
السَّبِيلِ، وَسَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ، وَلَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ. ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَرَاحَةِ النُّعْمَى فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَآمَنِ يَوْمِهِ. وَقَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً. وَقَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً. وَبَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَأَكْمَشَ فِي مَهَلٍ وَرَغِبَ فِي طَلَبٍ وَذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَرَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ. وَنَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَنَوَالًا وَكَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَوَبَالًا. وَكَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَنَصِيراً. وَكَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَخَصِيماً.
بدانید که محل عبور شما به سوی بهشت صراط(پل دوزخ) است، و آن لغزشگاهی است که هر آن بیم لغزیدن و به دوزخ افتادن میرود، و ترس و بیم از آن بسیار و مکرر میشود. پس ترس شما از خدا مانند ترس شخص خردمند میباشد که یاد خدا دلش را مشغول داشته و ترس از پروردگار بدنش را رنجور کرده است، بیدار خوابی عبادت دنیایش، خواب اندکش را به کلی از دستش گرفته و امیدواری به پاداش اخروی روزهای گرم او را تشنه نگاه داشته، بیرغبتی به دنیا مانع خواشهای نفسانی وی شده است همواره ذکر خدا را بر زبان دارد و ترس از گناه را برای آسودگی(روز حشر) مقدم داشته است شکها و تردیدها را با پیمودن راه روشن از خود دور، و نزدیکترین راهها را به سوی طریق پسندیده اختیار کرد. اوضاع پیچیده و درهم برهم سرای غرور او را از مسیر(حق) باز نداشت و شبهات بر او پوشیده نماند(با ویژگیهای یاد شده فوق فرد مزبور) چنان است که گویی به شادمانی نعمت(بهشت) و خواب شیرین(قبر) و ایمنی روز(حشر) هم اکنون دست یافته است. چرا چنین نباشد، سپاسگزار خداوند از پل جهان گذاران گذشت و سعادتمند شد، زاد و توشهی آخرت را پیشاپیش فرستاد، از ترس خدا در این(چندروزه) مهلت دنیا به طاعت بندگی و عبادت پرداخت، طالب خوشنودی خدا شد و با ترس و احتیاط گام برداشت، در امروز(زندگیاش) مراقب فردای بعد از مرگش بود، پیشآمدهای قیامت را در نظر گرفت. برای پاداش نیکوکاران بهشت و برای کیفر بدکاران دوزخ کفایت میکند. خداوند در یاری دادن به نیکان و انتقام گرفتن از مجرمان نیاز به کمک ندارد و قرآن بر علیه دشمنان خود دلیلی روشن و گویا خواهد بود.(بحرانی؛ 1375: 2/542-541)
در این خطبه امام ابتدا از پل صراط بیم داده تا مردم متنبه و هشیار و آگاه گردند پس در واقع غرض تنبیه است و پس از آن یک الگو از انسانی با تقوا ارائه میدهد و صفات او را بر میشمرد و گویی که الگویی ارائه میدهد و مردم را به سوی این چنین بودن سوق میدهد و تشویق میکند پس غرض از این بخش از خطبه تشویق میباشد.
أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ. وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ. وَحَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَنَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً، فَأَضَلَّ وَأَرْدَى، وَوَعَدَ فَمَنَّى، وَزَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ. وَهَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ. حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ وَاسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ وَاسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَحَذَّرَ مَا أَمَّنَ.
شما را به تقوای خدایی که انذارتان فرموده و هیچ راه عذری برایتان باقی نگذاشته است وصیت میکنم. خداوند راه حق را به شما نمایانده، و از دشمنی که مخفیانه در دلها نفوذ میکند و در گوشهای شما وسوسه میکند، بر حذر داشته است، آری(شیطان) پیروان خود را بدینسان گمراه میکند که: که وعده دروغ داده به آرزو مینشاند، جرمهای بد را در نظرها میآراید و گناهان بزرگ هلاک کننده را سهل و کوچک نشان میدهد، تا به تدریج پیروان خود را به نهایت درجهی شقاوت رسانده آنها را اسر و گروگان بگیرد و سپس آنچه در نظرشان آراسته بود منکر گردد و آنچه را کوچک دانسته بود بزرگ شمارد، و از آنچه آسودگی خاطر داده بود بترساند.(بحرانی؛ 1375: 2/542)
در این خطبه غرض نصیحت و ارشاد است. امام(ع) ابتدا به تقوای الهی و ترس از خدا سفارش و ارشاد میکنند و سپس به دوری از شیطان و بر حذر بودن او ارشاد میکنند و تعدادی از صفات فریبنده شیطان را بر میشمارند. تا مردم از شیطان اجتناب و دوری کنند.
أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَشُغُفِ الْأَسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَعَلَقَةً مِحَاقاً. وَجَنِيناً وَرَاضِعاً وَوَلِيداً وَيَافِعاً. ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَلِسَاناً لَافِظاً وَبَصَراً لَاحِظاً. لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَيُقَصِّرَ مُزْدَجِراً حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَاسْتَوَى مِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَكْبِراً وَخَبَطَ سَادِراً. مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ. فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ. وَبَدَوَاتِ أَرَبِهِ ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً وَلَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً. فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً وَعَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً. لَمْ يُفِدْ عِوَضاً وَلَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً. دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ جِمَاحِهِ، وَسَنَنِ مِرَاحِهِ. فَظَلَّ سَادِراً وَبَاتَ سَاهِراً فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ. وَطَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَالْأَسْقَامِ. بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ. وَوَالِدٍ شَفِيقٍ وَدَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً. وَلَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً. وَالْمَرْءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثَةٍ. وَغَمْرَةٍ كَارِثَةٍ وَأَنَّةٍ مُوجِعَةٍ. وَجَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ. وَسَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ. ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً وَجُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً. ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ وَنِضْوَ سَقَمٍ. تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَحَشَدَةُ الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ. وَمُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ. وَمُفْرَدِ وَحْشَتِهِ حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ. وَرَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَعَثْرَةِ الِامْتِحَانِ. وَأَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ وَتَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ وَفَوْرَاتُ السَّعِيرِ وَسَوْرَاتُ الزَّفِيرِ. لَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ. وَلَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ. وَلَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ. وَلَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ. وَلَا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ وَعَذَابِ السَّاعَاتِ إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ.
آیا این همان انسانی نیست که خداوند او را در تاریکیهای رحم و پردههای گوناگون آفرید. که در آغاز نطفهای ریخته بود و سپس خونی تیره شد و به جنین و شیرخواری تکامل یافت و پس از اندک زمانی کودکی شد و به دوران جوانی و بلوغ رسید. آن گاه خداوند به وی قلبی نگهدارنده و زبانی سخنور و چشمی بینا عنایت فرمود، تا از حقایق عبرت بگیرد و از خطر روزگار بر حذر باشد. ولی همین که آن نطفه به کمال رسید و قامتش معتدل و اندامش موزون شد، از پرستش خداوند و اطاعت رسول به تکبر سرپیچی کرد و قدم در جاده گمراهی نهاد و با دلو بزرگ هوا از چاه عمیق هوس آب کشنده شد و تمام کوشش خود را برای به دست آوردن لذات و خوشیهای دنیا به کار بست و به دنبال اندیشههای باطل رفت،(در صورتی که) هرگز گمان مصیبت و پیشامد ناگوار را برای خود نمیداد و از ارتکاب هیچ گناهی بیم نداشت که ناگاه در عین غرور و غفلت چشم از دنیا فرو بست عمر کوتاه و غرورآمیز در خطا و لغزش سپری کرد، نعمتهای الهی را سپاسگزاری نکرد و واجبات خداوند را انجام نداد بیخبر مرگ گریبانش را گرفت در حالی که میل به پذیرفتن حق نداشت و آماده رفتن به راه آخرت نبود. از پیش آمدن چنین حالتی حیران و مبهوت میشود، و از فرط درد و رنج بیدار خوابی به او مسلط میگردد و در گردابهای درد و اندوه بیماری، میان برادران و پدر و مادر مهربان گرفتار میآید، اطرافیان از غم او بر سر و سینه میزنند، جزع و زاری میکنند، اما این آه و ناله به حال او تأثیری ندارد. بیهوشی مرگ او را به خود مشغول داشته، در شدت و سختی و اندوه بسیار و رنج و الم بی شمار جان میدهد. سپس او را غسل داده و حنوط کرده) و در کفنهایش میپیچند و بی آن که اختیار داشته باشد این سو و آن سو حرکتش میدهند و با خفت و رنجوری حال و لاغری جسم که بر اثر بیماری بدان وضع در آمده است در میان تختههای تابوتش میگذارند. آن گاه فرزندان و برادران دینی که به یاری آمدهاند، برای خاکسپاری او را به سوی دیار غربت و گورستانی دور که پس از آن دیدارکنندهای نخواهد داشت حمل میکنند. همین که تشیعکنندگان و مصیبت دیدگان از دفن فارغ و به خانه بازگشتند برای جواب دادن به سؤالات فرشتگان در حالی که از وحشت و ترس حیرت زده است او را در قبر مینشانند. بزرگترین بلیهی که در آنجا بر او وارد میشود، آب گرم، آتش سرخ و صدای شعلههای فروزان جهنم است. نه در آن عذاب تخفیفی، نه از آن رنج آسایشی، نه آن بار اندوه را قوت تحملی و نه مرگ رهانندهای نه یک لحظه خواب آرامدهندهای میباشد(گناهکار) همواره در میان عذابهای گوناگون متبلا و گرفتار است ما برای رهایی از این عذابها به خدا پناه میبریم.(بحرانی؛ 1375: 2/554-552)
این بخش از خطبه، بر چگونگی حال انسان از آغاز عمر که ضعیف و ناتوان بوده است دور میزند، نعمتهای خداوند را نسبت به انسان متذکر شده، توضیح میدهد که چگونه در دوران زندگیاش با شک و تردید روزگار سپری کرده است نعمتهای الهی را ناسپاسی کرده و در پیروی از شیطان بی توجه بوده است. در این بخش از خطبه امام(ع) پایان زندگانی که همانا مرگ است به انسان یادآوری میکند و چگونگی وضع میت را به هنگام مرگ، میان خویشان و اقربایش توضیح میدهد و پس از وفات، عذاب قبر، سؤال و حساب و دیگر اموری را که طبع انسان از آنها تنفر دارد شرح می دهد، تا توجه انسان را به سامان بخشیدن به امر معاش جلب کرده آغاز عمر و انجام آن را خاطرنشان مینماید. شاید انسان متنبه شده از خدا بترسد. پس غرض از این بخش تنبیه میباشد.
عِبَادَ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَعُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَأُنْظِرُوا فَلَهَوْا. وَسُلِّمُوا فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِيلًا. وَمُنِحُوا جَمِيلًا. وَحُذِّرُوا أَلِيماً. وَوُعِدُوا جَسِيماً. احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَالْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ. أُولِي الْأَبْصَارِ وَالْأَسْمَاعِ. وَالْعَافِيَةِ وَالْمَتَاعِ. هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ. أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ. أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا؟ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ. أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ وَإِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَالْعَرْضِ. قِيدُ قَدِّهِ مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ. الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ وَرَاحَةِ الْأَجْسَادِ وَبَاحَةِ الِاحْتِشَادِ. وَمَهَلِ الْبَقِيَّةِ. وَأُنُفِ الْمَشِيَّةِ. وَإِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَانْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ قَبْلَ الضَّنْكِ وَالْمَضِيقِ وَالرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ وَقَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَإِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ.
وَ فِي الخَبرِ أَنَّهُ عليهِالسَّلامُ لَمَّا خَطَبَ بِهَذِهِ الخُطبَةِ اقشَعَرَّت لَها الجُلُودُ. وَ بَكَتِ العُيونُ و رَجَفَتِ القُلوبُ. وَ مِن النّاسِ مَن يُسَمِّي هَذِهِ الخُطبَة الغَراءَ.
ای بندگان خدا کجایند آنان که خداوند عمر طولانی و نعمتهای فراوان به آنان داد و آموختنیها را تعلیمشان داد و حقیقت را فهمیدند، اما فرصتی که برای عمل به آنان داده شده بود بیهوده از دست دادند، در حال سلامتی و شادمانی، قیامت را از یاد بردند، مدتی دراز مهلت داده شدند و بخششهای زیادی به آنها کردند و از عذابهای دردناک بر حذر داشتند و به ثوابهای بزرگی امیدوارشان ساختند.(ولی آنها قدر این همه نعمت و احسان خداوندی را نداشتند و همه ار در لهو و
