
فرماندهی واحد برای اداره نیروهای مسلح کشور، شورشها و سرکشیهای معمولی خوانین مختلف در سراسر نیمه اول قرن نوزدهم میلادی در اقصی نقاط کشور رواج داشت. حتی برخی از والیان مناطق نه تنها با راهزنی در طرق و شوارع مقابله نمیکردند، بلکه گروههای مسلح تحت امر خود را برای غارت گسیل مینمودند تا از سرکردگان گروههای راهزن سهم زیادی از اموال غارت شده را بستانند (نایبپور، 1385: 4). ناامنی داخلی، بحرانهای پیاپی، شورش خوانین، حتی در مناطق داخلی کشور، همچون لرستان و عراق عجم، و ناامنی مرزی را میتوان از پیامدهای ضعف قاجارها در تمام دوره حکومت ایشان بر ایران برشمرد (همان: 5).
9ـ آزادی
از مسائل و مباحث کاربردی در نظامهای سیاسی و اجتماعی مدرن که زمینهساز رشد، بالندگی، پیشرفت و شادابی جوامع میباشد، آزادی است. آزادی در ابعاد مختلف آن در دولتهای قرون گذشته جایگاهی در جامعه نداشت. در واقع به علت وجود نظامهای سیاسی استبدادی، دیکتاتوری و خودکامه، دولتها هیچگونه شأن و منزلتی برای آزادی شهروندان قائل نبودند. تصمیمگیریهای کلان تنها به حوزه حکومتی مربوط میشد. حتی در برخی موارد هیچگونه مرزی بین جامعه مدنی و حوزه حکومتی مشخص نشده بود و دولتها به راحتی میتوانستند به حریم خصوصی شهروندان نفوذ کنند. به تدریج با شکلگیری دولت ـ ملتهای جدید، تدوین قوانین اساسی و شکلگیری نظامهای حقوقی مدون در جامعه، شهروندان نیز از حقوق و آزادیهایی برخوردار شدند. از مهمترین ویژگیهای دولتهای توسعهیافته امروزی، احترام به اصل آزادی جامعه مدنی است که در ابعاد مختلف معنا مییابد. در اینجا آزادی در دو بعد فردی و اجتماعی مطرح میشود و هرکدام از آنها به زیر مجموعههایی تقسیم میشود:
1ـ9. آزادی فردی: آزادی فردی در ارتباط با خودش است؛ یعنی همان ساحت و حریم خصوصی. امّا در این میان تعریفی که جان لاک از آزادی ارائه میدهد روشن و شفاف است و دلالت بر مبنای اصالت فرد در تفکر لیبرال دارد. وی میگوید: «تا آنجا که انسان قدرت فکر کردن یا فکر نکردن، حرکت کردن یا حرکت نکردن، براساس ترجیح یا هدایت ذهن خود را داراست، تا آن حد انسان آزاد است» (محمودی، 1377: 71). در این جا به دو زیر مقوله از آزادی فردی اشاره میکنیم:
الف) آزادی بیان: آزادی بیان غالباً به عنوان یکی از ارکان آزادی فردی تلقی میشود که در آن شأن و منزلت اخلاقی هر فرد مورد تأکید قرار میگیرد. حق اندیشیدن، داشتن عقیده و بیان آن، حق طبیعی تمامی انسانها و بخش جداییناپذیر شرافت انسانی است (میادورنات، 1380: 116). ابراز آزادانه عقاید و اندیشهها، ضامن سلامت جامعه و در زمینه مسائل سیاسی پایهی اصلی هر نوع حکومت مردمسالاری میباشد. لذا خلاقیت، نقد و نوآوری، خصوصاًدر حوزه علوم انسانی بدون آزادی بیان معنا نخواهد داشت. آزادی بیان را میتوان با توجه به شرایط ایران شامل سه زیر مجموعه دانست:
1ـ آزادی کلام: در عصر قاجار و مشروطیت از آزادی بیان با نام آزادی کلام یاد شده است که در واقع همان معانی آزادی بیان را میرساند. در صورت وجود آزادی کلام در جامعه بسیاری از اعمال دولتی از سوی مردم و نمایندگان آنها تحت کنترل قرار میگیرد. در نتیجه جلوی بسیاری از اعمال خودسرانه دستگاه حکومتی گرفته میشود. این آزادی امروزه معیاری برای هر نوع جامعه چندصدایی و دموکراتیک است و نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر میشود.
2- آزادی قلم: آزادی قلم و بیان از لوازم جداییناپذیر آزادی فکرو عقیده است. در واقع عرضهی افکار مستلزم داشتن قلم و بیانی آزاد است تا هر آنچه را که به صلاح جامعه است بگوید و بنویسد. لذا آزادی فکر و عقیده تنها زمانی معنا خواهد داشت که افکار بر قلم و زبان جاری گردد. هر کسی قادر است از طریق نوشتن، افکار و عقاید خویش را در تاریخ ثبت و برای آیندگان به یادگار بگذارد. آزادی قلم رکن مهم آزادی افکار و همچنین عامل بقای قدرت سالم در حکومت میباشد. هرگز یک حکومت سالم به جنگ اهل قلم نمیرود زیرا همین که قلمها شکسته شد و زبان مردان حقگو و حقشناس در دست حامیان خنیاگری قرار گرفت، به جای غلبه فضیلت و شرف، رذیلت و پستی رشد میکند و حق خرید و فروش میشود (الهامی، 1359: 27ـ26 ).
3- آزادی مطبوعات: آزادی مطبوعات، موضوعی اخلاقی، سیاسی و حقی مدنی است. آزادی مطبوعات همانگونه که به مطبوعات و رسانههایی نیرومند و حرفهای نیاز دارد؛ جهت حق کسب آگاهی نیز مستلزم جریان آزادانه اطلاعات و عقاید در سطح ملی و بینالمللی است. همچنین باید گفت که هرچه آزادی مطبوعات در کشورها بیشتر باشد، کنترل فساد آسانتر است. آزادی مطبوعات زیربنای حقوق بشر و ضامن سایر آزادیها، حامی شفافیت و زمامداری عادلانه و ضامن جامعهای برخوردار از قوانین منصفانه و عادلانه است (میادورنات، 1380: 119ـ117).
ب) حق تملک: حق تملک به معنی در اختیار داشتن دارایی (عموماً زمین) و محفوظ بودن آن از تعرض دولت و یا اشخاص دیگر میباشد. در دولتهای مدرن، افراد علاوه بر برخورداری از حقوق و مسئولیتهای سیاسی، از حق زندگی، حق تملک (مالکیت)، آزادی در انجام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و… برخوردارند. لذا دولت نمیتواند در این موارد آزادی عمل و استقلال افراد را خدشهدار کند (بیگدلی، 1387 : 15ـ14).
2ـ9. آزادی اجتماعی: آزادی تعاملات و مناسبات افراد و گروههای انسانی در درون و ارتباط با نظم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و اخلاقی میباشد (همایون مصباح، 1388: 179). در واقع انسان باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد؛ دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند؛ اورا محبوس نکنند؛ استثمار نکنند و… . در بحثِ آزادی اجتماعی نیز به دو مقوله زیر میپردازیم:
1ـ آزادی از قید حکومت خودکامه: جنبش مشروطیت عمدتاً مبارزهای برای استقرار خود قانون بود در حالی که جنبشهای لیبرالی اروپای نو در پی دگرگون ساختن قانون به منظور گسترش حقوق و آزادیهای محرومان و همزمان، محدودسازی نقش دولت در جامعه بودند(کاتوزیان، 1379: 70). اصلاح طلبان و مشروطهخواهان با تأکید بر اهمیت قانون، خواهان دستیابی به نوعی از آزادی بودند که در اروپا به اشکال مختلف و از دوران کلاسیک وجود داشت. این آزادی، آزادی از قید حکومت خودکامه بود که هر چند از نظر شکلی مفهومی سلبی از آزادی بود ولی از آن جایی که متضمن حق برخورداری از زندگی امن بود، گوهری مثبت یا ایجابی داشت. علت این تأکید آن بود که آنان تنها از طریق قانون به مثابه آزادی- به معنی حق بهرهمندی از زندگی امن و قابل پیشبینی- بود که میتوانستند پیگیر دیگر آزادیهایی شوند که خواهانش بودند. این تأکید نه به معنی برچیدن محدودیتهای قانونی موجود که خواست لیبرالیسم کلاسیک اروپا بود؛ بلکه به معنی ایجاد چارچوبی قانونی بود که از طریق آن قانونگذاری به نفع آزادیهای فردی امکانپذیر میشد (همان: 74).
2ـ آزادی برگزاری اجتماعات: در روزگاری که افکار عمومی فعال و ابرازشونده، بسیار تاثیرگذار و محور توجهات سیاسی باشد، تجمع نیز مؤثرترین، بالفعلترین و زودبازدهترین نوع ابراز عقیده خواهد بود (خلخالی، 1383: 54). آزادی اجتماعات و تشکیل حزب و هر تشکیلات صنفی-سیاسی دیگر از دیدگاه نظم عمومی اهمیت بیشتری دارد چرا که مرحله نهایی شکلگیری بحرانهای سیاسی و امنیتی به صورت اجتماعات به ظهور میرسد و سوءاستفاده از تجمع، خطری به مراتب قریبالوقوعتر از سوءاستفاده از هر نوع آزادی دیگر است (همان: 52). از اين رو حکومتها در زمینه اعطای چنین آزادیهایی به شهروندانشان حساسیتهای بیشتری نشان میدهند.
10ـ هویت ملی
بحث راجع به هویت ملی نیز محصول تحولات سیاسی و اجتماعی عمیق در اروپا در زمان رنسانس و انقلابهای علمی، سیاسی بود. این تحولات را میتوان از دو بعد اصلی در نظر گرفت. از سویی، با وقوع حوادثی در اروپا هویتهای قبلی انسان اروپایی فروریخت و آنان را دچار حیرت و سرگشتگی ساخت؛ از سوی دیگر، پیدایش واحدهای سیاسی جدید تحت عنوان «دولتهای ملی»، موجب شکلگیری مفهوم جدیدی از هویت جمعی، تحت عنوان هویت ملی شد (همان: 31). هویت ملی و به طور کلی بحث هویت، محصول عصر جدید است که به دنبال تحول در نظامهای معرفتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اروپای قرن شانزده و هفده رخ داد و در این زمینه پیدایش دولت مدرن تأثیر اساسی داشت. دولتهای مدرن، برای تحقق حاکمیت واقعی بر قلمرو سرزمینی خود، روابط سنتی میان مردم و حکومتها را حذف و با ایجاد مفهوم شهروندی توانستند حاکمیت خود را تداوم بخشند. اين امر به تدريج، به شکلگیری روند ملتسازی و ایجاد هویت ملی انجامید (بیگدلی، 1387: 14).
در یک جمع بندی میتوان گفت هویت ملی، معنا سازی بر مبنای مجموعهای به هم پیوسته از ویژگیهای فرهنگی، تاریخی، سیاسی و جغرافیایی است که طی آن افراد در چارچوب عضویت در یک جامعه سیاسی، در قبال آن احساس همبستگی، تعهد و وفاداری مییابند (همان: 32).
در بحث هویت ملی نیز به دو مؤلفه توجه میکنیم: الف) ناسیونالیسم (ملیگرایی): ملیگرایی و ملیت و نژادپرستی و تعلق به قوم و قبیله و نژاد، بحث جدید و نوی نیست؛ بلکه ریشه در پیدایش انسان دارد. اما به صورت یک ایدئولوژی مدون در حکومت، از زمان پیدایش عصر نوزایی و مطرح شدن تفکرات اومانیستی به منصه ظهور رسید. یکی از وجوه و دستاوردهای تفکرات اومانیستی، ملیگرایی است. این حرکت از اروپا آغاز گردید و کمکم به افراط گراییده، به حربهای برای تسخیر جهان تبدیل گردید و منجر به ظهور حکومتهای نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا شد(غرویان، قوامیان، 1380: 104). میتوان گفت ملیگرایی به اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی تعریف شده است. انسان به جهت پارهای از تعلقات از قبیل سرزمین، زندگی مشترک، خون و نژاد و مانند آن، خود را از دیگران جدا شمرده و به قوم خاصی احساس تعلق میکند و توجه خود را به تأمین منافع ملی، حتی اگر مستلزم زیان دیگران هم باشد، معطوف میگرداند. این مسأله از علاقهمندی شروع میشود و آنگاه به افراط در نژادپرستی میرسد (همان: 105). تقویت ساختار ملیگرایی و ایجاد سازوکارهای مناسب برای تحکیم زیرساختهای ناسیونالیستی، راه اتحاد ملی و توسعهی همگانی را هموار میکند.
ب) ملت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف نمود که عامل پیوند آن یک فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق به آن واحد پدید میآید. از جمله ویژگیهای هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک است و احساس دلبستگی و وابستگی به سرزمین معین. پیوند مستقیم مفهوم ملت با دولت امر تازهای است که تاریخ آن از پیدایش ناسیونالیسم جدید فراتر نمی رود و مربوط به تحولات فکری و سیاسی و اجتماعی اروپا در دو سده اخیر است… به همین دلیل واژه «ملت» نیز در گذشته معنای سیاسی امروزین را نداشته چنانکه در زبان فارسی کمابیش برابر «امت» یا پیروان دین بوده است (آشوری، 1373: 307ـ306).
11ـ شخصیت حقوقی
«گروهی از افراد انسان یا منفعتی از منافع عمومی که قوانین متداول آن را در حکم شخص طبیعی و موضوع حقوق و تکالیف قرار داده باشد» (جعفری لنگرودی، 1362: 133). در دولتهای استبدادی و خودکامه، دولت در قالب یک شخص حقیقی، یعنی شاه یا حاکم تجلی مییابد. یعنی دولت نه به عنوان یک نهاد و دستگاه حکومتی، که از حقوق و تکالیفی برخوردار باشد؛ بلکه در چهره یک فرمانروا، که تمامی تصمیمات کشوری و لشکری به نظر وی بستگی دارد،
