
(زارعشاهي،1380: 25).
اشغال ايران توسط متفقين، فضاي نسبتاً باز سياسي بعد از يک دوره اختناق شديد در دوره پهلوي اول، گسترش آزاديهاي اجتماعي و سياسي و به تبع آن پيدايش دهها روزنامه و مجله، زمينهاي فراهم آمد تا روشنفکران و طبقات متوسط جديدي مجال فعاليت سياسي پيدا کنند. فعاليت اين طبقه در اوايل سلطنت محمد رضاشاه که عمدتاً در چارچوب احزاب و گروهها و به طور کلي در درون جامعه مدني شکل ميگرفت در حمايت از تشکيل گفتمان مليگراي ليبرال (جبهه ملي ) نقش بسزايي ايفا نمودند. به وجود آمدن فضاي نسبتاً باز سياسي از شهريور 1320 در ايران در حقيقت نشان از بيقراري گفتمان پهلويسم دارد. با اين توضيح که اقتدارگرايي و تمرکز قدرت به عنوان يکي از دالهاي اين گفتمان که به لحاظ معنايي تثبيت شده به نظر ميرسيد، در اين مقطع زماني، به طور جدي دچار تزلزل گرديد. در چنين شرايطي بود که متأثر از اين بيقراري، فضاي نسبتاً آزاد سياسي در کشور ايجاد گرديد. در چنين فضايي، گفتمانهاي متفاوت امکان بروز و ظهور يافتند که از آن جمله ميتوان از گفتمان مليگراي ليبرال نام برد.
به دنبال اشغال ايران توسط متفقين و همکاري دولتمردان با آنان در زمينه تسهيلات اقتصادي به نفع آنها و به ضرر ملت، بيتدبيري دولت فروغي در زمينه لغو انحصار بازرگاني خارجي و آزاد گذاشتن معامله ارز و متعاقب آن افزايش سريع نرخ تورم به ميزان 311 درصد و کاهش ارزش پول ايران باعث افزايش تقاضا براي صادرات ايران و ناياب شدن هر چه بيشتر کالاهاي ضروري مردم در کشور شد. (کاتوزيان،1373: 187) که نتيجه آن فقر و فلاکت در جامعه ايران را به دنبال داشت. برپايه اين تحولات، پاسداري گفتمان هژمون (پهلويسم) از منافع ملي بهتدريج مورد ترديد قرار گرفت.
مسئله نفت و واگذاري امتيازهاي نفتي به کشورهاي خارجي، مهمترين عامل عيني و ملموس در همگرايي گروهها و افراد مختلف در چارچوب جبهه ملي بود که بر محور دال مرکزي استقلال و بيگانهستيزي قابل تحليل است. اولين درخواست امتياز از جانب شوروي در سال 1323 باعث شد تا دکتر مصدق علناً سياست “موازنه منفي” را در قبال دولت مذکور اتخاذ نمايد (زارعشاهي،1380: 46) همچنين اعتراض به نتيجه مذاکرات گس گلشاييان به صورت قراداد الحاقي به قرارداد 1933در مجلس و اختيارات غير قانوني شاه در امتياز دادن به دول خارجي در مسئله نفت موجب نارضايتي مردم و گروههاي سياسي از وضع موجود شد در نتيجه با مشترک دانستن “مسئله نفت”که به يک موضوع ملي تبديل شده بود زمينه همگرايي گروهها و افراد را در شکلگيري جبهه ملي فراهم نمود.
عوامل ديگري چون, وضعيت دربار،نقش نخبگان سياسي، دخالت دول پيروز در جنگ جهاني در ايران، عدم موفقيت سوژه سياسي گفتمان چپ يعني حزب توده در دادن شعارهايي به منظور جذب طبقات محروم جامعه و چند اشتباه تاکتيکي در بر خورد با منافع ملي کشور اين واقعيت و شرايط داخلي به همراه اعتراضهايي که حول محور نفت و انتقاد به لايحه الحاقي آن ايجاد شده بود باعث همگرايي نخبگان گروههاي مختلف و در نهايت تشکيل جبهه ملي شد (اميري،1383 :198). همچنين از يک سو، ضعف نسبي شاه به دليل ممانعت از چالش با انگلستان درموضوع نفت، تداعي کردن ديکتاتوري پدرش به جهت ترس از حمايت مردمي و وابستگي روزافزون او در مسائل نظامي و اقتصادي به ايالات متحده و از سوي ديگر ايجاد فضاي نسبتاً باز سياسي و دستيابي به دموکراسي، آزادي وقانون مداري که در اين دوره جلوگيري از حاکم شدن استبداد و قانون شکني به عنوان يکي از آرمانهاي اساسي سوژه سياسي نماينده اصلي گفتمان مليگراي ليبرال يعني جبهه ملي به شمار ميآمد از جمله عوامل و زمينه شکلگيري اين گفتمان بود.(سياوشي،1380 :21) در شرايطي که آزادي در گفتمان مطلقه پهلوي به عنوان دال خالي درآمده بود. گفتمان مليگراي ليبرال آن را به عنوان يکي از دالهاي خود در چارچوب نظام سلطنتي مشروطه با طرد روش ديکتاتور مآبانه گفتمان حاکم معنا بخشيد و اصلاح روشها را با حفظ ساختار خواستار شد. به عبارتي ديگر اصلاحات را نيز به عنوان دال خود ضروري داشت.
علاوه بر عوامل فوق ، تأثير نيروهاي فکري دهه 20 در ايران و نقش مذهب در بسيج توده، از جمله عوامل ذهني بودند که زمينه شکلگيري گفتمان مليگراي ليبرال را فراهم نمودند.
زمانيکه گفتمان پهلوي اول فرو پاشيد، گرايشهاي مختلف فکري فرصت يافتند تا با بسيجِ منابعِ قدرت وارد تصميم گيريهاي سياسي شوند. مهمترين خواستههاي اين گرايش فکري در ابتداي ورود به صحنه سياسي کشور، مبارزه با فساد دولتي، آزادي مطبوعات، صحت انتخابات مجلس، جلوگيري از رشد انحصاري سلطنت و اجراي قوانين موجود و مهمتر از همه، تأمين استقلال ايران بود. از همين رو، اولين گروهاي فکري که جهت تحقق خواستههايشان بر موج افکار عمومي سوار شدند لکن به دليل رويدادهاي ناشي ار تقاضاي نفت روسها و موافقت حزب توده به عنوان سوژه سياسي گفتمان چپ بر خلاف خواست افکار عمومي، وجدان روشنفکران ايران را دستخوش بحران کرد و آنان را بر سرسازگاري متقابل و مزاياي نسبي سوسياليسم و ناسيوناليسم، به تفکري تنشآلود فرو برد. تغيير رويه گفتمان چپ در مقابل مخالفانش، شکاف شديد بين مواضع عقيدتي چپ و راست را موجب شد. در نتيجه نيروهايي که پاسخ جبران عقبماندگيهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي خود را در پيوستن با حزب توده در غالب يک گفتمان ميديدند (به دليل ناکامي اين گفتمان در جذب اقشار مردم) نسبت به سوسياليسم از نوع روسي بدگمان شدند و به طرف گرايش موسوم به ناسيوناليسم که در اين دوره با انديشه ليبراليسم آشتي کرده بود روي خوش نشان داد. در اين مقطع از تاريخ به طور طبيعي دورهايي بود که بايد شکاف ميان مذهب و ليبراليسم خود را نشان دهد اما به دليل طرح بحث استيفاي حقوق ملت ايران از استعمار بريتانيا و مهمتر از آن، بيگانه ستيزي و استقلال کشور، با کمرنگ شدن زمينههاي افتراق بر زمينههاي اتحاد تأکيد گرديد. با اين اتحاد بود که گفتمان مليگراي ليبرال به عنوان نقطه عطفي در برههاي از تاريخ ايران به عنوان گفتمان غالب هژمون گرديد (همان، 52-57).
عقايد مذهبي و نقش آن در بسيج تودهها يکي از پتانسيلهاي ذهني جامعه ايران در دورههاي مختلف بوده است. به دليل ويژگي و نقش مذهب تشيع به عنوان اعتقاد ديني مردم ايران، در تقويت ظرفيت سياسي آن، بالا بودن امکان شبيهسازي و الگوبرداري از تاريخ مثل انتشارمفهوم مبارزه و شهادت، عزت طلبي، صبر، رعايت بيتالمال، شجاعت تاثير زيادي در بسيج تودهها در تاريخ تحولات ايران دارد.
از همينرو حرکت مذهبي در طي دهه 20، همسو با نيروهاي ملي جهت استقلال، آزادي و ديکتاتوري تلاش ميکرد و علاوه بر آن تقاضاي احياي احکام ديني در جامعه نيز از جمله تقاضاهاي مهم اين حرکت به عنوان يک نيروي اجتماعي قدرتمند بود. بويژه وجود نوعي همگرايي پيچيده بين روحانيون و اقشار مختلف مردم، قدرت مانور اين نيروها را افزايش ميداد (زارعشاهي، همان :57-61).
رويدادهاي سياسي سالهاي 1320 تا 1326 و مهمتر از همه گسترش جنگ سردو در کنار آن اختلاف نظر آمريکا در برخي سياستهاي منطقهيي باعث شد سياستمداران غير وابسته و مليگراي ايران، از اين وضعيت در جهت تحقق اهداف ملي حداکثر بهرهبرداري را به عمل آورند. سياست حمايت و تقويت ناسيوناليسم در کشورهاي همجوار شوروي که مورد توجه ايالات متحده واقع شده بود، زمينههاي پيدايش مليگرايي و به تبع آن تشکيل جبهه ملي را در ايران مهيا کرد (اميري،1383: 198).
مليگرايان مقدمه استقرارخود را رهايي ازشر بيگانگان ميدانستندکه بر کليه عرصههاي سياسي و اقتصادي چنگ انداخته بود. مخالفت با استخدام کارشناسان خارجي، مخالفت با امتيازات اقتصادي بيگانگان از جمله سلطه انگليسيها بر نفت ايران به عنوان زمينه شکلگيري گفتمان بود.
به طور کل ميتوان گفت مهمترين پيامدهاي تحولات پيش گفته را بدينگونه ميتوان جمعبندي نمود که اولاً ظهور و بروز گفتمانهاي متفاوت، زنجيره هم ارزي کاذب گفتمان حاکم را در هم شکست و زمينه و فعاليت نيروهاي مختلف سياسي را فراهم نمود. ثانياً، گرچه گفتمانهاي ظهور يافته هر يک داراي نظام معنايي خاص خويش بودند. اما در شرايط پيش آمده جهت مقابله با گفتمان هژمون و در هم شکستن زنجيره هم ارزي موجود موقتاً نقاط تمايز بين خود را کوچک شمرده و ناديده انگاشتند و با برجستهسازي نقاط اشتراک همانند بيگانه ستيزي و استقلال و.. بر گفتمان حاکم تاختند. ثالثا اينکه اين گفتمان در فضاي ايجاد شده با استفاده از بي قراري گفتمان هژمون بويژه در ارتباط با منافع ملي و.. ساختار شکني آن تلاش نمودند. اما بنا به دلايلي گفتمان ملي گراي ليبرال از جمله گفتماني بود که توانست در اواخر دهه 20 به
هژموني دست يابد.
همان طور که قبلاً در نظريه گفتمان لاکلاوموفه اشاره شد، فهم نظريه گفتمان بدون فهم مفاهيم “ضديت” و “غيريت” ناممکن است.گفتمانها در ضديت و تفاوت با يکديگر شکل ميگيرند هويتيابي يک گفتمان صرفاً در تعارض باگفتمانهاي ديگري امکانپذير است. از همينرو گفتمان ملي گراي ليبرال تدريجاً غيرهاي خارجي و داخلي متفاوتي را شکل داد. در غير خارجي در مبارزه با اشغالگران به اتخاد موازنه منفي روي آورد و در برابر غير داخلي خود يعني گفتمان پهلويسم خواستار نظام سلطنتي مشروطه، دموکراسي و آزادي بود.
