم، تعدادى از انبيا را از مخلصين شمرده؛ از جمله در سوره ص مىفرمايد:
“وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُوْلي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار* إِنا أَخْلَصْنَاهُم بِخِالِصَةٍ ذِكْرَي الدار وَ إِنهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَينَ الْأَخْيَار (ص: 45- 47)
و به خاطر بياور، بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستها (ى نيرومند) و چشمها (ى بينا!) ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم و آن يادآورى سراى آخرت بود! و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكاناند.
