
ی حفظ وضع موجود سودمند است نه برای تغییر و بر همزدن آن (Waltz, 1979: 190-1).
بنابراین، اگرچه کشورها در پی افزایش قدرت خود هستند ولی مهمترین هدف آنها جلوگیری از افزایش قدرت دیگران و بر هم خوردن موازنه قدرت به ضررشان است. “اولین دغدغه کشورها بیشینهساختن قدرت نیست بلکه حفظ جایگاهشان در نظام است” (Waltz, 1979: 126). راهبرد کشورها برای مقابله با تلاش و اقدام رقبا برای افزایش قدرتشان موازنهسازی است. کشورهایی که احساس تهدید میکنند از طریق موازنهسازی درونگرا، یعنی تقویت و افزایش تواناییهای خود، یا موازنهسازی برونگرا، در چارچوب اتحادها و ائتلافهای نظامی به مقابله با کشور بر همزننده موازنهقوا برمیخیزند. در نتیجه کشورهای توسعهطلب به شدت از سوی سایر کشورها نظارت و کنترل میشوند (Waltz, 1979: 128).
عدم تحقق موازنه علیه هژمون بالقوه در مورد ایالات متحده پس از جنگ سرد، یکی دیگر از متفکران واقعگرای به اصطلاح مادیگرا، به نام استفن والت را به سوی جا به جایی (Shifting) نقطه تمرکز واقعگرایی از موازنهقدرت به موازنهتهدید سوق داد تا بدینسان به ادعای او، گره کور نوواقعگرایی گشوده شود.در واقع، وی از جمله رئالیستهایی است كه با طرح ايده هاي جديد و متفاوت از نظريههاي سنتي واقعگرايي و حتي واقع گرايي ساختاري والتز، سعي داشته تا پايههاي اين نظريه را مستحكمتر نمايد. وي با نقد اصل موازنه قوا و با مطرح نمودن نظريه موازنهتهديد در عمل توانسته است مباحث واقعگرايي را در حوزه امنيتي غنيتر نمايد. نقطه محوري مباحث وي در بررسي علت اتحادها و ائتلافهاي نظامي با هدف ايجاد موازنه، در واكنش به احساس تهديد است. به اعتقاد وي برخلاف آن چه كه فكر ميشود، كشورها در مقابل افزايش قدرت سايرين دست به موازنه نميزنند در مقابل آن چه باعث حركت كشورها به سوي توازن ميگردد ميزان تهديدي است كه درك ميكنند. زماني كه تهديدي احساس شد كشورها يا سعي ميكنند در مقابل آن توازن ايجاد كنند يا اين كه به كشور تهديدكننده ملحق مي شوند.(ترابی، ۱۳۷۴: ۱).
والت اظهار میدارد زمانی که کشوری با گزینههای متعددی برای انتخاب مواجه میشود، محاسبه میزان ریسک و سطح تهدید به عنوان مهمترین عامل در تصمیمگیری عمل مینماید و نه قدرت. برای مثال اگر کشوری، کشور دیگر را تهدیدی مستقیم برای بقای خود تلقی نماید، بدون در نظر گرفتن برتری قدرت و نفوذ کشور هدف، تلاش خواهد کرد موازنهقدرت ایجاد نماید. از طرف دیگر اگر کشوری، کشور دیگر را از هر جهتی تهدیدی برای بقا خود تلقی نکند، نوعاً به سمت اتخاذ استراتژی موازنه قدرت حرکت نخواهد کرد، حتی اگر کشور مورد گفتگو از برتری محسوس قدرت و نفوذ برخوردار باشد(سازمند و دیگران، ۱۳۸۹: ۱۵۸-۱۵۷). بدینترتیب موازنه تهدید نوعی از موازنه است که معتقد است ائتلافها جهت موازنه در قبال تهدیدات شکل میگیرند و نه صرف قدرت. تهدیداتی که میتوانند از قدرت، مجاورت جغرافیایی، قابلیتهای تهاجمی و نیات توسعه طلبانه و تهاجمی نشأت بگیرند(لیتل، ۱۳۸۹: ۳۲). معناي اين گفته آن است كه كشورها به دنبال توازن دادن به هر قدرتي نيستند بلكه آنها در پي ايجاد توازن در مقابل كشوري هستند كه افزايش قدرت آن تهديد محسوب ميشود. براي مثال افزايش قدرت دولت آمريكا در تمام دوران جنگ سرد براي كانادا امري ملموس بود اما هيچگاه اين كشور اقداماتی را در راستاي توازن دادن به قدرت آمريكا در پيش نگرفت. علت اين امر در آن بود كه كانادا از افزايش قدرت آمريكا برداشت تهديد نميكرد اما درست بر خلاف كانادا كشورهايي چون كوبا به شدت نگران افزايش تهديد آمريكا بودند و سعي داشتند با گسترش اتحاد با شوروي به تهديد آمريكا توازن دهند. علت اين اقدام كوبا افزايش قدرت آمريكا بود كه تهديدي براي كوبا محسوب مي شد. همان گونه كه آشكار است اقدامات متفاوت كوبا و كانادا در مقابل آمريكا را نميتوان بر اساس اصل توازنقوا توضيح داد اما با توسل به اصل توازنتهديد ميتوان به شكل پذيرفتني چنين تفاوتي را مورد ارزيابي قرار داد. از ديدگاه والت اين مسأله در تمامي دوران گذشته و حال صادق بوده است بنابراين اصل توازن تهديد پذيرفتنيتر از اصل توازنقوا ميباشد.
اما سوالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه كشورها تهديد را چگونه و براساس چه شاخصهايي درك ميكنند و اينكه در مقابل آن چه راهكارهايي را در پيش ميگيرند. والت طي مطالعات گسترده خود به اين نتيجه رسيده است كه تهديدها براساس چهار شاخص اصلي زير مورد ارزيابي قرار ميگيرند:
• قدرت: شامل جمعيت، قدرت اقتصادي، وسعت كشور و ساير عوامل ژئوپليتيك قدرت.
• مجاورت جغرافيایی؛
• قدرت تهاجمی؛
• نيات تهاجمی؛
1)قدرت یا تواناییها
در مورد تواناييها بايد گفت كه هر چه تواناييهاي كشور تهديدكننده بيشتر باشد ميزان تهديد دريافتشده بيشتر است. پایان جنگ سرد، جهان را به وضعیت چند قطبی باز نگرداند، بلکه آمریکا را در موقعیت تنها ابرقدرت جهانی قرار داد که این خود برجستهترین و در عین حال بی سابقهترین ویژگی نظام بینالملل معاصر است. در مورد معیارهای عمدهای که برای اندازهگیری توانمندیهای یک کشور و مشخص نمودن جایگاه او در سلسله مراتب قدرت استفاده میشود، میتوان به میزان تولید ناخالص داخلی و هزینههای نظام اشاره کرد. لذا از آن جایی که میزان تولید ناخالص داخلی آمریکا بیش از یک چهارم تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان و هزینه نظامی این کشور در حدود ۵۰ درصد هزینههای نظامی دیگر کشورهای جهان میباشد، ایالاتمتحده در جایگاه ابرقدرت برتر جهان قرار دارد. و این برتری بعد از فروپاشی شوروی تداوم داشته است. در صورتی که شاخصهای برتری علمی و تکنولوژیک را هم به آنها بیافزاییم، این جایگاه تقویت میشود(حاجی یوسفی و حاجی زرگرباشی،۱۳۹۰: ۷۶-۷۵).
ویلیام ولفورث بر این نظر است که در نظام تکقطبی، قدرت در رأس متمرکز شده و سلسله مراتبی از قدرت در زیر هرم فوق قرار دارند. کشورها در مواجه با چنین قدرت بزرگی به احتمال زیاد استراتژی موازنه قدرت را اتخاذ نمیکنند، چرا که احتمال موفقیت در آن ناچیز است و امکان عدم همراهی سایر کشورها در آن وجود دارد و لذا هزینههای ناشی از انتقام از سوی قدرت هژمون به حدی است که قابل تحمل نمیباشد ( Wohlforth, 1999). وی معتقد است قدرت بیش از اندازه آمریکا، موجب شده است که کشورهای دیگر به جای تلاش در جهت موازنهسازی در برابر آمریکا ، سیاست همراهی با هژمونی آمریکا را برگزینند (کولین،۱۳۸۵: ۲۹۹-۲۹۸).
تحولات نامتقارن قدرت بعد از فروپاشی شوروی در سطح محیط بینالملل، ایالاتمتحده را در رأس هرم قدرت قرار داد تا جایی که دولتمردان کاخ سفید، رؤیای دیرین آمریکا یعنی هژمونی آمریکا را قابل تحقق دانستند. و در این خصوص همانطور که تونی جانت تصریح میکند: ” این روزها فخرفروشیهای بلندی از جهان تکقطبی و هژمونی در واشنگتن به گوش میرسد” (Judt,2002: 15). اما از نظر کنت والتز، تکقطبی بودن غیر قابل دفاع است، به زودی قدرتهای بزرگ دیگر موازنه علیه ایالاتمتحده را آغاز میکنند و این مسئلهای است که تنها مربوط به زمان میشود.
2) مجاورت جغرافیایی
مساله بعدي نزديكي جغرافيايي است؛ والت، پتانسیل تهدیدزایی را با فاصله جغرافیایی در رابطه معکوس میداند. و دولتهای مجاور قادر به ایجاد تهدید بزرگتری هستند. از نظر والت كشورها تهديد را هر اندازه نزديكتر باشد به شكل بيشتر و بهتري درك ميكنند. براي مثال احساس تهديدي كه كشورهاي همسايه اتحاد جماهير شوروي در دوران جنگ سرد بدون توجه به ساير متغيرها از اين كشور داشتند به مراتب بيشتر از ساير كشورهاي جزء بلوك غرب بود. مثال ديگر در جدال بين اعراب و رژيم صهيونيستي كشورهاي عربي نزديك به اين رژيم، مثل مصر و لبنان احساس تهديد بيشتري نسبت به ساير كشورهاي عربي داشتند. بنابراين تهديدهايي كه نزديكتر هستند زودتر و بيشتر احساس ميشوند و سريعتر به آنها واكنش نشان داده ميشود. والت میگوید: این موقعیت جغرافیایی آمریکا است که تهدیدزایی آن را برای دیگران و به تبع آن، تمایلات موازنهای را میکاهد. از نظر وی انزوای جغرافیایی و محاط بودن این کشور در اقیانوسها، اختلافات مرزی با دیگر دولتها را بیمعنا میسازد(لیتل، ۱۳۸۹: ۳۴). از نظر ویلیام ولفورث نیز مختصات جغرافیایی آمریکا آن را در موقعیت منحصر به فردی قرار داده که احتمال نمیرود برای قدرتهای آسیایی و اروپایی تهدیدکننده باشد(کولین،۱۳۸۵: ۲۹۹-۲۹۸).
نکته اساسی که در خصوص مجاورت جغرافیایی قابل طرح است این است که بر خلاف نظرات استفن والت و ویلیام ولفورث ایالات متحده آمریکا پس از جنگ اول خلیجفارس به تدریج دارای ظرفیتهای نظامی یک کشور خاورمیانهای گشت. به عبارت دیگر نیروهای آمریکایی از شبکه وسیعی از امکانات نظامی در خاورمیانه برخوردارند که همچون یک کشور منطقهای، اجازه حضور یا تحرک نظامی در قلمرو زمینی، هوایی و دریایی تقریباً اکثر کشورهای خاورمیانه را میدهد. نقشه جغرافیایی تمرکز یا تحرک واحدهای نظامی تابعهی ستاد فرماندهی کل آمریکا، در برگیرنده ۶۳ پایگاه نظامی در ۱۱ کشور است که در شرق نزدیک، کشورهای منطقه نزاع اعراب و اسرائیل و منطقه شاخ آفریقا واقع هستند(بی نام،۱۳۸۲: ۱۲۷). حضور گسترده آمریکا در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه، بزرگترین بیمها و اضطرابها را برای جهان امروز به ویژه کشورهای منطقه خاورمیانه و جبهه مقاومت اسلامی در پی داشته است.
3) قدرت تهاجمی
در زمينه تواناييهاي تهاجمي نيز بايد گفته شود كه بين نيات تهاجمي و ميزان تهديد ارتباط مستقيمي وجود دارد. به اين معنا كه هر چه مقدار توانايي نظامي يك كشور بيشتر باشد ميزان نگراني و تهديد به همان ميزان افزايش مييابد.
از نظر والت، در صورت ثابت ماندن دیگر متغیرها، دستیابی دولتها به توانایی نظامی ویژه یا توانایی سیاسی خاص، مانند ایدئولوژی دامن گستر، آنها را تهدیدزاتر و ثبات سیاسی و انسجام سرزمینی دولتهای قدرتمند دیگر را با مخاطره مواجه میکند. در نتیجه اگر دولتی با منابع مادی وسیع به چنین توانمندیهای تهاجمی دست یابد، سایر دولتها احتمالاً به موازنه روی خواهند آورد(لیتل، ۱۳۸۹: ۳۵-۳۴).
به عبارت دیگر زمانی که مازاد قدرت ایجاد شود، زمینه برای شکلگیری دو وضعیت کاملاً متفاوت فراهم میشود. وضعیت اول، مبتنی بر هژمونیکگرایی و تلاش برای سلطه در محیط منطقهای خواهد بود. این امر، انعکاس ذات و مؤلفههای هستی شناسانه جهان غرب محسوب میشود. وضعیت دوم، را باید به عنوان کنش متقابل بازیگران هویتی (اسلام گرایان) در واکنش به چنین اقداماتی از سوی قدرتهای بزرگ دانست. در چنین شرایطی بازیگرانی ظهور میکنند که از انگیزههای لازم برای رویارویی و مقابله با سلطه فرهنگی، سیاسی و امنیتی جهان غرب و کشور هژمون بر خوردارند(پوستین چی،۱۳۹۰: ۲۰۱). این امر را میتوان زمینهساز شکلگیری جبهه مقاومت اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا دانست به عبارت دیگر توانایی تهاجمی بالای ایالات متحده آمریکا با داشتن پایگاههای نظامی گسترده در سطح منطقه، تهدیدی آشکار برای کشورهای منطقه و محور مقاومت به شمار میآید.
4) نیات تهاجمی
متغير آخر نيات تهاجمي يك كشور ميباشد. در اينجا نيز ارتباط مستقيمي بين ميزان تهديد و نيات تهاجمي وجود دارد. به عبارت ديگر هر چه نيات تهاجمي يك كشور بيشتر باشد ميزان تهديد درك شده در ميان ساير كشورها به همان ميزان افزايش مييابد. آن چه در دوران جنگ سرد تهديد رو به افزايش از شوروي ناميده ميشد ناشي از انگيزهها و نيات تهاجمي اين كشور بود . زماني كه شوروي در سال ۱۹۷۹ افغانستان را اشغال نمود و به شكلي داشتن نيات تهاجمي خود را اثبات كرد ميزان تهديد به اوج رسيد. اين ميزان تهديد به حدي بود كه كشورهاي غربي اختلافهاي دروني خود را كنار گذاشتند و با اقدامهاي هماهنگ ديپلماتيكي همچون تحريم بازيهاي المپيك و اخراج سفيران اتحاد جماهير شوروي و آمادهباش نظامي
