
كه محارم را مطرح ميكند، مسأله زنا و حرمت تلقيح از آنها فهميده نميشود. پس حكم به اباحه را صادر ميكنند.
ملاك مادر بودن از ديدگاه شرع مانند ملاك پدر بودن است بدين گونه كه نخستين مرحله آفرينش كودك اوول مادر است. با توجه به اينكه مادر تخمك گذاري ميكند و در سوره طارق از خلقت انسان سخن ميگويد كه خُلِقَ من ماءِ دافق يَخْرُجُ من بين الصلب و الترائب؛ “از آب نطفه جهنده خلق شده كه از ميان صلب پدر و سينه مادر بيرون آمده است” 231، بر اين اساس وقتي فرض بر اين باشد كه نطفه كودك آغاز آفرينش اوست و نخستين جزء وجود او، از لقاح دو عنصر يعني همان تخمك و اسپرم به دست ميآيد، همين آفريده نخست، نخستين مرحله وجود كودك است، و اما تغذيه كودك كه پس از اين مرحله صورت ميگيرد، تنها سبب رشد كودك ميشود و هيچ نقش ديگري ندارد. اگر چه بعضي از صاحبنظران معتقدند كه اگر ملاك را در مادر رضاعي، روييدن گوشت و استخوان در فرزند بدانيم ميتوان در زن صاحب رحم اجارهاي اطلاق مادر رضاعي نمود. چون رشد فرزند از طريق او است. ليكن عدهاي با نظر بر شرايط كامل رضاع مثل آنكه عامل تغذيه بايستي شير”فحل” باشد در اين حكم خدشه نمودهاند و قائلند غذايي كه كودك در داخل مهبل زن بدان تغذيه ميكند، همان غذايي است كه پس از تولد و بيرون آمدن از مهبل بدان تغذيه ميكند. بدين معني كه اين تغذيه سبب رضاع نميشود و كودك را از حالت فرزند بودن براي صاحبان مني و تخمك بيرون آورد؛ همان گونه كه اگر اين نطفه را در دستگاه آزمايشگاه قرار ميدادند تا سير تكاملي را طي كند، هيچ گاه اين دستگاه مادر طفل نميشد.232
و در رد نظر كساني هم که با استناد به اين آيه ميگويند مادر طفل آن است كه او را زاييده باشد. الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هنَّ أمهاتم إن أمهاتم إلا الاّئي ولدنهم و أنهم ليقولون منكراً من القول و زوراً و إن الله لعفوُ غفور؛ “از ميان شما كساني كه زنان خود را ظهار ميكنند، بدانند كه زنانشان مادرشان نشوند. مادرانشان فقط زناني هستند كه آنان را زاييدهاند” 233 .
آيه الله مؤمن پاسخ ميدهند، آيه مبارك برخلاف ديدگاه عرفي دلالت ندارد زيرا در مقام رد توهم كساني است كه ميپنداشتند به صرف گفتن جمله “تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستي” خطاب به زنانشان، زنان آنان بر ايشان حرام ابدي ميشوند. خداوند در اين آيه مباركه توجه ميدهد كه صرف گفتن اين جمله سبب نميشود كه همسر مرد، مادر وي به شمار آيد زيرا مادر او همان زني است كه او را زاييده، نه آن زني كه وي خطاب به او، سخن ياد شده را گفته پس يادآوري ويژگي مادر (زاده شدن كودك از او) بدين علت است كه هميشه كودك را مادر ميزايد وقتي در آن زمان هميشه چنين بوده است و اگر اين آيه در كنار ساير آياتي گذارده شود كه بر نسب و آثار نسبي دلالت ميكنند مثلاً آياتي كه لفظ اصلاب در آن آمده يا مثل آياتي كه بين فرزند و فرزند خوانده تفاوت قائل ميشود و ميفرمايد “و حلايل أبناءكم الّذين من أصلابكم”234، همسر فرزند نسبي است نه فرزند خوانده. بنابراين دلالت آيه بر موردي كه تخمك از آن مادر است و رحم اجارهاي است، دلالت ندارد و موضوع آيه خارج از اين بحث است.
مطابق اين نظريه مادر عرفي و واقعي كودك همان پدر و مادر (صاحبان اوول و اسپرم ) شناخته
مي شوند و تمام آثار مالي و غير مالي كه بر يك كودك سالم صحيح و صالح و پاك بار ميشود بر اين گونه كودكان نيز بار ميشود مثل حضانت، تربيت، نفقه، مسائل مربوط به ازدواج، ارث و ….
از نظر پزشکي، منشأ پيدايش و ماده سازنده جنين از ناحية پدر، اسپرم موجود در مني انسان است؛ عرف نيز معيار و ملاک نسب و ارتباط بين دو انسان را پيدايش يکي از ديگري مي داند و بر اين اساس، براي بيان اين امر واقعي و تکويني عنواني به نام نسب انتزاع مي کند.
شاهد بر اين ادّعا، آيات و رواياتي است که در اين زمينه وجود دارد، به عنوان مثال در اية “و هو الّذي خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً …” 235منشأ پيدايش انسان بيان شده است. از تفريع “جَعَل” بر “خلق من الماء بشراً” استفاده مي شود که همان بشر خلق شده از آب (نطفه) داراي نسب است و اين همان برداشت عرفي از نسب است که منشأ نسب را پيدايش و تکوّن از طفل از نطفه مي داند236 و اعتبار عرف منشأ واقعي دارد. به همين جهت، اعتبار و قراردادهاي غير واقعي مانند فرزند خواندگي همان گونه که قرآن کريم بيان نموده، غير مشروع و بي اثر است.
و استناد به آية سورة مجادله در مورد مادر بودن وافي به مقصود نيست؛ زيرا، اوّلاً: آيه اطلاق ندارد، بلکه در مقام ردّ پندار کساني است که گمان مي کردند به صرف ظهار، زنانشان مادرانشان مي شوند و در نتيجه بر آنها حرام ابدي مي شوند، پس در مقام بيان مفهوم شرعي “أمّ” نبوده و مقدمات حکمت جهت أخذ اطلاق تمام نيست؛ ثانياً: اين که خداوند در اين ايه، مادر را کسي معرفي کرده است که بچه را مي زايد، منافاتي ندارد با اين که غير او نيز مادر باشد، مانند مادر رضاعي که گرچه طفل را حمل نکرده و او را به دنيا نياورده، امّا خداوند او را مادر ناميده است: “و أمّهاتکم اللّاتي أرضعنکم… “237؛ ثالثاً: کلمه “ولدن” در اين ايه به معناي زايمان نيست، زيرا در کتاب و سنّت هر جا سخن از زايمان آمده است با عبارت “وضع” بيان شده است. چنان که قرآن در ماجراي مادر حضرت مردم مي گويد: “فلمّا وضعتها قالت ربّ إنّي وضعتها أنثي…” 238
طرفداران اين نظريه معتقدند که ملاک مادر بودن در نظر عرف، همانند ملاک پدر بودن است. عرف، زني را که در نخستين مرحلة آفرينش و ايجاد و پيدايش جنين سهم دارد، به عنوان مادر تلقي مي کند؛ و او کسي جز صاحب تخمک نيست. تغذيه اين کودک از رحم که پس از اين مرحله صورت مي گيرد، تنها سبب رشد کودک مي شود (و هيچ نقش ديگري ندارد) و اين دليل نمي شود که کودک از حالت فرزند بودن براي صاحبان اسپرم و تخمک بيرون ايد.239 اين گروه، علاوه بر اشکالات مطرح شده بر نظرية قبل، استدلال مي کنند که از نظر دانش پزشکي به اثبات رسيده است منشأ پيدايش و سلول سازنده جنين از ناحيه مادر، تخمک زن است و در اين ترديدي نيست و عرف نيز همين را ملاک مي داند و آياتي از قرآن کريم نيز بر آن دلالت دارد، مانند: “انّا خلقنا الانسان من نطفةٍ أمشاجٍ”240و “هو الّذي خلق من الماء بشراً …”241.
بند اول : نظريه مادر بودن صاحب تخمك
با توجه به اينكه منشاء به وجود آمدن جنين عبارت از دو سلول جنسي نر و ماده ميباشد، بنابراين بايد به اصل و ريشه به وجود آمدن طفل توجه شود و از آنجا كه سلول جنسي از تخمك زن صاحب تخمك به وجود آمده است، بنابراين همانند زناشوييهاي طبيعي در اين مورد نيز مادر واقعي طفل، زن صاحب تخمك ميباشد و زن صاحب رحم به دايهاي ميماند كه مولود حاصل از خون و ژن ديگري را پرورش ميدهد. اعم از اينكه، اين پرورش جنين در دامان داخلي زن يعني رحم او باشد و يا دامان خارج از رحم او باشد. زيرا نگهداري جنين در رحم همانند نگهداري كودك پس از تولد او ميباشد و همچنان كه زن مرضعه يا حاضنه مادر واقعي طفل نميباشند، زن صاحب رحم نيز كه طفل از تخمك او به وجود نيامده، مادر حقيقي طفل نميتواند باشد. بنابراين بين زن صاحب رحم و طفلي كه متولد ميشود، نسب قانوني و شرعي برقرار نميشود و حتي حرمتي نيز بين آن دو به وجود نخواهد آمد و قياس اين مورد به رضاع كه شرايط خاصي دارد، قياس معالفارق است.242
آيتالله مكارم شيرازي فتوا دادهاند كه: “استفاده از نطفهي بيگانه براي صاحب فرزند شدن جايز نيست و تولد فرزند بايد مستند به ازدواج صحيح شرعي باشد ولي اگر چنين عملي انجام شود، فرزند متعلق به صاحبان نطفه است و نسبت به مادري كه در رحم او كشت شده نيز محرم ميباشد بدون آنكه از او ارث ببرد”.243 آيتالله صانعي هم نظر مذكور را پذيرفته و قائل به مادر بودن زن صاحب تخمك هستند. ليكن ايشان پدر بودن مرد صاحب نطفه را در صورتي پذيرفتهاند كه از نطفه خود اعراض نكرده باشد.244
از فقهاي معاصر آيتالله خامنهاي، آيتالله مكارم شيرازي، آيتالله صافي گلپايگاني و تعداد ديگري از فقها نظر مذكور را ارائه فرمودهاند. آيتالله خامنهاي فرمودهاند كه “بچه متعلق به مرد و زن صاحب نطفه است”.245 آيتالله صافي گلپايگاني نيز فرمودهاند كه: “فرزند متعلق به صاحبان نطفه است ولي ارث بردن ولد از صاحب نطفه محل اشكال است”.246
بند دوم : نقد نظريه نظريه مادر بودن صاحب تخمك
نظريه مادر بودن زن صاحب تخمک با ايرادات زير مواجه شده است:
1. قياس اسپرم مرد با تخمك زن از جهت انتساب طفل به آنها قياس معالفارق است. زيرا رابطهي طفل با پدر صرفاً منحصر به اسپرم مرد است و مرد بعد از دادن سلول جنسي هيچ نقش ديگري در تكون جنين ندارد اما زن علاوهبر دادن تخمك جنين را در رحم خود نيز تا تولد او رشد ميدهد و جنين بدون استفاده از رحم زن قابل تكون نيست. بلي اگر رحم در كار نباشد و سلولهاي جنسي زن و مرد در خارج از رحم تلقيح شده و به طور آزمايشگاهي تا تولد او در خارج از رحم رشد و نمو پيدا كند، در اين صورت قياس اسپرم با تخمك صحيح خواهد بود.
2. تأثير رحم در خلقت و تكون كودك صرف تغذيه و رشد كودك نيست و اگر تأثير آن بيشتر از تخمك نباشد دست كم كمتر از آن نيست و امروزه كمتر كسي است كه تأثير رحم و تغذيه و استراحت و رفتار زن صاحب رحم را در تكون كودك و سلامتي و شخصيت آينده او انكار نمايد و هر روز اخبار تازهاي از كشفيات جديد دانشمندان در خصوص تأثير زن صاحب رحم و مراقبتهاي دوران بارداري او بر كودك به گوش ميرسد.
3. ملاك مادر بودن از ديدگاه عرف و به ويژه عرف عام، به وجود آمدن كودك از تخمك زن نيست بلكه حمل و ولادت كودك و بارداري آن تا تولد در نگاه عرف به ويژه در زمانهاي گذشته و صدر اسلام و زمان نزول قرآن كريم كه عرف از وجود تخمك و تكون كودك از آن اطلاعي نداشت بيشتر مد نظر بوده است و شايد به اين جهت بوده كه در آيات و روايات به مادر حقيقي طفل “والده” كه به معناي زاينده طفل است، اطلاق شده است در حالي كه لفظ “ام” به معناي اعم شامل مرضعه و حاضنه نيز بوده است.
گفتار دوم : بررسي روايات
1ـ علي بن سالم از امام صادق(ع) روايت كرده است:
إنَّ أشدَّ الناسَ عذاباً يوم القيامه رجالاً اقرأ نطفته (نطفه عقاب) في رحم يحرم عليه؛ “شديدترين عذاب در روز قيامت، عذاب مردي است كه نطفه خود را ـ و در نقل ديگري نطفه عقاب را ـ در رحم زني نامحرم بريزد”247.
2ـ حر عاملي از صدوق نقل ميكند كه پيامبر(ص) فرمود:
لن يعمل ابن آدم عملاً أعظم عندالله عزوجل من رجل قتل نبياً أو إماماً أو هدم الكعبه التي جعلتها الله قبلهً لعباده أو اَفْرَغَ مائه في إمراة حراماً؛ “در ميان كارهايي كه بني آدم انجام ميدهد، كاري بدتر و گرانتر بر خداوند عزوجل از كشتن پيامبر يا امام يا خراب كردن كعبه كه خداوند آن را براي بندگانش قبله قرار داده يا ريختن مني از روي حرام توسط مرد در رحم زني نميباشد”248.
3ـ قلتُ لابي عبدالله(ع) : الزنا شرُّ أو شرب الخمر و كيف صارَ في شرب الخمر ثمانون و في الزنا
مئة فقال يا إسحاق الحدُ واحد و لكن زيد هذا لتفيعة النطفه و لوضعه إياها في غير موضعه الذي امرهُ الله عزوجل؛ “به امام صادق(ع) عرض كردم كه زنا بدتر است يا شرب خمر و چرا حد شرب خمر80 تازيانه است، اما حد زنا 100 تازيانه قرار داده شده است؟ امام(ع) فرمودنداي اسحاق حد هردو يكسان است ولي چون زنا موجب ميشود كه نطفه ضايع گرديده و در غير جايگاهي كه خداوند امر فرموده قرار گيرد حد آن زيادتر شده است”249.
4ـ اتي النبي (ص) أعرابي فقال يا رسول الله (ص) أوصني، فقال: إحفظ ما بين رِجليك؛ “مردي باديه نشين نزد پيامبر(ص) آمد و گفت يا رسول الله(ص) مرا اندرز بده. فرمود: دامن نگهدار”250.
5ـ سمعتُ أبا جعفر يقولُ: ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج؛ “از امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود هيچ عبادتي برتر از پاك داشتن شكم و دامن نيست” 251.
6ـ روايت محمد بن سنان از امام رضا(ع) كه در پاسخ مسائل او نوشت: و حرم الله الزنا لما فيه من الفساد و من قتل النفس و
