
عبدالرحیم بن محمد معروف به ابن نباته و قاضی عبدالجبار از علمای معروف شافعی معتزله و … داشت.
سید رضی با همت عالی خود، مدرسهای شبانهروزی برای تحصیل و اسکان طلاب و دانشجویان علوم دینی تأسیس کرد و آن را دارالعلم نامید.(مکارم شیرازی؛ 1375: 1/20)
سید رضی علاوه بر نهجالبلاغه کتب دیگری به تألیف درآورده که اهم آنها عبارتند از: خصائص الائمه، حقائق التنزیل، مجازات آثار النبویه، تلخیص البیان عن مجاز القرآن و دیوان شعر وی.
شریف رضی در ماه محرم سال 406 هجری در سن 47 سالگی زندگی را بدرود گفت و در کربلای معلّی به خاک سپرده شد.
مرحوم علامه امینی دربارهی سید رضی میگوید: «سید رضی، از مفاخر خاندان پاک نبوی و پیشوای دانشمند علم و حدیث و ادب، قهرمانی از قهرمانان عرصهی دین و دانش و مذهب است. آری او در تمام آنچه از نیاکان پاک خود به ارث برده پیشتاز و نمونه شد.»
2-7- 0 اعتبار نهجالبلاغه
در طول تاریخ همواره امور مهم و با ارزش مطمح نظر سودجویان و آزاردهندهی حسودان و مغرضان بوده است. در این میان کتاب وزین نهجالبلاغه و صاحب بزرگوار آن، امام علی(ع) از سوی دانایان مغرض و یا ناآگاهان ساده دل مورد تشکیک و تردید واقع شده و در اعتبار و یا استناد آن، سخنها گفتهاند و البته در پی این پدیدهی شوم، صاحبنظران بسیاری اقدام به پاسخگویی و رفع این گونه شبهات کردهاند و شایسته است به صورت گذرا اشارهای به آنها شود؛ گروهی این کتاب را به گردآورندهاش یعنی سید رضی اسناد دادهاند در حالی که «هر محقق بی غرض با مطالعهی آثار علمی و ادبی سید رضی به آسانی میتواند کیفیت و ارزش معرفتی او را به دست آورد و آنگاه آنها را با محتویات نهجالبلاغه مقایسه نماید. مسلم است که با این مقایسه خواهد فهمید که معارف محدود و چند بعدی معمولی سید رضی با محتویات نهجالبلاغه که دارای ابعاد نامحدود و معارفی با سیستم باز است، به هیچ وجه قابل مقایسه نمیباشد. در آن هنگام که سید رضی در عظمت بعضی جمله ها خیره میشود ودر شگفتی فرو میرود و سخن را در عالیترین حد معارف بشری تلقی میکند، آیا خود ستایی میکند؟ آیا تمجید و تعظیم از اثر خود و خیرگی در آن برای یک فرد آگاه مسخره نیست؟(جعفری؛ 1370: 2/300)
وی در جای دیگری در مقام اقامهی برهان چنین مینویسد: «آشنایان عمیق با ادبیات و سایر معارف اصیل اسلامی در وحدت سبک سخنان نهجالبلاغه اتفاق نظر دارند و نیز با توجه به یک اصل روانی، این حقیقت را در نهجالبلاغه میبینند که محتویات این کتاب با وضوح کامل، وحدت عالی شخصیت گویندهاش را کشف میکند. این وحدت شخصیت هم با تعدد گویندگان نهجالبلاغه منافات دارد و هم شخصیتی دیگر در مقام والای علی(ع)فرض میکند که از نظر تاریخی به استثنای خود خاتم الانبیاء دیده نشده است.(همان: 300)
آیتاله رضا استادی مقدم تهرانی نویسنده کتاب مدارک نهجالبلاغه در مورد شبهاتی که در مورد نهجالبلاغه وجود دارد چنین میگوید: «در مورد نهجالبلاغه از حیث سند یک شبهه واهی مطرح است، شبه این است که برخی از دانشمدان اهل تسنن گفتهاند که شاید نهجالبلاغه ساخته و پرداخته سیدرضی یا سیدمرتضی باشد و استناد آن به علی ابن ابیطالب(ع) واقعیت نداشته باشد. دربارهی آن شبهه به حق گفته شده: به اندازهای این شبهه سست و بی اساس است که نیاز به پاسخ ندارد. اما در عین حال، برای اثبات این که مطالب نهجالبلاغه در کتابهایی که بخشی از آنها حتی پیش از تولد سید رضی تألیف شده، موجود است. پژوهشهای ارزندهای انجام گرفت و روشن شد که علاوه بر شانزده موردی که در خود نهجالبلاغه مدرک آن یاد شده، میتوان بیش از صد کتاب از مصادر نهجالبلاغه را نام برد. مانند کتاب مدارک نهجالبلاغه تألیف شیخ هادی آل کاشف الغطاء و یا کتاب «مصادر نهجالبلاغه» تألیف سيد عبدالزهراء الحسينى و یا همچنین پژوهش ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه.
وی همچنین میفرماید: برای احراز صحیح بودن و قابل اعتماد بودن روایت سه راه داریم: 1- از اتقان متن و کیفیت بسیار بالای آن به صحت آن پی میبریم. در نهجالبلاغه خطبهها و مطالبی هست که امکان ندارد غیر از مانند علی(ع)صادر شده باشد و به همین مناسبت به اخ القرآن توصیف میشود. 2- از قرائن به صحت آن پی میبریم؛ مثلاً یکی از قرائن این است که ببینیم روایتی با این که سند ندارد همواره مورد استناد همه دانشمندان نزدیک به زمان رسول خدا و ائمه هدی – صلوات الله علیهم- بوده است. 3- این که سلسله سند صحیح اصطلاحی داشته باشد و از این قسم سوم بر خلاف قسم اول و دوم فراوان نیست.
(ostadimoghadam.andishvaran.ir)
ابن ابی الحدید معتزلی نیز پیرامون صحت اسناد نهجالبلاغه به امیرالمؤمنان چنین آورده: «جز این دو فرض، فرض سومی ممکن نیست که یا باید گفت تمام نهجالبلاغه ساختگی است یا باید گفت بخشی از آن چنین است. فرض نخست به حکم ضرورت باطل است، زیرا ما به تواتر، صحت استناد بخشی از نهجالبلاعه به علی(ع)را میدانیم و محدثان و مورخان همه یا بیشتر آنها، بخشهایی از این کتاب را نقل کردهاند، در حالی که اینان از شیعه نیستند تا بتوان آنها را به هدفدار بودن در این کار متهم کرد. اما اگر احتمال دوم را بگوئید، خود دلیلی بر صحت نظر ما و درستی نهجالبلاغه خواهد شد، زیرا هر کس با کلام و خطابه آشنایی داشته، و بهرهای از علم بیان و بلاغت بر گرفته و دارای ذوقی در این باب شده باشد، ناگزیر میبایست بتواند میان گفتار فصیح و بی بهره از فصاحت و میان فصیح و فصیحتر و میان اصل و نو ساخته تفاوت نهد… شما اگر در نهجالبلاغه تأملی کنید خواهید دید همهی این کتاب دارای یک سبک و سیاق و از یک سرچشمه است. درست بسان جسمی بسیط که هیچ یک از اجزای آن به لحاظ ماهیت با جز دیگر متفاوت نیست و درست مانند قرآن کریم که آغاز و انجام و میانهاش همسان و همنواخت است… این در حالی است که اگر قسمتی از نهجالبلاغه ساختگی و قسمتی دیگر صحیح بود، چنین وضعی فراهم نمیآمد.»(www.quran.porseman.ir)
همهی این دلایل و براهین عقلی و ادبی که اندیشمندان شیعه و سنی پیرامون استناد نهجالبلاغه اقامه کردهاند، هر گونه شک و شبههای را از اسناد آن به امیر مؤمنان علی(ع)برطرف میکند و چنان چه دارای عقلی سلیم و دلی پاک باشد با ارائهی این موارد پذیرای این ادعای درست میشود.
فصل سوم
بلاغت و انواع آن
3-1 0 بلاغت
یکی از موضوعات مهم مورد بررسی در تفسیر کلام معصوم، بررسی فنون بلاغت است. و چون به اعتقاد ما، ائمه معصومین قرآن ناطقاند، در کلام خود، از قرآن الگو گرفته و همانند شعاعی، از جلوهی آن گشته و کلامشان همانند آن کتاب آسمانی، در اوج قله بلاغت قرار گرفته است. مخصوصاً امیر مؤمنان(ع) به عنوان اسوهی بلاغت و سخنوری است. لذا یکی از مهمترین مسائلی که در تفسیر کلام ایشان باید به آن توجه داشت بلاغت است. بلاغت نهجالبلاغه اگر اساسیترین رکن نهجالبلاغه نباشد، قطعاً یکی از اساسیترین ارکان عظمت این کتاب بزرگ است. لذا به بحث پیرامون بلاغت و مسائل مربوط پرداخته میشود.
بلاغت در اصل لغوی از ریشه «بلغ» به معنای رسیدن و منتهی شدن گرفته شده است. مثلاً گفته میشود:(بلغ فلانٌ مُرادَهُ) یعنی(فلانی به آرمانش رسید). و به معنای بالغ شدن مرد، جوان شدن و بلوغ نیز به کار میرود. واژه بلاغ نیز اسمی است از ریشه بلغ به معنای(تبلیغ و رساندن پیغام) که در آیه شریف﴿مَّا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ﴾ آمده است.(مائده/ 99)
اما از نظر اصطلاحی، سخن شناسان تعاریف متعددی از واژه بلاغت ارائه دادهاند، در یک بررسی کلی میتوان به این نتیجه رسید که آنچه در همه تعاریف مشترک است ویژگی خاص و ذاتی بلاغت یعنی تأثیرگذاری است.
از جمله تعاریف، تعریف ابو هلال عسگری است:
«بلاغت چیزی است که معنا را در دل شنونده، منتقل نماید و در آن جاگیر شود، همان طور که خود متکلم آن را درک کرده باشد به صورت پسندیده و نیکو»(فاضلی؛ 1376: 48)
تعریف امام فخر رازی:
«بلاغت آن است که آدمی آنچه را در ته دل دارد با سخنی که ایجاز مخل و اطناب ممل در آن پرهیز شده باشد بر زبان آورد.(http://www.howzeh.het )
بنابراین معنی اصطلاحی بلاغت:
عبارت است از رسانیدن معنی به وسیلهی الفاظ شیوا و با شکوه در دل و جان مخاطب است به همان صورتی که در نهانخانه باطن و روح گوینده وجود دارد.
بلاغت ممکن است وصف متکلم باشد نیز ممکن است وصف جمله قرار گیرد، متکلم و گویندهای بلیغ است که کلامش فصیح و مطابق با مقتضای حال باشد. جمله یا کلامی بلیغ است که بر مخاطب تأثیر بگذارد به نحوی که در لذت، شادی و یا اندوه گوینده و یا شنونده نیز سهیم شود. مقتضای حال او را در نظر بگیرد، به این معنا که برای مثال در محفلی ایجاب میکند سخن با اطناب(تفصیل) ایراد شود و بر عکس جایی اقتضا میکند سخن با ایجاز(اختصار) بیان شود. گوینده باید بداند آیا شنونده از موضوع خبر دارد یا بی خبر است، بردبار است یا بی قرار و کم حوصله؟ تا با شرایط موجود با او سخن بگوید. پس این وظیفه گوینده است که شرایط مختلف را برای تأثیرگذاری کلامش در نظر بگیرد.
همچنین جایگاهی که با ذکی(تیزهوش) سخن گفته میشود با جایی که با غبّی(کم هوش) سخن میگوییم تفاوت دارد. بی شک جایگاه اول با دوم مغایر است. برای تیزهوش مناسب است ارائه نکات لطیف و معانی دقیق و نهفته که چنین چیزهایی شایسته کمهوش، کودن و کم خرد نیست.(عرفان؛ 1383: 137).
نسبت متکلم با مخاطب نسبت پزشک است با مریض پس بر او واجب است که مراعات حال او را بکند و آنچه مناسب طبع او است را تجویز کند.(فاضلی؛ 1376: 51)
اما بلاغت صفت کلمه قرار نمیگیرد یعنی هیچ جا برای ارزیابی یک واژه نمیگویند: این واژه بلیغ است یا بلیغ نیست. چون:
1- یک واژه به تنهایی نمیتواند گوینده یا نویسندهای را به مقصود برساند.
2- در کاربردهای عربی هیچگاه نگفتهاند: این واژه، بلیغ است یا بلیغ نیست.(هاشمی؛ 1383: 32)
بلاغت شامل سه علم معانی، بیان و بدیع میباشد. و چون این پژوهش پیرامون اغراض خبر است و اغراض خبر جز علم معانی است در مباحث بعدی دربارهی علم معانی بحث خواهد شد.
3-2 0 تاریخچه بلاغت
در ابتدا مجامع ادبی چون بازار عکاظ، جایگاه خوبی برای پرورش ذوق و داوری درباره آثار ادبی به شمار میرفت و هر یک از شاعران میکوشیدند با ارائه بهترین اثر خود گوی سبقت را از همگان بربایند؛ از این رو، شاعران و سخنوران الفاظ، معانی و صنایعی را بر میگزیدند و به نکاتی توجه داشتند که اساس و پایه بلاغت عربی بود. سرودهای شاعران آن دوران مشحون از تشبیهات ساده و در عین حال زیبا، استعارهها و گاه صنایعی چون مقابله و جناس بود و همه اینها دلالت دارد بر این که آنان به وجود بلاغت، سخت اهتمام میورزیدند. اما برای آنها نامی و تعریفی شناخته شده نبود. بلکه رعایت قوانین بلاغت امری فطری و عملی به شمار میرفت و از جهت نظری به جز روایتها نقدگونه در بازارهای ادبی چون داوریهای نابغه ذبیانی چیز دیگری موجود نیست.(www.wikifegh.ir)
اما بلاغت به معنای واقعی و مستقل از علوم زبانی از زمان رشد و شیوع اسلام در میان مسلمانها رواج چشمگیری یافته است. بدین جهت ما آن را بلاغت اسلامی(Islamic Rhetoric ) مینامیم. چه این فن یکی از علوم قرآنی است که با نگرش زیباشناسی و کنکاش مسلمانان در باب اعجاز قرآن جوانه زد و به سرعت رو به شکوفایی نهاد و به طوری که قدما در تعریف آن گفتهاند: «علمی که دقایق و اسرار عربی با آن شناخته میشود و از وجوه اعجاز قرآن پرده بر میدارد.»
با این حال بلاغت اسلامی را نمیتواند چیزی جدا از بلاغت و نقد یونانی فرض کرد، چه تأثیر حکم ارسطو در بین متکلمان مسلمان و انتشار کتابهای منطق یونانی در میان ایشان، باعث تأثیر بلاغت، نقد ادبی و حکم یونانی در بلاغت اسلامی گردید(میرزانیا؛ 1374: 172).
از بزرگان علم بلاغت میتوان به این افراد اشاره نمود:
