
كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً? (الاسراء/11) انسان (بر اثر شتابزدگى)، بديها را طلب مىكند آن گونه كه نيكيها را مىطلبد و انسان، هميشه عجول بوده است!
حضرت صالح (ع) خطاب به قوم ثمود ميفرمايد:? قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ…? (النمل/46)صالح گفت: اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نيكى عجله مىكنيد (و عذاب الهى را مىطلبيد نه رحمت او را) چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمىكنيد تا شايد مشمول رحمت (او) شويد؟امام صادق (ع) هم در اين باره ميفرمايند: راههاي نجات را بشناس تا از خداوند طلب چيزي نکني که هلاکت در آن است و تو تصور کني که مايه نجات توست. (مجلسي؛ بي تا: 93/322)
2-2-2-2-05 پناه بردن به خداوند از آزمايش (فتنه)
پناه بردن به خدا از آزمايش درست نيست زيرا همسر و فرزندان و مال انسان از وسايل آزمايش او هستند و درست نيست که انسان از دست مال و خانوادهاش به خدا پناه ببرد بلکه جايز است که انسان از گمراهيهاي آزمايش به خدا پناه ببرد.
امير المومنين علي(ع) در بياني چنين دارد که: هيچ کدام از شما نگويد: خداوندا از آزمايش به تو پناه ميبرم زيرا خداوند متعال ميفرمايد: ? وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ? (انفال/28) و بدانيد که اموال اولادتان (وسيلهي) آزمايش است.
امام موسيبنجعفر(ع) از پدرانشان روايت کرده است که: اميرالمومنين(ع) شنيد که مردي ميگويد: خداوندا از آزمايش به تو پناه ميبرم. امير المومنين فرمودند: ميبينم که به خدا از مال و فرزندت پناه ميبري خداوند متعال ميفرمايد:
? إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ? (التغابن/15) اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست
2-2-2-2-06 نفرين بر مؤمنان
يکي ديگر از چيزهايي که در دعا کردن جايز نيست، نفرين بر مؤمنان است:
از جمله اهداف مهم در زندگي امت اسلامي استحکام ارتباطات در درون خانوادگي برادران ايماني و زدودن کدورتهاي زندگي دنيايي است. و دعا از عوامل پاک گشتن اين ارتباط است که در ميدان زندگي بروز ميکند اما موارد خلاف اين معنا که سبب ثبوت حالات منفي در روابط مؤمنين ميشود همان چيزي است که خداوند دعا کردن درباره آن را دوست ندارد. خداوند متعال دعاهاي مؤمنان در حق يکديگر در نهان و آشکار و همچنين مقدم داشتن ديگران بر خود در دعا و مقدم کردن نيازها و نام بردن آنها را دوست ميدارد. خداوند دعا در زمينه زايل شدن نعمت از برادر ديني را دوست نميدارد و همچنين دوست ندارد که انسان در دعا برادر مؤمنش را نفرين کند هر چند که ظلم يا آزاري به او رسانده باشد (البته تا زماني که برادر ايماني او باشد و با ظلم از محدوده برادري ايماني خارج نشود) و همچنين دوست ندارد که بندگانش در برابر او از يکديگر بدگويي کنند. (آصفي؛ 1387: 194)
هشام بن سالم نقل ميکند که: شنيدم اباعبدالله (ع) ميفرمود: بنده مظلوم ميباشد اما آن قدر نفرين ميکند تا ظالم ميشود. (کليني؛ 1362: 438- صدوق؛ 381ق: 41 – حر عاملي؛ بيتا: 4/1164، ح8926.)
از عليبنحسين(ع) نقل شده است که فرمودند: زماني که فرشتگان ميشنوند که فردي مؤمن به بدي از برادرش ياد ميکند و او را نفرين ميکند، به او ميگويند: تو برادر بدي براي برادرت هستي. از گناهان و آبروي او دست بکش و به خودت بپرداز، و سپاس ميگوييم خدايي را که بر تو پرده پوشاند و بدان که خداوند متعال به بندهاش آگاهتر از تو ميباشد. (کليني؛1362: 535- حر عاملي؛ بيتا: 4/1164، ح 8927.)
خداوند متعال آرام بخش است و آرامش به او باز ميگردد و آرامش از جانب اوست و محضر او محضر سلام است زماني که در پيشگاه او با قلبهايي از آرامش ميايستيم براي يکديگر دعا ميکنيم و خداوند دوست دارد که براي ديگران طلب رحمت کنيم و ديگران را در رسيدن به رحمت الهي بر خود مقدم داريم طلب نزول رحمت الهي کنيم تا شامل حال همه ما شود.
اگر در خلاف اين جهت هم در برابر خداوند با قلبهايي پر از کينه و حسادت و خالي از عشق و محبت و آرامش بايستيم و شکايات و اختلافات ميان خود را بر خدا عرضه بداريم و بر يکديگر تجاوز نمائيم رحمت الهي از همگي ما قطع خواهد شد و اين رحمت الهي که تمامي مخلوقات را در عالم در برگرفته است بر ما نازل نخواهد شد و اعمال و دعاها و قلبهايمان به سوي خدا اوج نخواهد گرفت. پس قلبهاي دوستدار هم، سبب نزول رحمت الهي و دفع بلا و عقوبت از مؤمنان خواهد شد و قلبهاي مخالف هم و دشمن يکديگر از ميان مؤمنان سبب سلب رحمت الهي از آنها و نزول بلا و عقوبت بر آنها خواهد شد.(آصفي؛1387:194 – 196)
جميل بن دراج از امام صادق(ع) روايت ميکند که فرمودند: از جمله فضايل انسان نزد خداوند محبتش نسبت به برادرانش است هر کس را که محبتش نسبت به برادرانش نشان دهد، خداوند او را دوست ميدارد و خداوند هر کس را دوست بدارد پاداشش را به طور کامل در روز قيامت به او ميدهد. (صدوق؛381ق: 48- مجلسي؛ بيتا: 74/397.)
از رسول اکرم (ص) روايت شده است که فرمودند: امت من همواره بر خير هستند مادام که يکديگر را دوست داشته باشند و امانتداري را رعايت کنند و زکات مال را پرداخت نمايند. (حلي؛ 841ق: 135- مجلسي؛ بيتا: 74/400.)
فصل سوم
نگاهي به اوضاع سياسي، اجتماعي و ادبي عصر عباسي اول
3- 10 آغاز تاريخ عصرعباسي
عصر عباسي که خود به دورههاي کوچکتري تقسيم ميشود از سال 132 هجري با به قدرت رسيدن ابوالعباسسفاح آغاز و به سال 656 هجري که بغداد به تصرف هلاکو و مغولان درآمد منتهي ميشود. (رادمنش؛1387:14)
3- 20 چگونگي به قدرت رسيدن بنيالعباس
ضعف بنياميه در اداره امور، فشار آنان بر شيعيان و مسلمانان غيرعرب و فساد دستگاه حاکم از اصليترين عوامل سقوط بنياميه و به قدرت رسيدن بنيعباس به شمار ميرود.(همان)
مجموع بدعتها و انحرافهايي که خلفاي اموي در دين، حکومت و کشورداري به وجود آورده بودند، باعث شد تا دست به دست هم بدهد و خشم و نفرت مردم را برانگيزاند و به قيام مسلمانان و انقراض آنان بيانجامد را ميتوان چنين خلاصه کرد:
1- استبدادي و موروثي شدن نظام حکومت اسلامي از زمان معاويه؛
2- به کارگيري درآمد دولت (بيتالمال) در راه خوشگذراني و زندگي اشرافي حاکمان؛
3- رواج دستگيري، زنداني کردن، شکنجه، کشتار و گاه قتل عام مردم؛
4- زير پا نهادن موازين فقهي رسمي و رايج و عمل بر خلاف قرآن و سنت پيامبر(ص)؛
5- ناديده گرفتن حدود و ديات (کيفرهاي الهي) و مجازات مجرمان بر اساس نظر حاکم؛
6- تعطيل شدن امربه معروف و نهي از منکر، به سبب خشونت فرمانروايان؛
7- درهم شکستن حرمت شعائر و مظاهر اسلامي و اهانت به مقدسات؛
8- کشتار دست جمعي فرزندان پيغمبر(ص) و به اسارت درآوردن زنان و دختران وي؛
9- رواج شعارها و سنتهاي جاهلي مذموم در عصر پيامبر(ص)؛
10- ظهور فقيهان و مفسران دين فروش و توجيهگر گفتار حاکمان نالايق؛
11- رواج تجملگرايي و شکلگيري کاخهاي باشکوه؛
12- شيوع ميگساري و خريد کنيزان آوازخوان؛
13- ظهور تبعيض نژادي خشن به سود اعراب؛ (همان؛159)
هجده سال از امامت امامصادق(ع) که مصادف بود با اواخر حکومت امويان و دوران پنج خليفه اموي از هشام بن عبدالملک (114-125) تا مروان بن محمد (126-132) ضعف حکومت اموي، تبليغات و مبارزات سياسي جوامع اسلامي باعث شد که بني العباس با نام اهل البيت (ع) و به کمک ابو مسلم خراساني گوي سبقت را از رقباي خود ربوده و بيش از پنج قرن بر مسلمانان و سرزمينهاي اسلامي حکومت کنند. (نصيريرضي؛1382:159)
اين دوره از نظر سياسي دوره ضعف و تزلزل بنياميه بود. از زمان هشام بن عبدالملک تبليغات و مبارزات سياسي عليه امويان آغاز شد؛ در سال 129 هـ. ق به مرحله مسلحانه رسيد و سرانجام در سال 132 هـ.ق عباسيان روي کار آمدند و تا سال 656 هـ.ق حکومت کردند.
گروههاي مخالف و مبارز عليه دستگاه اموي را به طور کلي بنيهاشم (علويان و عباسيان) تشکيل ميدادند. در آغاز و در مراحل حساس مبارزه، سخن از علويان بود. آنها به دو گروه عمده بنيالحسن که عبدالله محض در رأس آنها بود و بنيالحسين که امامصادق(ع) رياست آنها را به عهده داشت، تجزيه شده بودند. در اين مرحله، عباسيان نيز به ظاهر و به طور جدي به نفع اهل البيت (ع) شعار ميدادند.
سفاح، منصور و برادر بزرگتر آنها، (ابراهيم امام)، که از خاندان عباسي بودند، با محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکيه) بيعت کردند. حتي منصور عباسي که بعدها محمد بنعبدالله را به قتل رساند، در آغاز نهضت همانند خدمتکار رکاب اسب عبدالله بن حسن را ميگرفت و جامه او را روي زين اسب مرتب ميکرد.
مبلغان بنيعباس در آغاز با عنوان الرضاآل محمد يا الرضيمنآلمحمد تبليغ ميکردند.
کار اصلي اين دعوت به وسيله ابو سلمه خلال و ابومسلم خراساني انجام ميشد که بعدها بهترتيب وزير آلمحمد و امير آلمحمد شهرت يافتند.
شعار پرچمهاي آنان، آيات قرآن بود و چنين مينمود که به سود اهل البيت (ع) و با هدف انتقام از بني اميه و بني مروان انقلاب کردهاند. آنها حتي پرچم خود را، به همين سبب يا از آن رو که خود را مصداق اخبار ملاحم1 معرفي کنند، سياه قرار دادند.
به هرترتيب، مسائل پشت پرده، صحنه را به سود عباسيان تغيير داد؛ ولي تا آخرين روزها، کليد پيروزي در دست ابو سلمه خلال و اطرافيانش بود. او منتظر بود تا با سقوط کامل امويان به طور رسمي براي عباسيان بيعت بگيرد. گرچه بعد از مرگ “ابراهيم امام”، اوضاع را به زيان خود ديد؛ و از سفاح که تا کنون برايش بيعت ميگرفت، روي گردانيد و به سه تن از بزرگان علويان يعني امام جعفر صادق (ع) عبدالله بنحسن بنحسنبنعلي(ع) (عبدالله محض) و عمر بنزينالعابدين نامه نوشت و از هر يک از آنها خواست به کوفه آيند تا به عنوان امام مورد پشتيباني وي قرار گيرند. (همان؛160)
لکن امام صادق (ع) بدليل جدي نبودن وي و آميخته بودن اين دعوت با تزوير و و عدم آگاهي ابوسلمه از نظام واقعي امامت و نيز وجود يک سلسله حوادث اجتماعي، فکري و روحي در کنار حوادث فريبنده سياسي و ضرورت ورود در جبهه مبارزه علمي و فکري با زنادقه و دهرياني چون ابن ابي العوجا و ابو شاکر ديصانيها دعوت ابوسلمه را نپذيرفت و در عين حال در کنار مبارزه فکري با زنادقه و دهريين از مقابله با خلافت زور و تزوير عباسي نيز کوتاه نيامده و به اشکال مختلف در جبهه سياسي نيز مبارزه ميکرد به اين معنا که امام (ع) در مواردي علاوه بر اثبات آشکار امامت خويش، از امامان راستين و پدران پاک خود نام ميبرد و سلسله امامت اهل البيت(ع) را به طور متصل مطرح و پيوند خود را با پيامبر(ص) بيان ميکرد.
و از طرفي با گستردن بساط علمي و بيان معارف اسلامي به ويژه تفسير قرآن به شيوهاي جزغير از شيوه عالمان وابسته به حکومت، عملا به معارضه با دستگاه حاکم برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشکيلات مذهبي و فقاهت رسمي را، که ضلع مهم حکومت خلفا به شمار ميآمد، تخطئه ميکرد و وجهه مذهبي دستگاه حکومت را تضعيف مينمود.(همان؛164- 161)
3-03 نگاهي به تاريخ عصر عباسي
بديهي است شخصيت افراد تا حدود زيادي تابع شرايط زمانهاش است، لذا بدون درک صحيحي از شرايط سياسي، اجتماعي، و ديني عصر عباسي نميتوان تحليلي درست از شخصيت، رفتار، و تفکرات شعراي اين دوره ارائه نمود.
لذا برآنيم که اين عصر را به طور کلي مورد ملاحظه قرار داده و تصويري کلي از آن روزگار ارائه نماييم. از اين رو، لازم است متذکر شويم که اکثر مورخان عصر عباسي را به دو دوره تقسيم ميکنند:
يکي عصر عباسي اول- که علي الظاهر دورهي رفعت و شکوفايي فرنگ و تمدن اسلامي بود و قرنهاي دوم و سوم هجري را در برمي گيرد. و ديگري عصر عباسي دوم که عصر ضعف و انحطاط است، اين عصر با خلافت متوکل در سال 232 هـ. ق آغاز و با
