
مؤمنان با تأکید بر امر ازدواج فرمودند: « ازدواج کنید زیرا رسول خدا فرمودند: هر کس پیروی از سنّت من را دوست دارد، پس همانا ازدواج یکی از سنن من است»50
دردین مقدّس اسلام، بین ازدواج که به ظاهر امری زمینی و دنیوی تلقی میشود و ایمان، که بالاترین معیار ارزش انسانی را تشکیل میدهد، ارتباط برقرار شده و اقدام به امر ازدواج به عنوان قدمی در جهت سیر به کمال و تأمین بخش درجات بالائی از ایمان معرّفی شده است. رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلّم میفرمایند: «هر کس ازدواج کند نیمی از ایمان خویش را به کمال رسانده است، پس در نیمی دیگر باید تقوای الهی را پیشه کند».
از نظر پیامبر اسلام بهترین میانجیگریها و زمینهسازی برای ارتباط دو نفر، واسطه شدن درامر ازدواج و تلاش درجهت ایجاد پیوند زناشویی بین زن و مرد است. چراکه ازدواج، علاوه بر جلوگیری از انحرافات جنسی شخص، در عرصه اجتماع نیز سازماندهندهی یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی و مایهی استحکام و بقاء یک جامعه است. از این جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلّم فرمودند: « از بهترین وساطتها، واسطهگری و شفاعت بین دو نفر در امر ازدواج است».51
با توجه به آنچه بیان شده و با نظر به توصیههای اکید پیشوایان اسلامی بر امر ازدواج میتوان نتیجه گرفت که این پیوند به عنوان سنّتی مقدّس و پسندیده در اسلام مطرح است و اقدام به امر زناشویی نه تنها مانع کمال و رشد اخلاقی انسان نیست بلکه میتواند به عنوان مرکبی راهوار، حرکت به سمت کمال و سعادت را برای شخص مؤمن تسهیل بخشد.
مبحث سوم :تاریخچه مکتب نظری فمنیسم
از منظر تاریخی میتوان گفت طرح نظریه برابری زن و مرد به قرن هفدهم بازمیگردد. برخی نخستین فمینیست را «آن براد استریت» میدانند که «آبیگالی آدامز» همسر «جان آدامز» از رهبران جنگهای استقلال آمریکا، حرکت وی را ادامه داد. برخی نیز سابقه این نهضت را به انقلاب سال ۱۶۸۹ انگلیس بازمیگردانند. این حرکت در دوران انقلاب فرانسه شکل گرفت و توسط «کندورسه» و «سن سیمون» ادامه یافت. در حرکتی که از قرن هفدهم میلادی به نام حقوق فطری و طبیعی بشر آغاز شد و در قرن هجدهم در فرانسه به ثمر نشست. ولی نهضت زنان، در معنای دقیق آن، در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت ونام فرانسوی 52 به خود گرفت. در آغاز چنین فمینیسمی در واقع نوعی اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر بود زیرا این اعلامیه حقی برای زنان در نظر نگرفته بود فمینیسم به عنوان یک نهضت سیاسی در سال ۱۸۴۸ با نام نهضت «سیکافالز» در آمریکا مطرح شد. در همین سال نخستین منشور دفاع ازحقوق زنان در آمریکا اعلام گردید. از آن پس دانشمندانی چون آگوست کنت و جان استورات میل نظریه برابری زن و مرد را در چارچوب حقوق فردی و اومانیستی مطرح کردند. نهضت فمینیسم تا اواخر قرن نوزدهم توفیق چندانی نیافت بطوری که تا اوایل قرن بیستم رژیمهای مختلف غربی دارای یک ویژگی مشترک بودند و آن بیاعتنایی به حقوق زنان بود. در اوایل قرن بیستم جنبش طرفدای از حقوق زن در انگلستان به رهبری دوشیزه «پانک هورست» آغاز گردید و ایشان در کشور انگلستان توفیقهای بدست آورد از جمله دستیابی حق رأی برای زنان انگلیس در سال ۱۹۱۸ بود. و در جنگ جهانی اول زمینه طرح حضور زنان در عرصه سیاست و برخورداری آنان از برابری قانونی شدّت یافت و پس از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۵، نظریه برابری زن و مرد طرفداران بسیاری یافت. و سرانجام برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر که از طرف سازمان ملل متحد از سال ۱۹۴۸ میلادی منتشر شد، تساوی حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گردید. موج دوم فمینیسم از دهه شصت آغاز و تا اوایل دهه هشتاد ادامه یافت.53
فمینیستهای پیش از دهه شصت، خواستار برخورداری از فرصتهای برابر با مردان بودند، امّا فمینیستهای جدید خواهان انقلاب اساسی در برابری کامل زن و مرد در تمامی زمینهها از جمله آموزش، سیاست و… بودند. این دوره، دوره بازسازی و کسب موفقیتهای نسبی فمینیسم است. حتی در دهه هفتاد فمینیستها با ردّ کلیّت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه اقتصادی، آرمانهای خود را مطرح میکردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه، مربوط به همین دوره است. پس از آن حرکتهای فمینیستی تند، رو به تعدیل گذاشت و آثار سوء افراط در حرکتهای زنمدارانه، که بیش از همه دامان خود زنان را میگرفت، آشکار گردید. خشونت روزافزون در محیط خانواده و در محیط کار و عدم امنیت جنسی از آثار این دوره بود. امّا از اوایل دهه اخیر، جهان غرب به نقشهای سنتی و نهاد خانواده رویکردی دوباره داشته است. 54
با این وجود، با استیفای حق رأی به زنان، بحث حضور زنان در حوزهٔ عمومی پایان نیافت و مدتها پس از این بود که زنان توانستنددرعرصهٔ عمومی(همچون کار در ادارات دولتی) شرکتی فعالتر داشتهباشند. در همین راستا و پس از موفقیت کمپین حق رأی زنان، برخی از زنان موج دومی را به راه انداختند که بر محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر زنان تمرکز داشت. این مرحله از فمینیسم، به ویژه در فرانسه و انگلستان، به واسطهٔ آثار سیمون دو بووار و ویرجینیا وولف تاثیرگذار بود. هر دوی این نویسندگان، زنان را به پیگیری حقوق فرهنگی خود، فراتر از صرف حقوق سیاسی، تشویق میکردند. در اواخر قرن بیستم، نویسندگانی چون جولیا کریستوا، لوس ایریگری و سایرین در موج سوم فمینیسم، نویسندگانی چون دو بووار را به خاطر نادیده گرفتن ساختارهای ژرف زبان و ناخودآگاه انسان که به باور موج سوم مانع آزادی زنان است، نقد کردهاند. این نویسندگان تأکید بیشتری بر زنانگی و ویژگیهای بدن زنان دارند و بر این باورند که نویسندگان موج دوم، همچنان مردان را مدل زنان قرار دادهاند و ساختارهای مردانهٔ زبان را به قدر کافی نکاویدهاند. موج سوم در زمینههای متعددی بروز پیدا کرده است، اما همچنان ملهم از تمهای فمینیسم در موجهای اول و دوم خود است.55
فمینیسم سعی میکند تا ضمن درک دلایل نابرابریهای موجود، تمرکز خود را به سیاستهای جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید.موضوعهای کلّی مورد توجه فمینیسم تبعیض، رفتار قالبی، شیءانگاری، بیداد و مردسالاری/پدرسالاری هستند. فعالان فمینیست به مواردی مانند برابری جنسیتی، حقوق تولیدمثلی، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی میپردازند.جوهرهٔ فمینیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام و وظایف نبایستی از روی جنسیت مشخص شوند. به رغم اینکه بسیاری از رهبران فمینیسم زنان بودهاند ولی این بدان معنا نیست که تمام فمینیستها زن هستند.تمام فمینیستها به اصل موضوع تلاش برای احقاق حقوق زنان معتقد هستند، ولی در مورد علل این ستمدیدگی و روشهای مبارزه با آن اختلاف وجود دارد و همین مسأله موجب همراهی فمینیسم با پسوندهای متفاوت شدهاست.فمینیسم (به عنوان جنبش اصالت زنان) بخشی از پدیده یا جنبش توجه به دیگری یا اصالت دیگری است، جنبشی که در قلمرو نژاد، قومیت و جنسیت پدیدار شد. فمینیسم در عین حال توجّه برانگیزترین بخش این جنبش نیز هست که روایتهای مختلفی چه در جهت موافق و چه در جهت مخالف دارد.56
فمینیسم تاثیری عظیم بر بسیاری از جنبههای مذهب داشتهاست. در شاخههای روشنفکری مسیحیت پروتستان و به طور برجسته در برخی استیلاهای محافظهکارانهٔ وابسته به علوم الهی، همچون انجمنهای الهی، زنان روحانی تلقی شدهاند و در یهودیت نوگرا، زنان میتوانند خاخام شوند. در درون این گروههای مسیحی و یهودی، زنان به تدریج با به دست گرفتن مواضع قدرت با مردان بیشتر برابر شدهاند. اکنون نقش آنها در توسعهٔ زمینههای جدید اعتقادی مورد توجه قرار گرفتهاست.از طرف دیگر رهبری زنان در مسایل مذهبی توسط مذهب کاتولیک رومی رد شدهاست. به گونهای تاریخی مذهب کاتولیک رومی زنان را از ورود به کشیشی و دیگر مقامهای روحانیت محروم کردهاست و زنان به نقش راهبهها یا مردم خارج از سلک روحانیت محدود شدهاند.57
فصل سوم
اهداف ازدواج
در اسلام وفقه موضوعه
پیش گفتار
ازدواج و رعايت مقررات آن، نسب راحفظ مي كند.در اسلام، حفظ نسب، پايه احكام و حقوق فراواني است. بعضي از احكام فقهي، بر شناخت رابطه فرزند با پدر و مادر يا بر شناخت نسبت هاي فاميلي ديگر، مبتني است. تبعيت فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگي و حريت، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادت پسر بر ضد پدر، وجوب قضاي نمازهاي ميت توسط پسر بزرگ تر، مسائل ارث، ولايت پدر و جد، حقوق طرفيني مانند حق حضانت و نفقات، عقوق والدين و اطاعت از آن ها و مسائل اخلاقي مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقيقه فرزند و مسائل فراوان ديگري، بر حفظ انساب متوقف است.
اینک باید دید که اسلام این پیمان وثیق را به چه قصدی پی میریزد و بر آن اهتمام میورزد؟ لیکن قبل از بیان علل و فلسفه ازدواج، ذکر یک نکته ضروری است و آن تفاوت «فلسفه و چرایی» با «هدف یا اهداف» است که این دو چه سان در این بحث از یکدیگر منفک شدهاند؟ مقصود از هدف، وضعیت مطلوبی است که به طور آگاهانه سودمند تشخیص داده شده و برای تحقق آن تلاش میشود.
مبحث اول : اهداف ازدواج در اسلام
ازدواج فرايندي است عبارت ازکنش متقابل بين يک مرد و يک زن که با پذيرش شرايط قانوني با مدت زمان طولاني درارتباطات جسماني ،عاطفي،اقتصادي،روحي و اجتماعي با يکديکر شريک شده اند.
ازدواج تعهدي مقدس است که همين تقدس،مهم ترين وجه تمايز آن از سايرروابط بين انسان هاست.از ديگر وجوه امتياز ازدواج نسبت به ديگر روابط انساني،گستردگي تعاملات بين فردي دراين پديده است. اساسي ترين نتايج و هدف هايي راکه از اين پديده دنبال مي شود،در اين بخش، این اهداف را تبيين مي نماييم.
گفتاراول :تسکین و آرامش روحي
احساس نياز به محبت،هم راهي و هم دردي از جمله مسايل سرشتي و فطري انسان است.نخستين ملجأ و مرجعي که به طورعميق،ريشه دار،طبيعي و سالم جواب گوي نيازهاي مذکور است،کانون مصفاي خانواده است.ارضاي اين نياز يعني تأمين ويتامين هاي رواني زن و مرد.خانواده اين نياز را که يکي از اساسي ترين نيازهاي روحي بشر است،به سبک و شکلي منطقي و طبيعي پاسخ مي دهد،نه تصنعي و غيرمنطقي.آدمي درمراحل مختلف زندگي و درکشاش و بحران هاي آن،نياز به دلداري دارد که به او آرامش و سکون بخشد.آن گاه که خود را در مخمصه هاي عظيم گرفتار مي بيند،اميد وانتظار به ارتباط کلامي با کسي که او را دوست بدارد و يار و غم خواراو باشد،مايه ي تسلي خاطر است.ما درهرسني و در هرمرحله اي از حيات که باشيم،خواستار محبت و الفتيم؛مي خواهيم که ديگران ما را دوست بدارند ودراين دوستي صادق و خالص باشند.جنبه ي دروني اين آرامش در ايمان تجلي مي يابد و جنبه ي بيروني آن در تشکيل خانواده،امنيت جاني،ناموسي،فکري،بياني و شغلي.پس تشکيل خانواده،پاسخ به يکي از عالي ترين نيازهاي فطري بشريعني آرامش روان و محبت خواهي است.58
درتایید این ادعا در قرآن آمده است:
«ومِن ءَاياتِهِ أن خَََلَقَ لکُم مِن أنفسکم أزواجاً لِتَسکُنُوا الَيهَا وَ جَعََلَ بينکُم مَوَدَّةً و رحمةًً انَّ في ذلِکَ لآياتٍ لِقَومٍ يَتَفَکَّرُون»(روم /21) «ازنشانه هاي پروردگارتان اين است که از جنس خودتان،همسراني آفريد تا درکنار آنان بياساييد و بين زن و مرد،دوستي برقرار نمود.دراين برنامه،نشانه هايي براي انديشمندان است.»
به همين جهت قرآن کريم،رابطه ي بين زن و شوهر را با کلمه ي «مودت»و «رحمت»تعبيرمي کند و از يک راز بزرگ که عبارت است از جنبه انساني زندگي زناشويي،پرده برمي دارد و به ما مي فهماند که هدف زناشويي «اطفاء شهوت»نيست،بلکه اين پيمان ميان زن و شوهر،صلح و يگانگي به وجود مي آورد.ازدواج پيمان دوستي خالص است،پيماني که به تعبير مسيحيت اتحاد مثلثي از قلب ها،گوشت ها و روح هاست.چنين محبت و دوستي به تعبير قرآن ،از آيات خدا
