
گرايي و باورهاي غير منطقي رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.آنها با انجام تحقيق خود متوجه شدند که کمال گرايي با درخواست تاييد از سوي ديگران و ترس از ارزشيابي منفي همبسته است.
رايت50(2003) ،نشان داد که ابعاد نگراني در مورد اشتباهات گذشته و ترديد در مورد عملکردهاي خود رابطه نزديکي با افسردگي و عاطفه منفي دارند.
در پژوهش بودرآ، سانتن ،همفيل و دابسون(2004)، اين نتايج به دست آمد كه بين تحليل رفتگي آموزشي با استرسهاي فراوان، ساعات طولاني كار كردن همراه با تحصيل، نگراني در مورد نمرههاي درسي، شك و ترديد نسبت به آينده، سطوح پايين كنترل، رضايت پايين از عدم تعادل بين زندگي شخصي و زندگي حرفهاي و سطح پايين دريافت حمايت از همسالان و دوستان رابطه مثبت و معنادار وجود دارد.
فلت (2004) ، ارتباط کمال گرايي با تحريف شناختي را در يکي از مطالعات خود مورد بررسي قرار دادند. اين پژوهشگران با اجراي مقياس کمال گرايي چند بعدي و آزمون تحريف شناختي بر روي يک نمونه از دانشجويان کالج نتيجه گرفتند که کمال گرايي خود مدار و کمال گرايي القا شده اجتماعي با تحريف شناختي همبستگي دارند.
پاسارلو و هينتز 51 (2005) ، در پژوهشي 66 دانشجو مبتلا به افسردگي را بررسي کردند. نتايج نشان داد که بيشتر آنان داراي باورهاي غير عقلاني هستند.(سياوشي و نوابي،1383).
در تحقيق آهولا و هاكانين (2007)، تحت عنوان استرس، تحليلرفتگي و نشانههاي افسردگي، نشان داده شد كه تحليلرفتگي آموزشي به افسردگي و نشانههاي آن منجر ميشود.
ژانگ، گان و چام 52(2007)، در پژوهششان رابطه كمالگرايي را با تحليل رفتگي آموزشي و درگيري تحصيلي در بين دانشجويان، بررسي كردند و نتايج نشان داد كه تحليل رفتگي آموزشي و درگيري تحصيلي همبستگي منفي با هم دارند و همچنين نشان داد كه جنبههاي ناسازگارانه كمالگرايي به طور معناداري با تحليل رفتگي آموزشي و جنبههاي مثبت كمالگرايي با درگيري تحصيلي همبستگي دارند.
در پژوهش قورپد، لاكريتز و سينگ 53(2007)، بين اجزاي تحليلرفتگي آموزشي با صفات شخصيتي گوناگون به طور معنيداري رابطه وجود دارد. خستگي هيجاني با برونگرايي و ثبات عاطفي رابطه منفي دارد، تهي شدن از ويژگيهاي فردي با سازگاري و ثبات عاطفي رابطه منفي دارد، و عملكرد شخصي با برونگرايي، وجدان، سازگاري و ثبات عاطفي رابطه مثبت دارد.
كوكينوس 54(2007)، با مقايسه تحليلرفتگي آموزشي با صفات شخصيت نشان داد كه محدوديتهاي زماني معلمان پيشبينيكنندههاي قابل توجهي از تحليلرفتگي آموزشي است.
در پژوهش سالملا ـ آرو و همکاران (2008)، نتايج بيانگر آن بود كه دانشآموزان با افسردگي بالا از خستگي هيجاني با فرسودگي تحصيلي بالا همراه بود.
هوبارد و پيلر 55(2009) ، در مطالعه خود شناخت هاي کودکان داراي اضطراب امتحان بالا و متوسط و پايين را در يک موقعيت امتحان فرضي مورد مقايسه قرار دادند. آزمودني هاي داراي اضطراب بالا از آزمودني هاي داراي اضطراب متوسط يا پايين به طور معني داري تحريف شناختي بيشتري را(از جمله ارزيابي هاي منفي و افکار نامربوط با تکليف )گزارش دادند.
بريج ،ريچارد و هارنيش56 (2010) ، در پژوهشي با عنوان نقش باورهاي غير منطقي در افسردگي و اضطراب بيان کردند باورهاي غير منطقي نقش مهمي در درمان شناختي بازي مي کنند و نتايج نشان داد که باورهاي غير منطقي به عنوان يکي از پيش بيني کننده هاي اصلي و مهم در شکل گيري مشکلات رواني از جمله افسردگي و اضطراب بازي مي کنند.
کاکوک 57(2011) ، در پژوهشي به منظور بررسي ارتباط باورهاي غير منطقي در نوجوانان به عنوان پيش بيني کننده اضطراب 557 نفر از دانش آموزان دبيرستاني در استانبول راانتخاب نمود.نتايج نشان داد که از بين مولفه هاي باورهاي غير منطقي تمايل به سرزنش خود و واکنش به ناکامي پيش بيني کننده هاي قوي براي اضطراب هستند.
بالکيس ، دورو و بولوس 58(2012) ، در پژوهشي با عنوان تحليل روابط اهمال کاري تحصيلي و باورهاي منطقي/ غير منطقي تحصيلي با استفاده از مدل معادلات ساختاري 281 نفر از دانشجويان را به عنوان نمونه انتخاب کردند و نتايج نشان داد که باورهاي غير منطقي تحصيلي اثر مستقيم بر اهمال کاري تحصيلي و زمان اختصاص يافته براي امتحان دارد.
14-2 تحقيقات مرتبط داخلي
ايماني(1392) ،در پژوهشي به بررسي رابطه بين برنامه درسي پنهان با تحليل رفتگي آموزشي در دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا همدان پرداخت.روش پژوهش او از نوع پيمايشي-توصيفي بود.نتايج پژوهش وي نشان داد که بين برنامه درسي پنهان و تحليل رفتگي آموزشي دانشجويان رابطه معنادار منفي وجود دارد و همچنين بين برنامه درسي پنهان و ابعاد تحليل رفتگي آموزشي(خستگي هيجاني،بدبيني تحصيلي و ناکارآمدي تحصيلي)دانشجويان رابطه معنادار منفي وجود دارد.
در پژوهش ميكائيلي، افروز و قليزاده (1391)، تحت عنوان ارتباط خودپنداره تحصيلي و فرسودگي تحصيلي با عملكرد تحصيلي دانشآموزان دختر، نتايج نشان داد كه بين خودپنداره تحصيلي، فرسودگي تحصيلي و زيرمقياسهاي آن (خستگي، بيعلاقگي و ناكارآمدي تحصيلي) با عملكرد تحصيلي رابطه معناداري وجود دارد. براساس نتايج رگرسيون چند متغيري بيعلاقگي تحصيلي و خودپنداره تحصيلي به عنوان قويترين پيشبينهاي عملكرد تحصيلي بودند. بنابراين با ايجاد علاقه در دانشآموزان به عنوان مثال طراحي و ارائه مطالب درسي، به صورت جذاب و همچنين هدايت آنها به رشتهاي كه علاقه دارند، و نيز ايجاد حس ارزشمندي در آنها ميتوان عملكرد تحصيلي دانشآموزان را بهبود بخشيد.
در پژوهش رحماني جوانمرد (1390، به نقل از ميكائيلي، افروز و قليزاده، 1391)، تحت عنوان بررسي رابطه كمالگرايي و فرسودگي تحصيلي در دانشجويان، نتايج پژوهش نشان داد كه كمالگرايي منفي به طور مثبت و معنيدار و كمالگرايي مثبت به طور منفي و معنيدار با فرسودگي تحصيلي ارتباط دارد.
عليزاده صحرايي، خسروي و بشارت (1389) ، در تحقيق خود با عنوان رابطه ي باورهاي غير عقلاني با کمال گرايي مثبت و منفي در دانش آموزان شهرستان نوشهر 280 دانش آموز دختر دبيرستاني از پايه دوم و سوم به روش نمونه گيري تصادفي خوشه اي انتخاب شدند. نتايج نشان داد بين نمره کل باورهاي غير عقلاني و تمام خرده مقياس هاي کمال گرايي منفي رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.
سليمي ، رمضاني، خوانکي و اميري(1389) ، در پژوهشي با عنوان ارتباط باورهاي غير عقلاني مادران با مشکلات رفتاري دختران دبيرستاني آنها با استفاده از پژوهش مقطعي و علمي مقايسه اي نمونه اي 420 نفري از دختران دبيرستاني داراي مشکل رفتاري و مادران آنها را در شهر مشهد که به دفتر مشاوره آموزش و پرورش معرفي شده بودند به عنوان نمونه انتخاب کردند.200 دانش آموز که داراي مشکل بودند با 200 نفر ديگر که فاقد مشکل بودند انتخاب شدند.نتايج نشان داد که بين باورهاي غير عقلاني مادران داراي مشکلات رفتاري و فاقد مشکلات رفتاري تفاوت معني دار وجود دارد.
در پژوهش نعامي (1388)، تحت عنوان رابطه بين كيفيت تجارب يادگيري با فرسودگي تحصيلي دانشجويان كارشناسيارشد دانشگاه شهيد چمران اهواز، نتايج نشان داد كه روابط معنيداري بين حيطههاي كيفيت تجارب يادگيري(منابع، محتوا، انعطافپذيري يادگيري و رابطه استاد ـ دانشجو) با ابعاد فرسودگي تحصيلي (خستگي تحصيلي، بيعلاقگي تحصيلي و ناكارآمدي تحصيلي) وجود دارد. همچنين رابطه استاد ـ دانشجو بيشترين نقش را در تبيين تحليل رفتگي تحصيلي دارد.
شيرزاد (1388) ، در پژوهشي با عنوان بررسي رابطه سلامت روان و تحريف شناختي مردم 20-50 ساله به اين نتيجه رسيد که هر چه تحريف شناختي بيشتر باشد احتمال بيشتري وجود دارد که فرد سلامت روان خود را از دست بدهد و به بيماري هاي رواني مبتلا گردد.
معتمدين و عبادي (1386) ، در پژوهشي دريافتند که باورهاي غير منطقي در دانش آموزان پسر دوره دبيرستان باعت اضطراب و پرخاشگري ميشود.
استادي(1384) ،در بررسي و مطالعه تحريف شناختي و ارتباط آن با عزت نفس در دانش آموزان متوجه اين امر شد که تحريف شناختي با عزت نفس رابطه منفي دارند.به اين صورت که هرچه فرد بيشتر درگير اشتغالات ذهني و نگراني باشد به همان اندازه از عزت نفس او کاسته خواهد شد.
15-2 جمع بندي
يکي از تنگنا ها و حوزه هايي که در آن کار چنداني صورت نگرفته ارتباط متغيرهاي تحريف شناختي و باورهاي غير منطقي با تحليل رفتگي آموزشي است.بنابراين ما سعي نموديم که ابتدا اين سه متغير را در اين فصل به طور کامل تعريف کنيم و در فصل بعدي با استفاده از پرسشنامه ها و همچنين تحليل هاي آماري به بيان رابطه اين سه متغير خواهيم پرداخت تا شايد اين پژوهش اندکي فقدان کار در اين زمينه را پر نمايد و مورد استفاده ديگران قرار گيرد.از طرفي اميد داريم که پژوهش حاضر به حل مشکل تحليل رفتگي آموزشي در دانشجويان کمک نمايد.
فصل سوم
روش پژوهش
1-3 مقدمه
اين فصل شامل روش پژوهش، جامعه، نمونه و روش نمونهگيري و معرفي ابزارهاي باورهاي غيرمنطقي، تحريفشناختي و تحليل رفتگي آموزشي است و در پايان اين فصل نيز به شيوههاي تجزيه و تحليل دادهها پرداختهايم. فصل سوم به عنوان روششناسي تحقيق، چهارچوب اقدامات پژوهش را تعيين ميكند.
2-3روش پژوهش
در پژوهش حاضر تحليل رفتگي آموزشي بر اساس تحريف شناختي و باورهاي غير منطقي در دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا پيش بيني مي شود.روش پژوهش، توصيفي از نوع همبستگي و رگرسيون مي باشد.
3-3جامعه آماري
كليه دانشجويان مقطع كارشناسي سال آخر دانشگاه بوعليسينا كه در سال تحصيلي 1393-1392 مشغول به تحصيل هستند كه طبق گزارش اداره آموزش دانشگاه بوعليسينا اين تعداد 1360 نفر بودند.
4-3حجم نمونه و روش نمونهگيري
با توجه به مسأله پژوهش كه به دنبال تحليلرفتگي آموزشي است، ابتدا براساس جامعه مورد نظر كه دانشجويان سال آخر كارشناسي بودند و با استفاده از جدول برآورد حجم نمونه، نمونهاي به تعداد 310 نفر انتخاب و پرسشنامه تحليلرفتگي آموزشي روي آنها اجرا شد.نمونهگيري به روش طبقهاي نسبتي صورت گرفت و حجم جامعه و نمونه هر دانشكده به تفكيك مشخص شد كه در جدول زير مشاهده ميشود. بعد از اجراي پرسشنامه مشخص شد از اين تعداد 130 نفر تحليل رفته و 180 نفر عادي هستند.
جدول 1-3: اطلاعات تعداد كل نمونه و تعداد افراد انتخاب شده از نمونه اوليه داراي علائم تحليل رفتگي آموزشي
تعداد
دانشكده
ادبيات و علوم انساني
اقتصاد و علوم اجتماعي
مهندسي
شيمي
علوم پايه
كشاورزي
كل
تعداد افراد انتخاب شده
عادي
55
30
25
25
25
20
180
تحليل رفته
30
24
20
21
20
15
130
5-3 ابزارهاي پژوهش
1-5-3 پرسشنامه تحليلرفتگي آموزشي
اين پرسشنامه را برسو (1977، به نقل از برسو، سالانووا و اسچافلي، 2007) ساخته است. اين پرسشنامه سه حيطه تحليلرفتگي آموزشي يعني خستگي هيجاني، بدبيني (بيعلاقگي) آموزشي و ناكارآمدي آموزشي را ميسنجد. پرسشنامه مذكور 15 ماده دارد كه با روش درجهبندي ليكرت 5 درجهاي كاملا مخالف تا كاملا موافق توسط آزمودنيها درجهبندي شده است. خستگي هيجاني 5 ماده (مطالب درسي خستهكننده هستند)، بدبيني آموزشي 4 ماده (احساس ميكنم نسبت به مطالب درسي علاقهاي ندارم) و ناكارآمدي آموزشي 6 ماده (احساس ميكنم نميتوانم از عهده مشكلات درسي بربيايم) دارد. سوالهاي 1، 4، 7، 10 و 13 مربوط به خردهمقياس خستگي هيجاني؛ سوالهاي 2، 5، 11 و 14 مربوط به خردهمقياس بدبيني (بيعلاقگي) آموزشي؛ و سوالهاي 3، 6، 8، 9، 12 و 15 مربوط به خرده مقياس ناكارآمدي آموزشي هستند كه البته با توجه به اينكه ما از مقياس كارآمدي آموزشي (يعني جملات مثبت) براي خردهمقياس اخير استفاده كرديم، سوالهاي اين خردهمقياس به صورت وارونه نمرهگذاري شدند. پايايي پرسشنامه را سازندگان آن به ترتيب 70/0، 82/0 و 75/0 براي
