
مُظْهر غیر» تعبیر میشود یعنى روشن و روشن کننده و پیدا و پیدا کننده است، خواه نور محسوس باشد، مثل نور خورشید و ستارگان و چراغ و خواه نور غیر محسوس مانند علم و ایمان.
از آنجا که ذات خداوند پیدا و روشن است و باعث پیدایش و روشنى هر چیز دیگر است، زیرا خالق و ایجاد کننده آنان است، اطلاق کلمه “نور” بر خداوند صحیح است بلکه چون وجود هر چیزى باعث ظهور آن چیز براى دیگران است باید گفت که مصداق تام نور همان “وجود” است، پس خداوند متعال کاملترین مصداق نور مىباشد و ظاهر بالذات و مُظْهِر واقعى اوست، از این رو باید اذعان کرد که او نورى است که آسمانها و زمین به وسیله او ظهور یافتهاند.189
خداوند متعال هم، خود ظاهر و روشن و واضح است و براى شناخت او نیازى به وجود واسطه و مُظْهِر نیست. چنانکه اهل عرفان به پیروى از انبیا و امامان(ع) فرمودهاند مخلوقات راباید در پرتو وجود و نور خداوند شناخت نه اینکه خدا را به واسطه مخلوقات و آثار شناسایى نمود. براى اولیاى الهى همه چیز درپرتو نور خدا روشن است و غیر از نور او دیده نمىشود و اگر نور الاهى نباشد همه چیز در تاریکى عدم مىباشند، ظهور تمام اشیا، ناشى از ظهور و اظهار او است. خداوند غایب نیست تا از طریق مخلوقاتش مکشوف گردد، بلکه متجلى به تمام ذات است و خفاى او از دید صاحبان معرفت ناقص، مىتواند ازفرط شدت نور او باشد «یامن هو اختفى لفرط نوره، الظاهر الباطن فى ظهوره».
اشعری دیدگاه هشام بن سالم را « يقولون هو نور ساطع يتلألأ بياضا» نور ساطع نقل کرده و فرقه پنجمی گزارش کرده خداوند را نور محض دانسته است و براي او شكل و صورتي قائل نيستند190 بعید نیست این قول هم از آن هشام بن سالم باشد ولی چون نتوانسته با قول اول جمع کند بدون ذکر قائل گزارش کرده است.
صفات الهی
در تاريخ انديشه اسلامي درباره اسماء و صفات الهي سه محور كلي مطرح بوده است. 1ـ مباحث لفظ شناختي صفات كه گزارشهاي كلامي و برخي از احاديث دلالت ميكند كه در سدههاي نخستين درباره الفاظ صفات مناقشه و مباحثههايي جدی وجود داشته است. برای نمونه اين پرسش مطرح بود كه آيا اسم عين مسمي است يا غير آن؟ آيا الفاظي كه بر صفات خداوند اطلاق ميشود از آغاز به حقتعالي اختصاص داشته سپس بر بندگان اطلاق شده است يا برعكس صفاتي را كه نخست بر بندگان اطلاق ميكردند خداوند را نيز بدان ناميدند؟ اين مباحث به مرور زمان رنگ لفظي و صوري خود را از دست داد و به مباحث وجود شناختي و معني شناختي تبديل شد.
حوزه دوم مورد بحث در باب لفظ شناختي تأثير اسما و صفات در تكوين بود كه امروزه اين بحث در علوم غريبه در ميان عارفان و صوفيان مطرح است. در روايات نیز اشاراتی به آن شده است.191
مباحث وجود شناختي صفات: يكي از مهمترين مباحث كلامي و فلسفي در اين حوزه به ماهيت وجود و تكويني صفات و رابطه آن با ذات الهي باز ميگردد. اين مسائل كه گاه در ذيل عنوان كلي توحيد صفاتي دستهبندي ميشود در هستي شناسي ديني اهميت بسيار دارد و به ويژه در برههاي از تاريخ مجادلات فراوان را درباره شرك و توحيد در بين مسلمانان دامن زده است. پارهاي از اين پرسش ها چنين است:
آيا صفات الهي حقيقتي متمايز از ذات الهي دارد يا عين ذات اوست؟ (زيادة و عينية صفات). آيا صفات الهي ازلي هستند يا خود مخلوق ذاتند؟ (مسأله خلق اسماء) رابطه اسما با يكديگر چيست؟ آيا همه اسما در عرض يكديگر مطرحند يا در طول هم قرار ميگيرند؟ (مسأله تناكح و توالد اسماء). رابطه صفات الهي با افعال الهي كدام است؟ نقش و جايگاه اسما و صفات الهي در خلق عالم چيست؟
مباحث وجودشناختي صفات به ويژه در مقايسه با نظريه تثليث و تجسد و ارتباط آن با انگاره صفات الهي در انديشه مسيحي براي متكلمان و فيلسوفان مسلمان اهميت به سزايي يافته و همواره در مناظرههاي بين اديان محور مناقشههاي كلامي بوده است. مسائل وجود شناختي هنوز هم در كتب كلامي و فلسفي و عرفاني اسلام مورد گفتگو است.192
مباحث معني شناختي: اين مباحث بر خلاف دو محور پيشين در آيات قرآن و احاديث نبوي ريشهاي روشن داشته و بيشترين حجم را در سخنان امام علي و اهل بيت علیهمالسلام به خود اختصاص داده است. اين مباحث نه تنها در حوزه صفات الهي، مباحث كلامي بلكه در رشتههايي چون فلسفه دين، زبان دين و الهيات جديد با شدت و عمق و گسترش بيشتر مطرح ميشود.
مباحث معني شناختي صفات گرد اين پرسش دور ميزند كه صفات الهي را چگونه بايد فهميد و صفات آفريدگار با صفات آفريدگان چه نسبتي دارد. از اين پرسش دهها پرسش ديگر برآمده مانند چگونه و از چه راهي به معاني اسماي الهي پي ببريم. اگر اين معاني برگرفته از پديدههاي جهان آفريده است چگونه و به چه دليلي ميتوان آن را بر آفريدگار جهان اطلاق كرد؟ مرز ميان تشبيه و تنزيه چيست؟ آيا با حذف ويژگيهاي مادي و انساني از مفاهيمي چون حيات، قدرت و علم در عمل معناي مشخص و محصلي براي حي، قادر و عالم بر جاي ميماند؟ آيا بشر ميتواند به شناخت حقيقت الهي دست يابد؟ آيا تفكر در ذات الهي ممكن است؟ شناخت صفات از طريق عقل است يا نقل يا قلب؟193
با بررسي تاريخ و ميراث كلام شيعه در كوفه و روايات منقول توسط متكلمين كوفه در منابع حديثي، اين نكته به دست ميآيد كه بحث معناشناسي اسما و صفات الهي از مهمترين مباحث خداشناسي بوده است و حجم بيشتر روايات مبحث خداشناسي در اين زمينه صادر شده است و اصطلاح «توحيد» نيز ناظر به زدودن تلقيها و صفات بشري و مخلوقي از توصيف خدا بود كه مجموعه معارف مربوط به اين مسأله با عنوان باب توحيد در علم كلام شده و در ادوار بعدي به عنوان بخش مهم دانش كلام در منظومههاي اعتقادي درآمده است و به غير از روايات مربوط به اين مساله در نام گذاري برخي از تاليفات كلامي متكمين كوفه نيز از كلمه توحيد استفاده شده است.
قبل از ورود به اندیشه هشام بن سالم در باب اسما و صفات به نظر لازم ميرسد كه اجمالا به مباحث رايج كلامي اسما و صفاتِ كلام اسلامي در زمينه وجود شناسي و معنا شناسي پرداخته شود تا مقدمهاي براي ورود به تبيين نظر او گردد.
وجود شناسی اسما و صفات
در زمينه وجود شناسي صفات به طور كلي سه نظريه وجود دارد:
1. نظريه زائد بودن صفات بر ذات و متمايز بودن صفات حق از ذات حق و از يكديگر و همراه بودن اين صفات با ذات از ازل تا ابد؛ طرفداران اين نظريه گروه «صفاتيه» نام دارند و شامل اهل حديث و اشاعره ميشود كه البته در ميان اين گروه دو گرايش عمده وجود دارد برخي صفات خداوند را چون صفات آفريدگان دانسته و به تشبيه و تجسيم گرائيدهاند و برخي با ايمان ورزيدن به ظاهر نصوص ديني (حتي نصوصي كه در ظاهر به خداوند يد، عين و سمع را نسبت داده است) سعي در فرق گذاشتن ميان صفات خلق و خالق با تعابيري مانند «بلاكيف» و «بلاتشبيه» و امثال آن دارند.
2. نظريه عينيت صفات با ذات با تأكيد بر وحدت حق تعالي كه اين نظريه معتزله و فلاسفه ميباشد. اينان معتقدند وجود هر حقيقت ديگري با ذات خدا ممتنع، و مستلزم شرك است، اشاعره اين گروه را به دليل نفي صفات الهي «معطله» خواندهاند كه البته اين گرايش به دو ديدگاه منشعب شده است:
ديدگاه اول، نظريه ابوهذيل علاف بنيان گذار مكتب معتزله بصره، او بر اين باور است كه خداوند عالم به علمي است كه علم او عين ذات اوست يا قادر به قدرتيست كه قدرت او عين ذات اوست. ابوهذيل به علم، قدرت و ساير صفات حق اعتراف دارد ولي تاكيد ميكند كه اين صفات حقيقتي متمايز از ذات حق نيستند.
ديدگاه دوم، نظريه ابراهيم بن يسار معروف به نظام و فيلسوفان مسلمان است به تعبير نظّام خداوند عالم و قادر است اما نه به صفتي چون علم و قدرت بلكه به ذات خود خداوند (عالم لنفسه يا عالم بنفسه) و نظام معتقد است ذات الهي نايب مناب صفات است و حق تعالي به ذات خود منشأ همان كمالاتي است كه ديگران به ذات خود چنان افعال را صادر ميكنند.
3. نظريه سوم كه به «نظريه حال» معروف است در ميانه دو ديدگاه پيشين قرار دارد كه معتقد است صفات حق نه زائد بر ذاتند و نه عين ذات، نه معدومند و نه موجود، اين نظريه را ابو هاشم معتزلي بنا نهاد.194
معناشناسی صفات الهی
پيش از ورود به بحث ذكر اين نكته لازم به نظر ميرسد كه در سدههاي نخستين اسلامي به دليل نصگرايي افراطي اهل حديث و به دليل آياتي چون «الرحمن علي العرش استوي»،195 «بل يداه مبسوطتان»،196 «تجري باعيننا»،197 «و يبقي وجه ربك ذو الجلال و الاكرام»198، وجود ويژهگيهايي چون «يد»، «عين» و «وجه» در خداوند متعال مورد بحث قرار گرفت و برخي اين امور را نيز جزء صفات الهي برشمردند و اين گونه صفات را كه در كتاب و سنت گزارش شده است و ظهور در جسمانيت و تشبيه دارد «صفات خبريه» ناميدند ولي در معناي دقيق اين موارد صفت نيستند اما به دليل همان پيشينه تاريخي گاه در كنار ساير صفات يكجا مطالعه شدهاند.199
هشام بن سالم و معنا شناسی صفات
برای تحلیل دقیق بحث اسماء وصفات الهی در دو بخش معناشناسی و وجود شناسی مورد بررسی قرار میگیرد مبنای تحقیق ما در بخش گزارش اشعری در مقالات الاسلامیین میباشد و روش ما ریشه یابی مسئله اسماء و صفات از بعد معناشناسی و بررسی تطبیقی آن با تراث روایی هشام بن سالم است تا به تبیین هشام بن سالم از دیدگاهش برسیم:
اشعری گروهی را با عنوان جوالیقیه نقل نموده که اعتقاد دارند:
« انه ذو حواسّ خمس كحواسّ الانسان له يد و رجل و انف و اذن و عين و فم و انه يسمع به غیر ما يبصر به و كذلك سائر حواسه متغايرة عندهم200».
خدا همانند انسان دارای حواس پنجگانه میباشد و برای او دست، پا، بینی، گوش و دهان قائل هستند. تعبیر حواس پنجگانه همانند انسان برای خداوند و به جای تعبیر حس از اعضا و جوارح نام بردن، بجای حس بینایی از داشتن چشم برای خداوند یا بجای حس شنوایی از دارا بودن خدا عضوی به نام گوش تعبیر شده است.
این ادبیات ریشه در تفکری دارد که به تاریخچه آن اشاره میرود:
دارمی در کتاب الرد علی الجهمیه آورده است که جعد بن درهم ادعا میکرد: خداوند، ابراهیم علیه السلام را دوست برای خود نگرفته و با حضرت موسی علیه السلام سخن نگفته است.201 بر اساس این گزارش جعد بن درهم خلیل الله بودن حضرت ابراهیم علیه السلام و حتی تکلم خداوند با حضرت موسی علیه السلام را انکار میکرد.
احمد حنبل در کتاب الرد علی زنادقه و الجهمیه میگوید: جهمیه برآنند که خداوند «هرگز سخن نگفته و نمیگوید». آنان به ویژه سخن گفتن خداوند را با حضرت موسی علیه السلام انکار میکنند و میگویند که ادای کلام مستلزم اعضای جسمانی است و خداوند از اعضای جسمانی منزه میباشد202؛ کلام فقط از زبان و لب و جوف صادر میشود. خداوند شئی را آفرید و از آن طریق خود را آشکار ساخت او صدا را خلق کرده آن را مسموع ساخت. جهم بن صفوان این دیدگاه را در برابر اهل حدیث که تبیینی انسانوار از خداوند داشتند مطرح ساخت.
او این چنین استدلال میکرد که کلام به ابزار تکلم نیاز دارد، وجود این ابزار برای خداوند قابل تصور نیست. از اینرو قرآن را مخلوق خدا دانستند و این سرآغاز بحث خلق قرآن در اندیشه اسلامی شد.
اندیشه خلق قرآن در سیر تاریخی خود در تفکرات معتزله به چنان جایگاهی رسید که بسبب آن دوران محنت رقم خورد. هر فرد که به خلق قرآن باور نداشت به شدیدترین وجه ممکن مجازات میشد.
این گزارش بسیار خلاصه از رویش و تطور یک اندیشه بود که با نفی افراطی صفات الهی شروع و به یک اندیشه در مورد قرآن پایان یافت.
با توجه به فضای فکری ارائه شده به تراث روایی هشام بن سالم مراجعه میکنیم تا ببینیم او در مورد توصیف خداوند به چه تبیینی تمسک مینمود؛ در روایتی امام صادق علیه السلام از هشام بن سالم سوال میکند: آیا خداوند را توصیف میکنی؛ هشام بن سالم پاسخ میدهد: آری ؛ می گویم سمیع، بصیر و… امام صادق علیه السلام تذکر میدهد که صفات مذکور مشترک بین خداوند و مخلوقات میباشد لذا خدا را این گونه توصیف نما: او نوری است که ظلمتی در او راه نیست، حیاتی است که ممات ندارد، علم است
