
قوی عمل میکند بر این اساس نوزاد گرسنه میشود. با خلق توهم پستان و مزه شیر ،گرسنگی خود را موقتاٌ مهار میکند(کلاین1975،1959)
در حالی که این فرایند های ذهنی در خیال پردازی و در سطح روان شناختی به وقوع میپیوندند، تجربه نوزاد از آن ها هم جسمانی و هم ذهنی است. این خیال پردازی ها و موضوع های درونی ، واقعی به نظر میرسند زیرا نوزاد در این مرحله قادر نیست میان واقییت و دنیای تخیلی خود تمایز قائل شود. بنابر این، هر رنج و ناکامی نوزاد چنان احساس میشود که گویی حمله ای شخصی از سوی نیروی متخاصم بوده است برای نوزاد بیپناه، واقعی تجربه میشود.به عبارتی رویداد روان شناختی نزد نوزاد جسمانی به نظر میرسد. برای نمونه نوزاد که انگشت خود را میمکد و با دهان صدای مکیدن در میآورد، چنین خیال پردازی می کند که به واقع در حال مکیدن پستان است و حتی پستانی خوب در درون خود دارد.( سگال93 1964)
موضوع:
کلاین معتقد بود هر شهوت و غریزهای به موضوعی متصل است. از انجا که ایگو و مهارت های ادراکی نوزاد رشد کافی نیافتهاند و نوراد در هر زمان تنها قادر است به یک وجه یا قسمت از اشخاص توجه کند، او در ابتدا با موضوع های جزیی ارتباط بر قرار میکند. نخستین موضوع جزیی نوزاد فقط پستان مادر است. در این مرحلهی آغازین رشد، نوزاد فقط میتواند یکی از دو حالت ارضا شدن یا محروم ماندن را تجربه کند. پستان، یا کودک را ارضا میکند و یا محروم میسازد و بدین ترتیب در ذهن کودک، یا خوب دانسته میشود و یا بد . نوزاد در رابطه اش با پستان ، یا احساس ارضا شدگی میکند و یا احساس محرومیت؛ به عبارتی یا احساس خوب دارد و یا احساسی بد. در آغوش بودن و تغذیه شدن به احساسات خوشایند منجر میشود و این احساسات متعاقباٌ به ادراک موضوع ارضا کننده همچون موضوعی خوب میانجامد. این تمایل به رابطه برقرار کردن با موضوعهای جزیی، خصلت خیال پردازانه ونا واقع گرایانهی روابط نوزاد با هر چیز اعم از اجزای بدن خود، افراد دیگر و موضوع های بیجان را تبیین میکند. دنیای موضوع های نوزاد در دو سه ماه نخست زندگی از اجزاء و بخشهایی از جهان تشکیل میشود که ارضا کننده و یا خصمانه و آسیب رسان هستند. کلاین به جای اصطلاح باز نمایی موضوع، بیش تر از اصطلاح موضوع درونی استفاده میکند.(سنت کلر، 1940؛ ترجمه طهماسب،علی آقایی1386)
مکانیزمهای روانی:
نوزاد برای مهار نیازها، ترسها و احساسات شدید دوران نوزادی، مکانیزم های روان شناسی متعددی به کار میگیرد. نحوهی ارتباط جویی نوزاد با پستان مادر برخی از این مکانیزهای فرافکنی، درون فکنی، دوپاره سازی و همسان سازی فرافکنانه را آشکار میسازد.
فرافکنی 94 نوعی فرایند ذهنی یا تحلیلی است که از طریق آن، نوزاد احساسات خود را همچون کیفیات موضوع میپندارد. بر همین اساس نوزادی که خوب تغذیه شده است و سرشار از احساس لذت است. این احساس خوب را به موضوع بر میگرداند و این اعتقاد در او شکل میگیرد که پستان مذکور خوب است پستان خوب به الگوی نخستین 95 چیزهایی بدل میشود که در سراسر زندگی خوب و بخشنده احساس میشود، و پستان بد نمایندهی هر چیز شر و آسیب رسان میشود. وقتی نوزاد سر خوردگی ونفرتش را به سوی پستان بد محروم کننده معطوف میسازد، تمام نفرت فعالانه ی خودش را به آن نسبت میدهد.
درون فکنی 96 یکی دیگر از مکانیزم های مهم و اولیه است که در نورادان بسیار کم سال، موجود و قابل دسترسی است. این مکانیزم نوعی خیال پردازی ذهنی است که به واسطهی آن نوزاد چیزی را از جهان خارج دریافت کرده است بدین شکل، هر خطر و محرومیتی در جهان خارج به درون میآید و به خطری درونی تبدیل میشود. موضوع های ناکام کننده و منابع اضطراب که نسبت به نوزاد بیرونیاند یا مکانیزم درون فکنی به آزارگران درونی نوزاد وحشت زده بدل میشوند. نوزاد برای حفاظت از خودش به مکانیسم دوپاره سازی متوسل میشود.
دوپاره سازی 97 مستلزم جدا سازی و مجزا نگه داشتن احساسات و وجوه مختلف “خود”است. نوزاد یا دو پاره سازی ایگو و موضوع هایش به دو بخش قابل مهار، از خود محافظت میکند. به عبارتی، نوزاد ایگو و موضوع ها را تحت دو مقوله خوب و بد تفکیک میکند و از یکدیگر جدا نگه میدارد رابطه نوزاد با مادر و پستان او رابطهای پیجیده است که در آن احساسات عشق و نفرت و ناکامی و ارضا ء شدگی حضوری توامان دارند. دوپاره سازی با تبدیل رابطهی پیچیدهی نوزاد با مادر به روابط سادهی متعدد (موضوع محبوب باخود ارضاء شده ، موضوع منفور با “خود”ناکام مانده و …) در ساده سازی امور عمل میکند. دوپاره سازی احساسات خطرناک را با جدا نگه داشتن آن ها از احساسات رضایت آمیز، متفرق می سازد.(اگدن98،1983
همسان سازی فرافکنانه: 99 شیوه دیگر نوزاد برای دفاع از خودش، نوعی فرایند خیال پردازی است که طی آن دنیای درونی خود را به دنیای خیال پردازانهی بیرونی تحمیل میکند و سپس این دنیا را مجدداٌ درونی سازی میکند . نوزاد با این کار میکوشد کمی از اضطراب و احساس خطر درونی خود را با با برون سازی و تعدیل در جهان خارج، فرو نشاند. این فرایند که همسان سازی فرافکنانه نامیده میشود مستلزم آن است که بخش نامطلوب “خود”به شکلی تخیلی جدا و به موضوعی دیگر نسبت داده شود .برای مثال نوزادی درد گرستگی را تجربه میکند، با جدا کردن بخشی از احساس خودش که همان حس درد باشد و فرافکنی آن به یک موضوع، یعنی پستان ناکام کننده، از خود محافظت میکند. اما این منسوب کردن درد نوزاد به موضوع بیرونی چندان موثر نیست و بنابر این فرایند دیگری لازم است :فرایند بازگشت درون فکنانهی ملغمهای مرکب از بخش جدا شده ی”خود”و موضوع . به عبارت دیگر، اکنون پستان آزارگر، ناکام ساز و محروم کننده درون نوزاد جای میگیرد. نوزاد در تکاپوی مواجهه با ترس ها و نیازهای خودش است و گویی به پستان مذکور میگوید : “از آن جا که من در رنجم و به تو نیازمندم و نو هم مرا تغذیه نمیکنی، پس تو بد هستی و مرا در معرض حمله قرار دادهای و محروم ساختهای و من احساس بدی دارم.” هنگام ارضا شدن نوزاد نیز فرایند مشایهی روی میدهد .بر این اساس، نوزادی که با پر شدن شکمش از شیر گرم ارضا شده است ممکن است چنین فکری داشته باشد:”تو مرا تغذیه کردی و درنتیجه خوب هستی و در من نیز احساس خوبی ایجاد کرد های؛ پس باید درون من باشی تا چنین احساس خوبی را در من به وجود آوری “فرض بر این است که این فرایند در سطح تخیل روی می دهند، اما کلاین اغلب با توصیف گاه به گاه این باز نمایی ها به شکلی که گویی عامل های روانی 100واقعی و قادر به تفکر و احساس هستند ، خوانندگانش را سردر گم می سازد . به بیان دیگر، او در مواردی موضوع ها را از باز نمایی ذهنی آن ها ، و محتوای خیال پردازی ها را از عامل های روانی حقیقی که خیال پردازی و احساس میکنند، متمایز نمی کند. (گروتستین،1981)
دنیای درونی روابط موضوعی:
کلاین بر نقش فعالانه ی نوزادان در شکل گیری “خود”و دنیای درونی روابط موضوعی تاکید داشت نوزادان با کاربرد مستمر مکانیزم های فرافکنی و درون فکنی برای کنترل نیازهای خود و استقرار روابط موضوعی با چرخه های ناکامی و ارضا رو به رو میشود (کلاین؛1975)بدین معنا که نوزادان با معطوف ساختن احساسات و انرژی خود به سمت بیرون و منسوب کردن این کیفیات به موضوع نخستین روابط موضوعی خود را خلق میکنند . بنا به نظر کلاین، موضوع های اولیه، وجوه جدا شدهی “خود” با احساساتی هستند که در موضوعی بیرونی فرافکنی شده و سپس به منزله ی موضوعی درونی، مجدداٌ به درون باز گردانده شدهاند.(گرتستین،1982)
موضوع های درونی، ترکیبی از خود و موضوع های بیرونیاند. موضوع های بیرونی نه به خودی خود بلکه تنها از این حیث اهمیت دارد که چگونه فرافکنی ها را تعدیل میکند. بر این اساس سایهی ایگو (یا “خود”) بر موضوع می افتد. موضوع درونی کلاین نیز بیش از تاکید بر جهان بیرونی، به صورت تعدیل شدهی 101آن با احساسات نوزاد تاکید دارد. یعنی بر نقش خود او تاکید کرده است .در آغاز نوزاد فقط می تواند با موضوع های جزیی، یعنی صرفاٌ با یک وجه از شخصی دیگر مرتبط شود ارتباط یافتن با موضوع های جزیی موجب میشود دنیای درونی نوزاد در دو سه ماه نخست از اجزاء و بخش های آسیب رسان و خصمانه و نیز بخش های ارضاکننده آکنده شود. این دنیای پر از خطر و اضطراب خیال پردازانه و شبه سایکوزی102، از وجه تخریب گری خود نوزاد و غریزه ی فرضی مرگ در او زاده میشود .نوزاد در جریان رشد این ظرفیت را به دست میآورد که به تدریج با تمام موضوع ها ارتباط برقرار کند. رشد سالم بدین معناست که کودک هرچه کم تر به در هم ریختن روابطش بر اثر خشم، عشق و حرص بپردازد. به تدریج این توانایی در نوزاد شکل میگیرد که مادرخود را همچون یک کل و موجودی دوست داشتنی ببیند و با درک این که او بیش از یک ویژگی دارد از کلیت او لذت ببرد . همان طور که نوزاد کلیت این شخص یعنی مادر را لذت بخش مییابد اعتماد و تواناییاش برای درک و ارتباط جویی با دیگر اشخاص در مقام کل در جهان خارج، افزایش مییابد. تمامی روابط دیگر بر این رابطه موضوعی اصلی که با پستان مادر آغاز شده، بنا میشود.این احساسات و خیال پردازی های دوران نوزادی در ذهن فرد آثاری باقی میگذارند که در گذر زمان رنگ نمییازند بلکه ذخیره میشود و فعال میماند و بر حیات هیجانی و تعاملی فرد تاثیری دائم اعمال میکنند .درمانگر هوشیار میتواند حضور آن ها را در روابط انتقالی تشخیص دهد.(سنت کلر،940)
ایگو و سوپر ایگو
ایجاد ساختارهای روان شناختی به معنای ایجاد عامل هایی جدید در درون از راه همسان سازی و درونی سازی است. این عامل های جدید درون شخصیت، یعنی ایگو وسوپر ایگو، اجرای کارکرد هایی را بر عهده میگیرند که بیش تر موضو ع های بیرونی از قبیل والدین اجرا میکردند.(اگدن،1983)
از نظر کلاین ارتباط با نخستین موضوع یعنی پستان و به درون بردن شیر آن در پیدایش ایگو و سوپر ایگو نقش مهمی ایفا می کند. پستان خوب به کانونی بدل میشود که ایگو حول آن رشد مییابد(ایگو به واقع از زمان تولد حضور دارد .) و وجوه خوب مادر (عشق ورزی ، تعذیه و مراقبت) دنیای درونی نوزاد را پر میکنند و به مشخصاتی بدل میشوند که ایگو به همسان سازی با آن ها میپردازد. این موضوع های درون فکنی شده رشد آتی روان را سازمان دهی می کنند و موضوع های دیگر آن ها را دائماٌ تعدیل و دگرگون میسازند. سوپر ایگو نیز مانند ایگو کارکردهایی اجرا میکند که پیش تر موضوع های بیرونی اجرا میکردند و به نحوی شایسته، محصول فرایند های فرا فکنی و درون فکنی است. نوزاد ویرانگری و آزمندی خود را به موضوع، یعنی پستان فرا می افکند و مجدداٌ آن موضوع را به صورت ترکیب موضوع و خودش، درونی سازی میکند، چنان که حرص خود نوزاد ، به انگاره ی پستانی حریص تبدیل میشود ، و همین انگاره، سوپر ایگوی پر توقع نوزاد را تشکیل میدهد. بر این اساس، سوپر ایگو محصول حرص دوران نوزادی است که در پستان بد ناکام کننده و متوقع فرافکنی و سپس به موضوع آزارگر 103 درونی بدل می شود. ممکن است دوپاره سازی اجزای این ترکیب درونی شده را از هم جدا کند، که در آن صورت این آزارگر درونی یا همان وجدان، بیگانه و نه یخشی از خود یا” من به نظر خواهد آمد .(کلاین، 1975،1948)
کودکان در درون خود انگاره هایی غیر واقعی و تخیلی در مورد والدین خود خلق می کنند که بنابر آن ها، والدین به کودک آسیب می رسانند و ممکن است اورا بدرند، ببلعند و گاز بگیرند. این موضوع های خطرناک در قالب حیوانات درنده و هیولا ها درونی می شوند و در کودک وحشت شدیدی از بلعیده و نابود شدن به وجود می آورند این وحوش و هیولاهای درونی شده در ترکیب با حرص و ترس نوزاد، سوپر ایگو را –یعنی همان موضوع درون فکنی شده ای که گاز میگیرد و می بلعد-تشکیل میدهند. البته سوپر ایگو دقیقاٌ باز نمایی والدین واقعی نیست و بیش تر بر ساخته ای از انگاره های خیالی والدین است که نوزاد به درون خود برده و با احساسات و خیال پردازی های خود
