
ن حکومت هشامبن حکم و خلفاي اموي در بصره تاسيس شد که اين در بين سالهاي 105 الي 131 هجري بوده است.17
وجه تسميه معتزله:واژة “اعتزال” به معناي “كنارهگيري”18 است و پيروان اين مکتب را “معتزله” به معناي “کنارهگيرندگان” يا “جداييطلبان” گويند.غالباً آنان را “متکلمان خردگرا” مينامند اما القابي که به آنهاداده شده متفاوت است و از “آزاد انديشان اسلام” تا “متعصبان جزم گراي افراطي” را در بر ميگيرد. کنت کراگ يکي از علماي شرق شناس آنان را “گروه برجسته اي از متکلمان ماجراجو”مينامد و از نظر محقق لبناني آلبرت نادر،آنان صرفاً “نخستين متفکران اسلام” هستند19. بهطوركلي اعتزال از دو جنبه مورد توجه برخي تاريخنگاران عقايد اسلامي قرار گرفته است: الف) از نظر سياسي،ب) از جنبة كلامي. بنابراين در پرداختن به مکتب “معتزله” ميبايست دو ديدگاه “سياسي” و “كلامي” را مورد ملاحظه قرار داد و آن دو را از هم متمايز ساخت.20
براساس گزارش مشکور از “نوبختي”21،نام معتزله اولين بار بر تعدادي از صحابه مانند: عبدالله ابن عمر،محمد بن مسلمه انصاري،اسامه بن زيد و سعدبن ابيوقاص اطلاق شد و آنان از كساني به شمار ميرفتند كه پس از به خلافت رسيدن حضرت علي(ع) با اتخاذ موضع بيطرفانه،از همراهي و حمايت امام علي “ع” در جنگ و همچنين درگيري و ستيز با وي،كناره گرفتند و به جهت همين موضع سياسي به آنان “معتزله” لقب دادند،يعني كساني كه از حمايت امام و همراهي با امت كنارهگيري كردند.22
تحقيقات بسياري در خصوص (منشاء نام معتزله) صورت پذيرفته و نظريات بسياري مطرح شده است23 ؛ فراگيرترين آنهاکه به طورهمه جانبه اين موضوع را مورد بررسي قرار داده است پژوهش نلينو است که ترجمه آن به زبان عربي در کتاب “التراث اليوناني في الحضارة الاسلامية” عبدالرحمان بدوي24 در دسترس علاقه مندان قرار دارد که ما در اينجا به ذکرخلاصهاي از آن بسنده ميکنيم:
نام معتزله از انديشه جدا شدن از مذهب اهل سنت و جماعت ماخوذ نيست و نميتوان گفت اين نام را اهل سنت به منظور نکوهش و ريشخند اين گروه به عنوان گروهي بيرون از مذهب عموم جامعه اسلامي و جدا شده از آن بر معتزليان نهادهاند،بلکه معتزليان اوليه اين نام رابراي خويش انتخاب نمودند و يا دست کم به معناي “گروهي بي طرف” ويا کساني که هيچ يک از دو فرقه مخالف و متنازع (اهل سنت و خوارج) را در مساله فاسق ياري نميکنند،پذيرفتهاند.
به سبب نزاعهاي سياسي و جنگهاي داخلي که با جنگ امام علي “ع” و معاويه بر سر خلافت آغاز شده بود اين مساله در ثلث اول قرن دوم هجري از مسائل بسيار مهم به شمار ميرفت. در چنين شرايطي طبيعي است که نام معتزله از زبان سياست آن زمان گرفته شده باشد.پس بايد گفت معتزليان جديد که در اصل متکلم بودند در ميدان تفکر و انديشه ادامه همان معتزله سياسي و عملي بودند،يعني همان کساني که در درگيري ميان طرفداران امام علي”ع” و معاويه و پس از آن در نزاع بين طرفداران امام علي “ع” و خلفاي اموي موضع بي طرفي اختيار نمودند.
احتمالا نخستين گروه معتزليان متکلم از افرادي تشکيل ميشدهاند که در پارهاي از مسايل ديني (غير از مساله فاسق) هم اختلاف نظر داشتند،حتيدرقرن اول و اوايل قرن دوم حد و مرزها،تعاريف و کليات برخي مسايل ديني روشن و واضح نبوده و امکان رسيدن به اين يقين که از ميان اقوال اهل سنت و عقايد ديگران کدام يک بايد مورد پذيرش قرار گيرد وجود نداشته است.
نام معتزليان متکلم در اصل تنها اشاره اي به يگانه نقطهاي دارد که مذهب آنان را از مذهب اهل سنت و جماعت جدا ميکرده است،اين نقطه پس از پايان يافتن نزاع هاي ديني فرقهها در مقايسه با ديگر مسايل ديني مورد اختلاف اهميت خود را از دست داده و مسايلي ريشهدارتر شدند و توانستند از طريق عکسالعمل فزاينده اهل سنت در مقابل تعرض معتزليان به عقايد و مذهب آنان اين نقطه را تحتالشعاع قرار دهند. به عبارت دقيقتر نامگذاري معتزله يک نام در يک زمان خاص بود،همانند ديگر نامهاي ايشان که از برخي تعاليم و عقايد آنهاحکايت مي نمود مانند: قدريه،عدليه،موحده و….
شايد منشا حقيقي نام معتزله در نيمه دوم قرن دوم رو به فراموشي نهاد به طوري که خود معتزليان به تدريج معتقد شدند که نام معتزله حکايت از آن دارد که ايشان از اهل سنت و جماعت جدا شدهاند و اين اهل سنت بودهاند که چنين نامي براي ايشان وضع کرده اند.
اين مطلب صحيح نيست که بگوييم معتزله دراصل شاخهاي ازقدريه قرن اول و يا ادامه همان انديشه بودند و نقطه آغاز آنان مذهب اختيار و آزادي اراده بوده است.
اصول عقيدتي معتزله
بنابر قول شهرستاني و بغدادي آراي مورد اتفاق معتزله عبارتند از:
1ـ خدا قديم است و صفات قديم از ذات او نفي ميشوند.
2ـ كلام خدا حادث و مخلوق است.
3ـ اراده،سمع،بصر و… معاني و مفاهيم قائم به ذات نيستند.
4ـ نفي ديده شدن خدا به چشم در آخرت.
5ـ انسان مختار است.
6ـ حكيم جز صلاح و خير انجام نميدهد و به لحاظ حكمت مراعات مصالح بندگان بر حکيم واجب است.
7ـ اگر مؤمن در حالاطاعت و توبه بميرد،مستحق ثواب است،اما اگر بنده بدون توبه و با ارتكاب گناه كبيره از دنيا برود،مستحق خلود در آتش است،البته مجازات چنين شخصي از مجازات كفار كمتر است.
8 ـ قبل از رسيدن دليل سمعي و شرعي،اصل معرفت و شكر نعمت واجب است و شناخت حسن و قبحعقلا واجب است. ورود تكاليف نيز الطافي از باري تعالي است.25
از ديگر موارد مورد اتفاق متكلمان معتزلي،قبول اين ادعاست كه مسلمان فاسق در “منزلة بين المنزلتين” قرار دارد و اينكه امر به معروف و نهي از منكر امري واجب است.26
ابوالحسن اشعري عقايدي را كه معتزليان در مسأله توحيد بر آن اتفاق نظر دارند،بيان كرده است و در ديگر موضوعات كلامي نيز پس از بيان وجوه اشتراك همه فرق معتزلي،به ذكر اختلافات ميان آنهاميپردازد.27
اصول خمسه
اگر به کتابهاي معتزله مراجعه کنيم خواهيم ديد که معتزليان به رغم اختلافاتي که در امور جزيي و فرعي دارند پنج اصل را به عنوان ملاك معتزلي بودن ذكر مي كنند و كتابهايي با همين عنوان نگاشتهاند که به عنوان مثال ميتوان از كتابهاي “الاصولالخمسة” از ابوالهذيل علاف،”الاصولالخمسة” نوشته جعفر بن حرب و “شرح الاصولالخمسة” از قاضي عبدالجبار نام برد که آن پنج اصل عبارتند از:
1ـ توحيد: توحيد مغز و پايه مکتب معتزله است و مراد از توحيد نزد معتزليان،توحيد صفاتي است. شهرستاني درباره اعتقاد معتزله به توحيد صفاتي ميگويد اين سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات ديدگاه خود به اين استدلال ساده اكتفا ميكرد كه لازمه اثبات صفات قديم براي خدا،تعدد خدايان است. بعدها پيروان واصل بن عطا در توضيح عقيده او بيان داشتند كه معناي توحيد صفاتي انكار مطلق صفات نيست بلكه مراد،انكار صفات زائد بر ذات الهي است.28
همان طور كه مشاهده ميشود اصل توحيد با وجود اتفاق نظر بر آن،در سير تكاملي عقايد معتزلي،شكل معقولتري به خود ميگيرد.
بر اساس اصل توحيد معتزله معتقدند که ديدن خداي متعال در روز قيامت امري محال است چرا که لازمه آن جسم بودن و جهت داشتن خدا است. بر اين اساس،صفات خدا را نيز چيزي جز ذات او نميدانند29 زيرا به عقيده ايشان اگر صفات غير از ذات باشند وجود چند قديم لازم مي آيد و طبق همين اصل است که اعتقاد به خلق قرآن دارند.
2ـ عدل: معتزله معتقدند عدل اين است که خداوند متعال ظلم و تباهي را دوست ندارد و اعمال بندگان را نميآفريند بلکه بندگان با قدرتي که خدا به ايشان داده آنچه را بهآن امر شده يا از آن نهي شده را اطاعت ميکنند و خداوند به آنچه که دوست دارد و مطلوب است فرمان ميدهد و از آنچه که بيزار است نهي مي کند30. معتزله بر اساس بينشي كه نسبت به حسن و قبح ذاتي و عقلي اشياء دارند،عدل را خوب و ظلم را ناشايست محسوب ميكنند و از آنجا كه خداوند از هر گونه امر قبيح مبرا است،پس لزوماً كارهايش طبق عدل است و مرتكب ظلم نميشود.بنابراين هر آنچه عقل آدمي مصداق عدل بيابد،بر خداوند واجب است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخيص دهد،خداوند انجام نخواهد داد.معتزليان از اين تفسير به نتايج متعددي رسيدند؛ از آن جمله انكار جبر و اثبات اختيار انساني و رد توحيد افعالي اشاعره است.31
3ـ منزله بين المنزليتن: معتزله در مقابل خوارج و مرجئهاعتقاد دارند كه مرتكب كبيره نه كافر است و نه مؤمن،بلكه منزلت و مقامي بين كفر و ايمان دارد32. ايشان با اين که معتقدند مسلمان گهنکار در جايگاهي بين دو منزلگاه قرار دارد،عقيده دارند براي فرق گذاشتن بين چنين فردي با کافران اهل ذمه ميتوان نام مسلمان را بر او اطلاق نمود البته نه به اين معنا که شايسته ستايش و احترام باشد،با چنين شخصي در دنيا همانند مسلمانان رفتار ميشود چرا که اميد است توبه کند و هدايت شود.33
4ـ وعد و وعيد: وعد به معناي نويد به پاداش و وعيد به معناي تهديد به عذاب است. به عقيده معتزله همانگونه كه خداوند خلف وعده نميكند،خلف وعيد نيز از او سر نميزند.يعني محال است كه خداوند كافران و فاسقان را ببخشد،مگر آنكه در دنيا توبه كرده باشند34و اين سخن در مقابل عقيده مرجئه است که مي گويند با وجود ايمان هيچ گناهي آسيب نميرساند و با وجود کفر هيچ طاعتي نفع نميبخشد چرا که لازمه اين گفتار اين است که خداي متعال هنگام وعيد و انذار در مقام لغوگويي باشد.35
5ـ امر به معروف و نهي از منكر: معتزله اين وظيفه را براي تمام مومنان مقرر داشتهاند تا نداي اسلام را منتشر کنند و گمراهان را هدايت نموده و هجوم کساني را که سعي دارند حق و باطل را مشتبه سازند تا امور ديني مسلمين تباه شود را دفع کنند36.البته اين اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرايط آن است. معتزله براي امر به معروف و نهي از منكر،شروطي مانند احتمال تأثير و عدم مفسده قائلند و آن را به قلب و زبان محدود نميدانند.37
ذكر اين نكته لازم است كه از ميان پنج اصل معتزله،دو اصل توحيد و عدل اصول عمده و محوري عقايد معتزليان هستند.دو اصل وعد و وعيد و منزله بين المنزلتين از فروع اعتقادي به حساب ميآيند و امر به معروف و نهي از منكر جزء تكاليف عملي است و بايد در فقه به آن پرداخت. به همين سبب است كه قاضي عبدالجبار در كتاب “المغني في اصول الدين” تنها دو اصل توحيد و عدل را بر شمرده و در كتاب “مختصر الحسني” ميگويد “اصول دين چهار مورد است: توحيد،عدل،نبوت و شرايع”. او در انتخاب پنج اصل مذكور به عنوان اصول مذهب ميگويد “مخالفان از محدوده بحث و مخالفت با ما از اين اصول فراتر نميروند مخالفت معطله،ملحده،دهريه و مشبهه در توحيد،مجبره در عدل،مرجئه در وعد و وعيد،خوارج در منزلة بين المنزلتين و اختلاف با اماميه در امر به معروف و نهي از منكر” اين بيان روند شكلگيري يك فرقه كلامي در رويارويي و تضارب آرا با ديگر فرق كلامي را نشان ميدهد.38
صاحب نظران و چهره هاي شاخص مکتب معتزله
واصل بن عطا
کنيه او ابوحذيفه است 39و بنا بر آنچه در البيان و التبيين40 آمده ابوالجعد است از موالي و وابستگان بني ضبه و بنا بر قولي بني مخزوم است41. واصل در سال 80 هجري قمري (699-700م) درمدينه ديده به جهان گشود و بعدها به بصره هجرت کرد و در آنجا از درس حسن بصري سود جست و با شخصيتهاي بزرگي چون جهم بن صفوان و بشار بن برد آشنا شد و با خواهر عمروبن عبيد ازدواج نمود و در سال 131 هجري قمري (748-749م) درگذشت. در فضيلت و زهد و تقواي او مطالب بسيار نقل شده و نيز او راخطيب و متکلمي چيره دست معرفي کردهاند که هيچ کس در مناظره بر او برتري نمييافت. او مبلغاني را به منظور گسترش مذهب معتزله و گسترش اسلام و نيز مناظره عليه اديان ديگر به ويژه کيش مانوي به اطراف گسيل داشت.42
تاليفات وي را ابن نديم در الفهرست چنين بر شمرده است43:
کتاب اصناف المرجئه
کتاب التوبه
کتاب المنزله بين المنزلتين
کتاب خطبته التي
