
طور آمرانه هويّتهاي ويژهاي به افراد تخصيص يابد (همان:43). به اين ترتيب، هويّتهاي فردي و جمعي به طور منظم توليد، بازتوليد شده و در يكديگر دخيل ميشوند.
در این نظریه، زمان و مكان نيز به عنوان منابع ساخته شدن هويّت در صحنه اجتماع، اهميّت كانوني دارند، با این حال برداشت جنکینز از این دو عامل با فهم رایج اندکی متفاوت است: در مورد افراد، در وهله اوّل، هويّت در تن آنها جاي دارد، هويّت فردي هميشه تجسّم يافته است، گر چه گاهي به طور مجازي يا تخيّلي تجسم مييابد (براي مثال، در آثار داستاني يا اسطورهها). به طور مشابه ميتوان هويّتهاي اجتماعيِ جمعي را در چهارچوب يك سرزمين يا منطقه جاي داد، حتّي اگر آن سرزمين جايي باشد كه طبق اسطوره بايد به آن بازگشت، يا آنكه يك ساختار سازماني باشد كه نمودار آن مطابق با يك الگوي جايگاهي است. از آنجا كه تنها هميشه در سرزمينها سكني ميگزينند، فرد و جمع تا حدودي بر هم منطبق ميشوند. علاوه بر اين، در تجربه شخص از خودش و ديگران، زمان با مكان مرتبط است (کمپل، 1994به نقل از جنکینز).مكان خارج از چهارچوب زمان معنا ندارد. در فرآيندهاي شناسايي زمان داراي اهميّت است، به دليل آنكه هويّت تداوم دارد، ولو آنكه فقط به طور منطقي، از طرف كسي ادعا شود يا اينكه به كسي انتساب يابد.
تداوم اجتماعي مستلزم فرض كردن يك گذشتة معنادار است. هويّتهاي اجتماعي پايههايي هستند كه بر آنها نظم و پيشبينيپذيري در سپهر اجتماعي استوار ميشود. گذشته منبع مهمّي است كه در تفسير اينجا- اكنون و در پيشبيني آينده بايد به آن رجوع كرد. «گذشته»، به طور فردي، خاطره؛ و به طور جمعي، تاريخ است. با اين حال، هيچ يك از اين دو «حقيقي» نيستند: و هر دو اساساً بر ساخته، و دو وجه مهم از هويّت هستند. امّا اين مطلب كه اين دو به تخيّل درميآيند به معناي آن نيست كه تخيّلي هستند (همان:47).
یکی از ویژگیهای هويّتهاي اجتماعي به نظر جنکینز، تغییرپذیری و انعطافپذيري آنها است و انعطافناپذيرترين هويّت نيز، ولو تنها به عنوان يك احتمال، قدري آزادي عمل دارد. دلیل این انعطافپذیری این است که ديالكتيك شناسايي، طبق ضابطه خود، هرگز به كلي مسدود و محدود نيست. اين امر با توجه به عدم قطعيت و پيشبيني ناپذيري زندگي، مفيد وحتي حياتي است. از آنجا كه هويّتهاي اجتماعي از درون فرآيندهاي دوسوية شناختِ متقابل كه اغلب درموقعيّتهاي اجتماعي مشخصي ريشه دارند، سر بر ميآورند، هويّت اجتماعي معمولاً اتفاقي، موقت، و تا اندازهاي در قبال ناسازگاري و تناقض روادار است. هر قدر كه ديالكتيك يكسويهتر باشد، درباره هويّت برآمده از آن كمتر ميتوان چون و چرا كرد و امكان عمل محدودتر ميشود (همان:104).
جنکینز هویّتهای اوّلیّه را هویّتهای ثانویه متمایز میکند: هويّتهاي اوّليّه (مانند جنسيت، خانواده، خویشاوندی) در قياس با ساير هويّتهاي اجتماعي از استحكام بيشتري برخوردارند. انسان بودن را نیز میتوان همچون هويّتي اوّليّه توصيف كرد. گروه خويشاوندي منبع آشكاري براي هويّت اوّليّه و ماندگار فرد است. فارغ از آنكه چه زماني، چهمكاني يا كدام فرهنگ باشد، عضويت درگروه خويشاوندي مظهر اجتماعي بودن هويّت است (همان:108).
يك هويّت اجتماعي اوّليّه و محتملِ ديگر قوميّت است. دربارة اينكه آيا قوميّت ازلي، يعني ذاتي و تغييرناپذير است، يا اينكه وضعي، يعني به اقتضاي شرايط قابل دستكاري است، اختلاف نظر وجود دارد. چنانچه قوميّت را بتوان يك هويّت اجتماعي اوّليّه به شمار آورد، به عقيده جنکینز ممكن است كه بتوان راه ميانهاي در اين اختلاف نظر عرضه كرد. جاي اين پرسش است كه قوميّت تا چه درجهاي «اوّليّه» است؟ قوميّت هويّتي جمعي است كه ممكن است حضور عمدهاي در تجربه افراد داشته باشد. هويّت قومي- و در حال حاضر، از جمله «نژاد»- اغلب وجه مهم و ابتدايي خود-شناسايي است. افراد ممكن است در كودكي، و به طور قطع در حدود دهسالگي، چهارچوبهايي براي طبقه خودشان و ديگران از لحاظ قوميّت و «نژاد» بياموزند. ايدئولوژيهاي تبار جمعي، كه اغلب زيربناي قوميّت را تشكيل ميدهند، قوميّت را همچون چيزي كه به طور مشخص تجسميافته باشد به حساب ميآورند. تجسميافتگي، حتي اگر قالبي و كليشهاي نيز باشد، همواره فردي، و بخشي از ديدگاه خود است. گو اينكه «نژاد» احتمالاً از تمايزهاي قومي كه بر مشخصههاي فرهنگي پايه دارد، بيشتر به چشم ميخورد، با اين حال هر دو يعني تمايزهاي نژادي و نيز تمايزهاي قومي در مرحله نسبتاً زودهنگامي قوام مييابند. با اين همه زودتر از قوام گرفتن جنسيت چنين نميشود. چه بسا قوميّت عاطفه و احساس را دربر بگيرد و داير بر آن است كه قوميّت به طور قابل ملاحظهاي در خويشتني تثبيت ميشود. با اين حال، شرايطي كه در قبال آن قوميّت اهميّت مييابد متناسب با آن است، قوميّت به شباهت و تفاوت: «ما» و «آنها» متكي است. شناسايي قومي به شيوهاي خاص سرنوشت فرد را به سرنوشت جمع گره ميزند كه ممكن است پيامدهاي مهمي در بر داشته باشد (همان:110).
1- جدول شماره 2-2- تعاریف هویّت از دیدگاه صاحبنظران
نظریهپرداز
تعریف هویت
سطح فردی/جمعی
گیدنز
گیدنز واقعیت ذهنی را در خودآگاهی و واقعیت عینی را در کنش اجتماعی جست و جو میکند بر این اساس هویت را آگاهی شخص،گروه و جامعه به خود می داند که در کنش های اجتماعی به صورت تدریجی شکل می گیرد(گیدنز، 81:1387).
فردی/جمعی
جنکینز
هویت اجتماعی درک ما از این مطلب است که چه کسی هستیم و دیگران کیستند و از طرف دیگر درک دیگران از خودشان و افراد دیگر از جمله خودمان چیست(جنکینز، 8:1381).
فردی/جمعی
هال
هویت را باید محصولی بدانیم که هیچ گاه کامل نمیشود و همواره در حال شدن و تغییر است و در داخل بازنمایی و نه خارج آن ساخته میشود(هال، 222:1990 ).
جمعی
برگر
هویت را در برگیرنده همه نقش ها و گرایش های فرد می داند که در طول مدت اجتماعی شدن درونی کرده است. بنابراین هویت در جریان اجتماعی شدن شکل می گیرد، مدت زمانی باقی میماند، تغییر می کند و یا حتی از نو شکل می گیرد .با این رویکرد می توان هویت را حاصل دیالکتیک واقعیت ذهنی و عینی دانست که در برابر ساختارهای اجتماعی معین واکنش نشان داده و موجب حفظ ، تغییر یا شکل گیری مجدد ساختارهای اجتماعی می شود. (لوکمان و برگر، 236:1375).
فردی
چارچوب نظری:-5-2
پژوهشگر برای تحقیق حاضر از نظریه پیتر برگر استفاده کرده است تا بتواند با این نظریه موضوع زندگی خوابگاهی و چگونگی شکل گرفتن و تکوین یافتن هویت را مورد بررسی قرار دهد. در این نظریه که پیتر برگر و همکارانش با بررسی تحلیل رابطه بین مدرنیته و تغییر چارچوب های شناختی و به تبع آن واقعیت های اجتماعی شکل می گیرد به این نتیجه می رسند که تفاوت چشمگیر و عظیمی مابین سنت (زیست جهان سنتی)و جهان مدرن وجود دارد.
برگر و همکارانش که در ادامه به تفاوت بین زیست جهان کنونی وگذشته و تاثیرات آن بر هویت می پردازد، بیان می کنند که به رغم وجود تفاوت های میان بخش های گوناگون زندگی اجتماعی در جوامع پیشین افراد از طریق نوعی نظم معنایی یکپارچه (معمولاَ نظم دینی)که همه بخشهای متفاوت جامعه را در بر می گرفت، به یکپارچگی رسیده بودند.اما در جامعه تقسیم شده شدیداَ مدرن بخش های گوناگون زندگی روزمره افراد را به جهان معنایی و تجربی کاملاَ متفاوت و غالباَ ناسازگار مرتبط می سازند.
بعد بنیادی این چند گانه شدن بروز دوگانگی در عرصه عمومی و خصوصی است.هویتی که در این نظریه مطرح است هویتی نیست که در روانشناسی علمی توصیف می شود بلکه تجربه واقعی فرد درباره خود در یک موقعیت اجتماعی خاص است که در برنامه ریزی زندگی شخصی فرد اتفاق می افتد.در این نظریهبه ویژگی های هویت مدرن نیز اشاره می شود :
1. قابل تغییر است:یعنی علی رغم تثبیت برخی خصوصیات فرد مدرن حتی با ورود به مرحله بزرگسالی همچنان مشخصاَ فردی نا تمام است.
2. تفکیک شدگی: یعنی نظم نهادی تا حدی واقعیت خود را از دست می دهند «تأکید واقعیت از نظم عینی نهادها به قلمرو ذهنیت فرد جابجا می شود.»
3. باز اندیشانه بودن:هویت مدرن نه تنها جهان بیرون بلکه ذهنیت را در بر می گیرد.
4. هویت مدرن فردیت یافته:اهمیت آزادی فرد را بنیادین می داند به طوری که این اهمیت را تمام ایدئولوژی های حاکم در جامعه مدرن پذیرفته اند.
فروپاشی جهان یکپارچه سنتی باعث شده است که فرد عمدتاَ در مخالفت با نقش های نهادینی که تا کنون از طریق آنها خود را در جامعه بیان می کرد به بازتعریف هویت و اعتبار ذاتی آن بپردازد.در این جامعه نهادها به واقعیت های سرکوبگر که خود فرد را تحریف می کنند و بیگانه می سازند، بدل می شوند و فرد فقط در زندگی خصوصی اجتماعی است که می تواند به خویشتن یابی و یا تصریح خویش امید ببندد. به نظر می رسد که انسان مدرن تقریباَ محکوم به جست و جوی مداوم برای بازیابی خویشتن است و این همه موجب تشدید از خود بیگانگی و بحران هویت می شود که این مسئله در جوانان شدیدتر است.
دانشجویان در مرکز فرایند تمایز و تشابه هویتی قرار دارند. علاوه بر جوانی از یک سو، فضای دانشگاه و سایر متعلقات آن که بیشتر موافق تغییر و تحول ویژگی های هویتی است دانشجویان را با ویژگی های هویتی جدید آشنا می کند و از سوی دیگر، بدنه فرهنگی جامعه بزرگتر معمولا انتظار اینهمانی با فرهنگ سنتی و عناصر هویتی موجود را از آنها می طلبد. این وضعیت نامتعادل نه تنها منازعات هویتی را می آفریند بلکه در بیشتر اوقات، به بروز هویت های ترکیبی و دورگه منتهی می شود که با هویت مورد انتظار جامعه و حتی خود نظام آموزش عالی متفاوت است. به عبارت بهتر جوان بودن دانشجویان به اضافه چند گانه شدن زیست جهان های آنها (به قول برگر)، تاثیرات رسانه ای مدرنیته به گفته گیدنز موجبات ترکیب های خاص هویتی دانشجویان را فراهم می آورد. در این موقعیت هویتی پیوندی، عناصر مختلفی از گفتمان های مختلف سنت (مانند مذهب)، مدرنیته (مانند ملی گرایی) و پست مدرنیته (مانند سبک زندگی) دیده می شود که موجب تفاوت هویتی قابل توجه بدنه دانشجویی با بدنه اصلی جامعه می شود. (صدیق سروستانی، 1388: 37)
برای چگونگی پشتیبانی این نظریه از موضوع تحقیق می توان اینگونه توضیح داد که خوابگاه به عنوان یک موقعیت جدید که در ارتباط با موقعیت های دیگر و یا به نوعی امکان ارتباط را در فضای جدید ایجاد می کند مورد اهمیت و بررسی قرار گرفته است.افرادی که برای تحصیل و به تبع تحصیل در برنامه ریزی خود وارد دانشگاهها می شوند تا بتوانند با اخذ مدرک و مهارت ها زمینه شغلی مناسب را برای خود ایجاد می کند.
زندگی خوابگاهی بر روی سبک زندگی فرد، ارتباطات فرد و همچنین ابزار کنترل اجتماعی و فردی تاثیر می گذارد مانند هویت خانوادگی، هویت قومی، هویت معاشران و تغییر شکل در ارتباطات میان فردی
این تاثیرگذاری بر اساس نظریه پیتر برگر که به شکل گیری و تکوین هویت در فضای مدرن منجر می شود توسط مهاجرتی است که برای دانشجویان از فضای سنتی به فضای مدرن انجام شده است و در فضای شهرنشینی و مدرن موجب شکل گیری هویت چندگانه می شود که دارای ویژگی هایی مانند قابل تغییر نبودن، تفکیک پذیری، بازاندیشیدن و هویت فردیت یافته است که این هویت مدرن و چندگانگی از طریق رسانه، تکنولوژی، ایجاد ساخت های جدید شهر نشینی و ترک فضای شهر نشینی سابق، تحصیل و مهاجرت صورت می گیرد.
سرعت این تغییرات برای افرادی که محیط شان تغییر یافته است و وارد فضای مدرنتری شدهاندشدید است و حتی ممکن است موجب از خود بیگانگی فرد و یا بحران هویت شود در این بین نظم عینی و ذهنی که برای دانشجو در ساختارها و ابزار کنترل سنتی در فضای سنتی وجود داشت از بین می رود.قابل توجه است که با دولتی بودن خوابگاهها، شکل نظم و کنترل بیشتر خود را نشان می دهد بر اساس ایدئولوژی حاکم بر ساختارها و نهادها، این در حالی است که در خوابگاههای خصوصی با چنین ساختارهایی کمتر مواجه می باشد وبه تبع آن دچار این تضادها نمی باشد و شخصیت یکپارچه تری از
