
ناپسند و خرافي را بپذيرد و… چهبسا انسان بودن خويش را فراموش کند چه برسد به حرمت و کرامت انساني.
طبق اصل قرآني “عدم اکراه در دين”، اين توهم پيش مي آيد که اگر در دين اکراهي نيست چرا حاکم شرع با توهينکننده به مقدسات با حد و تعزير برخورد ميکند و چه توجيهي دارد؟ براي پاسخ به اين توهم ابتدا بايد روشن شود که اين آيه در مقام انشاء است يا اخبار.
در اين که معناي آيه “لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّين…”523 خبري است؛ يعني در دين اکراهي وجود ندارد، يا انشائي است؛ يعني کسي را در پذيرش اعتقادات ديني مجبور نکنيد، اختلاف نظر وجود دارد.
به عقيده بعضي، “لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّين” از سنخ جملههاي انشائي نيست و از پيام تشريعي برخوردار نخواهد بود و هرگز در مقام آزادي انسان در حوزه اجراي احکام فردي و اجتماعي براي انتخاب برنامه زندگي طبق خواسته خويش، نيست، بلکه از نوع اخبار و در صدد حکايت از يک واقعيت تکويني و خارجي به نام آزادي تکويني انسان در قلمرو باورهاي ذهني و اعتقادي و تفهيم اين که دين اکراه بردار نيست و تکويناً جبر در آن راه ندارد، است.
اساساً انسان همچنان که در اعمال و تلاش هاي جسمي خود مختار است، در باورهاي ذهني و اعتقادي نيز از آزادي تکويني برخوردار است، بلکه در اين امور آزادي و اختيار انسان به صورت شفافتر و دقيقتر نمايان است؛ زيرا در قلمرو افعال جسماني و ظاهري انسان، جبر، محال نخواهد بود به اين معنا که ممکن است انساني بر اثر معارضه يا عامل قويتر بر خلاف خواستهاش، از انجام کاري بازداشته شود و يا به ترک کاري اجبار گردد ولي در مسائل اعتقادي جبر و زور عقلاً راه نخواهد داشت و هرگز نميتوان انساني را بر تصديق قلبي و باور اعتقادي نسبت به چيزي اجبار کرد. بر اين اساس مسائل اعتقادي چه حق و چه باطل، جبر بردار نخواهد بود و اعمال جبر در باورهاي قلبي محال است و همواره ممکن است آن مقدمات قرين ضعف بوده و اذعان حاصل از آن صحيح و مطابق با واقع باشد و ممکن است که مقدمات آن ناتمام و تصديق حاصل از آن باطل باشد. بدين ترتيب بايد گفت منظور از “دين” در آيه شريفه مجموعه مسائل اعتقادي (توحيد، نبوت و …) است نه همه قوانين شرعي، مثلاً کسي که بر اثر شبهاتي وجود خداوند متعال را نپذيرفته و به آن اعتقاد نيافته نميتوان او را بر تصديق و باور قلبي به وجود او اجبار کرد، گرچه ممکن است بر اثر جبر قوه غالبي به زبان به وجود خدا اعتراف کند ولي در درون محال است بدان اذعان يابد.524
البته به نظر ميرسد که “لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّين” هم اخبار از واقعيت تکويني است و هم متضمن نهي تشريعي است؛ زيرا بين تکوين و تشريع پيوستگي وجود دارد و تشريع بر پايه و واقعيات تکويني است. وقتي تکوين اکراه نميپذيرد شريعت نيز نمي تواند حکمي انشاء کند، در غير اين صورت نا همسويي پديد مي آيد که پذيرفته نيست. بايد و نبايد ها، صفتها و نسبتها همگي بر واقعيات تکويني است. از طرفي قانونگذاري چون خداوند متعال که به واقعيات انسان اگاه است چگونه اکراه را تشريح ميفرمايد؟ در باب اکراه پذيري قوانين بايد گفت در رعايت قوانين مصلحت اجتماعي و در عدم رعايت آن فساد جامعه در کار است و قوانين باز دارنده و کيفري براي تضييع حقوق اجتماعي است.
در پايان بايد متذکر شد که هيچکسي حق عبور از خط قرمزهاي ديني و مقدسات و نيز حق توهين به آنها را ندارد؛ چراکه توهين به مقدسات و تحريک و تشويق بر عليه آنها تخصصاً از اصل آزادي بيان خارج است.
گفتار سوم: آزادي سياسي
آزادي سياسي يعني آزادي در عمل، گفتار و نوشتار به شکلي که هر شهروندي و يا هر حزب و گروهي بتواند هر کاري را که اراده ميکند، انجام داده و هر سخني که دارد با فرياد بلند و رسا ابراز نمايد.
آزادي سياسي نوع خاصي از آزادي اجتماعي است که در رابطه ميان دولت و ملت معنا پيدا ميکند، اين نوع آزادي به معناي رهايي از قانون، شرع و اخلاق نيست و با قانون و منضبط بودن انسان و جامعه منافاتي ندارد. آزادي سياسي را نبايد نقطه مقابل حاکميت دين، قانون و ارزشها در جامعه دانست، بلکه مي توان گفت اين گونه آزادي وضع متعادلي است در ميانه دو وضع افراطي “هرجومرج” و تفريطي “استبداد و ديکتاتوري”. احترام به آزادي هاي سياسي به معناي نفي بيبند و باري حاکمان و لزوم پاي بندي آنان به قانون، عدالت و حقوق مردم است.525
اين آزادي براي تمام افراد به رسميّت شناختهشده است، چه مسلمان باشد يا غيرمسلمان، مرد باشد يا زن، مسيحي باشد يا يهودي، زرتشتي باشد و يا پيرو هر دين و آئين ديگر که حکومت اسلامي زندگي چنين فردي را در جامعه اسلامي پذيرفته باشد.
بند اول: جنبههاي گوناگون آزادي سياسي
آزادي هاي سياسي در چند بخش مورد تحليل قرار ميگيرد:
الف) انتخاب حاکمان: امروزه يکي از مهمترين عرصههاي تأثيرگذاري در قدرت، شرکت در انتخابات و گزينش مسئولان از سوي مردم است. اگر مشروعيت حکومت اسلامي در عصر غيبت الهي – مردمي است و حضور مردم و نظر آنان به واقع در حکومت نفوذ دارد، دولت اسلامي به شيوه هاي مختلف انتخاب حاکمان که مستلزم آزادي سياسي است گردن مينهد. رأي مردم حدوثاً و بقائاً در مشروعيت دولت مؤثر است.526
ب) مشارکت در تصميمگيري: يکي ديگر از عرصههاي نمود آزادي سياسي، مشارکت در تصميمگيريهاي حکومتي است. حاکم اسلامي، چه منصوب مستقيم خداوند باشد و چه نباشد، در تصميمگيريهاي خود بايد با مردم مشورت کندو مردم نيز بايد آزادانه ديدگاههاي خود را مطرح کنند.527
ج) نظارت بر حاکمان: يکي از پايه هاي آزادي سياسي مردم است که در سيره معصومين:مورداشاره قرارگرفته است.528 اگر مردم نظارت نکنند زمينهاي براي رفع خطاي حاکم و يا درخواست عزل او پديد نمي آيد. بدون اظهار نظر و تحليل نسبت به نوع خلافت خلفاي اول و دوم، آنچه از اين نقل قولهاي تاريخي برميآيد جسارت مردم و نظارت کامل آنان بر اوضاع حاکمان بوده است.
د) نصيحت: پيامبران الهي بهعنوان ناصح در قرآن معرفيشدهاند.529 اين کلمه در مجموعه سنّت اسلامي530 زياد استعمال شده است و خيرخواهي و ارائه نظرات است. نصيحت امامان مسلمين، تبعيت و اطاعت نيست؛ چراکه اطاعت و نصيحت به عنوان دو حق مستقل در کنار هم آمده است.531 مردم بايد پس از نظارت به ارائه ديدگاههاي خيرخواهانه بپردازند و حاکم را از آن محروم نسازند.532
نصيحت به عنوان حق حاکم بر مردم مطرح گرديده است.533 گرچه از يک منظر مشارکت در حکومت به عنوان تعيين سرنوشت حق مردم است، اما از منظر ديگر وظيفه مردم نيز هست و در حقيقت اين امور از مصاديق جمع حق و وظيفه است.534
ه) اعتراض امربهمعروف و نهي از منکر: پس از نصيحت و انتقاد، مرحله اعتراض است. اعتراض غالباً با امرونهي همراه است و در جهت تصحيح رفتارهاست که نبايد با توهين و تعرض همراه باشد.
بند دوم: رابطه آزادي سياسي با اهانت به مقدسات
اسلام بيش از هر دين و مسلکي به اقليتهاي مذهبي آزادي داده است. محدودهي آزادي سياسي رعايت حقوق افراد و جامعه و حفظ مصالح عمومي است. آيات زيادي به مذمت تجاوز به حقوق ديگران اختصاصيافته است،535 اين آيات نشانگر آن است که حتي در پاسخ به تجاوز ديگران بايد رعايت حدود و حقوق ديگران تاجايي كه منافي با اسلام و زندگي اجتماعي مسلمانان نباشد منظور شود.536
اسلام در عين حال براي عزت و اقتدار مسلمانان و سربلندي جامعه اسلامي نيز اهميت بسزايي قايل گرديده و در راستاي دستيابي به اين هدف و صيانت از آن، هر نوع سيادت بيگانه را به شدت تقبيح و تحريم ميکند. اين اصل بر روابط و معاشرتهاي جزئي مانند شفعه، ازدواج و… و روابط اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نظامي نيز حاکميت داشته، همه مسلمانان موظفاند در تمام اين امور اصل نفي سبيل را که قرآن به آن تصريح نموده537 رعايت کنند. خداوند در قوانين و شريعت اسلام هيچ راهي براي نفوذ و تسلط غيرمسلمانان بر مسلمانان قرار نداده است. آنان در هيچ زمينهاي شرعاً نميتوانند بر مسلمانان مسلط شوند.538 پيامبر اکرم6نيز بر عزت و سربلندي هميشگي اسلام تأکيد فرموده اند.539 اسلام هميشه برتري دارد و هيچچيزي بر آن برتري ندارد و کافران به منزله برده ها هستند که نه مانع ارث ميشوند و نه ارث ميبرند.
قرآن حتي هنگامي که مسلمانان را به صلح فرامي خواند اين اصل را ناديده نگرفته است،540 بر اين اساس، صلح در سايه برتري اسلام محقق شده، وگرنه دعوت به صلح جايز نخواهد بود.541
در منطق اسلام و قرآن نه تنها آزادي در بيان و عقيده و آزادي سياسي جائز است بلکه گاهي واجب و ضروري نيز هست و اين يکي از امتيازات بزرگ اسلام نسبت به ساير اديان است. “اسلام، دين مستند به برهان و متّکي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نميهراسد.” اسلام با رويکردي منطقي و برهاني، همه را به حقيقت راهنمايي کرده و به مخالفان خود- بهويژه اهل کتاب- بارها فرموده دليل و برهانتان را بياوريد اگر راست مي گوييد.
به رسميت شناختن حقّ سؤال و پرسش براي مخاطب، از لوازم آزادي فکر و بيان به شمار ميآيد. تتبّع در تاريخ و سير? معصومين، پايبندي عملي آنها به لوازم خطير و حسّاس اين نوع آزادي را صحّه ميگذارد.
گفتمان قرآن در تعامل با اديان ديگر بر پايه احترام متقابل و گفتوگوي منطقي استوار بوده و اسلام هميشه با آيينهاي ديگر آسماني و پيروان آنها با سعهصدر و روش نيکو برخورد ميکند. با توجه به اين اصول و رعايت اين قواعد است که ميتوان با پيروان اديان ديگر رفتاري مسالمت آميز داشت.
توجه قرآن، توصيه به احسان و نيکوکاري در برخوردهاي اجتماعي و فردي است. قرآن اين اصل را درباره همه کساني که با مسلمانان سر ستيز و جنگ ندارند – پيرو هر عقيده و آييني که باشند- تعميم داده و براي ايجاد برقراري روابط دوستانه ميان مسلمانان و اقليتهاي مذهبي و ايجاد هرچه بيشتر همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان را از هر نوع رفتار نامناسب و توهين آميز با ديگران باز مي دارد.
توصيفي اينچنين از جامعه با روابط انساني که اسلام خواستار آن است، از جمله راهکارهايي ميباشد که براساس آن، پيروان اديان گوناگون با عقايد و نظريات متفاوت ميتوانند در کنار يکديگر زندگي نموده و براي برقراري صلح و امنيت تلاش نمايند.
توهين نکردن به معناي پذيرش ديدگاههاي انحرافي، غلط و مضر به حال جامعه نيست، بلکه بر عهده مصلحان و متفکران و خير انديشان جامعه است که براي اصلاح افکار و انديشهها به وظيفه و رسالتشان عمل کنند و بدون توهين و تحقير بهنقد و اصلاح انديشهها بپردازند تا موجب رشد و تعالي جامعه گردند و نگذارند عقايد غلط آنها را به انحطاط و سقوط بکشاند.
نتيجهگيري
در اين پژوهش تلاش گرديد تا از قرآن، انديشه و روش رفتاري ائمه:و عقل در زمينه ارتباط با پيروان ساير اديان، الگوي نظري و عملي در مقياسي جهاني استنباط و ارائه شود. رفتار و سلوک ائمه:بيانگر آن است که مسلمانان در جهان امروزي، نبايد ساکت و منزوي باشند؛ بلکه وظيفهي ديني آن هاست که با رعايت اخلاق و حقوق انساني و گفت وگو با اديان مختلف، به نشر افکار و انديشههاي اهل بيت و جهانيسازي مکتب اسلام بپردازند؛ چراکه اساساً انديشههاي معصومين وجهه جهاني دارد و به لحاظ اتّصال به وحي، جاودانه است. جاودانگي و جهانشمولي اين تعاليم از عملکرد ائمه اطهار:در زمان خود و کار آيي و اثربخشي آن در عصر حاضر، استنباط ميگردد.
قرآن کريم، نه ميفرمايد درگير شويد و نه اهانت کنيد؛ بلکه تصريح ميفرمايد که گفت وگو، در بهترين وجه صورت گيرد. قرآن، دعوت به جنگ اديان يا مشرکان نکرده و ميفرمايد: با آنهايي که با شما جنگ ندارند، دوست باشيد و حتي به آنها خدمت کنيد و به آنان، نيکي کنيد و حقوقشان را نيز رعايت کنيد.
با تلاشي که انجام شد به ترتيب فصول مي توان نتايج ذيل را بيان کرد:
1. توهين به معناي بي احترامي است و نسبت دادن امور وهن آور اعم از دروغ يا راست به شخصي، يا انجام دادن هر فعلي که از نظر عرف و عادت موجب کسر شأن يا باعث تخفيف و پست شدن طرف گردد. سبّ يکي از
