
جمهوري اسلامي و با توجه به غلبهي ايدهئولوژي مذهبي در آن، هدف اين نظام، دينيکردن بسياري از جنبههاي زندهگي مردم بود (با تفسير خاصي از دين که خود مدنظر داشتند) و توجه به ارزشهاي فرامادي را شعار اساسي خويش قرار دادند و در اين راه سرمايهگذاريهاي زيادي شد. اما با فروکش کردن شور انقلابي و تثبيت نهادهاي مختلف و گذار از مشکلات جنگ اين شعارها در جامعه و ميان جوانان اَشکال ديگري به خود گرفته است. اکنون بعد از بيش از سه دهه چنين به نظر ميرسد که نتايج به بار آمده از سياستگزاريهاي انجام شده در زمينهي ديندارسازي مردم، چيزي نيست که به مزاق حاکميت ديني خوش آيد و بسياري از روحانيون سياستپيشه بيان ميکنند که نتايجي خلاف آنچه برنامهريزي شده بود به بار آمده است. بهعبارت ديگر، نتايج سياستهاي ديندارسازي و يکسانسازي ديني مردم- بهويژه در مورد جوانان و دانشگاهيان- در سالهاي اخير به بار ننشسته است. تشديد پروژههاي ديندارسازي مردم در سالهاي اخير و محدود ساختن برخي فعاليتهاي فکري و فرهنگياي که احساس ميشد به نحوي از انحا باورهاي ديني مردم را تضعيف ميکنند را ميتوان واکنشي از سوي مسؤولين به اين ناکامي دانست. هماکنون بسياري از مسؤولين در زمينهي انتقال ارزشها و موازين ديني اظهار نارضايتي کرده و معتقداَند آنگونه که بايد، اين ارزشها به جوانان منتقل نشده است. اين اين دغدغهها را ميتوان با ورق زدن برخي از روزنامهها و مجلات مشاهده کرد. در ادامه براي نشاندادن اين نگراني به مواردي از اين دست استناد ميشود:
– رضا فاطمي در مقالهي خود تحت عنوان “تاريخچه و ماهيت سکولاريسم” بيان ميکند که يکي از ويژهگيهاي عدم پايبندي به دين، روحانيتستيزي است. “آنها با طرح مسائلي چون مديريت علمي و تجربي در برابر مديريت فقهي، سعي دارند روحانيت را از دخالت در اداره جامعه باز دارند…” (مقالهي “دينگريزي جوانان، بحران يا راهحل” نشريه جامعهي مدني، برگرفته از نرمافزار نمايه).
– مقالهي “سکولاريسم بزرگترين آفت انقلاب اسلامي، مهمترين چالش دهه سهوم انقلاب” (نشريهي جوان، سال 1380).
– سيد محمد خاتمي در يکي از نطقهاي کليدي خود پس از تجمعهاي مردم در روز عاشورا در جريان اعتراض به نتايج انتخابات سال 88 اظهار داشت: “… سکولاريسم اما با موازين ديني و فرهنگي ما سازگار نيست. عامل بيگانه ميکوشد که سکولاريسم را در جامعه رواج دهد و اما مهمتر از عامل بيگانه، غيردينيشدن جامعهي ماست [و نکته همينجاست] که جامعه به سويي ميرود که از حکومت ديني دلخوش نيست. رفرم و اصلاحات از رواج سکولاريسم و افول دين در جامعه و اذهان و رفتار ايرانيان جلوگيري ميکند … جمهوريت و اسلاميت که هر دو در خطراند … [بنابراين] بايد از بحرانيشدن اوضاع بيش از اين جلوگيري کرد” (سخنان سيد محمد خاتمي در 29 ديماه 1388، سايت گويانيوز).
– آيتالله لطف الله صافي گلپايگاني در ديدار جمعي از مسؤولان، اساتيد و دانشجويان دانشگاه علوم اسلامي رضوي، به دينستيزي و دينگريزي جوانان اشاره ميکند: “بايد براي اين دينستيزي و دينگريزي كه در بعضي جوانان پيدا شده، فكري كرد؛ البته نمي خواهيم بگوييم اين مسأله تحت چه عواملي ايجاد شده است … هر كجا نقصي باشد، از جهت اين است كه ما به اسلام و هدايتهاي ائمه(ع) عمل نكردهايم و اگر خوب عمل شود مردم و جوانان به دين و قرآن روي ميآورند” (روزنامه دنياي اقتصاد، چهارشنبه 11 مرداد 1391).
– “در عصر کنوني يکي از مشکلات بزرگ جامعهي اسلامي، دينگريزي نسل جوان است. اين موضوع، ذهن و توجه بسياري از مبلغان و داعيان مسلمان را به خود معطوف نموده است، که به جرأت ميتوان گفت، اين پديدهي ناخواندهي عصر حاضر، نسل جوان ما را بهطور جدي تهديد ميکند” (دسترسي در: http://www.fa.ommatonline.com/article/194).
– حجتالاسلام تقديري؛ مسؤول حوزهي علميهي عبدالعظيم در گفتوگو با پايگاه بينالمللي همکاريهاي خبري شيعه (شفقنا) اظهار داشت: “…عوامل دينگريزي مختلف است و هر زمان بخشي از آن غلبه پيدا ميکند و زمينهي رشد دينگريزي را فراهم ميسازد … تبيين و ترويج نادرست و ناسازگار نشاندادن دين با نيازهاي فطري و طبيعي بشر از عواملي است که امروزه باعث دينگريزي برخي جوانان ايراني شده است” (دسترسي در: http://www.shafaqna.com/persian/dialogue/item/30524).
سخنان بالا، عمق دغدغهي حاکميت ديني را در مواجهه با تغييرات بهوجود آمده در سپهر ديني جامعه بهمثابهي يک آسيب اجتماعي نشان ميدهد و ميتواند گواهي باشد بر سربرآوردن تحولات ديني بهويژه در ميان جوانان. اما دغدغهي پژوهش حاضر، مطالعهي اين تغييرات صرفن به مثابهي يک پديدهي اجتماعي است و نه يک آسيب اجتماعي. با انجام پژوهشهايي از اين دست و در ابعاد وسيعتر، ميتوان پي برد که اين دغدغهها و نگرانيها تا چه ميزان واقعي است و آيا موضوع عدم پايبندي و دين گريزي مطرح است يا ظهور صورتهاي ديگري از پايبندي ديني که با صورتهاي سنتي متفاوت است و يا هردو. چنانچه بحث دينگريزي و عدم پايبندي ديني مطرح باشد، نتايچ اين پژوهش ميتواند گوشهاي از لايههاي پنهان دينگريزي جوانان ايراني و عدم پايبندي ديني آنان را آشکار ساخته و به شناخت اين پديده کمک کند. عواملي که شايد از چشم بسياري از سياستگزاران و متوليان نهادهاي ديني و حکومتي پنهان مانده باشد. چه آنکه واکاوي علل تحول در پايبندي ديني و شنيدن دلايل اين تحول از زبان نوگروندهگان ميتواند ما را در شناخت ابعاد مختلف اين پديده ياري کرده و همچنين برخي از گرايشهاي تحليلي نادرست و سوگيرانه در زمينهي پايبندي ديني، دينگريزي و دينستيزي جوانان که ناشي از نگاه ارزشي و ايدهئولوژيک بدين مسأله است را به چالش کشد.
بيشتر پژوهشهاي تجربياي که در فضاي ادبياتي جامعهشناسي دين صورت گرفتهاند عمدتن مربوط به سنجش دينداري و سنجش “ميزان” پايبندي ديني دانشجويان است (نگاه کنيد به فصل دوم همين أثر)؛ اگر چه در لابهلاي پارهاي از اين پژوهشها به نقش عوامل زمينهاي در ميزان پايبندي ديني مردمان نيز پرداخته شده است اما تا جايي که نگارنده مطلع است، تا کنون پژوهش مستقلي که بهصورت کيفي به توصيف و تبيين تحول در پايبندي ديني دانشجويان بپردازد، صورت نگرفته و لذا نتايج حاصل از اين پژوهش ميتواند منجر به افزايش شناخت ما نسبت به افتوخيزهاي دينداري جوانان و آگاهي از سير تحولات جاري در زمينهي پايبندي ديني دانشجويان شود.
1-3 پرسشهاي پژوهش
با توجه به آنچه که در باب تحولات اخير دينداري در ايران مطرح شد، پرسشي که درميگيرد اين است که آيا بهطور کلي ميتوان دانشجويان مورد مطالعه را مشمول يک چنين تغييراتي دانست و آيا آنان تحولي را در پايبندي ديني خود تجربه کردهاند؟ اگر چنين است، ويژهگيهاي اصلي دينداري آنان (چه در دوران رکود و سکون دينداريشان و چه در دوران افتوخيز آن) چيست و اين تحولات در هر دوره از زندهگيشان چه سمتوسويي به خود گرفته است؟ و نهايتن، در حال حاضر وضعيت پايبندي ديني آنان چهگونه بوده و از چه ويژهگيهايي برخوردار است؟
ملاحظه ميشود که پرسشهاي بالا همهگي ناظر بر وضعيت دينداري مشارکتکنندهگان در هر دوره از زندهگيشان است و رنگوبويي “توصيفي” دارند. اين توصيف، با تصويري که از فرآيند تغييرات دينداري افراد در بستر زندهگيشان به دست ميدهد به شناخت عميق و زمينهمند مسألهي مورد مطالعه کمک کرده و زمينه را براي طرح پرسشي اساسي در باب “چرايي” اين مسأله فراهم ميکند. بدين معني که چه عواملي زمينهي ايجاد تحول در پايبندي ديني دانشجويان و بروز نوگروي ديني4 در آنان را فراهم آورده است؟ ميتوان افزود که در راستاي يافتن پاسخ پرسشهاي توصيفي و تبييني فوق، جزئيات بيشتري از تحول پايبندي ديني، از جمله “دلايل” و صورتهاي اين تحول هم روشن خواهد شد.
فصل دوم: پيشينهي پژوهش
مقدمه
در بحث از کاربست نظريات و مفاهيم مورد استفاده در پژوهش حاضر بايد اظهار داشت که اين نظريات (تکثرگرايي ديني5 و مدرنيتهي ديني6) و مفاهيم (پايبندي ديني7، نوگروي ديني8 و معنويتهاي نوپديد) در آغاز در نقش مفاهيم و نظريات حساسساز براي جهتگيري اوليه به سمت موضوع پژوهش مورد استفاده قرار ميگيرند که حساسيت پژوهشگر را نسبت به ابعاد موضوع و نحوهي تبيين پديده بر ميانگيزند. اين مفاهيم و نظريات با ارائهي شناختي “مرجعگونه” و هدايتکننده در مطالعهي نزديک و مستقيم از واقعيت، مشاهدهکننده را متوجه خود ميکند و سرنخها و راهنماييهايي دربارهي آنچه بايد در پياش بود به دست ميدهند (بليکي، 1384: 180). چه ممکن است در حين انجام پژوهش نياز به بازتعريف آنها و يا کاربرد نظريهها و مفاهيم ديگري احساس شود و در يک فرآيند رفت و برگشتي از سطح نظري به تجربي و برعکس، چارچوب نظري و مفهومي کاراتر و جامعتري بنابر واقعيت تجربي اتخاذ شود. مفهوم “حساسيت” در اينجا به معناي “باز بودن ذهن پژوهشگر به روي انديشههاي متفاوت”، و به معني “فرآيند مرتبط ساختن بصيرتهاي نظري و دادهها” است (همان: 181).
2-1 ملاحظات نظري
با بروز تحولات چشمگيري که در عرصهي دين در جهان مدرن رخ داده است، بسياري از متفکران از نحلههاي فکري گوناگون سعي در پروراندن نظريههايي جهت شرح و تبيين اين تحولات نمودهاند. برخي از نظريهپردازان دنيويشدن معتقداَند که فرآيند نوسازي سرانجام به محو دين منجر خواهد شد. اينان دين را “مجموعهاي از باورهاي غيرعقلاني” ميدانند “که در فرآيند “عقلانيشدن” جهان ـ بهعنوان موتور محرک فرآيند نوسازي ـ از جهان رخت بر خواهد بست و يا در گوشهي ذهن تعداد معدودي عزلت خواهد گزيد” (مرشدي، 1384: 7). کساني نيز هستند که قايل به دنيويشدن بوده اما قايل به حذف دين در اين پروسه نيستند بلکه متکثر شدن، تمايزپذيري و عقلاني شدن را مضمون دنيويشدن ميدانند که خود دين را هم در بر ميگيرد.
اما امروزه سخن گفتن از دنيويشدن و نظريههاي مربوط به آن، چندان تازهگي ندارد. به تعبير ديگر
آنچه جديد و نوظهور مينمايد، و انديشمندان در حوزههاي مختلف را وادار کرده تا با نگاهي نقادانه و عميق به ريشهها، مباني و احکامش از نو نظر کنند و روند تاريخي آن را مورد بازبيني مجدد قرار دهند، بروز جرح و تعديل در جهت مقدر اين فرآيند و ظاهر شدن مسيرها و احتمالنت مختلف در سير خطي و يکسويهي آن است. يکي از اين تعديلها، همانا قايل شدن خصلت متکثرکننده براي نيروهاي نوسازي در جوامع مدرن است که در اين مطالعه برخي از اين دسته نظريات به خدمت گرفته ميشوند.
نظريهپردازان حوزهي تکثر معتقداند که نيروهاي نوسازي بيش از آنکه خصلتي دنيويکننده9 داشته باشند، خصلتي متکثرکننده دارند. به زعم اين دسته از نظريهپردازان “تکثر” ويژهگي اساسي وضعيت مدرن است. يعني “وضعيتي که در آن تفاسير و تعابير مختلف از جهان – از جمله تفسير و تبيين ديني از جهان – در کنار هم خواهند زيست”. بنابراين، هرچند وضعيت متکثرِ مدرن، انحصارطلبي دين – و هر ايدهئولوژياي که چنين قصدي داشته باشد – را به چالش ميکشد، اما لزومن به محو کامل دين نميانجامد؛ “در اين وضعيت نهاد دين بهعنوان يکي از بازيگران احتمالن مهم، در کنار ديگر نهادهاي جامعه ادامه حيات خواهد داد” (مرشدي، 1384: 7). همزمان زمينه براي رشد انواع تفاسير از دين فراهم ميشود و اين وضعيت در نهايت به تحول در پايبندي ديني مردمان و ظهور انواع سبکهاي دينداري ميانجامد.
در اين ميان، پيتر برگر پس از يک چرخش نظري از دنيويشدن ارتدوکس به تکثرگرايي، يکي از صاحبنظران پرنفوذ در اين زمينه بهشمار ميرود. در اين بخش، از ذکر سير تحول آرا برگر به جهت تفاوتي که ميبايست ميان متون آموزشي و متون پژوهشي قايل شد، خودداري شده و صرفن مباحثي مطرح ميشود که پژوهشگر در فرآيند پژوهش قصد دارد از آنها کمک گيرد. آنچه در ادامه ميآيد نظريات و مفاهيم دو تن از جامعهشناسان برجسته در حوزهي تکثرگرايي ديني است ک
