
ش مؤثّر است (احمدی و موسوی،1388: 185). مشکلات روانی که برای مهاجران به وجود میآید از دو نظر میشود بررسی کرد؛ عواملی که در کشور میزبان وجود دارد و عوامل روانی که در خود شخص موجود است. اینها دستبهدست هم داده باعث سازگاری یا ناسازگاری فرد با شرایط کشور میزبان میشود، البته این مشکلات درافرادی که محیط کشور میزبان زادگاهشان است بیشتر جلوه میکند برای مثال کودکان افغانی که در ایران به دنیا آمده یا رشد کردهاند، اصطلاحاً نسل دوم، به خاطر اینکه پیشزمینه ذهنی از افغانستان ندارند، نیاز به سازگاری با محیط کشور میزبان دارند و اگر این نیازشان از سوی جامعه درست برآورده نشود دچار تعارض شخصیت میشوند (روزنامه انصاف، 1393) و مشکلاتی را برای خود و جامعه میزبان ایجاد میکنند. در رابطه با سازگاری نسل دوم مهاجران، زی برگر بیان میکند با وجود اینکه فرزندان مهاجران سریعتر با ارزشهای فرهنگی سرزمین میزبان آشنا میشوند و با آن خو میگیرند، اما آنان اغلب به صورت همزمان و در دو دنیای متفاوت با هم رشد میکنند، در خانه با ارزشها و سنتهای فرهنگی سرزمین مادری زندگی میکنند و در خارج از خانه دنیای سرزمین میزبان را تجربه میکنند و در این فرایند هم در سرزمین مادری و هم در سرزمین میزبان بیگانه تلقی میشوند (شلیله،1381 :132).
سه دهه از ورود مهاجرین افغان به کشور ایران میگذرد. در این مدت نسبتاً طولانی، نسلی از افغانها در این کشور شکل گرفتهاند؛ جوانان، نوجوانان و کودکانی که با فرهنگ ایران رشد کرده و میکنند و از این نظر بین دو هویت ایرانی و افغانی سرگردانند. از آن جا که از نظر دولت ایران مهاجر محسوب میشوند و در حال حاضر این تعداد نیز مانند والدین کاملاً افغانی خود بیسرنوشت هستند و بسیاری از آنها میان ماندن در ایران و رفتن به افغانستانی که هرگز ندیدهاند و تصور درستی از آن ندارند اولی را انتخاب میکنند، این نوع زندگی بیشتر از همه بر روی نسلی که زادگاهش ایران بوده و هرگز افغانستان را به عنوان وطن دوم ندیدهاند تأثیر میگذارد و مشکلات روانی زیادی را برای کودکان و نوجوانان به همراه داشته و دارد (روزنامه انصاف،1393 ). بدین منظور در این تحقیق ما به دنبال آن هستیم تا بدانیم چه عواملی برفرهنگپذیری نسل دوم مهاجران افغانی تأثیر میگذارد.
1-3- اهميت و ضرورت
سازگاري با فرهنگ جدید یا فرهنگپذیري اشاره به تغییراتی دارد که در فرایند سازگاري با متغیرهاي جدید در زندگی ایجاد میشود (بري، 1998) ومطابق با نظرات جدید صرف تقاضاي سازگاري با فرهنگهاي جدید و متفاوت ممکن است به استرس منجر شود (بري، 1998). شواهد متعددي وجود دارد که استرس فرهنگپذیري اهمیت زیادي در سلامت روانی افراد مهاجر دارد، چرا که بعضی متخصصان دریافتهاند که مقادیر زیاد استرس فرهنگی خطر بروز مسائل و مشکلات روانشناختی را افزایش میدهد (فارنهام، 1982). سازگاری و در رأس آن سازگاری اجتماعی یک مفهوم نسبی است و تحت تأثیر فرهنگها و اعتقادات از جامعهای با جامعۀ دیگر فرق میکند (ایمان و مرادی، 1388: 150).
فشارهای اجتماعی بهوضوح تأثیر فراوانی بر رفتار فرد دارد. از طرفی دیگر، انسان موجودی انعطافپذیر است. او نه تنها با محیط سازگار میشود، بلکه محیط را بر طبق خواستههای خود دگرگون میکند. بنابراین سازگاری و هماهنگشدن با خود و محیط پیرامون خود برای هر موجود زندهای نیازی حیاتی است، تلاش روزمرۀ آدمیان جملگی بر حول سازگاری دور میزند. هر انسان آگاهانه یا ناآگاهانه میکوشد تا نیازهای متنوع و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی میکند، برآورده سازد. در شکلگیری سازگاری اجتماعی عواملی چون شیوههای تربیتی، عوامل آموزشگاهی، ارزشها و اعتقادات حاکم، گروه همسالان، خانواده و آموزش و پرورش مؤثّر است (احمدی و موسوی،1388). ساماندهي وضعيت مهاجرين بايستي با توجه به عوامل و متغيرهاي تأثيرگذار بر پذيرش فرهنگ جامعۀ ميزبان (سازگاری) صورت گيرد و سپس در اين زمينه برنامهريزي شود. شناخت علمي از فرايند تماس و ارتباط فرهنگي در بازسازي ساخت فرهنگي و تداوم همزيستي بر خرده فرهنگها تأثيرگذار ميباشد. غفلت و بيتوجهي به فرايند سازگاری مهاجرين به عدم تعادل در ساخت فرهنگي جامعۀ ميزبان منجر ميشود؛ عدم تعادلي كه تنشها و آسيبهاي گوناگون اجتماعي و فرهنگي را در جامعۀ ميزبان به همراه خواهد داشت (ربانی و پالیزان،1383 :65).
درحال حاضر افغانستان بیشترین تعداد پناهندگان را دارد. تقریبا حدود یک سوم جمعیت افغانستان عمدتاً به کشورهای ایران و پاکستان پناهنده شدهاند (جان ویکس،1385: 269 ). پدیده مهاجرت مردم افغانستان به کشورهای همسایه، بهویژه ایران، یکی از شکلهای مهاجرت بینالملی است که در دهههای اخیر، روند صعودی داشته است. این نوع مهاجرت از نظر عوامل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی متعدد قابل توجه است(جمشیدیها و عنبری،1383). مورد شایان ذکر دیگر، کودکان مهاجری است که در کشورمیزبان متولد شدهاند، شرایط و محیط خانوادگی که اولین بار آن را تجربه میکند بسیار مهم است. اگر خانواده کاملاً پایبند به ارزشهای افغانستان باشد، کودک با ورود به جامعه، دچار تعارض میشود چرا که جامعه را طور دیگر مییابد در این حالت اگر محیط کشور میزبان، مهاجر را نپذیرد مشکلات روانی بسیاری به دنبال خواهد داشت (روزنامه انصاف،1393). در این جا ارزشهای فرهنگی منتقل شده از کشور اصلی، برای خود بومگزینان به قدر کافی قوی است و زدوخوردها و کشمکشهای ناشی از عدم ادغام فرهنگی و جنایت، با شدت بیشتر در نسل دوم ظاهر میشود. فرزندان از دو جهت تحت تأثیر قرار میگیرند، آنچه در مدرسه و خارج از خانه فرا میگیرند اغلب در تضاد با آن چیزی است که در محیط خانواده میآموزند. در نتیجه این نسل کمتر از والدین خود تابع قانون میشوند. میزان خودکشی و بیماریهای روانی در بین آنان بیشتر است (عبدی زرین و دیگران،1387 :689). بنابراین باید عوامل که موجب سازگاری این نسل در جامعه است شناخته شود تا از آسیبهای احتمالی به خود و جامعه میزبان جلوگیری شود.
در واقع اين نوع تحقيقات علاوه بر اين كه باعث شناخت عوامل دخيل در فرايند سازگاري انسانها برسر راه سازگاري مهاجرين در مقصد ميگردد، اعتبار تجربي و نظري ديدگاههاي عمده در جامعهشناسي را بررسی میکند و راه را براي گسترش ديدگاههاي جديد و يا حداقل اصلاحيههاي لازم بر اين ديدگاهها را باز مينمايند. از طرفي ديگر شناختي كه در پرتو اين مطالعات حاصل ميگردد، ميتواند به برنامهريزيهاي کشوری برای پیشگیری از بروز مشكلات ناشي از مهاجرت در جامعه ميزبان كمك مؤثري کند.
در این زمینه دولت و بهخصوص وزارت آموزش و پرورش ميتواند با شناخت دقيق عوامل مؤثر در سازگاري و فرهنگپذیری مهاجرين، سياستهايي در پيش بگيرد که از يك طرف عوامل ايجادكنندۀ تنش را در بين دانشآموزان مهاجر شناسايي كند و با مهارت لازم تنشها را كاهش دهد و از طرف ديگر با يك برنامهريزي درست و اصولي زمینۀ لازم را جهت سازگاری و هماهنگی با جامعه میزبان یا برگشت به موطن اولیه به وجود آورد.
1-4- اهداف تحقيق
هر تحقیق دارای اهداف خاصی است که پژوهشگر باید بدان توجه کند، هدف باید صریح و روشن باشد و از تناقضگویی پرهیز شود و طوری طراحی شود که قابل پژوهش و عملی باشد (ساروخانی،1382: 147).
1-4-1- هدف کلی
هدف از اين تحقيق بررسی عوامل اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي است كه فرهنگپذیري دانشآموزان مهاجر افغانی را در جامعه ميزبان تبيين ميکند.
1-4-2- اهداف جزئی
– سنجش میزان فرهنگپذیری دانش آموزان مهاجر افغانی
– بررسي رابطه عوامل جمعیتی ( سن، جنس، محل تولد،مذهب، بعدخانوار و …) با فرهنگپذیری دانش آموزان مهاجر افغانی
– بررسي رابطه عوامل اجتماعی ـ فرهنگی( سطح تحصیلات،طول اقامت، پیشرفت تحصیلی، تبعیض) با فرهنگپذیری دانش آموزان مهاجر افغانی
– بررسي رابطه عوامل اقتصادی (شغل والدین) با فرهنگپذیری دانش آموزان مهاجر افغانی
– تبیین تغییرات فرهنگپذیری دانش آموزان مهاجر افغانی بر اساس متغییرهای مورد مطالعه
فصل دوم
پيشينه تحقيق
هیچ تحقیقی در خلا صورت نمیگیرد هر پژوهش در تداوم پژوهشهای پیشین به انجام میرسد؛ هم از دوباره کاریها در آن اجتناب می شود و هم از دادههای پیشین برخوردار میگردد. ارتقا دانش نیز به همین وابسته است. هر پژوهش باید به متکی به دست آوردهای پیشین باشد در حالی که هم خود سخنی تازه دارد و هم روشهایی دقیقتر در شناخت پدیده به کار میگیرد (ساروخانی ،1382).
2-1- تحقیقات داخلی
تقی یاره (1392) در یافتههای مقالهای با عنوان « عوامل روانشناختی تأثیرگذار بر فرهنگپذیری دانشجویان» به این نتیجه رسیده است که خانواده و دین دارای مؤلفهای متمایزی از نظر حمایت سطح انطباق روانشناختی جوانان دانشجوهستند. یاریرسانیهای خانوادگی سطح بهداشت روان را درخانواده افزایش داده و احترام، رفتار مشکلزا را کاهش میدهد. همچنین مطابق با یافتهها، تعهد به انجام تکالیف دینی بهطور کلی تأثیر مثبتی بر سطح بهداشت روان داشته است. هویت دینی جوان مسلمان راهی انعطافپذیر برای انطباق با هویتهای متنوع گروههای اجتماعی است.
صادقی (1390) بر اساس یافتههای تحقیقی با عنوان «سازگاری اجتماعیـجمعیّتی نسل دوم افغانها در ایران» به این نتیجه میرسد که همراه با افزایش سازگاری ساختاری یا ادغام اقتصادیـاجتماعی در جامعۀ میزبان، تفاوتها و واگراییهای بومیـ مهاجر در رفتارهای جمعیّتی کاهش یافته و در مقابل همگرایی نسبی با هنجارها و رفتارهای جمعیّتی جامعۀ میزبان ایجاد میشود. هم چنین نتیجه گرفته که تحول و انقلابی در ابعاد جمعیّتیـ خانواده در میان مهاجران افغان در ایران در حال رخ دادن است. موتور این تغییر و تحول، نسل دوم مهاجران هستند که بخش قابل توجهی از آنها اکنون به سنین ازدواج و فرزندآوری رسیدهاند. به بیان دیگر، گذار و تغییرات اجتماعی جمعیّتی در میان افغانها با ظهور نسل دوم مهاجران تسریع شده است. تغيير نگرشها، باورها و جهتگيريهای جوانان نسل دوم افغان به سمت خانواده مدرن در بستر فرایند سازگاری با جامعه ایران نه تنها ميتواند پتانسيلي براي تغييرات خانواده در ميان اجتماع افغانها در ايران باشد، بلکه در صورت بازگشت نیز میتواند چنین نقشی را در جامعه افغانستان ایفاء کند.
توکلی خمینی و دیگران (1389) در مقالهای با عنوان هویت مهاجران؛ تأملی در هویت نسل دوم ایرانیان مهاجر با استفاده از روش كيفي و مصاحبه با متخصصان اين حوزه درخارج از كشور، ابعاد گوناگون هويت نسل دوم مهاجران را مورد بررسي قرار دادهاست. نتايج این تحقیق نشان مي دهد، مهاجران نسل دوم در دوران كودكي به ابعاد هويت بخش جامعة ميزبان تعهد بيشتري دارند و از آنجا كه در بررسي ارزيابي فايده، هويت ايراني با تأييد اجتماعي همراه نيست، مهاجران نسل دوم عموماً مطابق با انتظارات افراد جامعة ميزبان رفتار مي كنند؛ اما همين افراد در دوران نوجواني و جواني، تعلق عاطفي بيشتري نسبت به ايران پيدا ميكنند و با نگاهي بازانديشانه مي كوشند عناصر فرهنگي جامعة ميزبان را با فرهنگ ايراني تركيب كنند. تحليل يافته ها گوياي اين واقعيت است كه نسل دوم مهاجران ايراني در دوران كودكي از طريق دروني ساختن ارزشها و هنجارهاي جامعة ميزبان، تلاش مي كند خود را با گروه همسال آن مكان همانند سازد؛ در تعلقات اجتماعي، خود را متعلق به جامعة ميزبان معرفي ميكند و در روابط اجتماعي، بر افراد آن جامعه تأكيد مي ورزد. كودكان مهاجر نسل دوم ، عموماً مطابق با انتظارات افراد آن جامعه رفتار مي كنند و از آنجا كه بر اساس ارزيابي فايده رفتار ايراني بودن با تأييد اجتماعي همراه نيست و امنيت هستي شناسي را براي فرد به همراه نميآورد،
