
یاران شیطان، پیکار کنید! زیرا که مکر و نقشهی شیطان، ضعیف است.»
در این فصل به اختصار به برخی از اهداف اشاره میگردد.
گفتار اوّل: هدف جهاد در قرآن
1-1- اعتلای کلمهی توحید و اقامهی دین
قید «فِی سَبِیلِ اللّهِ» در برخی آیات جهاد بیانگر آن است که هدف پیکارگران مؤمن از جهاد و دفاع باید اقامهی دین و اعتلاى کلمهی توحید باشد. چنین جنگى عبادت است و باید با نیت کسب رضاى الهى و تقرّب به خداوند متعال انجام گیرد، نه استیلاى بر اموال و ناموس مردم.
به عنوان نمونه میتوان به آیات 190 ، 218 و 244 سورهی بقره اشاره کرد که این قید به کار رفته است.
1-2- دفاع
خداوند متعال در آیات گوناگون، هدف از جهاد را بیان میکند و تصویر روشنی از برنامهی اسلام برای جهاد و کاربردهای پیکار در راه خدا به دست میدهد. و در سورهی بقره میفرماید:
«وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یحِبِّ الْمُعْتَدِینَ؛139 و در راه خدا، با کسانى که با شما مىجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّىکنندگان را دوست نمىدارد.»
این آیهی شریفه نشان میدهد که جهاد اسلامی همیشه در راه خداوند انجام میشود و هیچگاه مسائل فردی و منافع شخصی در آن وجود ندارد. در ادامهی آیه هدف دیگری از جهاد مشخص میشود. آن عدم تجاوز به دیگران است، زیرا خداوند متجاوزان را دوست ندارد.
حال از آنجا که قتال به معناى آن است که شخص قصد کشتن کسى را بکند که او قصد کشتن وى را دارد و نیز در راه خدا بودن آن به این است که هدف آن اقامهی دین و کلمهی توحید باشد، درمىیابیم که جنگ در اسلام جنبهی دفاع دارد. اسلام به وسیلهی جنگ و جهاد از حقّ مشروع آدمیان دفاع مىکند؛ حقّى که فطرت سلیم هر انسانى آن را براى انسانیت قائل است. بنابراین، دفاع محدود به زمانى است که حوزهی اسلام مورد هجوم قرار گیرد و تعدّى و تجاوز، خروج از حد است. به همین دلیل، خداوند متعال به دنبال امر به قتال، از تعدّى و تجاوز نهى فرمود.
گفتار دوم: هدف جهاد در روایات
2-1- هدف در جهاد، هدایت است نه کشتن
حضرت على «(» در آغاز جنگ صفین، سعى مىکرد جنگ را به تأخیر انداخته تا با دادن مهلت بیشتر به فریب خوردهها، راه نجات را بیابند و هدایت شوند. امّا مردم کوفه بدون توجه به این نیت امام «(»، اعتراض کرده، شروع جنگ را طالب بودند. عدّهاى از آنان، دلیل تأخیر امام را، ترس امام از مرگ مىدانستند و عدّهاى مىگفتند امام «(» در گمراه بودن مردم شام تردید دارد. در چنین شرایطى، امام پاسخ آنان را چنین بیان مىدارد:
«فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِی بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِک أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا؛140 سوگند به خدا، جنگ را هر روز به این دلیل به تأخیر مىاندازم که امیدوارم عدّهاى از آنان به ما ملحق و هدایت شوند؛ در لابلاى تاریکیها نور مرا دیده به سوى من بشتابند؛ که این نتیجه، براى من از کشتار آنان در گمراهى بهتر است؛ گر چه به هر روى گناه خود را بر دوش مىکشند.»
حضرت «(» در خطبهای دیگر، هنگام گذر بر کشتهی طلحه و عبدالرحمن بن عتاب، از فرماندهان جنگ جمل، و در سرزنش آنان چنین بیان میدارد:
«لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا الْمَکانِ غَرِیباً أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کنْتُ أَکرَهُ أَنْ تَکونَ قُرَیشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْکوَاکبِ أَدْرَکتُ وَتْرِی مِنْ بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ وَ أَفْلَتَتْنِی أَعْیانُ بَنِی جُمَحَ لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ یکونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ؛141 اینک ابومحمد در اینجا غریب افتاده است، به خدا سوگند که هرگز خوش نداشتم که قریش را سرنوشت چنین باشد که کشتگانشان در زیر ستارگان باشند! من به خونخواهى، به فرزندان عبد مناف دست یافتم ولى سران بنى جمح از چنگم گریختند. آنان به آهنگ مقامى، گردن کشى کردند که شایستهاش نبودند. پس پیش از رسیدن به آن، سرکوب شدند.»
امام «(» به این دلیل کشتگان را مورد سرزنش قرار میدهد و بر آنان تأسف میخورد که این افراد به جای آن که در راه رضای خدا و هدایت انسانها تلاش کنند و شهید شوند، در راه هواهای نفسانی خود کشته شدهاند. همچنین حضرت «(» علاقه دارد که مسلمانان بی دلیل کشته نشوند بلکه زنده بمانند تا در پرتو هدایتهای الهی به سعادت دنیوی و اخروی برسند.
2-2- رضایت خداوند و سبیل الله نه خصومت جنگی
از ارکان جهاد در اسلام که محور تمام ارزشهای جهاد و جهادگران است، جنگیدن فقط برای اعتلای دین خدا و هدایت دیگران است. حضرت علی «(» در نامهای به فرماندهی خویش به نام معقل بن قیس، ضمن دعوت به تقوا و خداپرستی، او را از درگیری با سپاه مقابل به خاطر خصومتهای شخصی منع میکند.
«وَ لَا یحْمِلَنَّکمُ شَنَانُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَیهِمْ؛142 هرگز مبادا که دشمنىشان برانگیزدت که پیش از دعوت آنان به راه حق و اتمام حجّت، پیکار را بیاغازى.»
و در سفارش خود به امام حسن و امام حسین «(» چنین میفرماید:
«…اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکمْ وَ أَنْفُسِکمْ وَ أَلْسِنَتِکمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ…؛143 خداى را، خداى را، دربارهی جهاد در راه خدا، با خواسته و جان و زبانهاتان.»
و همان طور که در این سخن مشهود است جهاد در صورتی ارزشمند است که در راه خدا و کسب رضایت او باشد.
2-3- اقامهی دین و عدل
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ وَلَّیتُ النُّعْمَانَ بْنِ عَجْلَانَ الزُّرَقِی عَلَى الْبَحْرَینِ وَ نَزَعْتُ یدَک بِلَا ذَمٍّ لَک وَ لَا تَثْرِیبٍ عَلَیک فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَایةَ وَ أَدَّیتَ الْأَمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَیرَ ظَنِینٍ وَ لَا مَلُومٍ وَ لَا مُتَّهَمٍ وَ لَا مَأْثُومٍ فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِیرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِی فَإِنَّک مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّینِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛144 امّا بعد، من نعمان پسر عجلان زرقى را سرپرست سیاست بحرین ساختم و تو را خلع ید کردم، بى آن که تو را گناهى باشد یا سزاوار نکوهشى باشى، چرا که تو به خوبى فرمانروایى کردهاى و امانت را پاس داشتهاى. پس بى آن که مورد کمترین بدگمانى و ملامتى باشى، یا دربارهات اتّهام و گناهى مطرح باشد، روى به ما آور. حقیقت این است که به سوى ستمگران شام آهنگ سفر کردهام و دوست دارم که تو همراهم باشى، زیرا تو از کسانى هستى که در جهاد با دشمن و برپا داشتن ستون دین، بر تو تکیه دارم. به خواست خدا.»
حضرت در ضمن این نامه، والى بحرین، عمر بن ابى سلمه مخزومى را فرا مىخواند تا همراه حضرت به جنگ شامیان برود و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى او منسوب مىکند و پس از آن که میفرماید از تو برای جهاد با دشمن استعانت میگیرم، میفرماید: «و نیز برای اقامهی عمود دین».
مفهوم این سخن آن است که هدف جهاد با دشمن و ظالمان، اقامهی دین الهی و برپا داشتن عدل در زمین است.
2-4- اعتلای کلمهی خداوند در عالم
حضرت امام حسین «(» در مسیر حرکت خویش از مکه به سمت کوفه با فرزدق برخورد میکند که از سمت کوفه به سوی مکه در حرکت بود. حضرت پس از پرسش از فرزدق دربارهی مردم کوفه و توضیحات فرزدق چنین میفرمایند:
«یا فَرَزْدَقُ انَّ هؤُلَاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیطَانِ وَ تَرَکوا طَاعَةَ الرَّحْمَانِ وَ اظْهَرُوا الفَسَادَ فِى الارْضِ وَ ابْطَلُوا الحُدُودَ وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ وَاسْتَأْثَرُوا فِى امْوَالِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکینَ وَ انَا اوْلَى مَنْ قَامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللّهِ وَ اعْزازِ شَرْعِهِ وَ الجِهَادُ فِى سَبِیلِهِ، لِتَکونَ کلِمَةَ اللّهِ هِىَ الْعُلْیا؛145 اى فرزدق اینان مردمىاند که در پیروى شیطان پا برجایند و خداى رحمان را پیروى نمىکنند و در زمین فساد را رواج داده حدود خداوندى را باطل کردهاند. شراب مىنوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژهی خود ساختهاند و من سزاوارترم که به یارى دین خدا برخیزم و آیین او را گرامى داشته، در راهش جهاد کنم تا کلمهی خدا برترین باشد.»
حضرت «(» هدف جهاد در راه خدا را اعتلاء و حکومت کلمهی خداوند در عالم مىداند. لذا هدف نهایى جهاد در اسلام اعتلاى حاکمیت خداوند و دین او بر پهنهی گیتى است.
فصل چهارم
شرایط جهاد در فقه
گفتار اول: اذن
1-1- اذن در جهاد ابتدائی
«الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّکوا بِأَیدِیکمْ وَ سُیوفِکمْ فِی هَوَى أَلْسِنَتِکمْ…؛146 بر جاى خویش بنشینید، در بلا و گرفتارى شکیبا باشید، و دستها و شمشیرهاتان را به آهنگ شعار- بى شعور- به جنبش در نیاورید…»
امیرالمؤمنین علی «(» مسلمانان را متوجّه این نکته مىکند که پس از حیات ایشان، تا زمانى که رهبر حقّى قیام نکرده و حکم به جهاد نداده، در خانه بنشینند و در مقابل ستمگران و مخالفان به جهاد بر نخیزند. قیام مسلّحانه جز با اذن امام بر حق جایز نیست؛ چرا که اجازهی امام جزو شرایط جهاد است.
عموم فقهای شیعه معتقدند که جهاد ابتدائی جز با حضور امام عادل و یا نائب خاصّ او واجب نمیشود. بدین معنی که مسلمانان مجاز نیستند بدون اذن امام و فرماندهی او یا نائبی که برای این امر منصوب مینماید با کفّار جنگ را آغاز نمایند. این شرط قطعی است و تردیدی در آن نیست. امّا منظور از امام عادل جای بحث وگفتگو است از ظاهر گفتار بسیاری از علما استفاده میشود که منظورشان از امام معصوم «(» است و لذا در زمان غیبت جهاد ابتدایی را واجب نمیدانند بلکه تصریح به عدم جواز آن دارند.
شیخ طوسی «ره» در یک مورد بعد از بیان شرائط که یکی از آنها حضور امام است میفرماید:
«هرگاه یکی از این شرائط موجود نبود فرض و وجوب جهاد ساقط میشود.»147
و در جای دیگر تصریح میکند:
«جهاد فریضهای از فرائض اسلام و از ارکان آن محسوب میشود که واجب کفایی است. به این معنی که بر همهی مردم به جز زنان، پیران، مریضها، کودکان و دیوانگان واجب است که به قدر کفایت قیام به امر جهاد کنند. امّا … از جمله شروط جهاد وجود امام عادل است که جهاد جز به اذن او جایز نیست و جهاد بدون ظهور او، یا حضور کسی که او برای اداره امور مسلمین نصب کرد و خود امام یا چنین نایبش مردم را به جهاد دعوت نکنند شایسته نخواهد بود و بر مردم واجب نمیشود. پس تا زمای که امام ظاهر نبوه و منصوب او حاضر نباشد، جهاد با دشمن جایز نخواهد بود و جهاد با ائمّهی جور یا غیر امام خطائی است که انجام دهندهی آن مستحق گناه است و اگر موفق شود اجری نخواهد داشت و اگر شکست خورده و آسیب ببیند گناهکار خواهد بود. مگر این که مسلمانان مورد هجوم دشمن قرار گیرند و اساس اسلام یا جان و مال خاندانش مورد تهدید قرار گیرد. در این صورت جهاد و دفاع واجب است حتّی با امام جائر، امّا نه به قصد جهاد ابتدایی یا همراهی امام جائر، بلکه به قصد دفاع از نفس و خویشان و مؤمنان و اساس اسلام.»148
آنچه مسلّم است و روایات به روشنی به آن دلالت دارد این است که شرکت در جهاد ابتدایی به دستور و همراهی پیشوای ظالم، جایز نیست مگر انسان مجبور شود، که در آن صورت نیز باید قصدش تقویت دین باشد نه تقویت جائر149 امّا اینکه حتماً باید با حضور امام معصوم یا نائب خاصّ او باشد جای تردید است زیرا در احادیث مربوط به این موضوع قیدی که برای لزوم و جواز شرکت در جهاد مطرح شده قید عدالت برای پیشوا است. و لذا صاحب جواهر در این شرط تردید کرده میفرماید:
«اگر دلیل اجماع در این مورد تمام باشد به آن عمل میشود و الّا مسأله جای مناقشه دارد زیرا عمومیّت ولایت فقیه در زمان غیبت که مورد بحث را نیز شامل میشود به ضمیمهی عمومیّت ادلّهی
