
مهم اين رهيافت، طرح نظري پژوهش وي را شکل دادهاند و مطابق با آن، مدل تحليلي و فرضيههاي پژوهش سامان يافتهاند. بر پايهي اين طرح نظري “انواع دينداري” متغير وابستهي پژوهش است که در حالتهاي مختلف، يازده وضعيت را در بر ميگيرد. فرضيههاي کلان پژوهش در پنج محور کلي به بررسي رابطهي متغير وابسته با متغيرهاي “ارتباط با رسانههاي جهاني”، “تعلق به نظام سياسي”، “محيط دانشگاه”، “ارتباط با مراکز و مردمان مذهبي” و “ويژهگيهاي فردي” ميپردازد، که بهطور جزئي تشکيل 29 فرضيه را دادهاند. مهمترين نتايج تجربي تحقيق عبارتند از:
متغيرهاي “تعلق به نظام سياسي” و “مراجعه با مراکز مذهبي” بيشترين رابطهي معنادار مثبت را با تمام انواع دينداري داشتهاند؛ ميزان ارتباط با رسانههاي جهاني با دينداريهاي مبتني بر ابعاد اصلي دين رابطه منفي داشته است. ميزان حضور در دانشگاه تنها با “دينداري باواسطه” (و ميزان پيروي از روحانيت) رابطهي منفي دارد؛ در ميان متغيرهاي فردي، جنسيت نشاندهندهي تفاوت معنادار دينداري زنان، و بالاتر بودن ميزان دينداري آنها، نسبت به مردان است؛ و ميزان تحصيلات والدين هم در مواردي رابطهي معنادار با برخي از انواع دينداري دارد. در مجموع، اين پژوهش نشان ميدهد که نظام سياسي بيشترين تأثير را بر شکلگيري تمايز ميان انواع دينداريها در ميان دانشجويان داشته است و با توجه به پايين بودن شاخصهاي تعلق دانشجويان به نظام سياسي، آنها در مسير تمايز با دينداريهاي مورد نظر نظام سياسي گام برميدارند (ميرسندسي، 1383).
“بررسي سطح دينداري و گرايشهاي ديني دانشجويان، مطالعهي موردي: دانشگاه صنعتي اميرکبير” عنوان پژوهشي است که ابوالفضل مرشدي (1384) انجام داده است. اين پژوهش مبتني بر چارچوب نظري پيتر برگر است که از منظر برساختگرايي اجتماعي به تبيين وضعيت دينداري و گرايشهاي ديني در جوامع در حال گذار ميپردازد. در پژوهش مذکور سطح دينداري و گرايشهاي ديني دانشجويان فني، بهعنوان يکي از مهمترين حاملانِ آگاهي مدرن، مورد بررسي قرار گرفته و از منظر نظريِ پيتر برگر به تفسير دادههاي مربوط به ميزان دينداري و گرايشهاي ديني دانشجويان پرداخته شده است.
پرسشهاي مطرح شده در اين پژوهش اين بود که سطح دينداري دانشجويان در ابعاد اعتقادي و مناسکي (فردي و اجتماعي) چهقدر است؟ ميزان گرايش دانشجويان به دين خصوصي به چه ميزان است و تا چه حد برخورد گزينشي با دين در ميان دانشجويان رواج دارد؟ مرشدي با هدف عملياتي کردن نظرات برگر در اين حوزه سه مفهوم “گرايش به دين خصوصي”، “برخورد گزينشي با دين” و “تکثرگرايي در دين” را از آراي وي أخذ کرده و با تعريف عملياتي آنها مورد سنجش قرار داد. در تعريف عملياتيِ مفهوم “گرايش به دين خصوصي” از سه گويه 1. عدم نياز دين به متولي، 2. ادارهي جامعه با تکيه بر عقل، و 3. وابستهگي پاکي انسان به نيت او استفاده شده است در تعريف عملياتيِ مفهوم “تکثرگرايي در دين” از سه گويهي 1. دوستي و ارتباط با مردمان با مذهب متفاوت، 2. منافات دينداري با گوشدادن به موسيقيها و فيلمها، و 3. عدم اهميت نوع مذهب در رسيدن به حقيقت استفاده شده است. در تعريف عملياتيِ مفهوم “برخورد گزينشي با دين” از چهار گويهي 1. انجامندادن احکام شرعي ناموجه (از نظر عقل)، 2. توان خود فرد در تشخيص گناه، 3. تطابق دادن آموزههاي ديني با عقل انسان امروزي و 4. مراجعه به عقل بهجاي مراجعه به توصيههاي ديني در زندهگي استفاده شده است. براي جمعآوري دادهها، پژوهشگر از روش پيمايش و فن پرسشنامه بهره جسته و سپس بهمنظور تحليل نتايج پيمايش، از نرمافزار spss استفاده شده است (توسلي و مرشدي، 1385: 105-104).
نتايج حاصل از اين پژوهش نشان ميدهد که هم در سطح آگاهي دانشجويان انواع گرايشهاي ديني ظهور يافته، و هم در سطح اجتماعي رويکردهاي مختلف به دين تا حدي ظهور يافته است. مطابق نتايج اين مطالعه، هر چند باورهاي ديني دانشجويان کمتر دستخوش تغيير شده است – بهطوري که همچنان باورهاي ديني دانشجويان در سطح بالايي ارزيابي ميشود – اما نوع نگرش آنان به اعمال فردي و بهويژه به اعمال جمعي دين در حال تغيير است. بهطوريکه بخش قابل توجهي از دانشجويان اصلن مناسک فردي و جمعي دين را انجام نميدهند (7/13 درصد اعمال فردي ديني، و 29 درصد اعمال جمعي). بهعلاوه، برخورد گزينشي با دين در ميان دانشجويان رواج زيادي دارد، اين امر بهويژه در مورد احکام شرعي دين مصداق بيشتري دارد. بهعنوان مثال، 42 درصد پاسخگويان اعلان کردهاند که آن بخش از احکام شرعي را که برايشان موجه نيست و دليل انجام آنرا نميدانند، انجام نميدهند، و 34 درصد نيز اعلان کردهاند که هر کدام از آموزهها و باورهاي ديني که با عقل انسان امروزي سازگاري ندارد بايد کنار گذاشته شود (همان: 113). نکتهي قابلتوجه اين است که هم پايبندي به اعمال فردي و جمعي دين در ميان دانشجويان ترمهاي بالاتر نسبت به دانشجويان ترمهاي پايينتر کمتر است و هم گرايش آنان به دين خصوصي، تکثرگرايي در دين و برخورد گزينشي با دين نسبت به دانشجويان ترمهاي پايينتر بيشتر است. مرشدي سپس نتيجه ميگيرد که حضور در فضاي دانشگاه بهعنوان نهادي مدرن باعث رسوخ آگاهيهاي لازمهي اين نهاد (آگاهي مدرن) در اذهان دانشجويان شده و اين وضعيت در نهايت منجر به تغيير باورها و ارزشهاي ديني و غيرديني نزد آنان ميشود (همان: 114-113).
“بررسي تغيير نگرشها و رفتارهاي ديني جوانان” عنوان پژوهشي است که مريم زارع (1384) جهت أخذ درجهي کارشناسي ارشد در دانشگاه تهران انجام داده است. وي در اين پژوهش در پي پاسخگويي به اين پرسش است که دانشگاه بهعنوان يکي از ابزارهاي مدرنيته چه تأثيري بر دينداري دانشجويان ميگذارد؟
زارع بهمنظور پاسخگويي به اين پرسش به مقايسهي دو گروه دانشجويان و غيردانشجويان پرداخته است. روش مورد استفاده در اين پژوهش پيمايش، و ابزار گردآوري دادهها پرسشنامه ميباشد. نمونهي آماري در اين پژوهش 229 نفر دانشجو و 174 نفر از جوانان غيردانشجو است.
ايشان دينداري را به سه قسمت اعتقادي، نگرشي و رفتاري تقسيم کرده است. بعد نگرشي شامل نگرش مدرن و سنتي، بعد رفتاري به دو بخش رفتار فردي و رفتار جمعي که رفتار جمعي هم به نوبهي خود به دو بخش رفتار جمعي رسمي و رفتار جمعي غيررسمي تقسيم شدهاند.
نتايج پژوهش نشان ميدهد که در باب بعد اعتقادي تفاوت ميانگين بسيار ناچيز است و اکثر مردمان در زمينهي بعد اعتقادي از حد متوسط بالاتر هستند. در باب رفتارهاي ديني در هر دو گروه بيش از نيمي از مردمان رفتارهاي فردي ديني را متوسط و بيش از متوسط انجام ميدهند. در باب رفتارهاي غيررسمي جمعي تفاوت معناداري وجود دارد، بدين معني که غيردانشجويان بسيار بيشتر از دانشجويان در اين مراسم شرکت ميکنند و همچنين در رفتارهاي رسميِ جمعي نيز غيردانشجويان بسيار بيشتر در اين مراسم شرکت ميکنند. در باب نگرش ديني نتايج نشان ميدهد که دانشجويان بيشتر نگرش مدرن و غيردانشجويان نگرش سنتي دارند.
از ديگر نتايج اين پژوهش اين است که دانشگاه بهعنوان يکي از ابزارهاي مدرنيته باعث فرديشدن دينداري شده است که برخي از گويهها در اين پژوهش مؤيّد اين امر هستند، بهعنوان مثال حدود نيمي از پاسخگويان بيان کردهاند که اصلن به رساله مراجعه نميکنند که نشاندهندهي اين است که مردمان خودشان دين را تفسير ميکنند و مسائلشان را خود پاسخ ميگويند و به مرجعي ديگر مراجعه نميکنند (زارع، 1384).
زارع پس از بررسي ابعاد دينداري از نظر آلپورت، لنسکي، گلاک و استارک، کينک و هانت و… دينداري را شامل سه بعد اعتقادي، رفتاري و نگرشي ميداند. نقد وارده بر کار ايشان اين است که وي بدون نقد و ارزيابي مدلهاي پيشين و بدون استدلال و توضيح و مرجعي ابعاد دينداري را مطرح ميکند و به بررسي آنها ميپردازد. کار زارع جزء آن دسته از پژوهشهايي است که بدون مدل به بررسي دينداري ميپردازد.
بهناز خسروي (1385) با انجام پژوهشي با عنوان “جوامعي در نوستالوژي اجتماع؛ نگاهي به معنويتهاي جديد در ايران”، از خلال مطالعهي موردي دو نمونه از جمعهاي عرفاني – روانشناسي، در پي بررسي نوع سازماندهي اجتماعي و چهگونهگي روابط اعضاي مختلف آنها با يکديگر بوده است. جمعيت مورد مطالعه مردماني هستند که در سطح شهر تهران، در جمعهايي که به عنوان مروجان رفتارهاي نوين ديني، دينداريهاي جديد و يا معنويتهاي جديد شناخته ميشوند، شرکت ميکنند. اين نوع جمعها که بيشتر در قالب عناوين کلاسهاي آموزشي فعاليت ميکنند، به دو دستهي کلي “جمعهايي با رويکردهاي عرفاني” و “جمعهايي با رويکردهاي علمي و روانشناسي” تقسيم شدهاند. پژوهشگر با شرکت در دورههاي کلاسي دو نمونه از جمعهاي عرفاني و روانشناسي در شهر تهران و انجام مشاهدهي مشارکتي و مصاحبهي عميق با نمونهاي از اعضاي اين گروهها، به دنبال بررسي نوع سازماندهي اجتماعي و چهگونهگي روابط اعضاي مختلف آنها با يکديگر بوده است. چارچوب نظري پژوهش وي بر پايهي ديدگاههاي وبر در مورد سازمان ديني و اقتدار رهبر، و همچنين ديدگاههاي زيمل در مورد جامعهي رازدار، شکل ميگيرد. بر اساس يافتههاي پژوهش، اين جمعها را ميتوان “جوامعي در نوستالوژي اجتماع” با خصوصيات “بسته و رازدار” و داراي “رهبري فرهمند” معرفي و در عين حال حضور آنها را به عنوان نشانههايي از پويايي حيات زندهي “اجتماعي” در لايههاي زيرين جامعه قلمداد کرد.
نتايج پژوهش نشان ميدهد که آموزهها و شرايط اين دو کلاس، تلاش زيادي براي شکلدهي و ايجاد نوعي همبستهگي جمعي دارند. از سوي ديگر، فضاي حاکم بر روابط مردمان در هر دو جمع، نشان از “صميميتهاي اغراقشده” دارد. علاوه بر اين، “متوليان اين جمعها با کمک شرکتکنندهگان، در تلاش براي آفرينش نوعي سازمان اجتماعي، هر چند غيرنهادي، از طريق ايجاد حس همبستهگي ميان اعضاي خود هستند” و در اين ميان حتا از به وجود آوردن “زبان مشترک” در کنار راه و هدف مشخص، نيز بسيار کمک ميگيرند (شريعتي مزيناني، باستاني و خسروي 1385: 188).
نتايج پژوهش حاکي از تمايل جامعه مورد مطالعه براي به وجود آوردن فضايي است که بتوان آنرا بنابر تعبير تونيس، اجتماع يا جماعت ناميد. به تعبير ديگر، در شرايطي که بهطور کلي سياستهاي حاکم معطوف به سوقدادن جامعه به سوي يک فضاي اجتماعي واحد است، کوشش براي ايجاد و حفظ چنين اجتماعاتي در گوشه و کنار فضاهاي شهري توسط مردمان را ميتوان حاکي از پويايي حيات اجتماعي و ميل به تکثر و تنوع آن تعبير کرد. بر اساس نتايج پژوهش خسروي، ميتوان ساختار جمعهاي مورد مطالعه را جوامع کوچکي معرفي کرد که در عين وجود شاخصهاي رقابت، نفع شخصي و پيشرفت در ميان آنها، تمايل زيادي براي بهوجود آوردن اجتماعاتي بر اساس آموزههايشان و با ايجاد پيوندهاي نزديک و صميمانه و فضاي همکاري و علاقه با يکديگر، در ميان خود دارند؛ چيزي که به ندرت ميتوان در ميان اجتماع پيروان دين رسمي ديد.
خسروي نتيجه ميگيرد که اگرچه اين جريانها هنوز چندان رسميتي پيدا نکردهاند، اما تنوع نسبي آنها در شکل و محتوا، نشان از آن دارد که متن مردم به شيوههاي مختلف، چه از طريق “ابداع و نوآوري” در شکل اجتماعات سنتي قديمي و چه از راه “وارد کردن” سبکهاي مختلفي از غرب و شرق، در صدد توليد فضاهاي خاص و متنوعي در درون خود هستند که هم به نوعي در زندهگي فکري و روحي آنها تأثيرگذار بوده و هم اجتماعات کوچکي را برايشان بهوجود آورد که دستکم در دورهاي از زندهگي، تا حدي نسبت به آن تعلق پيدا کنند.
“بررسي أثر جهانيشدن فرهنگي بر عرفيشدن فردي با توجه به نقش تعديلگر عوامل زمينهاي” عنوان رسالهي دکترا نادر صنعتي شرقي (1389) در دانشگاه تربيت مدرس است. صنعتي در اين پژوهش، در صدد بررسي دنيويشدن در بستر مناسبات فراملي و جهاني
