
زشت منع فرمودن،
• پايداري در پيکار با دشمنان و دشمني با فاسقان. (نهج البلاغه ، حکمت 31)
3-5-جايگاه سياسى امر به معروف و نهى از منكر
تعبير امر به معروف و نهى از منكر، از تعبيرات كليدى و پربسامد در سخنان امام علىعليه السلام است كه در مناسبتهاى گوناگون و به دلايل مختلف بر آن انگشت مىگذارد و از آن سخن مىگويد. از اين رو مىتوان گفت كه اين تعبير از اهميت فراوانى نزد امام برخوردار است.
براى دريافت جايگاه آن نزد امام، اين مطلب را در چند محور زير پى مىگيريم:
3-5-1- مفهوم سياسى امر به معروف و نهى از منكر
براى فهم عميق معناى امر به معروف و نهى از منكر نزد امام علىعليه السلام، بايد خود را از معناى رايج و محدود آن نجات دهيم و به اين مسئله از منظر حضرت بنگريم. تلقى رايج از امر به معروف و نهى از منكر غالبا خرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احكام عبادى و پارهاى از مسائل پيش پا افتاده اجتماعى كردهاند. حال آن كه از نظر امام، معروف هر آن كردار و رفتار و اعتقاد پسنديدهاى است كه عقل سليم انسان بدان حكم، و قرآن و سنت آن را تأييد مىكند. از اين منظر هر خير و خوبى در دامنه معروف مىگنجد، از آشتى دادن ميان زن و شوهر تا ارزانفروشى و رعايت انصاف در معاملات و همينطور تا بسيج عمومى براى جهاد. (مستدرك الوسائل، ج12، ص.337)
سنت فقهى ما بر اين قرار است كه مباحث امر به معروف در كتاب الجهاد و به عنوان بخشى از آن نقل مىشود.
در واقع از نظر امام، جهاد، خود يكى از مراتب و تجليات امر به معروف و نهى از منكر و يكى از مصاديق بارز و اساسى آن است. البته ايشان در جاى ديگرى، هنگام بيان پايههاى ايمان، آن را بر چهار پايه استوار مىداند كه يكى از آنها جهاد است كه خود بر چهار ركن، يعنى امر به معروف، نهى از منكر، استوارى در آوردگاهها و دشمنى با فاسقان قرار دارد. بدينترتيب اين چهار ركن نيز در واقع ناظر به يك حقيقتند. چرا كه امر به معروف ملازم با دشمنى با فاسقان و ايستادگى در آوردگاهها و گاه نهى از منكر است. پس در اينجا جهاد عبارت است از امر به معروف و نهى از منكر و پايدارى در آوردگاهها و دشمنى با فاسقان . در جاى خود داريم كه دشمنى با فاسقان و فسق، يكى از مراتب امر به معروف است و ايستادگى در آوردگاهها از مصاديق امر به معروف است. بدين ترتيب در تحليل نهايى، جهاد نيز به امر به معروف و نهى از منكر بازمىگردد. پس امر به معروف نه فرعى از فروع جهاد كه خود آن، و حتى از آن گستردهتر است. (نهجالبلاغه، حكمت30)
اساسا امر به معروف و نهى از منكر، به معناى داشتن حساسيت قوى نسبت به حضور منكرات و عدم حضور معروفها است. مسلمان متعهد يا آن كس كه زندگى اجتماعى فعالى دارد، كسى است كه همواره در پى تحقق هنجارهاى دينى و آرمانهاى آن در جامعه است و آنچه مايه تضعيف آنها مىشود، از ميان برود. از اينرو خود را موظف مىداند تا بههوش باشد و براى تحقق معروفها بكوشد و در جهت نابودى منكرات عمل كند. اين حساسيت گسترده و عميق بر حسب لزوم گاه بهصورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملى و ارائه جلوه درستى از معروف. گاه نيز ضرورت اقتضا مىكند كه براى حفظ جامعه اسلامى و يا نشر آرمانهاى دينى كه خود از برترين معروفها است سلاح برگيرد و به دفاع از آرمان خود برخيزد. پس جهاد نيز يكى از نمونههاى امر به معروف و نهى از منكر است. امام نيز به اين مسئله از اين منظر مىنگرد. البته آنجا كه آنها را در كنار يكديگر نقل مىكند، صرفا مقصود بيان نمونههاى برجسته امر به معروف و نهى از منكر است؛ نه اين كه اين دو ماهيتا جداى از يكديگر باشند. براى مثال در نامه 47 در وصيت خويش به فرزندانش از آنان مىخواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد كنند و سپس مىفرمايد كه مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند كه شريران بر آنان چيره خواهند شد. بىگمان حداقل جهاد با زبان يكى از مراتب امر به معروف است و همچنين انفاق نيز از معروفها است. جهاد نيز از عالىترين جلوههاى امر به معروف و نهى از منكر است. به نظر مىرسد كه گاه امام امر به معروف را به معناى اصطلاحى و رايج آن بهكار مىگيرد كه در اين صورت در كنار جهاد و مانند آن مىآيد و گاه حقيقت و ماهيت امر به معروف و نهى از منكر مورد نظرشان است، كه در اين صورت ريشه و اساس همه نيكىها بهشمار مىرود و حتى از جهاد برتر مىنشيند. اين كه امام به اين فريضه در سطحى گسترده و پهناور مىنگرد و آن را محدود به موارد خاص و حوزههاى خرد نمىداند، نكته مهمى است. از اينرو در روايتى كه به ايشان منسوب است، بر آن است كه اگر اين فريضه اجرا شود، همه فرايض خرد و كلان و آسان و دشوار ديگر نيز اجرا خواهد شد؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام است و رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم غنايم و گردآورى مالياتها و هزينه كردن آنها در موارد خاص خودشان است.( نهجالبلاغه، نامه 47)
بدينترتيب، نگاه امام به اين فريضه داراى دامنه وسيعى است و از خرد تا كلان مسائل اجتماعى را دربر مىگيرد. پس مىتوان گفت كه از نظر امامعليه السلام امر به معروف و نهى از منكر، يعنى امر به همه نيكىهاى اجتماعى و بازداشتن از همه مفاسد اجتماعى در همه حوزهها؛ از حوزههاى اخلاقى گرفته تا حوزههاى اقتصادى و سياسى، مانند توصيه و الزام حاكمان به معروف. (نهج البلاغه حکمت 30)
3-5-2- هدف و غايت دين
دين را هرگونه تعريف كنيم، ناگزيريم اين نكته را بپذيريم كه هر دينى از پيروان خود مىخواهد به هنجارهايى تن در دهند و از ناهنجارىهايى خودداري کنند اين هنجارها در قالب احكام و ناهنجارىها در قالب ممنوعات قرار مىگيرند. حال تعداد آنها فرقى نمىكند، چه احكام عشره حضرت موسىعليه السلام باشد و چه دو فرمان حضرت عيسىعليه السلام. از اين منظر دين عبارت است از پارهاى بايدها و نبايدها كه مؤمنان بايد در چارچوب آن حركت كنند و بكوشند بايدها را انجام دهند و از نبايدها بپرهيزند. امر به معروف و نهى از منكر نيز عبارت است از درخواست تحقق آن بايدها و كوشش براى پيشگيرى از نبايدها. از اين منظر مىتوان هدف دين را تحقق آن بايدها و محو آن نبايدها دانست. اين بايدها در قالب معروفها و آن نبايدها در هيئت منكرها معرفى مىشوند. اين نكته هنگامى حساستر مىشود كه بپذيريم دين جنبه اجتماعى نيز دارد و در پى تشكيل يك نظام اجتماعى و تنظيم روابط ميان افراد آن است. گرچه حضور افراد در كنار يكديگر و تعامل آنها موجب تسهيل زندگى اجتماعى مىشود، در همان حال نفس تجمع و اجتماع، پديدآورنده رقابت، تنازع و برخورد و كشاكش است. اينجا است كه لزوم قانون و نهادى كه مانع تجاوز افراد به يكديگر شود، آشكار مىگردد. اين قانون بايد به شكلى نهادينه شود، يا به صورت مكتوب و يا با تعميق آن در عرف جامعه و تبديل آن به هنجارهاى اخلاقى و دينى. در هر صورت حفظ جامعه در گرو وجود قانون و مجموعه قواعدى است كه بايدها و نبايدها را تعريف كند و براى آن ضامن اجرايى نيز معين سازد. همه اينها در نظام اسلامى به عنوان نهاد امر به معروف و نهى از منكر حضور دارد و آنجا كه نياز به ضمانت اجرايى است، تشكيلات حسبه با وظايف خاص آن شكل مىگيرد و متكفل تنظيم بازار، نرخگذارى، پيشگيرى از گران فروشى و مىگردد. بدينترتيب تصور دينى بدون «بايد و نبايد» ممكن نيست و هر دينى حداقلى از بايدها و نبايدها را با خود دارد.
اين رويكرد نيز گواه آن است كه امامعليه السلام به اين فريضه، چونان فريضهاى در كنار ديگر فرايض نمىنگرد، بلكه آن را اساس، ريشه، بنياد همه فرايض و برترين فريضه مىشناسد، و مهمترين كاركرد دين را چيزى جز همين امر و نهى نمىداند(غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص374).
3-5-3- فلسفه حكومت اسلامى
با همين رويكرد، امام به مسئله قدرت و حكمرانى مىنگرد. از نظر ايشان، قدرت فىنفسه مطلوب و مرغوب نيست. قدرت آنجا سودمند است كه در جهت ايجاد معروف و زدودن منكر بهكار گرفته شود. بدين روى چه پيش از كسب قدرت و چه هنگام اقتدار و چه در اواخر حاكميت خود بر اين مسئله تأكيد مىكنند و هدف خود را از پذيرفتن خلافت، نه بهرهگيرى از نعيم دنيوى كه امر به معروف و نهى از منكر مىدانند. پس از قتل عثمان، مردم به سوى حضرت شتافتند و مصرانه خواستار بيعت با او شدند. ليكن از آنجا كه فاصله زمانى بسيارى بين حكومت رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم و درگذشتن عثمان وجود داشت و در اين مدت سنتهايى فراموش و سنتهاى ديگرى به جاى آنها پديدار شده بود، حضرت از قبول خلافت تن زدند و اشاره كردند كه كمتر كسى ممكن است حكومت عادلانه ايشان را برتابد.
3-5-4- تأمين حقوق همگان
يكى از معروفهاى اجتماعى و يكى از وظايف دولت، تأمين حقوق همه شهروندان خود است. امر به معروف و نهى از منكر نيز با گسترهاى كه دارد، در پى تأمين اين هدف است. فلسفه حكمرانى ـ به گفته امام علىعليه السلام ـ آن است كه ستمديدگان از هرگونه ستمى ايمن باشند و حدود الهى بر زمين نماند. بدينترتيب، با اختياراتى كه دولت در جهت مصالح مردم دارد، بايد در اين مسير حركت كند و حقوق عامه را تأمين نمايد. اساسا معيار صلاح و پاكى امت و اجتماع آن است كه حق هر ذىحقى به او برسد. با همين رويكرد است كه امام علىعليه السلام در عهدنامهاش به مالك اشتر از او مىخواهد تا نياز نيازمندان را برطرف كند و آماده شنيدن گفتهها و اعتراضاتشان باشد؛ چرا كه: «من از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، بارها شنيدم كه مىفرمود:
«هرگز امتى را پاك از گناه نخوانند كه در آن امت بىآنكه بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند » در نتيجه امر به معروف و نهى از منكر، در عرصه اجتماعى به معناى رساندن حقوق مستحقان به آنان و منع از تجاوز ستمگران به مظلومان است. افزون بر اين، يكى ديگر از كاركردهاى امر به معروف و نهى از منكر، هدايت همگان و تأمين مصالح عامه آنان است. از اينرو امام هنگام سخن از فلسفه احكام، مىفرمايد كه خداوند امر به معروف را براى اصلاح كار همگان و نهى از منكر را براى بازداشتن بىخردان وضع كرده است (نهجالبلاغه، حكمت 252).
3-5-5- حفظ نظام اجتماعى سالم
نظام اجتماعى هنگامى سالم است كه مجارى اطلاعرسانى در آن كاملا نيرومند باشد. اگر جامعه را به موجودي زنده تشبيه كنيم، جريان اطلاعات در آن، همچون سلسله اعصاب آن است. مهمترين نقش سلسله اعصاب انتقال اخبار ـ چه خوشايند و چه ناخوشايند ـ به سيستم مركزى، و كسب تكليف است. هنگامى كه آتشى در كنار دست ما شعلهور مىشود و ما بىخبر از آن هستيم، تنها از طريق عكسالعمل ناگهانى اعصاب دست ما است كه هوشيار مىشويم و عكسالعمل مناسب را از خود نشان مىدهيم. حال اگر به فرض كسى در خواب باشد و سيستم عصبى او نيز يك سره از كار افتاده باشد، مىتوان حدس زد كه در صورت آتشسوزى، چه اتفاقى خواهد افتاد. امر به معروف و نهى از منكر، براى بقا و سلامت جامعه همين نقش را دارد و به مسئولان و تصميمگيران مىگويد كه در كجا چه نقصى و كمبودى مشاهده مىشود، تا تصميمات لازم اتخاذ شود. حال اگر اين كاركرد را از امر به معروف بگيريم، عملا مسئولان جامعه را از شناخت وضعيت واقعى اجتماع محروم ساخته و درهاى اطلاعات درست را برروى آنان بستهايم. از سوى ديگر كارگزاران و كارمندان دولتى، عموما به اين گرايش دارند كه همه چيز را خوب و اوضاع را بر وفق مراد وانمود كنند. نتيجه اين وضعيت آن است كه در درازمدت نواقص موجود در جامعه و كاستىها شدت مىيابد و ناهنجارىها جاى هنجارهاى سالم را مىگيرد و تنها هنگامى حكمرانان متوجه وضعيت حقيقى جامعه مىشوند كه ديگر نمىتوان كارى كرد. يكى از علل سقوط حكومتهاى استبدادى، همين بىخبرى از اوضاع جامعه است. معروف است كه مارى آنتوانت چون شنيد مردم به سبب نداشتن نان شورش كردهاند، توصيه كرد: «پس بيسكويت بخورند!» اين داستان طنزآميز، اما گوياى واقعيتى تلخ است. در حكومتهاى استبدادى، بهگونهاى عمل مىشود كه بهتدريج، كمتر كسى ميل يا جرأت
