
ميکنند، رفتار قدرت های بزرگ عمدتاً تحت تأثیر محیط بیرونی و ویژگیهاي درونی آنها قرار ميگیرد؛ و محاسبات قدرت بر تفکر دولت ها حاکم است و دولت ها برای کسب قدرت بیشتر در میان خود رقابت ميکنند (جی مورگنتا و دیگران ، 1379 ، 154).
رئالیسم کلاسیک عمده ترین دلیل دولت ها برای انجام فعالیتهاي هسته ای و دستیابی به سلاح هسته ای را نگرانیهاي امنیتی آنها ميداند. محیط بین الملل یک محیط نا امن است. و لذا دولت ها برای تأمین بقای خود باید به یک بازار مطمئن مجهز شوند و آن ابزار، سلاح هسته ای ميباشد و پیامدهای ناشی از به کارگیری سلاح هاي هسته ای آن اندازه زیاد است که دولت هاي دیگر را وادار ميکند به دولت دارنده سلاح هسته ای حمله نکنند از طرف دیگر با وجود سلاح هسته ای در دست یک دولت، انتقام گیری متعارف از آن دولت دیگر کارآمدی لازم را نخواهد داشت (Nuclear weapons , 2001 , 5) .
دستیابی به سلاح هسته ای، وسیله مطمئنی برای بقا در دنیایی است که در آن امنیت یک کالای کمیاب بوده و دولت ها همواره در معرض تهدیدات ناشی از افزایش قدرت دولت هاي دیگر و نیات توسعه طلبانه آنها قرار دارند.
از نظر پیروان این رویکرد انسان ذاتاً موجودی است شرور و این شرارت در دولت نیز متجلی است از آنجا که در نظام بینالمللی بر خلاف جامعه داخلی، یک دولت یا حاکمیت قدرتمند وجود ندارد، لذا وضعیت آن وضعیت جنگ علیه هم است که هابز اندیشمند انگلیسی قرن هفدهم توصیف ميکند. چنین وضعیتی در ادبیات رئالیستی روابط بین الملل آنارشی نامیده ميشود. این وضعیت دولت ها را به داشتن سلاح هسته ای تشویق ميکند. بنابراین در هسته ای شدن دولت ها، عوامل خارجی و در رأس آنها ناامنی ناشی از رقابت دولت ها در نظام بینالمللی مهمتر از عوامل داخلی ميباشد. ممکن است در داخل یک کشور گروهی مخالف دستیابی به سلاح هسته ای باشند. اما احساس ناامنی دولت مقدم بر خواست این گروهها ميباشد.
از دهه 1950 رویکرد رئالیستی تفکر رایج در تحلیل چرایی تلاش دولت ها برای دستیابی به فن آوری و بمب هسته ای بوده است. نخستین متفکرانی که درصدد شناخت پیامدها و علل هسته ای شدن دولت ها برآمدند، عمدتاً از منظر مفروضات رئالیستی به موضوع مينگریستند و این امر باعث شد چنین نگرشی به حوزه تصمیم گیری و سیاست گذاری نیز راه پیدا کند. دلیل آن بود که اولاً رئالیسم، تبیینی قانع کننده از دلایل دولت ها برای دستیابی به سلاح هسته ای ارائه ميداد و ثانیاً به دلیل نبود اطلاعات معتبر در مورد شیوههاي تصمیم گیری و سیاستگذاری دولت ها، تبیین رئالیستی ميتوانست کمک کننده سیاستگذاران باشد.
در چارچوب این نگرش پیامدهای دستیابی دولت هاي متعدد به سلاح هسته ای بسیار مهم است سلاح هاي هسته ای با قدرتمندتر کردن دولت هاي ضعیف تر باعث شکل دهی مجدد به معادلات نظام بینالمللی ميشدند. از منظر رئالیست ها سلاح هاي هسته ای قدرت نسبی دولت ها را در نظام بین الملل به یکباره افزایش ميدهد وتغییر معادلات قدرت به تغییر معادلات میان قدرت های بزرگ با یکدیگر و با قدرت های کوچکتر ميانجامد. در نتیجه تداوم چنین امری ميتواند توزیع قدرت را در نظام بین الملل نیز متحول کند به دلایل آثار و پیامدهای گسترده و سلاح هاي هسته ای بسیاری از استراتژیست ها به خصوص استراتژیستهای رئالیست، این سلاح ها را ابزاری مؤثر برای بازدارندگی و نه استفاده کردن ميدانند.
به تعبیر دیگر تنها کاربرد سلاح هاي هسته ای در نظام بین الملل به کار نگرفتن آنها در عمل و استفاده از آنها برای جلوگیری از حمله دشمن ميباشد در تحلیل نظریه رئالیستی، ویژگی ثبات ساز سلاح هاي هسته ای عمدتاً با نظریه بازدارندگی قابل توجیه است و اگر تفسیر بازدارندگی را کنار گذاریم، سلاح هاي هسته ای باعث ایجاد ثبات نمی شوند. در واکنش به این امر بود که پیمان منبع اشاعه هسته ای در اواخر دهه 1960 مورد تصویب و امضای دولت ها قرار گرفت ( قهرمانپور ، 1387 ، 32 – 29 ).
2-1 نظریه جبر فناورانه:
نظریه جبرفناورانه یک نظریه قدیمی است و ادعا ميکند که پیشرفت فنی و فناورانه، مستقل از پدیدههاي اجتماعی بوده و خود را بر این پدیده ها تحمیل ميکند. در این چارچوب گسترش فن آوری هسته ای و ساخت سلاح های هسته ای امری جبری بوده و مقاومت در برابر آن بی فایده است. فن آوری هسته ای را نمی توان جدای از ماهیت فنی آن در نظر گرفت. همه فن آوری ها در ابتدا در اختیار کشورهای معدودی بودند اما با گذشت زمان و به دلیل جبر ناشی از ماهیت فن آوری، کشورهای دیگر نیز به آن دست یافتند هرچه فشارهای وارده بر دولت ها، این روند را کندتر ميکند ولی اگر دولت ها تصمیم قاطعی برای هسته ای شدن بگیرند نمی توان با ابزارهای سیاسی و اقتصادی مانع این کار شد و همه فن آوریهاي حساس ابتدا در انحصار چند کشور مشخص ميباشد، اما با گذشت زمان و به این دلیل که دانش نظری فن آوری مربوطه در سایر کشورها وجود دارد، سایر کشورها نیز به آن فن آوری حساس دست پیدا ميکنند و رقابت در این حوزه تشدید ميشود.
در حوزه فن آوری هسته ای تا دهه 1970 فن آوری هسته ای عمدتاً محدود به پنج کشور هسته ای و کشورهای پیشرفته از نظر فن آوری بود و در آن زمان تصور غالب این بود که سایر کشورها و به ویژه کشورهای درحال توسعه نمی توانند به راحتی به این فن آوری حساس دست پیدا کنند. و لذا تدوین سیستمهاي کنترل صادرات دقیق در حوزه فن آوری هسته ای ميتواند از اشاعه فن آوری هسته ای جلوگیری کند. تشکیل نهادهائی مثل کمیته زانگر یا گروه استرالیا در این چارچوب بود و هدف اصلی این نهادها نظارت و کنترل صدور تجهیزات و مواد هسته ای به منظور جلوگیری از گسترش فن آوریهای حساس هسته ای و در رأس آنها فن آوری غنی سازی و چرخه سوخت بود ( همان ، 38 ).
نقدی که بر این دیدگاه وارد است، نمی توان گفت که با گذشت زمان حتماً همه کشورها دارای فن آوری هسته ای خواهند بود و پیشرفت در یک زمینه الزاماً به معنای پیشرفت در سایر حوزه ها نیست. مثلاً پاکستان با داشتن فن آوری هسته ای، در بسیاری از فن آوری هاي دیگر عقب مانده است.
3-1 نظریه رئالیسم ساختاری:
نئورئالیسم یا رئالیسم ساختاری همان گونه که از عنوان آن پیداست در تحلیل مسائل بین الملل و از جمله موضوع هسته ای، اولویت را به ساختار ميدهد و ادعا کند که ماهیت آنارشی ساختار نظام بینالمللی یک عامل ثابت در تشویق دولت ها به کسب سلاح و توانائی هسته ای ميباشد زیرا ماهیت نظام بین الملل از نظر ساختاری ثابت است و والتز در کتاب خود درباره گسترش سلاح هاي هسته ای برای تبیین رفتار هسته ای دولت ها نظریه نئورئالیسم را با نظریه بازدارندگی ترکیب ميکند. نئورئالیسم در مورد پیامدهای مثبت سلاح هاي هسته ای بر ثبات بینالمللی با رئالیسم اتفاق نظر دارد و دستیابی دولت ها به سلاح هسته ای را عاملی در راستای افزایش ثبات در نظام بینالمللی ميداند. دلیل این امر کارکرد سلاح هسته ای در ایجاد بازدارندگی است.
فرض اصلی نظریه بازدارندگی اصل عقلانیت در رفتار دولت هاست. یعنی رفتار دولت ها در نظام بین الملل عقلائی و مبتنی بر محاسبه سود و زیان فرض ميشود و چون زیان ناشی از به کارگیری سلاح هاي هسته ای بیش از سود آن هاست، لذا دولت ها تمایل چندانی برای استفاده عملی از این سلاح ها ندارند.
هرچند رئالیسم کلاسیک ریشه ناامنی را در رفتار دولت ها، و نئورئالیسم در ساختار نظام بینالمللی جست وجو ميکنند.
بحث اصلی نئورئالیسم این است که صرف داشتن سلاح هاي هسته ای یک کشور را به یک قدرت بزرگ تبدیل نمی کند و از این رو نباید بیش از حد نگران دستیابی برخی قدرت هاي کوچک به سلاح هسته ای بود. این به معنای نفی افزایش قابلیت بازدارندگی یک دولت در مقابل دولت هاي دیگر در صورت داشتن سلاح هسته ای نیست و دستیابی یک قدرت ضعیف به قدرت هسته ای الزاماً به صورت خودکار آن را وارد طیف قدرت هاي بزرگ نمی کند، زیرا برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ عناصر متعددی از قدرت لازم است که سلاح هاي هسته ای یکی از آنها و البته یکی از مهمترین آنها ميباشد( همان ، 38 ).
4- 1. نظریه نهادگرائی نولیبرال:
این رویکرد برخلاف نئورئالیست ها بر این اعتقاد است که ميتوان با ایجاد نهادهائی چند جانبه و تقویت آنها از اثرات منفی آنارشی در نظام بین الملل کاست. از منظر حامیان این مکتب فکری اگر نهادها بتوانند با افزایش کارآمدی خود تضمینهاي لازم را به دولت ها بدهند، انگیزه دولت ها برای رفتار تهاجمی و به دنبال آن دستیابی به سلاح هاي هسته ای کمتر خواهد شد و لیبرالها درحالت کلی نسبت به رفتار دولت ها در نظام بینالمللی بدبین نیستند و معتقدند نهادها ميتوانند با افزایش اعتماد میان دولت ها زمینه همکاری آنها را با یکدیگر گسترش دهند.
سولینگن معتقد است احتمال این که دولت هاي دمکراتیک دارای سیاست هاي اقتصادی لیبرال به بمب هسته ای شدن بروند، کمتر است چون این دولت ها در اقتصاد جهانی ادغام شده اند و با جامعه بینالمللی کار ميکنند. لذا بی توجهی به خواستهای بینالمللی درمورد هسته ای شدن ميتواند هزینههاي بسیار سنگینی بر آن ها تحمیل کند. برای مثال تصمیم آفریقای جنوبی و اوکراین برای کنار گذاشتن برنامههاي هسته ای خود را میتوان با نظریه نهادگرائی نئولیبرال بهتر توضیح داد در آفریقای جنوبی گذر از نظام آپارتاید به نظام دمکراتیک باتصمیم دی کلرک برای تعطیل کردن تأسیسات هسته ای پروتوریا همراه شد ( همان ، 49 ).
نقدی که بر این دیدگاه وارد است این است که نهادگرائی نئولیبرال به نقش رژیم های بینالمللی منع اشاعه در جلوگیری از هسته ای شدن کشورها تأکید ميکند که پیمان منع اشاعه نتوانسته مانع از هسته ای شدن خاورمیانه شود و نیز نهادهائی مثل اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس نتوانستند در عمل نقش مؤثر در سیاست هاي هسته ای ایفا نمایند. و نقد دیگر این است که اکثر دارندگان سلاح هاي هسته ای دولت هایی هستند که خود را دمکراتیک ميدانند.
5-1 نظریه بازی ها:
نظریه بازی ها را ميتوان در توضیح گرایش به هسته ای شدن استفاده کرد. در نظریه بازی تفکیک میان بازی با حاصل جمع صفر و بازی باحاصل جمع غیرصفر لازم ميباشد. در یک بازی با حاصل جمع صفر بین بازیکن الف و ب به دست ميآورد ب به همان اندازه امتیاز از دست ميدهد. بازی عملی با حاصل جمع غیر صفر بازی هائی هستند که در آنها جمع جبری امتیازات بازیکنان لزوماً نباید صفر شود ( دوئرتی و دیگران، 1384 ، 778 ).
اصل عقلانیت در بازی ها همیشه لحاظ ميشود. نظریه بازی ها در بازدارندگی نیز به کار ميرود. اگر بازی را بازدارندگی هسته ای در میان دولت هاي هسته ای در نظر بگیریم نظریه بازی ها ميگوید چون هزینه استفاده کردن از سلاح هاي هسته ای به مراتب بیشتر از هزینه استفاده نکردن از آن بوده و حتی ميتواند منجر به نابودی دو طرف شود و تصمیم عقلانی دولت ها در نهایت به استفاده نکردن از آن است یعنی دولت الف به این نتیجه ميرسد که در نتیجه استفاده از سلاح هسته ای دولت ب هم از آن استفاده خواهد کرد و به نابودی متقابل منجر ميشود پس استفاده از آن منطقی به نظر نمی رسد.
قاعده ای در نظریه بازی ها به نام «افول بهره وری»12 وجود دارد که ميگوید به هر میزان که فرد از یک کالایی بیشتر استفاده کند، فواید ناشی از آن کالا کمتر ميشود. یعنی به هر میزان که دولت هاي بیشتری به توان هسته ای دست پیدا کنند، بهره وری (نه بازدارندگی) آن کمتر ميشود ( قهرمانپور ، 1387 ، 67).
در نتیجه از لحاظ نظری رویکرد رئالیستی بهتر از سایر نظریه ها ميتواند بازدارندگی هسته ای را توضیح دهد. آنچه مهم است دولت هاي موجود در منطقه خاورمیانه است که تنش زاترین منطقه و همکاری میان آن ها برای رسیدن به امنیت دسته جمعی محال به نظر ميرسد پس هر کشور به دنبال تأمین امنیت خویش دراین منطقه حساس و استراتژیک که مهد و خاستگاه تمدن ها و ادیان مختلف ميباشد، است.
منطقه خاورمیانه به گفته برنارد لوئیس دارای دو ویژگی بارز و متفاوت است یکی «گوناگونی» و دیگری «گسستگی» است ( نادری، 1383 ،
