
ارتباط با اعتماد به نفس مورد برسی قرار میدهند. آنها پی بردهاند که روابط بین شخصی (ارتباط نزدیک با والدین و تعدادی از دوستان) و نگرش های فرهنگپذیری به طور مستقلی به شکلگیری انواع مختلفی از اعتماد به نفس کمک میکند. بری معتقد است افراد وگروهها در جامعه جدید بر اساس دو کیفیت متمایز به سازگاری میرسند:
1-رفاه فردی (سازگاری روان شناختی) 2- قابلیت اجتماعی (سازگاری اجتماعی-فرهنگی) (بری، 2010: 192)
ثابت شده است که هیچ شخصی در جست و جوی راه های مشابه برای پذیرفتن فرهنگ جدید نیست، همه ی افراد و گروه ها، استراتژی هایی را برای فرهنگپذیری اتخاذ می کنند( همان، 192) بنابراین بری مدل دو بعدی از فرهنگپذیری را ارائه می کند که نگرش های فرهنگپذیری هر دو گروه، یعنی مهاجران و شهروندان جامعه ی بزرگ تر مورد برسی قرار می گیرد. بر طبق نظریه ی بری، مهاجران با دو سوال اساسی مواجه می شوند: که یکی از این سوال ها مربوط به حفظ فرهنگ موروثی خود مهاجران می شود:که یکی از این سوال ها مربوط به حفظ فرهنگی خود مهاجران می شود: آیا ارزش دارد فرهنگ نیاکانم را حفظ کنم؟ سوال دوم مربوط می شود به روابط با دیگر گروه های قومی- فرهنگی جامعه ی بزرگ تر، آیاحفظ روابط با دیگر گروه ها ارزشمند است؟ بر اساس پاسخ هایی که به این دو پرسش داده می شود، ممکن است چهار استراتژی فرهنگپذیری نیز از هم متمایز شوند: استراتژی یکپارچگی، همانند گردی، جدایی، حاشیه ای شدن(رودمین، 2006 ) این استراتژی ها در شکل یک توضیح داده شده است.
کورۀ ذوب کثرت گرایی فرهنگی همانندگردی یکپارچگی
حصرگرایی جداسازی حاشیۀ شدن جدایی
استراتژی جامعه بزرگتر(میزبان) استراتژی گروههای قومی – فرهنگی(مهاجر)
شکل 3-1- استراتژی فرهنگپذیری بری در گروههای قومی و جوامع بزرگ
منبع : بری، 2010: 198
بری از دیدگاه فرهنگی – قومی مهاجران چهار استراتژی فرهنگپذیری مطرح میکند.
همانندگردی : که در آن فرد هویت فرهنگی خود را از دست داده و به فرهنگ جامعه مقصد روی میآورد. در همانند گردی فرد مهاجر در فرهنگجامعه ی میزبان ادغام می شود و به شیوه ی آداب و رسوم آن عمل میکنند در این مرحله مهاجر اولویت را به فرهنگ جامعه ی میزبان می دهد (بری، 193:2010).
جدایی: هنگامی که افراد برای فرهنگ سرزمین مادریشان ارزش قائل شده و در همین زمان از کنش متقابل با دیگر فرهنگها سرباز میزند، یعنی برای مهاجر زمانی رخ می دهد که علاقه مندی به فرهنگ خودی وجود دارد و افراد به فرهنگ سنتی خودشان اهمیت می دهند، اما هیچ توجهی به فرهنگ جامعه ی میزبان ندارند (همان:193).
یکپارچگی: شخص مهاجر به فرهنگ جامعه مبدأ پایبند است و در همان حال به فرهنگ جامعه مقصد نیز پایبند است در حالی که با فرهنگ جامعه ی مقصد نیز ارتباط دارد و وفاداری به هر دو فرهنگ نوعی همبستگی اجتماعی را به وجود می آورد (همان:193).
حاشیهای شدن: زمانی که فرد مهاجر هم فرهنگ جامعه خود و هم میزبان را طرد میکند. بری مدل حاشیهای شدن را بیگانگی دوگانه می نامد، چون در این استراتژی عدم وفاداری به دو فرهنگ وجود دارد (همان:193).
بری همچنین به بررسی دیدگاه جامعه میزبان در مورد مهاجرین میپردازد و چهار استراتژی از انتظارات شهروندان جامعه برای فرهنگپذیری مهاجران بیان می کند. در واقع انتظاراتی است که شهروندان جامعه در مورد فرهنگپذیری مهاجران دارند.(شکل یک سمت راست)
کورۀ ذوب: گروه مسلط جامعه در جستجوی همانندگردی گروههای مهاجر با فرهنگ جامعه میزبان است.
جداسازی: هنگامی که گروه مسلط به اجبار مهاجران را از جامعه بزرگتر جدا میکند.
حصرگرایی: هنگامی که استراتژی حاشیهای شدن توسط گروههای مسلط برجامعه مهاجر تحمیل میشود.
تکثرگرایی فرهنگی50: هنگامی که تنوع و تکثر به طور گسترده به عنوان ویژگی کل یک جامعه مورد پزیرش همه گروههای متنوع قومی – فرهنگی قرار میگیرد (همان:193).
استراتژیهای فرهنگپذیری با هم پیوسته هستند و از پویایی لازم برخوردارند. غیر از این چهار نگرش فرهنگپذیری تعدادی از متغیرهای بین فرهنگی نیز در امر سازگاری دخیل هستند ازجمله هویتهای فرهنگی، دانش زبانی51، روابط اجتماعی، جنسیت، طول اقامت و ترکیب قومی همسایگی. سازگاری از طریق دو متغیر مورد ارزیابی قرار میگیرد: 1- رفاه روانشناختی (مانند عزت نفس، رضایت از زندگی، نبود مشکلات روان شناختی). 2- سازگاری فرهنگی – اجتماعی ( مانند سازگاری در مدرسه، نبود مشکلات رفتاری در اجتماع). بری در تحقیقات خود نشان میدهد که بیشترین اولویت فرهنگپذیری برای جوانان مهاجر، استراتژی یکپارچگی بوده است که در آن جوانان هم به فرهنگ خود و هم به فرهنگ جامعه جدید متمایل بودهاند (بری،2010: 197-196).
3-1-8- مدل تلفیق سازگاری اجتماعی – فرهنگی و روانشناختی وارد
وارد52 و همکارانش تلاش کردهاند تا رویکرد نظریشان که در مورد سازگاری روانشناختی و فرهنگی- اجتماعی است را با نظریه استراتژیهای فرهنگپذیری بری تلفیق کنند، در واقع آنها یک چارچوب مفهومی مکمل را در نظر گرفتهاند که به نظر وارد در طی مرحلۀ گذار بین فرهنگی که مهاجر در آن قرار میگیرد، سازگاری روانشناختی از سازگاری فرهنگیـاجتماعی متمایز میشود، سازگاری روانشناختی یعنی این که مهاجر به رفاه عاطفی یا روانشناختی، که با استرس همراه است، دست مییابد، سازگاری فرهنگیـاجتماعی یعنی فرد یا گروه تازه وارد قابلیت آن را پیدا کند تا با جنبههای ارتباط فرهنگی و کنش متقابلی فرهنگ جامعه جدید انطباق پیدا کنند بنابراین این همنوایی همراه با پارادایم یادگیری اجتماعی است (وارد و همکاران، 2001). اگر چه هر دو این سازگاری از نظر وارد با یکدیگر ارتباط دارند اما هرکدام پیامد خاصی دارند زیرا اولاً با متغیرهای مختلفی تبیین می شوند، مانند سازگاری روانشناختی که برحسب افسردگی و اختلالات روانی قابل تبیین است که به شدت متأثر از شخصیت و تغییرات بهدستآمده در زندگی و حمایت اجتماعی است. سازگاری اجتماعیـفرهنگی بیشتر متأثر از تجربیات روزمره زندگی مهاجر است و شامل متغیرهای طول اقامت53 ،توانایی زبانی ،درآمد، آموزش، فاصله فرهنگی54و میزان ارتباط با جامعه میزبان میباشد. جنسیت نیز با سازگاری در ارتباط است اگر زنان به دلیل پایگاه اجتماعی اقتصادی پایین فرصت یادگیری فرهنگ جدید را نداشته باشند دچار انزوای اجتماعی میشوند.
ثانیاً در طول زمان هرکدام از سازگاریهای روانشناختی و اجتماعیـ فرهنگی مسیر متفاوت و جداگانهای را طی میکنند.مشکلات مربوط به سازگاری فرهنگی- اجتماعی به مرور زمان کم میشود و پایینترین سطح خود میرسد در حالی که فشارهای روان شناختی در طول زمان بسیار متغییر هستند.
ثالثاً هرچند هر دو حوزه با هم مرتبط هستند، اما میزان ارتباط بین این دو متغیراست. براساس یافتهها هرچه مجاورت فرهنگی55 و یکپارچگی جامعه میزبان بیشتر باشد پیوستگی دو نوع سازگاری بیشتر است و در طول زمان وحدت بین آن دو مستحکمتر می شود و در نهایت این که پیامدهای این دو نوع سازگاری به طور متمایزی وابسته به شیوه فرهنگپذیری است (وارد و رانا دئوبا56، 1999: 424).
از نظر وارد میزان ارتباط با جامعه میزبان و کیفیت این رابطه، فرصتهای بیشتری را برای یادگیری مهارتای خاص فرهنگی به وجود میآورد. همچنین هر چه فاصله فرهنگی مهاجر با جامعه میزبان کمتر باشد و شباهتها و اشتراکات فرهنگی بیشتری با هم داشته باشند، بهتر میتوانند یکپارچگی را تجربه کنند. تبعیض نیز بزرگترین مانع در مسیر انطباق مهاجران است(وارد و کندی 1993).
وارد و کندی57(1994) در کارهای ابتدایی دو جنبه اساسی فرهنگپذیری (هویت شهروندان جامعه میزبان و هویت مهاجران هم وطن) و چهار شیوۀ فرهنگپذیری (یکپارچگی، جدایی، حاشیهایشدن، همانندگردی) را مورد ارزیابی قرار میدهند، آنها دریافتندکه هویت منسجم مهاجران هموطن باعث میشود که میزان استرس روانشناختی پایین باشد و گروههای جداشده ازجامعه بزرگتر برای رسیدن به انطباق فرهنگیـاجتماعی با مشکلات بیشتری مواجه شوند. اما گروههایی که با جامعه بزرگتر یکپارچه شدهاند کمترین مشکل را در زمینه سازگاری خواهند داشت (وارد و رانا دئوبا، 1999: 425).
3-1-9 – مدل فرهنگپذیری تعاملی بوریس
بوریس58 و دیگران (1997) مدل فرهنگپذیری تعاملی59 را مطرح کردند که یک چارچوب فراگیر و سودمند را مدنظر قرار میدهد، بر اساس مدل بوریس اعضای جامعه میزبان پنج رویکرد فرهنگپذیری نسبت به مهاجران اعمال میکنند. یکپارچگی، جداسازی60، همانندگردی، حصرگرایی61 و فردگرایی62، سه جهتگیری اول مطابق با نظریه بری است و دوتای آخر مربوط به رویکرد حاشیهای شدن میباشد. از نظر بوریس استراتژی یکپارچگی باعث میشود تا جامعه میزبان معتقد باشد مهاجران شایستگی این را دارند که بهطور هم زمان هم میراث فرهنگی خودشان را حفظ کنند و هم جنبههایی از فرهنگ ملی جامعه میزبان را یاد بگیرند. در استراتژی جداسازی، جامعه میزبان معتقد است جداسازی فرهنگ مهاجران از مسیر اصلی جامعه، بیشترین سود را برای جامعه بزرگتر به ارمغان میآورد. طرفداران استراتژی همانندگردی تمایل دارند تا مهاجران فرهنگ مورثی سرزمین مادریشان را به نفع فرهنگ جامعه بزرگتر کنار بگذارند. در استراتژی حصرگرایی مهاجرت و مهاجران را برای اجتماع ملی خطرناک میدانند و معتقدند کشور باید سیاست درهای بسته را در مورد مهاجران اعمال کند، سرانجام استراتژی فردگرایی معتقدند افراد باید قدرت داشته باشند تا هر استراتژی که به نظرشان سودمند است، انتخاب کنند.
مهاجران ترجیح میدهند از استراتژی یکپارچگی استفاده کنند، اما جامعه میزبان اغلب استراتژی همانندگردی را توصیه کند، تغییرات تعاملات فرهنگپذیری را باید بر اساس تعاملات و برخوردهای دو جانبه بین هر دو گروه در نظر بگیریم و این فرایند در یک زمینه بین فرهنگی در نظر گرفته شود (بوریس و دیگران،1997).
بوریس چهارگروه از ایدئولوژیهای دولتی را مطرح میکند که میتواند تعیین کننده سیاستهای دولت در مورد مهاجران باشند که هر کدام پیامدهای مختلفی برای مهاجران و جامعه میزبان در بر دارد: (بوریس و دیگران،1997: 372).
1- ایدئولوژی کثرت گرایی63: جامعه میزبان انتظار دارد تا جمعیت مهاجران از ارزش های عمومی جامعه بزرگتر مانند دموکراسی و آزادی های فردی تبعیت کنند، در عوض آنها آزادند تا ارزش های فردی و فرهنگی بومی خودشان را نیز در محدوده جامعه مقصد حفظ کنند.
2- ایدئولوژی مدنی64: مهاجران باید ارزش های عمومی شهروندان میزبان را پذیرفته و ارزش های فردی آنها نباید توسط دولت دیکته شود، اما در ایدئولوژی مدنی، حمایت های مالی عمومی برای این ارزش ها وجود ندارد، به ارزش ها و هویت های فرهنگی اجازه ی بروز داده می شود اما توسط خط مشی دولت غیر مداخله گر تقویت نمی شوند(همان،373).
3- ایدئولوژی همانند گردی: مهاجران از ارزش های عمومی جامعه تبعیت کنند و در ضمن تمایزات فرهنگی و زبانی خود را به خاطر انطباق با ارزش ها و و فرهنگ جامعه ی مسلط کنار بگذارند.
4- ایدئولوژی قوم سازی65 : به طور عمده دولت تمام ارزش های عمومی و خصوصی را اجباری می کند و شرایط شهروند کامل را در داشتن این ویژگی ها می داند:1- مهاجران باید ارزش های جامعه ی میزبان را بپذیرد. 2- دولت از این حق برخوردار است که جنبه های خاصی از ارزش ها مخصوصا ارزش های اقلیت مهاجر را محدود کند، در بعضی مواقع این ایدئولوژی نمی خواهد که مهاجران به لحاظ فرهنگی همانند شوند (همان،374).
در مدل فرهنگپذیری تعاملی بوریس، مؤلفههای روابط میان مهاجران و اجتماع میزبان در زمینههای چند فرهنگی با هم تلفیق میشوند:
1. گرایشهای فرهنگپذیری گروههای مهاجر
