
دانست. اين وجه گستردهي جهاني موضوعات زيست محيطي سبب گشته تا اين موضوع به عنوان يكي از دستور كارهاي عمدهي ديپلماسي در عرصهي جهاني بدل گردد.
از زاويه ديگري نيز بايد به رابطهي فناوري و ديپلماسي در خصوص محيط زيست توجه داشت و آن اهميت يافتن گسترده سازمان غير دولتي فعال در عرصه محيط زيست در سر تا سر جهان ميباشد. گستردگي فعاليتهاي اين سازمانها كه به ويژه از طريق اينترنت بسيج همه جانبهاي در سطوح بينالمللي را به وجود آوردهاند به گونهاي است كه نقش آنها در شكل دادن به كنوانسيونهاي محيط زيستي به هيچ رو نميتوان ناديده انگاشت. اوج فعاليتهاي آنها را ميتوان در اجلاس تغييرات آن و هوايي در كپنهاك در دسامبر 2009 مشاهده كرد.
7-4- ديپلماسي نوین و امنيت
تا كنون و در آن چه اشاره شد، بسياري از ويژگيهاي مثبت فناوري براي جوامع انساني طرح و مورد ارزيابي قرار گرفت. اما جداي از اين مجموعه جنبههاي مثبت، فناوريهاي نو و سهولت بهره گيري از آنها برخي از تبعات منفي را نيز به همراه دارد كه در مواردي امنيت و حيات بشر را نيز مورد تهديد قرار ميدهند. بيوتروريسم يكي از اين دست آثار منفي است كه در دسترس قرار گرفتن فناوريهاي پيچيده زيستي عاملي براي به وجود آمدن آن محسوب ميگردد. اين مفهوم را ميتوان بدين گونه توصيف نمود كه بيوتروريسم عبارت است از ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم، با بهرهگيري از ميكروبها يا فراوردههاي آنها و در كل عوامل زيست شناختي مختلف، به منظور دستيابي به اهدافي خاص كه توسط گروههاي تروريستي انجام ميپذيرد. هر چند كه اين مفهوم به عنوان مفهومي نوين مطرح است اما موارد بسياري ميتوان يافت كه در طول تاريخ از چنين حربههايي در جنگها يا اقدامات ديگر بهره گرفته شده است. با اين وجود گسترش فناوريهاي زيستي و افزايش خطر اين گونه سلاحها موجب گشته تا كشورها براي مقابله با اين چنين اقداماتي خود را آماده نمايند.
در حال حاضر ميتوان از بيش از بيست عامل زيستي يا مشتقات آنها نام برد كه ميتوانند به عنوان جنگ افزار بيولوژيك مورد استفاده قرار گيرند. اهميت اين موضوع به ميزاني است كه برخي از كشورها به نيروهاي نظامي و بخشي از جمعيت غير نظامي خود را براي مقابله با خطرات احتمالي عليه برخي از عوامل ميكروبي بيوتروريسم، واكسينه نمودهاند. جداي از اقداماتي كه در سطح ملي براي مقابله با چنين حملاتي صورت پذيرفته، ضرورت تأمين امنيت افراد موجب گشته تا دولتها در سطوح دو يا چند جانبه نيز با يكديگر وارد تعال مگردند. كه نمودهاي آن در پيمان عدم منع توليد، تكثير سلاحهاي بيولوژيك و در كنار آن نظامهاي بازرسي مربوطه ميتوان ياد كرد. با اين وجود شكاف ميان كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه در اين موارد نيز خود را نشان ميدهد. علاوه بر تفاوت اساسي كمي و كيفي ميان سيستمهاي بهداشتي كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه، كشورهاي در حال توسعه در اين موارد لحظهاي عمل كرده و فعاليت آنها تنها بر مهار اين چنين بحرانهايي به صورت مقطعي متمركز است.
بروز و ظهور اصلي مسأله مقابله با تهديدات بيوتروريستي در مكانيزمهاي چند جانبه در كنفرانسهاي بازنگري در كنوانسيون سلاحهاي ميكروبي است كه خود را نشان ميدهد. در اين اجلاسها كشورهاي صنعتي در پي افزايش محدوديتها در دسترسي به فناوريهاي سطح بالاي زيستي ميباشند. در كنار اين اجلاس مكانيزم ديگري كه كشورهاي غربي براي رابطه امنيت بينالمللي و بهداشت تعريف ميكنند به مقررات جهاني به عنوان مبناي تعاملات بهداشتي كشورها با يكديگر مربوط است. كشورهاي غربي و مخصوصاً آمريكا در مذاكراتي كه حدود 5 سال پيش در اين زمينه در سازمان بهداشت جهاني در جريان بود، تلاش داشتند تا ميزان مداخله و نظارت نهادهاي بينالمللي را در امور بهداشتي پزشكي و مخصوصاً در پديده گسترش بيماريها افزايش دهند. به عبارت ديگر به دنبال امنيتي كردن مقررات بهداشتي جهاني بودند كه با مخالفتها و مقابله برخي از كشورهاي در حال توسعه روبرو گشت. به اين ترتيب اين موضوع محل چالش ديپلماتيك پيچيدهاي شده كه همچنان در دستور كار سازمانهاي بينالمللي مربوط قرار دارد.
فصل سوم
مفهوم قدرت ( ملی ونرم و تاثیر عصر جدید بر آن)
فصل سوم
مقهوم قدرت ( ملی ونرم و تاثیر عصر جدید بر آن)
محاسن و مزايای به کارگيری قدرت نرم که از شاخص های اين قدرت فضای سايبر و مجازی می باشد مويد اين موضوع است که مفاهيم قدرت و جنگ نرم پس از يک دوره انباشت مفاهيم ومعانی آنها در طول جنگ سرد در اواخر قرن بيستم و اوايل هزاره جديد به پاراديم غالب حوزه های مختلف تبديل شد ه است .مفهوم قدرت از حالت سخت افزاری به کنش های نرم افزاری گرايش پيدا کرده است آرايش های نظامی وسياسی پيرو مقولات فرهنگ وانديشه گرديده اند .توسعه فزاينده فناوری اطلاعات و ارتباطات و مشکلات روشهای سخت و تاثير گذاری سريع و عميق قدرت نرم در ابعاد مختلف اقتصادی اجتماعی ، سياسی ،نظامی و ديپلماسی با ظهور عصر مجازی ، بيتها ، سايتها و… که فاصله بين ميدان عمل و هدف نبرد را بسيار کم کرده است از مواردی است که بايد مدنظر دولتها قرار گيرد. اگر در گذشته اين سازمان های بين المللی بودند که نقش حاکميتی دولت ها را کمرنگ می کردند ولی امروزه رسانه ها پای را فراتر نهاده و نه تنها نقش حاکميتی دولت های ملی را مورد تعرض قرارداده اند بلکه در صدد يکسان سازی و هموانی بين المللی از گونه ليبرال آن هستند.52
پرداختن به موضوع فناوري و تأثير آن در تعيين قدرت يك كشور بدون درك روشني از تعريف فناوري چه به عنوان يك مفهوم و چه به عنوان يك پديده عيني و قابل لمس از يك سو و تعريف آن در كنار قدرت و بيان ارتباط آنها با يكديگر از سوي ديگر امكان پذير نيست. قدرت نه تنها يك مفهوم انتزاعي كه واقعيتي عيني و ملموس است. بيهوده نیست اگر گفته شود قدرت از مفاهيمي است كه با بشر زاده شده و با او و همراه او توسعه و تكامل يافته است. همانند بسياري از پديدههاي بشري گرچه اين تحولات در گذر زمان موجب شدند تا قدرت در صور گوناگون رخ نمايد و بر مصاديق مختلف بار شود اما سبب نشدند تا موضوع قدرت ارزش ذاتي خود را از دست دهد و به اين جهت است كه قدرت در طول تاريخ توانسته جايگاه و ارزش خود را در افكار و رفتار بشر حفظ نمايد.
از نخستين جنگي كه در دههي هشتاد ميلادي با به كار بردن كامپيوتر در عالم واقع شبيه سازي شد تا جامعه پسا صنعتي و تحولاتي چون مرگ قريب الوقوع پول كاغذي و پديد آمدن بزرگراههاي الكترونيكي، فناوري زندگي بشر را در همه عرصهها و از جمله در رابطه با پديدهي قدرت دگرگون كرده است. فناوري اطلاعات نه تنها موجب توليد فرآوردههايي شگرف با ارزش افزوده بسيار بالا بوده است بلكه تحول عظيمي را نيز در نظامهاي هستي شناسي و معرفت شناسي انديشه بشر پديد آورده است. فرا رسيدن سومين انقلاب فناوري با ظهور نشانههايي از پسا ساختارگرايي، تغيير ساختها و سازهها و پسا مدرنيسم مقارن شد كه در نتيجهاي اين تحولات در حوزهي انديشه استنباط از جامعه تغييرات شگرفي را نيز از سر ميگذراند.53
در اين ميان درك و دريافت از مفهوم قدرت نيز از اين تغييرات جدا نيست. تحول در حوزه قدرت در عصر كنوني كه بسياري آن را تحت عنوان عصر دانش تعريف ميكنند موجب شده تا اين همزاد بشر در صورت و معنا تغييراتي را به خود ببيند، تحولاتي كه سبب شده نه تنها قدرت در صورتهاي گوناگون، شكلبندي مجدد يابد بلكه اتكاي مفهومي آن به دانش نيز تعابير جديدي از آن را ضروري ساخته است. در اين عصر قدرت ديگر تنها از بُعد سخت خود به تنهايي مورد تحليل قرار نميگيرد چرا كه جنبههاي نرم آن روز به روز در حال گسترشاند. جنبههايي كه موجب شدهاند تا ارتباطات و شيوههاي استفاده از آن در معادلات قدرت وارد شوند. با اين تغييرات است كه تبين نظري رابطهي ميان قدرت و دانش و فناوري، براي درك و فهم چگونگي تأثير و تأثر آنها از يكديگر، واجد اهميت خاصي است. از اين روست كه در اين پژوهش بيان ارتباط نظري ميان فناوري و قدرت و آثار مترتب بر قدرت از زاويهي فناوري مورد توجه خاص است. ارتباطي كه بايد چگونگي پيوند ميان عينيت و مفهوم اين دو پديده را روشن سازد. در اين راه سعي خواهد شد از يك سو با مراجعه به ساحت نظري اين پديدهها و از سوي ديگر با كنار هم نهادن شواهد تجربي، به آن چه كه هدف اين بخش از پژوهش است دست يافته شود.
1- معنای قدرت و قدرت ملي
هر چند قدرت در مركز همه تحليلهايي قرار دارد كه در عالم سياست انجام ميشود و چنان كه هانس مورگنتا ميگويد، همه سياستها تلاشي است براي كسب، حفظ و گسترش قدرت، اما اين مفهوم همچنان يكي از مفاهيم بحث انگيز است. اهميت قدرت به اندازهاي است كه بخشي از هويت يا خود هر واحد، ميتواند بر اساس ميزان انباشت، بسيج منابع و دسترسي به آن تعريف گردد. به اين ترتيب قدرت نه تنها زاينده تواناييهاي يك واحد كه مولد مشروعيت براي آن نيز به شمار ميآيد. قدرت در تمامي سطوح تحليل قابل بررسي است و به رغم اختلاف در سطوح گوناگون، ماهيت و جوهره آن به ميزان بسياري يكسان است. قدرت ميتواند امنيت را تضمين نمايد، رفتار ديگران را تغيير دهد، تهديد را دفع كند و خود را باز توليد كند. اين پديده در مفهوم اجتماعي آن واقعيتي است كه مفهومبندي كسب، حفظ، بسط و انتقال آن محل تمركز بسياري از انديشمندان است. اين تمركز نظريه پردازان بر مفهوم قدرت سبب گشته تا تعاريف متعددي از آن ارائه گردد. 54
به لحاظ سطح تحليل، قدرت در سه سطح قابل تميز است: در سطح نخست، سطح ميان فردي قدرت امكان تبلور در روابط افراد را دارد. در سطح دوم يعني جامعه، روابط قدرت به صورت رابطه ميان اقتدار حاكم و شهروندان قابل شناسايي است و در سطح فراملي، در رابطهي ميان دولتها است كه خود را به نمايش ميگذارد. دو سطح نخست يعني تحليل قدرت در روابط فردي و اجتماعي، محل تمركز تحليلهاي انديشه سياسي و جامعه شناسي سياسي است و قدرت سومين سطح تحليل موضوع مطالعه روابط بينالملل و سياست بينالملل است. با چنين دستهبندي روشن است كه جستجوي مفهوم قدرت يك دولت يا همان قدرت ملي، موضوعي است كه بايد در روابط بينالملل آن را جست و جو كرد. با اين وجود هرگز نبايد تأثيرگذاري ميان دو حوزه انديشهي سياسي و نظريات روابط بينالملل را ناديده انگاشت. از اين رو است كه بخشي از تحليل اين پژوهش به ويژه در بحث تحول مفهوم قدرت، با تمركز بر سير انديشه ورزي در حوزه انديشه پردازي سياسي است. اما در ادامه تلاش خواهد شد تا با تمركز بر سطح تحليل سوم، ابعاد و ويژگيهاي قدرت ملي به نمايش گذاشته شود.
مفهوم قدرت ملي همانند خود قدرت، مفهومي پيچيده و جدالانگيز است. هر يك از شاخههاي نظريه پردازي روابط بينالملل با تمركز تحليلي متفاوتي به تعريف و توصيف آن پرداخته و اين تفاوت در زواياي نگاه، تمايز در نتيجه حاصل را نيز سبب ميشود. اين پيچيدگي در تعريف قدرت ملي موجب شده تا بسياري با تأكيد بر توصيف ابعاد، منابع و آثار آن سعي در ارايه تصويري روشن از آن داشته باشند. با توجه به اين موضوع در نگاهي كلي ميتوان گفت، آن چه كه درباره قدرت ملي طرح گرديده، در سه دسته قابل ارزيابي است. دسته نخست قدرت ملي بر اساس منابع آن طرح ميگردد. در دسته دوم قدرت ملي را در فرآيندهاي منتهي به قدرت مورد شناسايي قرار ميدهند و در نهايت، سومين دسته نتيجه يا حاصل آن را در روابط با ديگر كشورها محل تمركز خود قرار ميدهند. 55
در بيان قدرت ملي بر اساس منابع آن، بيش از هر چيز طرح مولفه تأثيرگذار بر روابط با ديگر كشورها مورد توجه است. از اين نگاه قدرت ملي را ميتوان در دو دسته مولفههاي مادي و غير مادي جستجو كرد. مولفههاي مادي قدرت ملي، جغرافيا، اقتصاد، توان نظامي و جمعيت را شامل ميشود و عوامل غير مادي را ميتوان در ايدئولوژي، روحيهي ملي، مشروعيت و مقبوليت حكومت در ميان شهروندان آن جست. اما
