
مقصد زندگي را تعيين و روشن ميکنند و به انسان اعتمادبنفس، انگيزه و عشق به زندگي ميدهند. هدف، انسان را به تحرک وامي دارد و او را با استعدادها و توانمنديهاي بي کران درونش آشنا ميکند. هدف، انگيز? رفتن و محرک تلاش و کوشش ميشود.(حسيني قمي، 1391).
آمز75(1992، به نقل از هاشمي و لطيفيان، 1388) در تشريح اين سازه بيان ميکند که هدف گرايي بيان کنند? الگوي منسجمي از باورها، اسناد و هيجانات فرد است که مقاصد رفتاري او را تعيين ميکند و سبب ميشود تا نسبت به برخي موقعيتها گرايش بيشتري داشته باشد و در آن موقعيتها به گونهاي خاص عمل کند. بنابراين نحو? برداشت و واکنش فرد به دنياي پيرامون تحت تأثير هدف گرايي قرار دارد.
دربار? حس هدفمندي، چندين ويزگي شناسايي شده در ادبيات عوامل حفاظتي، مطرح مي باشد.انتظارات سالم، جهت گيري هدفمند، جهت گيري موفق، انگيزش پيشرفت، ميل به تحصيل، پشتکار، اميدواري، سرسختي، باور به آينده روشن، و حس پيش بيني پذيري، از اين دسته اند.(محمدي، 1384).
5-2 کيفيت زندگي
روانشناسي در نيم قرن گذشته، بر بيماري بيشتر از سلامتي و بر آسيب شناسي عملکرد انسان بيشتر از درک کامل از تمام ابعاد آن تکيه داشته و به ويژگيهاي انسان سالم و کامل کمتر توجه کرده است. اما اخيراً با ظهور رويکرد جديدي به نام روانشناسي مثبت به عنوان متمم رويکردهاي قبلي، اين روند تغيير يافته و نگاهها متوجه نقاط قوت و کمالات انساني شده است. در اين رويکرد، به مطالع? ويژگيهاي مثبت انسانها و راهبردهاي استفاده از حداکثر استعدادهاي ذاتي و محيطي براي بهره مندي از حالتهاي رواني سالم و زندگي سازنده بيش از پيش تأکيد ميشود(سليگمن و سيکسزنت ميهالي76،2000، به نقل از يوسفي و صفري، 1388). آنچه که هدف اين رويکرد است مسأله پيشگيري و تأکيد بر شايسته سازي است و نه تصحيح ضعف ها. هدف ديگر اين رويکرد شناسايي و تعريف مفاهيمي است که به تأمين سلامتي و شادکامي افراد و بهره مندي آنها از يک زندگي سالم کمک کند. يکي از اين مفاهيم، مفهوم کيفيت زندگي است که در سه ده? گذشته تلاش زيادي براي تعريف و اندازه گيري عيني آن انجام شده است. اما با وجود گستردگي تحقيقات انجام شده در اين زمينه، هنوز تعريف واحد و مورد توافق همگان دربار? کيفيت زندگي ارائه نشده است. برخي از محققان، کيفيت زندگي را با رويکردي عيني تعريف کرده و موارد آشکار و مرتبط با معيارهاي زندگي از جمله سلامت جسمي، شرايط شخصي( ثروت، شرايط زندگي و …) ارتباطات اجتماعي، اقدامات شغلي يا ديگر عوامل اجتماعي و اقتصادي را با کيفيت زندگي معادل دانسته اند( ليو77،2006، به نقل از يوسفي صفري،1388). در مقابل اين رويکرد، رويکرد ديگري به نام رويکرد ذهني وجود دارد که کيفيت زندگي را مترادف با شادي يا رضايت فرد در نظر ميگيرد و بر عوامل شناختي در ارزيابي کيفيت زندگي تأکيد دارد(همان منبع). بين دو رويکرد عيني و ذهني، رويکرد جديدي به نام رويکرد کل نگر وجود دارد (فلس و پري،1995؛ رنويک و براون،1996؛ به نقل از رحيمي،1386) که نظريه پردازان آن معتقد هستند کيفيت زندگي، همانند خود زندگي، مفهومي پيچيده و چند بعدي است، و در بررسي آن ، هردو مؤلفه عيني و ذهني را مدّ نظر قرار ميدهند.
بنا به تعريف گروه كيفيت سازمان جهاني بهداشت كيفيت زندگي به ادراك فرد از جايگاه خودش در زندگي، با توجه به بافت فرهنگي جامعه و اهداف، معيارها و نگراني هاي فرد اشاره دارد و از متغيرهايي مثل سلامت جسماني، وضعيت روانشناختي، استقلال و روابط اجتماعي ناشي ميشود (استينر، کوپر و شوينگتون78،2003، به نقل از نائينيان، گوهري، مطلبي نژاد و بلوچان1392)
كيفيت زندگي، معرف نوعي برداشت ذهني از بيماري يا درمان آن است. به همين دليل، بيماران با وضعيت سلامت مشابه، به علت تفاوت هاي فردي مربوط به توقعات و راهبردهاي مقابله اي، ممكن است كيفيت زندگي همسان نداشته باشند. حيطه جسماني به درك بيمار به توانايي انجام فعاليت هاي روزانه، و انرژي بيمار بستگي دارد. حيطه اجتماعي به انزوا، وابستگي سطح روابط با خانواده و بستگان و شرايط ديگر محيط هاي اجتماعي ديگر وابسته است و بالاخره حيطه رواني آن در اشتراك با مفاهيم رواني و هيجان است و مسائلي چون ترس، خشم، سعادت، خوشي و اضطراب مطرح ميشود(جرگه، 1388).
كيفيت زندگي شرايطي است كه خوب زيستن را امكان پذير ميسازد به نحوي كه فرد در يك وضعيت مناسب جسمي، رواني و اجتماعي قادر به انجام فعاليت هاي روزمره باشد و بيمار نيز از كاراي درمان، كنترل بيماري و يا بازتواني احساس رضايت نمايد. كيفيت زندگي با بهداشت رواني افراد ارتباط دارد و به بيان حالات و تغييرات و توانايي هاي افراد و ميزان رضايت افراد از عملكردهاي زندگي ميپردازد، كيفيت زندگي شامل تمام عملكردهاي زندگي مانند عملكرد احساسي، فيزيكي، شيميايي، درد، خستگي و غيره است. كيفيت زندگي يك اصطلاح مورد استفاده در تعدادي از رشته هاي علمي با تعاريف و مفهوم سازيها از حالات سلامت تا رضايت مندي زندگي و از مالكيت ويژگي هاي مطلوب از لحاظ اجتماعي مؤثر است. اين تعريف مفهوم وسيعي است كه به شيوه پيچيده اي توسط سلامت جسماني، وضعيت روانشناختي، سطح استقلال و روابط اجتماعي فرد و ارتباط آنها با خصوصيات بارز محيط شان تحت تأثير قرار ميگيرد. (گشتاسبي،1383).
شالوک79(2004) اعتقاد دارد علاقه به بحث کيفيت زندگي به لحاظ تاريخي از چهار زمينه ريشه ميگيرد:
بازنگري در اين باور که پيشرفتهاي علمي، پزشکي و تکنولوژيک به تنهايي ميتوانند خوشبختي و سعادت بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به اين مسأله که احساس سعادت شخصي، خانوادگي و اجتماعي در صورتي تحقق مييابد که پيشرفتهاي مذکور با ارزشها، ادراکات و شرايط محيط زيستي مساعدي هم همراه شوند.
توجه به سنجش نتايج و پيامدهاي زندگي فرد در اجتماع به جاي توجه صرف به خدمات ارائه شده.
افزايش قدرت مصرف کنندگان، شکل گيري جنبشهاي تأمين کنند? حقوق بيماران و تأکيد اين جنبشها بر برنامه ريزي شخص محور، توجه به پيامدهاي شخصي برنامههاي رفاهي و دولتي، توجه به حق تعيين سرنوشت خود و پيدايش تغيرات جامعه شناختي در مفهوم کيفيت زندگي که جنبههاي عيني و ذهني اين مفهوم را معرفي کرده است، ويژگيهاي ارزشي و اجتماعي اين مفهوم را مورد تأکيد قرار داد.(به نقل از رباني خوراسگاني و کيانپور، 1384).
1-5-2 رويکردهاي نظري راجع به کيفيت زندگي
تئوريهاي کيفيت زندگي هر کدام تلاش ميکنند فرايندهاي شناختي، احساسي و نماديني که از طريق آنها افراد کيفيت زندگي خود را ارزيابي، تعيين و تجربه ميکنند را توصيف نمايند(شوسلر و فيشر80، 1985). اما هر يک از اين تئوريها در توجه به عوامل مؤثر بر کيفيت زندگي با يکديگر تفاوت دارند. نظريههاي روانشناختي بر برآورده کردن نيازهاي اوليه انسان تأکيد ميکنند؛ در حالي که نظريات اقتصادي اختصاص منابع مالي محدود را بر اساس اصول عقلاني در تعيين کيفيت زندگي حائز اهميت ميدانند و نظريات جامعه شناختي بر اهميت روابط اجتماعي در کيفيت زندگي پا ميفشارند.
الف- رويکردهاي جامعه شناختي
به اعتقاد گرسون81(1976) دو رويکرد اصلي در حوز? مباحث کيفيت زندگي در علوم اجتماعي وجود دارد که اين مفهوم را از دو منظر جداگانه مورد بررسي قرار ميدهند. اين دو رويکرد عبارتند از رويکردفردگرايانه82 و رويکرد استعلايي83. رويکرد فردگرايانه در معنايي که گرسون به آن اشاره ميکند عامل مؤثر در تعيين کيفيت زندگي را فعاليتها و دستاوردهاي فردي ميداند، دستاوردهايي مانند تسلط يافتن بر محيط زندگي، به ويژه توانايي در غلبه بر فقر و بدبختي، آزادي از قيد محدوديتها و مواردي از اين دست است. به طور عمومي، اين رويکرد بر اولويت داشتن منافع فرد نسبت به جامعه تأکيد ميکند و تمايل به درگير شدن در حفظ آزادي فردي و رها کردن فرد از مشکلاتي است که در شرايط آزادي بدون محدوديت براي خود پديد ميآيندگرسون، در مقابل، رويکرد استعلايي بر مکمل بودن علاق? فردي و کارکرد اجتماعي تأکيد ميکند. در اين رويکرد بر اهميت وفاداري و ديگر شکلهاي همبستگي تأکيد ميشود، و منفعت اجتماعي، خير عمومي و همچنين اولويت داشتن جامعه نسبت به فرد مورد توجه قرار ميگيرد. در رويکرد فردگرايانه، کيفيت زندگي از طريق سنجش ميزان موفقيت فرد در برآورده ساختن نيازهايش علي رغم وجود محدوديتهاي مختلف بررسي ميشود. مکتب انديش? سياسي ليبراليسم که نظري? سياسي آمريکا بر مبناي آن شکل گرفت مثال اولي? چنين رهيافتي است، حقوق غيرقابل اغماض انسان بر اساس اين رويکرد عبارتند از؛ حق زندگي کردن، آزاد بودن و تعقيب خوشحالي. از نظريه پردازان بزرگ اين رهيافت نيز ميتوان به لاک، جفرسون و آدام اسميت اشاره کرد که مفهوم کيفيت زندگي را مستقيماً بر مبناي پيش فرض برتر بودن دستاوردهاي انفرادي نسبت به تعهدات اجتماعي تعريف کردند.
مفهوم کيفيت زندگي در رويکرد استعلايي که در نقطه مقابل رويکرد فردگرايانه قرار ميگيرد همواره با سنجش ميزان حفظ موقعيت فردي در نظم اجتماعي وسيع تر تعريف ميشود. طبق نظر گرسون، تأکيد رويکرد استعلايي هميشه روي ماهيت نظم اجتماعي است. به عبارت ديگر تا جايي که نظم جامع? وسيع تر به طرز مناسبي تثبيت و حفظ شود، کيفيت زندگي اعضاي ان جامعه در سطح بالايي قرار دارد. در اين ديدگاه از اعضاي جامعه انتظار ميرود که تا جايي که در توان دارند براي سودرساني به جامعه تلاش کنند و رضايت خود را در خدمت رساني به خير عمومي جستجو کنند.
گرسون در نتيجه گيري خود ضمن تأکيد بر اين مطلب که هيچکدام از رويکردهاي فوق بخاطر تأکيد يک عاملي ( فرد يا جامعه) قادر به ارائه تعريف کاملي از کيفيت زندگي نيستد، رهيافت سومي را پيشنهاد ميکند که در آن افراد و جامعه يکديگر را از طريق يک فرايند پيوست? مذاکره بازتوليد ميکنند، چنين رهيافتي در نظري? گرسون منجر به تعريف کيفيت زندگي بر اساس پيامدها و نتايج اين مذاکرات ميشود. به اعتقاد وي، مسأله کيفيت زندگي مربوط ميشود به تعريف اينکه چه معيارهايي براي التزام به سازمان اجتماعي بايد به کار گرفته شوند و در مقابل، چگونه نيازهاي افراد در راستاي اين معيارها برآورده شوند. بنابراين، مسأله کيفيت زندگي در نظر او بر ميگردد به مديريت بهين? منابع و محدوديت ها.
ب- رويکردهاي روانشناسانه
در ديدگاههاي روانشناختي انسانها داراي نيازهاي مادي و غيرمادي زيادي هستند و اين نيازها ممکن است به شيوههاي مختلفي ارضاء شوند. زماني که نيازهاي انسان برآورده نشود احساس سعادت وي تا حد زيادي کاهش مييابد. در روانشناسي اجتماعي، کيفيت زندگي به کليتي از نيازهاي انسان بستگي دارد که بايد ارضاء شوند؛ نيازهاي قوي يا ضعيف، خوب يا بد، مثبت يا منفي اگر برآورده شوند کيفيت زندگي انسان افزايش مييابد. براي مثال، در ديدگاه پديده شناسي زيلر(1974)، کيفيت زندگي با ارزيابي خود در ارتباط است. و اين ارزيابي نيز به نوب? خود به کنش متقابل فرد با ديگري مهم بستگي دارد. در کنشهاي متقابل مثبت با ديگران، نتيجه کليدي و تأثيرگذار بر کيفيت زندگي همانا احترام به خود است که در نزد افراد افزايش مييابد. چرا که افراد اجتماعي و اهل معاشرت احترام به خود بالايي دارند اما اشخاص از خود بيگانه معمولاً در انزوا به سر ميبرند و از احترام به خود پائيني برخوردار هستند. به اعتقاد زيلر، احترام به خود نوعي احساس است که از طريق بررسي حالتهايي مثل خوشحالي يا رضايت نميتوان آنرا مورد سنجش قرار داد( اين همان فسمت پديده شناختي نظري? وي است). با اين وجود، او عنوان ميکند که ميزان احترام به خود يک فرد را ميتوان از طريق عملکرد وي در آزمونهاي غيرکلامي مورد بررسي قرار داد(اين قسمت علمي نظري? اوست). بنابراين در نظري? زيلر کيفيت زندگي مستقيماً با ميزان احترام به خود فرد بستگي دارد. به طور خلاصه، اگر فرد احترام زيادي براي خود قائل باشد از کيفيت زندگي بالايي هم برخوردار ميشود و برعکس.( به نقل از شاسلر و فيشر،1985)
ج- رويکردهاي اقتصادي
ديدگاههاي اقتصادي بر
