
در کلام نهایی «دیوان سالاری» امروز ما غربیها متاثر و نشات گرفته از نظام دیوانی هخامنشی است» (همان: 346 و 347).
پروفسور آملی کورت13(1378) در کتاب «هخامنشیان» چنین مینویسد:
«کل سرزمین امپراتوری ایران به ایالاتی تقسیم میشد که آنها را معمولا ساتراپی (از کلمه پارسی باستان خشچپاون14 [یا خشثرپاون] به معنای حافظ قلمرو پادشاهی) مینامیدند. والیان یا استانداران این ساتراپیها را ساتراپ میگفتند. بدین ترتیب تک تک نواحی مختلف شاهنشاهی هخامنشی در ساختار سیاسی واحدی گرد میآمدند و الگوی ساتراپی نوعی وحدت و یکپارچگی اداری ایجاد میکرد» (کورت، 1378: 108 و 109).
«هر ساتراپی ولایت بسیار پهناوری بود و اگر از روی نام قضاوت کنیم، هر ساتراپ یا استاندار عملا نجیبزادهای پارسی (یا حداقل ایرانی) بوده که امور ساتراپی را از مرکز آن ایالت اداره میکرده است. پایتختها یا مرکز هر ساتراپی به منزله نمونه کوچکتر مراکز سلطنتی بود. مالیاتها یا خراجهای ولایت در آن جا گرد میآمد و انبار میشد (بعضی از آنها رابه مرکز میفرستاند) و بدین ترتیب، منابع همان ساتراپی و کارمندان آن را تامین میکرد. بعضی خراجها جنسی بودند و میتوانستند مستقیما برای تغذیه و حفظ پادگانهای محلی مورد استفاده قرار گیرند» (همان: 111و 112).
«در کاخ ایالتی بایگانیهایی وجود داشت که فرمانهای سلطنتی در آنها نگهداری میشد. جریان اداری و دیوانسالاری منطقهای از همین بایگانیها اعمال میشد. درخواستها یا عریضههای خطاب به ساتراپ را به آن جا میفرستاند و نسخههایی از تصمیمات ساتراپ، که تصمیمهای مقامات محلی بر آن پشتنویسی شده بود برای مراجعه در آینده بایگانی میشد» (همان: 114).
2-3-3- پژوهشهای داخلی
دکتر علی فرازمند (2009)، استاد دانشگاه فلوریدا در مقالهای با عنوان «بوروکراسی و نظام اداری امپراتوری جهانی ایران باستان» به بیان بعضی از ویژگیهای اداری امپراتوری هخامنشیان پرداخته است. وی چنین میگوید:
«سقوط امپراتوری ایران به دست اعراب در 651 م. به مرگ برتری اداری آن منتج نشد. در مقابل، سنتهای برتر دولت، فرهنگ و ادارهی آن، یکبار دیگر فاتحان را در خود ذوب نمود و از سوی اعراب بادیهنشین تقریبا بطور کامل پذیرفته شد. سنت اداری ایران باستان، سابقهی طولانی خود را با زبان و فرهنگ خود ادامه داد و ایرانیان یکبار دیگر موفق به نشان دادن شخصیت ملی خود از استقلال، فرهنگ بالا، تعالی و سیستم اداری موفق، بخصوص در دوران خلافت عباسی که کاملا ایرانیزه شده بود گشتند (فرازمند، 2009: 22ـ19). رهبری کاریزماتیک و مبتی بر ویژگیهای شخصی، مهمترین ویژگی امپراتوری ایران باستان و حتی پس از آن بوده است؛ برای مثال میتوان تمامی موفقیتهای هخامنشیان در توسعهی حکومتی گسترده و نیرومند را به ویژگیهای فردی و فرهمندی کوروش کبیر و پس از او داریوش نسبت داد. کوروش کبیر مورد احترام ایرانیان و غیرایرانیان بود؛ بطوری که ایرانیان او را پدر، یونانیان و بابلیان، قانونگذار و یهودیان، محافظ یا رهاییبخش میخواندند. برای مثال کوروش کبیر، حکومتی دموکراتیک مبتنی بر آزادی مذاهب، انجمنها، نژادها و قومها ایجاد کرده بود؛ امری که برای نخستین بار در کل تاریخ بشر صورت میپذیرفت. بردهداری در این حکومت ممنوع بود (همان: 25)؛ اما استفاده از مزدوران و ماموران قراردادی برای خدمت به بوروکراسی و نیز استفاده از مردمان مناطق فتح شده که ارایهی خدمات به امپراتوری متعهد شده بودند، امری متداول به شمار میرفت (همان: 26ـ31). منابع مالی بورکراسی پارس، از راه گردآوری خراج و مالیات از راههای آبی، نقاط ارتباطی، ورودی شهرها، جادهها، پلها، بنادر، قلعهها و تسهیلات حمل و نقل و ارتباطات تامین میشد» (همان: 37).
«همکاری و مشارکت در امور، از دیگر ویژگیهای بارز اداره امور عمومی پارسی به شمار میآید. این همکاری به اشکال مختلف از جمه میان دولت و بخش خصوصی (موسسات مالی و موسسات جمعآوری کننده مالیات)، دولت و گروههای قومی و ملیتهای مختلف، ساتراپی و گروههای محلی و … محقق میشده است» (همان: 36). «آخرین سطح از سلسله مراتب حکومت پارسیان و نظام اداری آن، ساتراپ فرعی یا حاکم استانی بود که از میان مادها، پارسها یا رهبران محلی و غیر ایرانی انتخاب و منصوب میشد. حاکمان یا استانداران ساتراپی به ساتراپ پاسخگو بودند، هرچند حاکمان محلی و مردمان آنها دسترسی مستقیم به حکومت مرکزی داشتند» (همان: 30 و 31).
«به منظور 1. کنترل مرکزی بر تمامی امپراتوری؛ 2. جلوگیری از استقلال طلبی، شورش و ظغیانهای احتمالی؛ 3. جلوگیری از سو استفاده از قدرت و مقام از سوی ساتراپ؛ 4. جلوگیری از فساد و تباهی در سیستم؛ 5. حفاظت از مردمان و ساکنان متنوع در ایالات متحده چند ملیتی پارس؛ 6. حفاظت از انسجام و یکپارچگی قلمرو امپراتوری، مکانیزمهای متعددی برای کنترل و نظارت در نظر گرفته شده بود که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) جداسازی امور لشکری از کشوری در ساتراپیها: در عین حال که ساتراپ، اختیار و صلاحدید بالایی در امور کشوری داشت، اما در امور لشکری از قدرت چندانی برخوردار نبود و فرمانده نظامی از سوی حکومت مرکزی منصوب میشد و مستقل از ساتراپ عمل میکرد. البته با توجه به خصوصیات فردی ساتراپ، وضعیت جغرافیایی و ملاحظات شاه، در برخی موارد میان این دو همپوشانی هایی وجود داشت. در حقیقت، فرمانده نظامی از راه کنترل و نظارت بر ساتراپها، ابزار ایجاد سیستم حکومتی متمرکزی از سوی حکومت مرکزی بود و مانع از طغیان و استقلال طلبی آنان میشد.
ب) فرماندهی نظامی مستقل در ساتراپیها که به پادشاه و حکومت مرکزی بسیار وابسته بودند، با توجه به سیستم ارتباطی وسیع و گسترده، قادر به پایش و نظارت بر کلیه شرایط و تغییرات در ساتراپیها بوده و دولت مرکزی را قادر میساخت به سرعت به چالشها و شورشهای احتمالی واکنش نشان دهد.
ج) حضور چشمان شاه در ساتراپیها سومین عامل کنترل نهادی بر آنان بود که در عمل به عنوان نماینده دولت، مدعی العموم و در امور حقوقی عمل میکرد.
د) چهارمین عامل، بازرسی کل حکومت بود که با عنوان گوشهای شاه عمل میکرد و از سوی پادشاه منصوب و به حکومت مرکزی گزارش میداد.
ه) عامل پنجم، کنترل حکومت مرکزی بر حکومتهای محلی و ساتراپیها، بازرسیها و بازدیدهای سرزده و ناگهانی نمایندگان شاه و حکومت مرکزی بود که هرگونه مشکل، فساد و سو مدیریت در ساتراپیها را به حکومت مرکزی گزارش میکردند.
و) آخرین ابزار کنترل نهادی بر ساتراپیها، رازدار شاه بود که عامل مهمی در انتصاب حاکم ساتراپی محسوب میشد و وظایف وی عبارت بودند از : 1. رابط مستقل میان شاه و ساتراپ؛ 2. نظارت بر عملکرد ساتراپ و دربار وی؛ 3. عامل قدرتمند بوروکراسی و شاه؛ 4. بوروکرات الگو برای مدیران ساتراپیها و استانها. در حقیقت وی تنها فرد مورد اطمینان بود که نامهها و دستورهای شاه را برای ساتراپ میخواند» (همان: 31 و 32).
عبدالعظیم رضایی (1381) در کتاب «تاریخ ده هزار ساله ایران»، دربارهی تشکیلات اداری و کشوری هخامنشیان مینویسد:
«داریوش برای ایجاد سرعت در امور کشورداری در سراسر امپراتوری راههای بسیاری ایجاد کرد. در فاصلههای معین از این راه، کاروانسراهایی بنا کرد. همچنین در هر یک از این نقاط گروههای نظامی مستقر شده بودند تا از دامنههای سلسله کوهها محافظت کنند. علاوه بر این در قلعههای مستحکم جاده ها، پادگان هایی نظامی استقرار یافته بود. در منزلهای بین راه اسبان تندرو وجود داشت تا چاپارهای چه در زمان جنگ چه در زمان صلح بتوانند در کوتاهترین مدت با شتاب تمام احکام و فرمانها را به ولایتها و ساتراپها برسانند. ترتیب راندن نامه و فرمان به این نحو بون که پیک یا چاپاری، آن نامه یا فرمان را حمل و در منزلی که به آن میرسید تسلیم چاپار بعدی میکرد و به این ترتیب همچنان ادامه مییافت» (رضایی، 1381: 257 و 258).
«چنانچه از کتیبههای داریوش برمیآید، سی ملت مختلف با خط، زبان، مذهب و اخلاق و رسوم ویژهی خویش در زیر فرمان شاهنشاه ایران زندگی میکردند. داریوش سراسر ایران را به سی بخش تقسیم کرده و هر قسمت را به فرمانروایی سپرده بود که او را «خشتروپان» یا «شهربان» میگفتند. پادشاهان هخامنشی برای رسیدگی و تحقیق در کارهای فرمانروایان و پادشاهان محلی و جلوگیری از اجحاف و ستمگری آنان، سالی دو بار ماموران ویژهای به استانها گسیل میداشتند که چشم و گوش شاه خوانده میشدند. داریوش برای ایالتها و کشورهای تابع دو نوع مالیات وضع کرد: نقدی و جنسی. بنا به نوشتهی هرودت، داریوش کشورهای تابع ایران را به بیست بخش تقسیم و برای هر قسمت مالیاتی تعیین کرد» (همان: 316- 317).
استاد حسن پیرنیا (1381) در کتاب «ایران باستان یا تاریخ مفصل ایران قدیم» مینویسد:
«ملل و مردمان مختلف آزاد بودند که موافق معتقدات دینی و عادتشان رفتار کنند و مذهب شاهان و اعتقادهای اهالی ایران به آنان تحمیل نمیشد. عادتها، اخلاق و زبان ملل تابعه هم محفوظ بود و مختار بودند موسسههای ملی، سلسله شاهان و امرای محلی و روحانیان خود را حفظ کنند. چیزی که ایران از مملکتهای تابعه میخواست این بود که تمامی اهالی، خودشان را بندگان شاه بدانند و احکام مرکز را مجری و قانون او را محفوظ دارند؛ مانند پرداختن مالیاتها، نگاه داشتن ساخلوها در جاهای لازم، حفظ امنیت عمومی و چاپارخانهها، تسهیل حرکت چاپارها، زدن سکه در حدودی که مرکز تعیین کرده، جلوگیری از زدن سکه طلا، فرستادن سرباز در هنگام جنگ، حفظ راهها از خرابی و…. برای اجرای این مقاصد، داریوش اول تشکیلات اداری به ایران و مملکتهای زیردست داد که در راس آن، شاه قرار داشت» (پیرنیا، 1381: 1417 و 1418).
دکتر شیرین بیانی (1381) در کتاب «تاریخ ایران باستان» چنین میگوید:
«پس از برقراری نظم و آرامش در سراسر امپراتوری، داریوش دریافت که اداره چنین قلمرو گسترده و بزرگی نیاز به نظام اداری نوین، منسجم و منظم دارد؛ از این رو به وضع قوانین جدید، ابداعات و اصلاحات همه جانبه پرداخت. گذشته از ایجاد ابنیه و مجموعه کاخها در پایتختها، داریوش دست به گسترش و تنظیم سازمان داری یازید که مستلزم گردآوری قوانین و سنتهای گذشته و همچنین ابداع و ایجاد قوانین جدید بود تا جوابگوی مقتضیات زمان و مکان باشد و بتواند یک امپراتوری گسترده و نامتجانس را با یک نیروی واحد و سازمان یافته اداره کند» (بیانی، 1381: 115).
«او خود را نماینده اهورا مزدا و برگزیده وی در زمین میدانست که هم به فرمان و هم به یاری او میبایست حکومت کند: «به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من عطا فرمود». پس فرامین او واجب الاجرا بود و میبایست چون حکمی آسمانی تلقی شوند. او اساس کار خود را بر سه اصل «قانونمند، عدالت و امنیت» قرار داد و برای اجرای آنها یک سازمان اداری متمرکز ایجاد کرد و کوشید تا با نظارت مستقیم بر کارها، بخصوص بر کار ساتراپیها، امنیت و عدالت در سراسر قلمرو را تامین کند» (همان: 116).
«اصلاحات داریوش بدین قرارند:
1. یک فرمانده سپاهی و یک مسئول امور مالی و اداری را از مرکز به هر ساتراپی گسیل داشت که نمایندگان عالی مقام از سویی مسئول مستقیم در برابر شاهنشاه و از سوی دیگر مراقب اعمال یکدیگر بودند. هرچند ساتراپها یا شهربانان در حوزه فرمانروایی خویش مقام اول را داشتند، از طریق نمایندگان گسیل شده از مرکز تحت نظارت کامل او قرار میگرفتند تا بر مردم تعدی روا ندارند و داعیه استقلال یا تجاوز از قانون را در سر نپرورانند؛
2. نظارت مستقیم بر مالیاتهای ساتراپیها که مقدار و چگونگی پرداخت آن معین شده بود تا همواره خزاین معمور و پر نگاه داشته شده، جلوی سو استفادههای مالی و تقویت نیروی اقتصادی ساتراپها گرفته شود و نیز بر مردم ستم نشود؛
3. این نظارتهای همه جانبه نیاز به یک شبکه منظم اطلاعاتی داشت و افراد وابسته به این دایره را چشم و گوش شاه میخواندند که از جانب شخص وی
