
حالی است که شکاف شیعه و سنی با قدمتی 1400 ساله، نقشی مهمی در موضع کشورهای سنی منطقه در مقابل ایران ایفا میکند. اما عمان که نه کشوری شیعه و نه سنی به شمار میرود، تمایلی به دامن زدن به این اختلاف خطرناک ندارد. مسقط درک میکند که بهترین رویکرد حفظ روابط اقتصادی با ایران و در عین حال تمرکز بر منافع نظامی و سیاسی ناشی از همکاری با آمریکا است.
تا جایی که حتی ایران و عمان به انجام رزمایش نظامی مشترک روی میآورند اتفاقی که در روابط خارجی ایران و یک کشور عربی کمنظیر است (www.theiranproject.com/blog/22.04.2014 ).
.در حقیقت روابط ایران و عمان به مرحله امنیتی به عنوان بالاترین سطح روابط خارجی رسیده است. به ویژه اینکه پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 1392 و زمزمه میانجگری عمان در زمینه پرونده هستهای و سفر سلطان قابوس به ایران میتوان از رابطه ویژه این دو کشور همانطور که حسن روحانی ریسجمهوری اسلامی ایران در سخنان خود بیان کرده بود پیبرد(http://theiranproject.com ).
جمعبندی
در این فصل به بررسی حوزههای همگرایی و همکاری میان ایران و عمان پرداختیم و این حوزهها را به سه دسته همکاریهای اقتصادی و تجاری، همکاریهای ژئوپولیتیکی و همکاریهای سیاسی تقسیم بندی کردیم. یافتههای این فصل به ما نشان داد که سیاست های میانه رو و مستقل دولت عمان از یک سو و تلاش ایران برای بهبود رابطه با همسایگانش ( به ویژه در دوران دولت امید و اعتدال) در کنار اشتراک منافع دو کشور در حوزههای اقتصادی_انرژی، ژئوپولیتیکی و سیاسی باعث نزدیکی روابط میان دو کشور ایران و عمان شده است. افزون بر این، اتخاذ موضع غیرخصمانه از سوی دولت عمان در قبال پرونده هستهای ایران و تلاش این کشور کوچک برای ایفای نقش میانجی گرایانه در مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 نیز باعث نزدیکی بیشتر و گسترش روابط میان جمهوری اسلامی ایران و سلطان نشین عمان شده است.
فصل 4
زمینههای واگرایی میان ایران و عمان
مقدمه
همانگونه که در فصل گذشته به آن پرداخته شد، سطح همگرایی میان ایران و عمان به دلایل مختلف از جمله دغدغههای مشترک دو کشور در حوزههای امنیتی، سیاسی، اقتصادی و ژئوپولیتیکی در کنار نگاه کم و بیش یکسان دو کنشگر به مسائل منطقهای و از همه مهمتر، تقابل هر دو با عربستان سعودی، بسیار بالا است. اما این هرگز بدین معنا نیست که میان ایران و عمان هیچگونه اختلاف نظری وجود ندارد، چرا که این دو کشور نیز به مانند هر کشور دیگری و با توجه به تواناییهای خود و چالشهای پیش رویشان، سیاستهای خاص خود و نگاه خاص خود را دارند، سیاستهایی که گاه در تضاد و تقابل با یکدیگر قرار میگیرند.
در فصل پیشرو به بررسی زمینههای واگرایی میان سیاستهای ایران و عمان خواهیم پرداخت، واگرایی که هر چند در مقایسه با همگرایی میان دو کشور بسیار کمرنگ است، اما در برخی زمینهها بهویژه نگاه متفاوت دو کشور به مقوله امنیت منطقهای و راههای تامین آن، روابط عمان با اسرائیل (رژیم اشغالگر قدس)، روابط این کشور با ایالات متحده آمریکا (بهویژه در بخشهای امنیتی و نظامی) و تضاد منافع عمان (به عنوان عضوی از مجموعه شورای همکاری خلیج فارس) با ایران اهمیت بسزایی پیدا میکند.
4-1-نگاه متفاوت ایران و عمان به امنیت منطقهای
پتانسیل متفاوت ایران و عمان و تفاوت میان تواناییهایشان، تجربههای متفاوت دو کشور و همچنین، شدت و جنس تهدیدهای متوجه آنها سبب شده است تا این دو کنشگر رویکردی متفاوت و گاه متعارض نسبت به مقوله امنیت در منطقه و شیوههای تامین آن داشته باشند. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به الگوی مطلوب تامین امنیت منطقه از نگاه جمهوری اسلامی ایران و سلطان نشین عمان تا به شکل تفصیلی با واگرایی در سیاستهای امنیت منطقهای این دو بازیگر آشنایی پیدا کنیم.
4-1-1 الگوی مطلوب تامین امنیت منطقه خلیجفارس و تنگه هرمز از نگاه عمان
عمان در دهه 1970م، جنبش ظُفّار، یمن جنوبی، عراق و شوروی را منابع تهدید میدانست. در اواسط این دهه سه منبع نخست از میان رفت و تنها تهدید شوروی باقی ماند. ورود نیروهای شوروی به افغانستان و انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م، از نظر عمان تهدیدی برای امنیت این کشور تلقی گردید. سپس جنگ عراق و ایران هم به آن اضافه شد. با خروج نیروهای شوروی از خاک افغانستان و فروپاشی این کشور، پایان یافتن جنگ ایران و عراق و وحدت دو یمن این تهدیدها نیز از بین رفت، اما حمله عراق به کویت، اشغال این کشور و به دنبال آن جنگ دوم خلیجفارس، جای تهدیدهای یاد شده را پُر کرد. با آزادی کویت در 1991م، تهدید عراق نیز منتفی شد. در حال حاضر از نظر عمان، مخالفتهای داخلی و بدبینی و عدم اعتماد ریشهدار و تاریخی این کشور نسبت به مقاصد عربستان سعودی و امارات عربی متحده، منبع تهدید تلقی میشود(جعفری ولدانی، 1387: 72).
به اعتقاد عمان، امنیت این کشور تنها با اتکا به قدرتهای غربی بهویژه آمریکا امکانپذیر است، مسئلهای که ایران به شدت با آن مخالف است.عمان بهعنوان یک کشورکوچک و ضعیف توانایی دفاع از خود را ندارد، جنگ ظُفّار این موضوع را بهخوبی نشان داد. جنگ ظُفّار پس از ده سال آن هم تنها با کمک ایران به پایان رسید؛ بنابراین در زمان شاه، عمان برای حفظ امنیت خود متکی به ایران بود.
سقوط شاه بیشتر از هر کشور دیگر خلیجفارس، عمان را نگران کرد، لذا به دنبال جایگزینی برای رژیم شاه بود. ورود عمان به شورایهمکاریخلیجفارس را میتوان در این راستا تفسیر کرد.عمان از همان ابتدا شک داشت که کشورهای خلیجفارس صرفاً با همکاری با یکدیگر بتوانند امنیت خود را حفظ کنند. این نظر عمان، منطقی و درست بود و اشغال کویت توسط عراق آن را تأیید کرد. بر این اساس عمان بر این باور بود که امنیتش تنها با حمایت کشورهای غربی بهویژه آمریکا میسور است. بر اساس این برداشت، عمان همکاری نظامی خود با آمریکا را آغاز کرد. در این راستا عمان در سال 1980م پیمان دفاعی ده سالهای را با آمریکا منعقد نمود که پیوسته نیز تمدید شده است.به موجب این پیمان به آمریکا اجازه دادهشد تا از تسهیلات بندری، پایگاههای دریایی و هوایی عمان در نقاط مختلف کشور بهویژه جزایر استراتژیک آن استفاده کند(جعفری ولدانی، 1387: 72).
بدین ترتیب عمان به یکی از مهرههای اصلی ترتیبات استراتژیک آمریکا در خلیجفارس و اقیانوسهند تبدیل شدهاست. طی توافقات منعقده در متن این پیمان، عمان پایگاههای زیر را در اختیار آمریکا قرار دادهاست: 1) پایگاه دریایی و هوایی جزیره مصیره در اقیانوس هند؛ 2) پایگاه هوایی سیب نزدیک مسقط در ساحل دریای عمان؛ 3) پایگاه هوایی تمریت در استان ظُفّار و نزدیک مرز یمن؛ 4) پایگاه سلاله در مرکز استان ظُفّار؛ 5) پایگاههای شبه جزیره مسندم در تنگةهرمز؛ 6)پایگاههای دریایی مزرح و ریوت. (جعفری ولدانی، 1387: 72).
در مجموع باید گفت که از نگاه عمان مناسبترین الگوی تامین امنیت منطقهای الگویی است، که نه تنها نقش عامل خارجی و در اینجا بطور مشخص ایالات متحده را (در تامین امنیت منطقه) به رسمیت بشناسد، بلکه بر ایفای این نقش جهت تامین امینت منطقه تاکید داشته باشد.
4-1-2 دیدگاه جمهوری اسلامی ایران در مورد ترتیبات امنیتی منطقهای، مطلوبیت الگوی موازنه
براساس این الگو، وجود ایالات متحده یا هر قدرت خارجی دیگر (به عنوان عامل بیگانه) حاضر در منطقه پذیرفته میشود، اما به رسمیت شناخته نمیشود. در حقیقت، در این الگو به نقش این عامل خارجی در ترتیبات امنیتی منطقه توجه میشود، اما باید توجه داشت که توسل به این مدل الزاما منجر به حذف فوری عامل خارجی (در اینجا ایالات متحده آمریکا) از صحنه نیست، اما میتوان این مدل را به گونهای طراحی و اجرا کرد که منجر به حذف تدریجی آن عامل شود.
واقعیتهایی در صحنه وجود دارند که بر تعاملات اثر میگذارند. یکی از این واقعیتها این است که مبنای نگرش ما به امنیت با دیگر کشورها و بازیگران منطقهای متفاوت است. مبنای اصلی ما در نگرشمان به ترتیبات امنیتی منطقهای یک مبنای ایدئولوژیک است، منطقی که ممکن است برای دیگر کشورهای منطقه پذیرفتنی نباشد. برای مثال، عربستان اگرچه برای شکست ایران در جنگ عراق 30 میلیارد دلار هزینه کرد، اما اکنون حاضر است بسیار بیشتر هزینه کند تا تفکر شیعه در لبنان و جهان عرب به پیروزی نرسد. با توجه به وجود این تضادها در سطح کشورهای منطقه، الگوی موازنه مناسبترین الگو است، زیرا در مدل موازنه ماهیت وجودی قدرتها به رسمیت شناخته میشود و طرفین، ظرفیتها، قدرت و توان یکدیگر را به رسمیت میشناسند. آنچه که در این الگو ریشه تعامل است شوق به همزیستی مسالمت آمیز نیست، بلکه نگرانی از فنا شدن و تهدید متقابل است، نگرانی که بازدارندگی را به عنوان یک استراتژی موثر در مرکز این الگو قرار داده است(افتخاري، 1389: 2). بازدارندگی، استراتژی است که بدون بکارگیری زور نظامی دشمن را از ورود به عرصه منازعه منصرف میکند (الیوت و رجینالد، 1378: 370).
این استراتژی سطوح مختلفی دارد که عبارتند از:
بازدارندگی ضربه اول، بازدارندگی ضربه دوم، بازدارندگی متعارف، بازدارندگی غیرمتعارف، بازدارندگی استراتژیک، بازدارندگی همسطح و بازدارندگی غیر همسطح. این سطوح و لایههای مختلف بازدارندگی با میزان و سطوح تهدیدهای متوجه کشورها در ارتباط مستقیم هستند (عسگرخانی، 1377). ایران امروز با انواع این تهدیدات، از تهدیدات راهبردی (برآمده از حضور پایگاههای نظامی آمریکا در اطراف مرزهای این کشور) تا جریانهای افراطی داخلی و خارجی نظیر: گروههای جیش العدل (الظلم)، القاعده و داعش روبرو است و باید به تناسب این تهدیدات توان بازدارندگی داشته باشد، تا بتواند موازنهسازی کند. از اینرو، ایران در سیستم ترتیبات امنیتی خود نیازمند توانمندیهای متنوع غیرهمسطح است که با آن بتواند ترتیبات امنیتی مناسب را ایجاد کند. برای رسیدن به این هدف ایران باید یکیک دیپلماسی قوی و غیرهمسطح را در اختیار داشته باشد، دیپلماسی که بتواند از طریق آن و با ادغام آن با سه سطح موازنه استراتژیک، متعارف و غیرمتعارف از مسیر اثبات توانمندی خود کشورهای منطقه را مجاب به تمکین و مدارا نموده و به جای اعتماد سوزی، اعتماد سازی کند. اعتماد سازی در این الگو به معنای این است که کشورهای مؤثر در صحنه منطقهای، به یکدیگر اعتماد داشته باشند. به طور مثال به جای برداشت ایدئولوژیک از دین به سمت برداشت بنیادین اصولی از دین رفته و بر این اساس گفتمان مشترک ایجاد شود. در این حالت ایدئولوژی کشورهای مختلف در جای خود محترم شمرده میشود و باید هر یک به دیگری احترام بگذارند، اما براساس اصول بنیادین دینی، معتمد دینی یکدیگر محسوب میشوند (بینام، گزارش امنیتی وزارت کشور، 1392).
برای تحقق الگوی تامین امنیت موازنه، ایران 8 مزیت نسبی دارد، این 8 مزیت عبارتند از:
1)مزیت انرژی: هیچ کشوری در منطقه خلیج فارس نیست، که مجموع مزیتهای انرژی ایران را در عرصههای نفت و گاز بطور یکجا در اختیار داشته باشد
2)مزیت بازار: که برای تمام کشورهای منطقه مهم است.
3)مزیت ترانزیت: ترانزیت عنصر فوقالعاده استراتژیکی است، که ایران با قرار گرفتن در و با احاطهای که بر تنگه هرمز دارد، از آن برخوردار است.
4)مزیت امنیتسازی: حفظ این توان که ما میتوانیم شرایط را به هم بزنیم و یا به هم نزنیم.
5)مزیت فرهنگی؛
6)اقتدار نظام اسلامی و انسجام ملی؛
7)فرسودگی نیروهای نظامی آمریکا و شکست راهبردهای آمریکا در منطقه؛
8)عمق استراتژیک؛
اما شرط موفقیت در این الگو این است که با اتکاء به مزیتهای نسبی و دیپلماسی فعال ارتباط برادرانهای با کشورهای منطقه ایجاد شده و اعتماد سازی شود.
اما در راستای تنظیم این ترتیبات امنیتی موانعی نیز پیشروی ایران قرار دارند، موانعی که مهمترین آنها عبارتند از:
الف)مخالفتهای خارجی
