
دولت بر جامعه همراه بود. به محض اين که اعمال زور دولت به اندازه کافي کاهش يافت، ديگر گروههاي سياسي (برخي با پيوندهاي مشخص به نيروي خارجي) در پي به دست آوردن قدرت برآمدند. جامعه با اعاده آزاديهاي مختلف فعال شده بود. جو بهبود يافته اجتماعي فرصتي را براي بازاريها، علما، روشنفکران و دانشجويان فراهم نمود تا در زندگي سياسي مشارکت کنند و در برابر استقرار مجدد استبداد و کنترل شديد دولت بر جامعه مقاومت کنند.در سالهاي بين 1320 تا 1328 دولت نه قدرتمند بود و نه مستقل. در اين دوره دولت بيشتر منفعل بود تا فعال.(سياوشي،1380 :80-81) به لحاظ اجتماعي بيشتر مطالب مطبوعات به کشمکشهاي طبقاتي مربوط ميشد. از سي و شش مجله و روزنامهايي که به طور مرتب در چهارسال پس از کنارهگيري رضاشاه در تهران چاپ ميشد تقريبا همگي، حتي آنهايي که به زمينداران ثروتمند تعلق داشتند، جامعه ايران را جامعهايي با طبقات متخاصم معرفي ميکردند. دشمنيهاي مذهبي در بيشتر شهرهاي استان ها شدت گرفت (آبراهاميان، همان: 111-112)
چنانچه اشاره گرديد، درطي دوران گفتمان پهلوي اول، به ساير گفتمانها چونان نيروي تفرقه اندازي نگريسته ميشد که با اقتدار حاکم در تعارض بود تعارضي که مانع از وحدت و نوسازي ايران تلقي ميگرديد. به عبارت ديگر گفتمان پهلويسم اول تلاش مينمود با سرکوب نيروهاي مخالف و يکدست نمودن جامعه با شعار وحدت (ناسيوناليم) به عنوان پيشزمينه نوسازي، زنجيره هم ارزيِ مورد نياز تداومِ هژموني خود را ايجاد و تقويت نمايد. اما از آغاز دهه بيست تا کودتاي 28 مرداد 1332 با ايجاد جو آزادي که چند سالي به طول انجاميد ( اخوان مفرد،1381: 201-203) بار ديگر نيروهاي سياسي که مدتها در خفقان و سرکوب نگاه داشته بودند فرصت خودنمايي يافته و مصمم شدند تا مانع از ظهور مجدد يک استبداد سلطنتي گردند. در نتيجه با قدرت گرفتن نيروهاي اجتماعي- سياسي طرد شده در دوره رضاشاه و تضعيف استبداد و در نتيجه فضاي نسبتا باز سياسي عمدتاً ناشي از ضعف دستگاه در شرايط بيقراري حاكم، گفتمانهاي مختلفي فرصت ظهور، فعاليت و رقابت پيدا کردند كه از آن جمله ميتوان به گفتمان چپ. ليبرال مليگرا و مذهبي اشاره نمود. البته در آن برهه از زمان به دلايلي که بعداً ذکر خواهد شد، دو گفتمان اول به عنوان گفتمان غالب درآمدند. به ويژه گفتمان مليگراي ليبرال با برجسته كردن دالهاي مربوطه در مقطعي به هژموني دست يافت. نکتهايي که در اينجا بايد بدان اشاره گردد، اين است که متأثر از مجموعهي مسائل و تحولات پيش گفته، گفتمان پهلويسم دوم را ابتدا به تغيير رويکرد نسبت به پهلويسم اول مجبور و اتخاذ مفصل بنديهاي جديد را در دهههاي آتي ناگزير نمود تا بتواند از آن طريق به هژموني خويش تداوم بخشد. اکنون با توجه به مطالب فوق در ادامه به شرح هر يک از گفتمانها خواهيم پرداخت.
گفتمان چپ
جريان فکري که پس از تولد آن در غرب به صورت اصليترين رقيب انديشههاي ليبراليستي خود را عرضه کرد گفتمان چپ به نام سوسياليسم ميباشد. اين گفتمان که در حقيقت واکنشي فعال براي مقابله با بنياديترين ضعف (بي قراري) پيامد دستگاه فکري ليبراليسم کلاسيک که انتشار بيعدالتي ناشي از نابراري جمعي بوده، عدالت و برابري جمعي را شعار اصلي خود اعلام کرد، که به لحاظ ايدئولوژيکي بر انديشههاي مارکس وانگلس و توفيق لنين در برپايي نظام سوسياليستي اتحاد جماهير شوروي در اکتبر 1917 استوار بود (آيت مظفري،1385: 123).
اگر چه گفتمان سوسياليستي بر بنياد ماديگرايي شکل گرفت، اما با اعلام شعار عدالتخواهي، آرمان جهان وطني، نفي روابط استعماري، طرح دفاع از خلقهاي محروم و حمايت از نهضتهاي رهاييبخش باعث شد تا توجه مردم بسياري از نقاط ديگر دنيا از جمله ايران را به خود جلب نمايد(حسيني زاده،1386: 142). به عبارت ديگر شعار هاي فوق که براي عامه قابل فهم و مورد انتظار بود قابليت دسترسي گفتمان چپ(سوسياليستي ) را منجر گرديد. مباني گفتمان چپ (مارکسيستي) عبارتند از :
1- ماترياليسم ديالکتيک: ماترياليسم يا ماديگرايي اساس تفکر اين گفتمان به شمار ميرود. بنابراين مبنا، خداوند، عالم غيب، ماورالطبيعه و امور معنوي نفي ميشود و اصالت از آن ماده است ( بابائي،1369: 699-700).
2- نفي خداوند، دين و مذهب: از نظرگاه جريان مارکسيستي جهان آفرينش را خدايي نيست و دين و مذهب امري موهوم و عامل تخدير جوامع است که آنها را به پذيرش ظلم و سکوت در برابر ظالمان وا ميدارد.
3- زندگي اشتراکي و نفي خانواده: در مباني مارکسيستي اصيل ترين بناي اجتماعي يعني خانواده نفي ميشود و بر زندگي اشتراکي پاي ميفشاردند.
4- نفي مالکيت خصوصي: اين گفتمان مالکيت خصوصي را عامل استثمار جامعه ميداند و با آن به ستيزه بر ميخيزد و در مقابل، بر مالکيت دولتي واشتراکي تاکيد ميورزد (مظفري،1385:129).
5- زير بنا بودن اقتصاد: به عقيده اين گفتمان، اقتصاد زير بناي جامعه وحکومت و دين، سياست، حقوق،.. روبناي ان به شمار ميرود (بشيريه، 1379 : 24). از نظر گاه اين گفتمان اقتصاد جامعه است که نوع فرهنگ، سياست، اخلاق و… را تعيين ميکند.
6- تضاد طبقاتي: در هرجامعهاي دو طبقه وجود دارد طبقه کوچک که صاحب ابزار توليد و مالکيت است و طبقه اکثريت که فاقد ابزار توليد و مالکيت است و براي طبقه حاکم کار ميکند، اين دو طبقه همواره در طول تاريخ با يکديگر در جنگند.
7- ماترياليسم تاريخي: ماديگرايي تاريخي از يک حرکت جبري برخوردار است و همه جوامع، ناچارند مسير زير را سپري کنند: (مظفري، همان : 130-129).
کمون اوليه بردهداري فئوداليته سرمايهداري سوسياليزم کمونيزم
ظهور وتحول گفتمان چپ در ايران
گفتمان چپ با انديشه سوسياليستي همزمان با انقلاب مشروطه پا به ايران نهاد، اين گفتمان از طريق مهاجرت کارگران ايراني به قفقاز و آمد و شد آنها با سوسياليستهاي روسيه وارد ايران شد. (حسينيان،1383: 468) در اوايل سال 1284 (1905م) حزب سوسيال دموکرات روسيه سازمان مخصوصي با نام همت در آذربايجان تشکيل داد و يک سال پس از تشکيل سازمان همت در باکو، حزب سوسيال دموکرات ايران (اجتماعيون عاميون يا مجاهدين) در قفقاز تحت رهبري نريمانف تشکيل شد و در برخي شهرهاي ايران از جمله تبريز، مشهد، رشت شعبات مخفي را ايجاد نمود که پس از چندي به حزب دموکرات ايران تغيير نام داد (اميري،1383: 148-149)گفتماني که تمايلات سياسي ميانه رو و در برخي موارد بنيادي داشت.(بهار،1371 :50) بعد از فتح تهران و پيروزي انقلابيون و بازگشايي مجلس در اواخر دي ماه 1289سوسيال دموکراتها سازمانهاي محلي خود را در شهرهاي مختلف تعطيل کردند. (اميري ، همان منبع :150)
اما همزمان با پيروزي انقلاب کمونيستي روسيه در اکتبر 1917 اولين تشکل مارکسيستي در سال 1299ش به نام حزب کمونيست ايران توسط عدهايي از روشنفکران در بندر انزلي تاسيس شد که ادامه افکار سوسيال دموکرات ايران يا عدالت در تبريز بود (حسينيان، 1381 :468). “پس از انقلاب اکتبر انديشههاي سوسياليستي و کمونيستي در بين دستههايي از کارگران ايران شيوع کامل يافت. تحکيم قدرت طبقات بالا در نتيجه انقلاب مشروطه عامل ديگري در رواج آن انديشهها در بين جمعيت ايراني قفقاز بود. به منظور اجراي عملي اين انديشهها برخي از ايرانيان باكو در سال 1295 كميته عدالت را تشكيل دادند. رهبران كميته عبارت بودند از جعفر پيشه وري، سلطانزاده، حيدر عمو اوغلي، سلام الله جاويد و ميرزا اسدالله غفار زاده.كميته عدالت در سال 1299 نخستين كنگره خود را در بندر انزلي در خاك ايران تشكيل داد و تأسيس حزب كمونيست ايران را اعلام كرد” (بشيريه، 1379: 191).
در اولين کنگره حزب کمونيست ايران در انزلي قطع نامههايي توسط شرکت کنندگان انتشار يافت که در آنها برسرنگون کردن سلطه امپرياليسم در ايران، مصادره اموال شرکتهاي خارجي، شناسايي حق خودمختاري براي ملتهاي ايراني در قالب وحدت کشور و اتحاد شوروي و جنبش کارگري از جمله اهداف کمونيستها بود (ذبيح ،1381: 61) اما بر خلاف برنامههاي مصوب کنگره به سياست تشويق اصلاحات و تاييد بورژوازي پرداخت و در کنگره دوم در سال 1306 اعلام شد که حزب بايد استقلال کشور را همگام با مطالبات و شعارهاي احزاب کمونيست مورد توجه قرار دهد (کامبخش ،1357: 37-39).
کمونيستها با توجه به موفقيتهاي جنبش جنگل در گيلان و مازندران که به صورت يک جنبش ضدانگليسي و ضد خودکامگي براي برقراي عدالت ظاهر شده بود با آنها متحد شدند و جمهوري سوسياليستي گيلان را تشکيل دادند، ولي “کادر رهبري کمونيستها بلافاصله دست به تبليغاتي ضدمذهبي زد،…نوزده مسجد را بست، تعليمات مذهبي را ممنوع اعلام کرد، رفع حجاب زنان را اجباري خواند و روحانيون مسلمان را که شديداً مخالف نهضت جنگل بودند. علناً مورد استهزاء قرار داد”. (الموتي،143:1370) در نتيجه شدت يافتن اختلاف بين مسلمانان نهضت جنگل و کمونيستها زمينه سقوط حکومت جنگل را فراهم نمود.
با شروع گفتمان پهلويسم اول در سال 1304 و تسلط هژمونيک وي بر اوضاع سياسي و اجتماعي کشور، فعاليت احزاب محدود وبه حاشيه رانده شد. اين وضعيت تا ابتداي دههي 20 و فروپاشي گفتمان پهلوي اول ادامه داشت (مدير شانچي،1384: 25).
در طي اين سالها، گروهي از روشنفکران چپگرا متشکل از يک هستهي مطالعاتي کمونيستي از تحصيل کردگان ايراني به فعاليتهاي نيمه مخفي و مطالعات سوسياليستي، از قبيل مطالعه و بحث درباره منشور حزب کمونيست پرداختند. تفاوت اين کمونيستها با کمونيستهاي قبلي آن بود که به جاي پرورش فعالان حزبي، تلاش براي يک نظام سوسيال- دموکراسي، به بحث و تحليل دربارهي مارکسيسم- لنينيسم ميپرداختند. علاوه بر اين در حالي که احزاب کمونيستي همت و عدالت و حتي کمونيستهاي ايران عموماً از ايرانيان مقيم قفقاز يا تحت تاثير آنها به کمونيسم روآورده بودند ، افراد گروه پنجاه و سه نفر از تحصيل کردگان اروپايي بودند و به دليل آشنايي با جنبشهاي چپ اروپايي به مارکسيم گرويده بودند (اميري،1383: 154-155). آنها از نظر فکري به جاي نسخه استالينيستي مارکسيسم، بيشتر طرفدار نوعي سوسيال دموکراسي بودند. اين گروه از کمونيستها نيز به دليل سياستهاي ديکتاتور مابانه رضاشاه، نيز طرد و به حاشيه رانده شدند. (مظفري، همان منبع: 128)
نحلههاي مختلف گفتمان چپ در ايران
در کنار ظهور و تحول گفتمان چپ، نقش بانيان و گردآورندگان آن مطرح ميگردد. پرداختن به اين مبحث از آن جهت مهم است که مشخص ميکند چه گروهها و افرادي نقش اصلي را در اين مورد ايفا ميکنند. به عبارتي ديگر سوژههاي سياسي که باعث شکلگيري گفتمان چپ (کمونيسم) شدندچه گروهها و يا کساني بودند.
يكي از فعالترين تشکلهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي متأثر از گفتمان چپ در دهه 20، حزب توده بود. حزب توده به عنوان نماينده فعال گفتمان چپ توانست در شرايط بيقراري حاکم برگفتمان مسلط، به دليل اوضاع و شرايط سياسي – اجتماعي دهه 20 در مقام سوژه سياسي و اجتماعي در ساختار شکني دال مرکزي و اسطورهسازي از دالهاي خالي، ايجاد فضاي استعاري و تحقق عينيت اجتماعي جديد نقش موثر ايفا نمايد.به عبارتي،از جمله سوژه هاي سياسي گفتمان چپ که در زمان پهلوي اول در موقعيت سوژهگي قرار داشت، حزب توده بودکه توانست به سوژهگي سياسي برسد و در ظهور گفتمان چپ مساعدت داشته داشته باشد.
با ورود نيروهاي شوروي و انگلستان به ايران در شهريور 1320، سقوط رضا شاه واشغال بخشهايي از کشور به دست متفقين، فضا و شرايط جديدي براي فعاليتهاي سياسي-اجتماعي آغاز شد. (نوذري،1380: 29) از يک طرف، جامعه تشنه نهضت اجتماعي شده بود تا بتواند سرو ساماني به نابساماني و مشکلات مردم بدهد و از طرف ديگر با فروپاشي استبداد حاکم، گفتمانهاي متعددي بر سر تصاحب قدرت به موازات هم به تشکيل حزب و گروه و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي پرداختند (آبراهاميان،1387: 346) در شرايط بيقراري
