
ه پژوهشگر اميدوار است استفاده از آنها بتواند مسير اوليهاي را براي بررسي مسأله و کنکاش در موضوع به دست دهد.
2-1-1 پيتر برگر و تکثرگرايي ديني
از نظر برگر، در گذشته اديان انحصارگر وظيفهي معنا و مشروعيت بخشيدن به زندهگي فردي و جمعي مردمان را بر عهده داشتند و “درجهي بالاي يکپارچهگي” اجتماعي و وجود “نظم معنايي يکپارچهساز که بخشهاي متفاوت جامعه” را در بر ميگرفت “جهان زيست مشترکي” را سامان ميداد (برگر، برگر و کلنر،1387: 73). معاني، ارزشها و باورهاي گوناگون رايج در جامعه در نهايت از طريق “تفسيري جامع دربارهي واقعيت”، که زندهگي انسان را به کل نظام عالم ربط ميداد “يکپارچه” ميشدند. در جوامع ماقبل مدرن، دين احساس “بودن در کاشانهي خود” در جهان هستي را براي انسان ممکن ميساخت(همان: 87)، اما در جوامع مدرن، بخشهاي گوناگون زندهگي مردمان تحت تأثير “جهانهاي معنايي و تجربي” متفاوتي قرار ميگيرند. با پيچيده شدن تقسيمکار ناشي از “توليد فنآورانه” و سر برآوردن نظامهاي شغلي گوناگون فرد خود را با جهانهاي زيست متفاوتي روبهرو ميبيند و اين “چندگانهگي” به حوزهي خصوصي مردمان نيز تسري پيدا کرده و نيز “تظاهرات عمدهاي در سطح آگاهي دارد” (برگر، برگر و کلنر:75-73).
برگر بر نقش “آگاهي شهري” و “ارتباط جمعي مدرن” در فرآيند چندگانه شدن در هر دو قلمرو عمومي و خصوصي تأکيد ميکند. در بسياري از موارد، اين چندگانهگي به درون “جامعهپذيري اوليه” فرد راه مييابد و در نتيجه، چنين فردي از همان آغاز کثرت جهانهاي زيست را تجربه کرده و فرآيندهاي گوناگون “جامعهپذيري ثانويه10” را از سر ميگذراند (همان: 76-75). ديگر هيچ تضميني وجود ندارد که فرد لزومن مسير هويتيابي واحدي را در طول زندهگي خود طي کند و يا به مشرب خاصي در زندهگي خود وفادار بماند. اينجاست که در جوامع مدرن با تغييرات اجتماعي11 و فرهنگي پرشتاب که مردمان در معرض تودههاي عظيمي از اطلاعات از مشربها، علايق و سبکهاي زندهگي گوناگون قرار دارند، جامعهپذيري همواره پويا، سيال و مادامالعمر بوده و مردماني که سعي دارند پابهپاي زمان حرکت کنند، ناگزير از مهاجرت به جهانهاي زيست متفاوت هستند.
چندگانه شدن زيست جهانهاي اجتماعي تأثير عمدهاي در حوزهي دين دارد. تا زماني که نمادهاي ديني “بخشهاي با معناي تجربهي زندهگي اجتماعي” فرد را پوشش ميداد، اين نمادها همواره از طريق تجربهي مردمان مورد تأييد بوده و موجه مينمودند. به عبارتي، تجربيات زندهگي روزمرهي فرد نمادهاي فراگير يکساني را تصديق ميکرد و همين امر بر اعتبار اين نمادها صحه ميگذارد. اما به موازات رشد تدريجي چندگانهگي، فرد در زندهگي روزمره با ارزشها و اعتقادات متفاوت و گاه متضادي روبهرو ميشود که با ارزشها و اعتقادات وي همخواني ندارد و همين تجربه، مقبوليت نمادها و تعاريف ديني را در زندهگي وي به چالش ميکشد (همان: 87). اينجاست که از نظر برگر، چندگانهگي تأثيري دنيويکننده به همراه دارد و مشهورترين پيامد اين تحول به لحاظ نهادي، “خصوصيشدن” دين است:
“فرآيند چندگانه شدن به لحاظ روانشناختي – اجتماعي منزلت بديهي معاني ديني در آگاهي فرد را تحليل ميبرد. تعاريف ديني از واقعيت، در نبود تأييد دائمي اجتماعي و عمومي، خصلت قطعي خود را از دست ميدهند و در عوض به موضوعهايي انتخابي بدل ميشوند. باور ديني از اين پس حکم تجربهي جمعي را ندارد، بلکه بايد بهصورت فردي … به دست آيد. يا بهطور جزييتر در شکل نوعي سليقهي مذهبي تحصيل شود” (همان: 88).
در اين ميان، باورهاي ديني در وضعيت متکثر بهسختي حاصل ميشوند و در اين شرايط است که گويي فرد مستعد تغيير دين و يا دستکم تحول در پايبندي ديني است. درست همانگونه که هويت فرد در جامعهي مدرن دستخوش تغيير و دگرگوني است، رابطهي وي با تعاريف غايي از واقعيت نيز در معرض دگرگوني است (همان: 89-88).
با شکلگيري وضعيت متکثر، رقباي فراواني به کار تعريف واقعيت مشغول ميشوند. برگر کثرتگرايي را “شکسته شدن انحصار اديان سنتي در تعريف واقعيت و مداراي با حريفان قدرتمند قانوني” تعريف ميکند (برگر، 1375: 69). در وضعيت متکثر که از نظر برگر ويژهگي کليدي جوامع مدرن محسوب ميشود، اديان و مذاهب به حال خود رها ميشوند تا از پيروي داوطلبانهي مراجعانشان برخوردار شوند. در اين وضعيت هيچ يک از اديان نميتوانند برخلاف گذشته وفاداري مراجعانشان را مسلم فرض کنند. دين سنتي که پيشتر اين توانايي را داشت که در صورت عدم تمايل مخاطبانش خود را به آنها تحميل کند و يا دست کم رقيبان را از ميدان بهدر کند تا ديگر حق انتخاب ديگري براي مراجعان وجود نداشته باشد، حالا بايد “بازاريابي” شود؛ يعني فروختن کالا به کساني که مجبور به خريد آن نيستند.
با اين تفاسير، بهخصوص در حوزهي خانواده و نيز در روابط اجتماعي تنگاتنگ با آن، دين همچنان واقعيتي غيرقابلانکار است. بهعبارت ديگر، “دين بهعنوان انگيزه و نيز در تفاسير و طرز تلقي مردم و فعاليتهاي روزمرهي اجتماعي، شأن و جايگاه خود را حفظ کرده است”. بدين ترتيب، دين در قلمرو زندهگي خصوصي روزمرهي اجتماعي جاي گرفته و تحت تأثير ويژهگيهاي خاص همان قلمرو در جامعهي امروزين تحول پيدا ميکند. يکي از ويژهگيهاي اساسي اين قلمرو در عصر جديد “فردگرايي” است. به اين معني که دين خصوصيشده چيزي جز “انتخاب” يا “اولويت” فرد يا خانوادهي هستهاي نيست و “فينفسه فاقد خصوصيات جمعي و کيفيات تحميلي است”. اين نوع دين خصوصيشده ديگر قادر نيست نقش پيشين خود را ايفا کند: “نقش پيشين ساخت جهاني مشترک بود که در آن تمام مظاهر اجتماعي به غايتي يکتا برسند و معتقدان به اين غايت را گردهم آورند” (همان: 68-67).
اين وضعيت نشانگر فاصله گرفتن دين از وظيفهي سنتي خود است که ديرزماني تعريف “دقيق”، “کامل” و “تام” واقعيت بهشمار ميرفت و ميتوانست بهعنوان جهاني مملو از معاني مشترک در خدمت اعضاي جامعه قرار گيرد، در صورتي که از نظر برگر امروزه توان و نيروي دين براي ساختن چنين جهاني به ايجاد “دنياهاي فرعي” منتهي شده است:
“… دنياهايي با معاني متفاوت و پراکنده که ساختار قابل قبول آن در برخي موارد از حدود و ثغور خانوادهي هستهاي فراتر نميرود. زيرا خانوادهي امروزي بهعنوان يک نهاد به نحوي بسيار بارز شکننده شده است… و آن نهاد ديني که بر چنين ساختاري استوار شده است لزومن يک بناي غيرقابل اتکاست. بهعبارت سادهتر اولويت ديني به همان آساني که در قبل انتخاب شده بود، ميتواند نفي گردد”. (همان: 68).
برگر چنين استدلال ميکند که “قطبيشدن” دين که از دنيويشدن و از ميان رفتن جنبهي جمعي آن ناشي شده است ميتواند بدينگونه توصيف گردد که غيردينيشدن فينفسه به کثرتگرايي منجر گردد. بدين معني که رمز کليدي همهي کثرتگراييها در اين است که تمام ادياني که در گذشته انحصارگرا بودند ديگر نميتوانند از مردمان جامعه وفاداري محض طلب کنند. تبعيت از دين امري “داوطلبانه” است و بدين ترتيب امري مسلم به حساب نميآيد. در نتيجه سنت ديني که در گذشته به صورت آمرانه تحميل ميگرديد اکنون مجبور است براي خود بازاريابي کند. بهعبارت ديگر، بايد به مشترياني “عرضه” شود که ديگر به نحو ناگزير “متقاضي” آن نيستند. وضعيت کثرتگرايي تحت تأثير “وضعيت بازاري” است که در آن “نهادهاي ديني به بنگاههاي بازاريابي تبديل شده و سنن ديني نيز کالاهاي مصرفي آن به حساب ميآيند و در هر حال در چنين وضعيتي فعاليتهاي ديني خواه ناخواه تحت تأثير منطق اقتصاد بازار قرار ميگيرند12” (همان: 68).
از نظر برگر، امروزه مصرفکنندهي کالاي ديني در مورد کالايي که در معرض “بازاريابي” قرار گرفته از امکان نظارت و چهگونهگي اين نظارت برخوردار است و اين امر بدان معناست که عنصري پويا و “اصلي تغييرپذير” در وضعيت موجود پا به عرصهي اجتماع گذاشته است، اصلي که به گفتهي برگر “بهطور ذاتي با سنتگرايي ديني مغاير است”. بهعبارت ديگر، در چنين وضعيتي حفظ سنتهاي ديني بهعنوان “واقعيتي تغييرناپذير” بيش از پيش سخت شده است، زيرا اين عناصر پويا از خلال اولويتهاي مصرفکننده به درون حيطهي ديني نفوذ ميکنند (همان: 72-70). بدين طريق، روند انحصارزدايي دين از نظر ساختاري و از نظر ذهني به تکثرگرايي خواهد انجاميد؛ گروههاي مختلف ديني از راههاي گوناگون در پي حفظ دنياهاي خود در برابر تعدد کثرت دنياهاي رقيب هستند و در اين راه ناگزير از وفق دادن محصولات ديني خود با سليقههاي گوناگون مصرفکنندهگان گزينشگر کالاهاي ديني هستند.
اما کاربست ايدهي بازار ديني در متن اسلامي، در واقع مغفول واقع شدن فرآيند جامعهپذيري ديني و فروکاستن دينورزي مردمان به عنصري انتخابي – آنهم انتخابي کاملن آگاهانه و عاري از هرگونه الزام ماقبلآگاهانه13 است. بازاريشدن دين در جوامع غربي که در آن دين رنگ و بويي به مراتب ضعيفتر از جوامع اسلامي دارد، در کليت آن چندان قابل تعميم به جامعهي ايران نيست. حتا در جوامع غربي نيز نميتوان ايدهي بازار ديني را مسلم فرض کرد؛ اينگلهارت و نوريس با استفاده از دادههاي پيمايشهاي ميان ملتي به بررسي فرضيات برآمده از اين نظريه پرداختهاند و بهنحوي مبسوط نشان دادهاند که يافتهها به هيچ عنوان انتظارات نظريهي بازارهاي مذهبي را برآورده نميسازد (نک: اينگلهارت و نوريس، 1387). در سطح “جزييات” دينداري نيز اگر انتخابي صورت گيرد، اين انتخاب هم ميتواند انتخابي از نوع گزينش کالايي و هم نوعي بازتفسير باورداشتها در چارچوب همان دين باشد. شرح ايدهي بازار ديني در اين قسمت، مربوط به گزينش کالايي در سطح جزييات دين است نه تغيير و انتخاب در کليت دين بدانگونه که برگر از آن ياد ميکند.
اما تأثيرات وضعيت متکثر تنها به جنبههاي اجتماعي ـ ساختاري و فردي دين محدود نميشود، بلکه به محتواي دين نيز سرايت ميکند. “محتوا و مضامين نهادهاي ديني تا زماني که در وضعيت انحصاري قرار داشتند بر اساس هر آنچه که بر مبناي دانش الاهياتي معقول و پذيرفتني بود و يا براي رهبري مذهبي مناسبتر بود، تعيين ميشد”. اما همانگونه که قبلن نيز اشاره شد، “دين در وضعيت متکثر قابل تحميل نيست و بايد بازاريابي شود”. از آنجا که عرضهي کالا به مصرفکنندگاني که در مصرف آنها مختارند بدون در نظر گرفتن نظر آنها دربارهي آن کالا تقريبن غيرممکن است، “محتويات ديني نيز با سليقهي مصرفکنندگان وفق داده ميشود” (مرشدي، 1384: 75).
در وضعيت متکثر ساختارهاي موجهنمايي متعددي (يعني شبکههاي ارتباطي، نهادها و فضاهاي اجتماعي) ظاهر ميشوند که دائمن در حال رقابت با يکديگرند. صِرف همين افزايش ساختارهاي موجهنمايي موجب عينيتزدايي از مضامين مذهبي ميگردد، يعني ديگر مانند گذشته مسلم فرض نميشوند. از نظر برگر ميزان واقعيت اجتماعي هر جهان ديني در اذهان منوط به ميزان پايداري ساختار موجهنمايي آن است. اگر ساختار موجهنمايي يک جهان ديني فراگير و پايدار باشد، ميتواند واقعيتي پايدار را در اذهان بهوجود آورد. چنين جهاني به سادهگي مسلم فرض خواهد شد. اما با تضعيف اين ساختار واقعيت ذهني جهان ديني نيز مورد ترديد قرار ميگيرد. به عبارت ديگر آنچه که زماني به منزلهي واقعيت بديهي و مسلم انگاشته ميشد، اکنون تنها انتخابي داوطلبانه و يک “ترجيح” است. و از آنجا که امکان گريز از وضعيت متکثر وجود ندارد و نيز نميتوان آن را به حالت ماقبل تکثر بازگرداند، بايد گفت که نسبيشدن ساختارهاي ديني يا عينيتزدايي از مفاهيم مذهبي سرنوشت محتوم اديان در دوران مدرن خواهد بود؛ عصري که “عصر شکاکيت” ناميده شده است (همان: 77-75).
2-1-2 هرويولژه و مدرنيتهي ديني
از سالهاي پاياني دههي 60 ميلادي، با کاهش ميزان غلبهي نظريهي دنيويشدن که بر حذف يا به حاشيه کشيده شدن دين در دنياي مدرن تأکيد داشت؛ تحول چشمگيري در حوزهي جامعهشناسي دين بهوجود آمد که انديشمندان اين عرصه آن را چرخش از پارادايم “زوال دين” به “بازگشت و بازترکيب امر ديني” ناميدند و بر اساس آن در ادبيات جديد جامعهشناسي دين، سخن از “دين مدرن”،
