
ديگر نيز به وجود ميآيد كه ايجاد واكنش ترس، از جا پريدن، و هوشايري مفرط را موجب ميشوند.
نظريه پردازش هيجاني مثالي است از آن دسته نظريههايي كه سعي كردهاند، با تبيين اين كه چگونه واكنشهاي ترس آموخته، ذخيره و آغاز ميشود و اين كه چگونه رويداد آسيبزا باورهاي افراد درباره خود و دنيا را تغيير ميدهند، PTSD را نيز تبيين كنند. اين گونه نظريهها به نظريههاي پردازش اطلاعات معروف شده است، زيرا توضيح ميدهند كه چگونه خاطرات ترس در شبكههاي ترس ذخيره و فعال ميشوند. همچنين، اين نظريهها باعث ظهور روان درمانيهايي شدهاند كه به تغيير دادن شبكه ترس ناشي از تجربه آسيبزا ميپردازند. به علاوه نظريه مربوط به PTSD اخيراً براي تبيين اين موضوع مورد استفاده قرار گرفته است كه چرا افرادي كه قبل از آسيب درباره دنيا عقايدي نسبتاً ثابت و انعطاف ناپذير دارند، عملاً در مقابل PTSD آسيب پذيرند(گنجی،1389).
2-12-4-شكست روانی
به عقيده اهلرز و كلارك100 (2000) عامل رواني خاصي وجود دارد كه در آسيبپذيري فرد در مقابل PTSD نقش مهمي ايفا ميكند. اين آسيبپذيري، چارچوب ذهني و خاصي را به نام «شكست رواني»101 به وجود ميآورد كه در آن، افراد خود را به چشم يك قرباني ميبينند. آنها همه اطلاعات مربوط به آسيب را منفي پردازش ميكنند و خود را در عملكرد موثر و مفيد ناتوان ميدانند رويكرد منفي درباره رويداد آسيبزا و عواقب آن، صرفاً رنج فرد را افزايش ميدهد. در شيوه يادآوري آسيب تاثير ميگذارد و باعث ظهور استراتژيهاي رفتاري، و شناختي غلط و ناسازگارانه ميشود كه تداوم PTSD را به همراه ميآورند. اين افراد اعتقاد دارند كه نميتوانند بر سرنوشت خود تاثير بگذارند و براي محافظت از خود در برابر آسيبهاي آينده مهارتهاي لازم را ندارند. اهلرز و كلارك عقيده دارند كه اين گونه افراد خاطرات خود از آسيب را فقط به طور جزئي پردازش ميكنند، زيرا فکر ميكنند روي آن ها كنترل ندارند، و به همين دليل، رويداد را به طور كامل در دانش اتوبيوگرافيك (حافظه رويدادي) خود وارد نميكنند، بنابراين، موارد زير پيش ميآيد: عارضههايي مثل تجربه مجدد آسيب در زمان حال (خارج از زمان واقعي آن)، عدم يادآوري آسان رويدادهاي مربوط به آسيب و گسستگي بين واكنش ترس و معناي آن. شواهد نيز نشان ميدهد كه مبتلايان به PTSD طبق نظريه «شكست رواني» درباره خود و دنيا، از جمله درباره آسيب، واقعاً نگرشهاي منفي دارند. همچنين آنها درباره عارضه هاي PTSD تفسيرهاي منفي به عمل ميآورند. واكنشهاي ديگران را نيز منفي تفسير ميكنند و بر اين باورند كه آسيب، زندگي آنها را براي هميشه عوض كرده است(گنجی،1389).
2-12-5-نظريه پردازش دوگانه
رويكرد نسبتاً متفاوت در تبيين PTSD، رويكرد پردازش دوگانه102 است كه اعتقاد دارد، PTSD نوعي اختلال هيبرید(hybrid) است كه در آن دو نظام حافظه جداگانه نقش دارند. نظام «حافظه قابل دسترسي شفاهي» VAM 103 خاطرات مربوط به آسيب را، كه در زمان وقوع آن به طور ناخودآگاه پردازش ميشوند. ثبت ميكند، خاطراتي كه فرد ميتواند آنها را به صورت شفاهي يا كتبي بيان كند. اين خاطرات ماهيت داستاني دارند و محتواي آنها، در واقع، اطلاعات درباره رويداد، محيط و ارزيابيهاي شخصي از تجربه فرد است. اين اطلاعات با ساير خاطرات اتوبيوگرافيك ادغام ميشوند و به آساني مي توان آنها را بازيابي كرد. نظام «حافظه قابل دسترس موقعيتي» (SAM)104، درباره آسيب اطلاعاتي را ضبط ميكند كه بيش از حد كوتاه بوده و به همين دليل فرد نتوانسته است آنها را متوجه شود يا آگاهانه آنها را پردازش كند. اين اطلاعات بيشتر راجع به صداها، تصاوير، و واكنشهاي بسيار شديد بدني در رابطه با آسيب است. نظام SAM از كد شفاهي استفاده نميكند و به همين دليل بازگويي خاطرات آن به ديگران بسيار مشكل است و الزاماً با دانش اتوبيوگرافيك ادغام نشدهاند. يادآوري خاطرات SAM در اث محرک های مشابه در محيط آغاز ميشود، يعني خاطرات SAM از طريق موقعيتهاي خاص قابل دسترس است. خاطرات SAM چون بسيار دقيق و انباشته از هيجان است و الزاماً با دانش اتوبيوگرافيك ادغام نشده، بازيابي آنها ميتواند به فرد اين احساس را بدهد كه ناگهان رويدادي را دوباره تجربه ميكند. به همين دليل، گفته ميشود كه پس نگريها و كابوسهاي مربوط به آسيب، محصول نظام SAM است. در بعضي تجربههاي ديگر، فرد، بدون آنكه بخواهد، آسيب را به ياد ميآورد و در عين حال آگاه است و ميداند چيزي را به ياد مي آورد كه در گذشته روي داده است. اين نوع تجربهها احتمالاً از آن دسته خاطرات SAM نشات ميگيرند كه تا حدي با دانش اتوبيوگرافيك ادغام شدهاند. لازم به توضيح است كه منظور از حافظه اتوبيوگرافيك توانايي ياد آوردن دانش خود از گذشته و ايجاد خاطراتي دقيق و مشخص از يك رويداد است. (حافظه اتوبيوگرافيك يا حافظه رويدادي يعني يادآوري رويدادهايي كه شخصاً ناظر آن بودهايم).
شواهد نوروپسيكولوژيك زيادي وجود دارند كه وجود دو نظام جداگانه از حافظه، و ارتباط آنها با مركزي در مغز و در رابطه با ترس (بادامه)، را تاييد ميكنند. همچنين، شواهدي وجود دارند كه با پيشگوييهاي نظري پردازش دوگانه همساني دارند. براي مثال، نشان داده شده است كه افراد مبتلا به PTSD، به هنگام توصيف خاطرات خود، دورههاي پس نگري را با استفاده زياد از جزئيات، مخصوصاً جزئيات ادراكي، با ذكر بيشتر «مرگ» استفاده زياد از زمان حال، و ذكر بيشتر ترس، درماندگي و وحشت، توضيح ميدهند. در مقابل، اين افراد خاطرات عادي را با ذكر بيشتر هيجانات ثانويه، مثل احساس گناه، و خشم بر زبان ميآورند. يافتهها اين نگرش را تاييد ميكنند كه پسنگريها، نتيجه اطلاعات حسي، واكنشي و ذخيره شده در نظام SAM است(گنجی،1389).
2-13-حساسیت اضطرابی
عامل آسیب پذیری در مورد اضطراب و اختلالهای اضطرابی که امروزه توجه علمی بسیاری به سوی آن معطوف شده است. حساسیت اضطرابی است، این سازه در دو دهه قبل در مورد روششناسی، ارزیابی و درمان اختلالات اضطرابی توجه گسترده ای به دست آورده است (تیلور105، 1999).
به نظر میرسد حساسیت اضطرابی از جمله متغیرهای واسطهای مهم میان استرس و بیماری باشد. فرض بر این است که حساسیت اضطرابی یک متغیر گرایشی با ثبات است که نشان دهنده میل به تفسیر پیامدهای جسمانی، روانشناختی و اجتماعی تجارب اضطرابی به عنوان اموری آزارنده و خطرناک است (ریس و مک نالی106، 1985). مطالعات نشان داده است که حساسیت اضطرابی احتمال توسعه اضطراب مرضی را افزایش میدهد و به عنوان یک عامل خطر در این زمینه عمل میکند. مدلهای نظری اخیر تأکید بیشتری بر اهمیت نحوه برخورد افراد با تجربههای اضطرابآور دارند (مک نالی، 2002). افراد دارای حساسیت اضطرابی بالا اغلب اوقات به نشانههای اضطرابآور به طور منفی واکنش نشان میدهند. در حالی که افراد دارای حساسیت اضطرابی پایین اگر چه ممکن است این نشانهها را به عنوان اموری ناخوشایند تجربه کنند، اما آنها را تهدیدآمیز تلقی نمیکنند (مک نالی، 1999). شخص دارای حساسیت اضطرابی بالا نه فقط رویدادهای استرسزا، بلکه رویدادهای نسبتاً عادی را نیز فاجعهآمیز تلقی میکند، در حالی که فرد دارای حساسیت اضطراب پایین این وقایع را ناخوشایند تلقی کرده اما در مورد آن فاجعهسازی نمیکند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که ارزیابی فرد از یک رویداد استرسآمیز در نتایج بعدی آن نقشی تعیین کننده دارد. یک رویداد خاص را هر فرد به اشکال متفاوتی ادراک میکنند و این امر بسته به ارزیابی آنها از موقعیت مورد نظر است و به نظر میرسد که حساسیت اضطرابی این ارزیابی را تحت تأثیر قرار میدهد. بر همین اساس، بررسیهای متعددی نشان میدهد که حساسیت اضطرابی یک عامل آسیبپذیری مهم در ایجاد و تداوم اختلالات روانی باشد (مک کابی107، 1999؛ تیلور و همکاران، 1996؛ کاکس108 و همکاران، 2001).
همچنین تحقیقات موجود نشان میدهد که حساسیت اضطرابی ممکن است به عنوان یک عامل خطر برای اختلالات اضطرابی مطرح باشد (زولنسکی، اشمیت و کیاف109، 2006).
از جمله تعاریفی که از حساسیت اضطرابی بیان شده است میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– حساسیت اضطرابی به ترس از احساسات مرتبط با اضطراب یا نشانههای اضطرابی اشاره دارد و از این عقیده ناشی میشود که این نشانهها پیامدهای بالقوه آسیبزای اجتماعی، روانشناختی و جسمانی دارند (ریس و مک نالی، 1985).
– حساسیت اضطرابی یک متغیر شناختی تفاوتهای فردی است که به وسیله ترس از احساسات اضطرابی (ترس از ترس) مشخص میشود و نشان دهنده گرایش به فاجعهسازی در رابطه با پیامدهای چنین احساساتی است (استوارت، تیلور و باکر110، 1998).
– حساسیت اضطرابی اشاره به ترس از احساسات بدنی مرتبط با اضطراب دارد که به عنوان اموری که پیامدهای مضر جسمانی، روانشناختی و یا اجتماعی دارند، تفسیر میشوند (تیلور، 1995).
مفهوم حساسیت اضطرابی، با مقیاس حساسیت اضطرابی (ASI) اندازهگیری میشود و توانسته است مبنایی نظری برای دیدگاه آسیبپذیری در گسترش و حفظ اضطراب ایجاد کند؛ مطالعات نشان میدهند که شاخص حساسیت اضطرابی از سه زیر مقیاس تشکیل شده است:
1- ترس از نشانههای بدنی 2- ترس از عدم کنترل شناختی و 3- ترس از نشانههای اضطراب
قابل مشاهده توسط دیگران. مطالعات نشان میدهند که عامل ترس از احساسات بدنی پیشبینی کننده قوی پاسخهای ترس در اختلال پانیک است. عامل ترس از عدم کنترل شناختی اصولاً با اختلال اضطراب فراگیر و افسردگی ارتباط دارد؛ و به طور ویژهای این خرده مقیاس، با گسترش اختلال اضطراب فراگیر در ارتباط است. ترس از عدم کنترل شناختی در مقیاس حساسیت، اضطرابی همسان با ارزیابیهای گزارش شده نگرانی در اختلال اضطراب فراگیر است و این ترسها ممکن است نشانههای نگرانی در اختلال اضطراب فراگیر را تقویت کنند. عامل سوم، یعنی ترس از نشانههای اضطراب قابل مشاهده توسط دیگران، اصولاً با ترسهای اجتماعی مرتبط است (اولاتونجی111 و همکاران، 2005). این عامل شناختی خطر ایجاد علایم اضطراب، حملات پانیک غیر منظره و همچنین اضطراب مرضی (به عنوان مثال، اختلال پانیک) را افزایش میدهد (تیلور، 2000). علاوه بر این نقش حسیاست اضطرابی در گسترش و تداوم اختلال استرس از سانحه (PTSD) (تیلور، 2003)، اختلال اضطراب فراگیر، وسواس فکری- عملی، اضطراب اجتماعی (دیکان و آبراموتیز112، 2006) مشخص شده است.
احساسات بدنی همراه با اضطراب در همه اختلالات اضطرابی و در چندین زمینه رخ میدهد که ممکن است با درجات گوناگونی از تجربه چنین احساساتی در ارتباط باشد. برای مثال نشانههای ضربه در اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) با واکنشپذیری فیزیولوژیکی به شدت در ارتباط است (پل، 2007). همانند اختلال پانیک، ممکن است نشانههای بدنی حساسیت اضطرابی در اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) نیز بالا باشد. یعنی، ترس از نشانههای بدنی ممکن است به عنوان یک بیماریپذیری شناختی عمل کند. در رویارویی با حوادث آسیبزا دامنه وسیعی از احساسات بدنی تجربه میشود. ترس از احساسات بدنی ممکن است در طول و یا در هنگام یادآوری حادثه آسیبزا، واکنش هیجانی ایجاد کند. در حالی که ترس از احساسات بدنی، در هنگام مواجهه با حوادث آسیبزا، پاسخهای خود مختار فراهم میآورد، حساسیت اضطرابی در مواجهه با عدم کنترل شناختی، با اجتناب از حوادث آسیبزا عمل میکند. این یافتهها نشان میدهند که حتی با وجود اختلال اضطرابی، ابعاد مختلف حساسیت اضطرابی، عملکردهای مختلفی دارند (وجانویچ، زولنسکی و برنشتاین، 2008، به نقل از شاهجویی، 1389). دیکان و آبرامووتیز113 (2006) در مطالعه ای که حساسیت اضطرابی را در افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی (اضطراب اجتماعی ، وسواس فکری عملی ،اضطراب فراگیر وپانیک ) و افراد بهنجار بررسی کردند، اظهار داشتند که افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی ،حساسیت اضطرابی بالاتری را نسبت به افراد بهنجار گزارش می کنند و در این بین افراد مبتلا به اختلال پانیک و اضطراب اجتماعی بیشترین حساسیت اضطرابی را گزارش می کنند.
