
تحت كنترل درآوردن تكانه ها(خودرهبري) قرار دارد. خودكارآمدي به واسطه ي انگيزه ي دروني موجب ميشود كه فرد به طور خودانگيخته در محيط تلاش كند و به باور هاي كارآمدي خود دست يابد. طبيعت هم چون معلمي نامرئي فرد را به جنب و جوش وا ميدارد تا ظرفيت هاي مختلف تحول را در مراحل متنوع و متفاوت آشكار سازد (بهرامي و عباسيان فرد،1389) احساس قوي از كارآمدي، بهزيستي شخصي و توانايي را افزايش ميدهد. افراد با كارآمدي بالا به تكاليف مشكل نزديك ميشوند و اهدافي بالاتر را براي خود در نظر ميگيرند ( افروز، معتمدي،1384). احساس خودكارآمدي نه تنها عملكرد انسان را به خوبي تبيين ميكند، بلكه از طريق مداخلات به راحتي قابل تغيير است. بندورا هنگامي كه مؤلفه خودكارآمدي را معرفي كرد، ابزاري مناسب براي پژوهشگران و باليني گران فراهم آورد تا به ياري آن بتوانند به افراد در پيگيري زندگي مثبت و بارآور كمك كنند.(طهراني زاده، رسول زاده، آزادفلاح،1384).
يکي از روشهاي تعريف تاب آوري، در نظر گرفتن آن به عنوان يک حس کلي از خودکارآمدي است. محققان عوامل متعددي را براي ارتقاي تاب آوري در افراد شناسايي کرده اند. در بين اين عوامل افزايش خودکارآمدي و باور افراد به کارامد بودن، به عنوان يک عامل محافظتي مورد توجه برخي محققان قرار گرفته است که اين عامل، موجب افزايش تاب آوري ميشود.(جليلي، حسينچاري، 1389).
نظريه خودكارآمدي بندورا
به عقيده بندورا57(1993) خودکارآمدي، اعتقاد فرد به توانايي خود جهت موفق شدن در يک وضعيت خاص است، اين اعتقاد، عامل تعيين کننده چگونگي تفکر، رفتار و احساس افراد است. امروزه، خودکارآمدي به يکي از حوزههاي پژوهشي گسترده در روانشناسي مبدل شده است. خودکارآمدي ميتواند بر حالتهاي رواني، رفتارها و انگيزهها تأثير داشته باشد( بندورا، باربارانلي، کاپرارا و پاستورلي58، 1996). باورهاي خودكارآمدي تعيين ميكند كه افراد تا چه اندازه براي فعاليت هاي خود انرژي صرف ميكنند و تا چه ميزان در برابر موانع مقاومت مينمايند(پاجاراس و شانك،2001، به نقل از زينلي پور، زارعي و زندي نيا، 1388).
خودکارآمدي و يافتههاي پژوهشي مرتبط با آن در زمينههاي بسياري چون پزشکي، بررسيهاي اجتماعي، رسانههاي همگاني، امور بازرگاني و سياسي، روانشناسي، روانپزشکي و آموزش و پرورش کاربرد دارد. به کمک اين متغير ميتوان در نوجواني رضايت از زندگي در آينده را پيش بيني کرد(بندورا، بربرانلي، کپرارا و پاستورلي،1996)
3-4-2 معناداري زندگي
عوامل روانشناختي نقش عمده اي در سلامت فرد و بهبود بيماريها ايفا ميكنند؛ از ميان متغيرهايي كه نقش عمده در پيش بيني و حفظ سلامت جسمي و رواني افراد دارند، ميتوان به مفهوم معناداري زندگي اشاره كرد(ريف و سينگر59، 1998).معناداري زندگي عبارت است از ادراك نظم، انسجام و هدف در هستي و دنبال كردن اهداف ارزشمند و نيل به آنها همراه با حس رضايت مندي(ركر60، 2000، به نقل از زاهدبابلان، رضايي جمالويي و حرفتي سبحاني،1391).
از ديدگاه روانشناسي و سلامت روان بين كساني كه زندگي را معنادار ادراك ميكنند و كساني كه مفهوم و مبنايي براي آن قائل نيستند تفاوت هاي بسياري وجود دارد. افراد با سطوح بالاي معناداري در هنگام رويارويي با مسائل روزمره فقط بر جنبه هاي مشخصي از مشكل تمركز ميكنند، در صورتي كه اشخاص با سطوح پايين معنا در زندگي، به محدود بودن زمان به عنوان مشكلي بزرگ مينگرند و مشكلات فعلي را با احتمال نرسيدن به اهداف آينده پيوند ميدهند. به اين ترتيب، شخصي كه سطوح بالاتري از معناداري در زندگي را تجربه ميكند به آساني قادر به رويارويي با شرايط سخت است. سطوح بالاي معنا در زندگي نه فقط به فرد در رويارويي با دشواريها كمك ميكند، بلكه باعث افزايش رضايت شخصي و احساس كاميابي در فرد ميشود. در نتيجه ميتوان گفت جنبه هاي خاصي از معناداري نقش عمده اي در افزايش توان فرد در مقابله با مشكلات دارد(زاهد بابلان، رضايي جمالويي و حرفتي سبحاني،1391).
مي توان گفت كاركرد عمده ي مذهب، ايجاد معني در زندگي است. همچنين مهم ترين سود تجربه هاي مذهبي اين است كه مذهب به شخص احساس معناداري و ارتباط با حقيقت نهايي اعطا ميكند. بر همين اساس بين معناداري زندگي و مذهب ارتباط مثبت گزارش شده است. علاوه بر اين تمايلات معنوي و مذهبي بودن باعث افزايش بهزيستي روانشناختي، سلامت روان مي گردد.(همان منبع).
خوش بيني( خرده مقياس معنامندي)
خوش بيني و بدبيني به ترتيب به عنوان انتظار نتايج فراگير مثبت و منفي تعريف شده و تعيين كننده هاي مهم سازگاري هستند. خوشبينها بر اين باور هستند كه ناملايمات ميتوانند به شيوه موفقيت آميزي اداره شوند، اما افراد بدبين انتظار بدبختي دارند كه اين تفاوت در نگرش نسبت به ملايمات در شيوه هاي مقابله با فشار رواني افراد تأثير ميگذارد. پژوهش هاي متعدد بيانگر اين نكته است كه خوشبيني با ناراحتي كمتر(يالي و لوبل61،2002) ارتباط مثبت دارد. خوش بيني يا به عبارت ديگر گرايش به اين كه در زندگي تجارب خوب رخ خواهند داد، به عنوان يك صفت شخصيتي نسبتاً پايدار تعريف شده است كه نوع رفتارهاي فرد را تعيين ميكند(شي يرو كارور62،2002). اين ساختار بر رفتاري كه افراد در مقابله با تجارب استرس زا دارند و موفقيت در آنچه آنها در زندگي با ان مقابله كرده اند، تأثير دارد. يك شخص با جهت گيري خوش بينانه به آينده، موقعيت هاي استرس زا را با ديدي مثبت ارزيابي ميكند و محاسبه خوبي از توانايي هايش براي گذراندن مشكلات دارد سليگمن خوش بيني را به جاي يك صفت شخصيتي گسترده، به عنوان يك سبك تبييني تعريف كرده است. بر طبق اين ديدگاه، افراد خوش بين رويدادها يا تجربه هاي منفي را با نسبت دادن علت آنها به عوامل بيروني، گذرا و خاص تبيين ميكنند بر عكس بدبينها رويدادها يا تجربه هاي منفي را با نسبت دادن علت آنها به عوامل دروني، ثابت و كلي مثل شكست شخصي تبيين ميكنند(پورافكاري، 1389). بنابراين افراد خوش بين تمايل دارند در مورد آينده احتمالات مثبت را در نظر بگيرند و بيشتر از راهبردهاي مقابله اي مسئله مدار براي مواجهه با مشكلات استفاده كنند. در شرايطي كه اين راهبردها فايده اي در بر نداشته باشند(مثل شرايط غير قابل كنترل) افراد خوش بين بيشتر از راهبردهايي نظير پذيرش موضوع، شوخ طبعي و بازنگري مثبت استفاده ميكنند (شي ير و كارور،2002). افراد خوش بين داراي طرحوارههاي ذهني انعطاف پذيرتري هستند و ميتوانند هنگام مواجه با ضربههاي رواني، به طور انطباقي موقعيت را پردازش کنند و با آن کنار بيايند.(سيدمحمودي، رحيمي، محمدي،1390). در نتيجه به نظر ميرسد كه خوش بيني نقش مهمي در سازگاري افراد با موقعيت هاي فشارزا ايفا ميكند.
4-4-2 دوستي
افراد تاب آور انعطاف پذيري بيشتري در مقابل شرايط آسيب زا دارند و خود را در برابر اين شرايط حفاظت ميکنند. اکثر محققان بر اين اعتقادند که عوامل متعددي از جمله ويژگيهاي دروني/رواني- اجتماعي، حمايت اعضاي خانواده و دوستان و حمايت ديگر سيستمهاي اجتماعي در ايجاد و ارتقاء ميزان تاب آوري نقش دارد. يکي از اين عوامل که بسيار مورد توجه قرار گرفته است، گروههاي دوستي و روابط با همسالان است(حجازي، سليماني،1389). دوستي يکي از مسائل مهم در دوره نوجواني است. نوجوانان نياز به رفاقت دارند، براي دوستي اهميت فراوان قائلند و نسبت به دوستان خود وفادار هستند. دوستيهاي اين دوره نسبت به دوره کودکي عميق تر ميشود. نوجوان در پي کسب استقلال از خانواده به گروه همسالان گرايش پيدا ميکند. اجتماع نوجوانان محيطي را به وجود ميآورد که در شخصيت هر يک از آنان اثر ميگذارد و نقط? اتکايي براي آنها محسوب ميشود. داشتن دوستان خوب نوجوانان را از تنهايي نجات ميدهد و سبب رشد عاطفي و اجتماعي آنان ميگردد. محروم شدن از اين نعمت، موجب افسردگي، منزوي و غير اجتماعي شدن آنها ميشود و براي آينده شان زيانبار است.(مقامع، 1372) همسالان و دوستان از مهم ترين منابع جامعه پذيري کودکان و نوجوانان به شمار ميآيند و تعامل با آنان نقش محوري و مهمي در شناخت اجتماعي ايفا ميکند. کودکان و نوجوانان براي مقابله با چالشهاي روبه رو در دنياي اجتماعي خود بايد مهارتهاي اساسي شناختي و اجتماعي نظير همکاري، مشارکت و حل مشکلات، به ويژه مشکلات ميان فردي را بياموزند (هارتوپ63،1983).
يکي از مهم ترين نظريهها در مورد مفهوم دوستي را سلمن(لاد64،1990) ارائه کرده است. سلمن دوستي را فرايندي تحولي توصيف ميکند و معتقد است که همراه با سن دوستيهاي مبتني بر بازي جاي خود را به دوستيهاي تقابلي با ويژگي تعهد و صميميت ميدهد. به عبارت ديگر همراه با افزايش سن کيفيت دوستي تغيير ميکند. آنچه مورد تأکيد سلمن در تمام مراحل تحول دوستي است، کارکرد حمايتي آن است. افرادي که حمايت بيشتري را در موقعيت استرس زا از طريق تعامل با يک دوست دريافت ميکنند، افسردگي کمتري را تجربه کرده و عملکرد بهتري خواهند داشت. در حقيقت همانطور که فرانکل (ايپستين65،2002) معتقد است، صميميت به همراه دريافت حمايت عاطفي منجر به فراموشي موقعيت تنش زا ميشود. بنابراين عملکرد حمايتي گفتگوي صميمانه در دوستيهاي دوران نوجواني نقش مهم تري در سلامت رواني و سازگاري اجتماعي دارد تا همکاري و کمک در انجام تکاليف. بر اساس اين يافتهها ميتوان گفت که حمايت اجتماعي دوستان ميتواند فرد را در سازگاري بيشتر ياري داده و محرک بسياري از رفتارهاي انطباقي در وي باشد.
دال، جئو و گرين در پژوهشي رابطه گروه همسالان و تاب آوري را مورد بررسي قرار دادند. نتايج نشان ميدهد که بين گروه دوستان و تاب آوري رابطهاي مثبت وجود دارد. در همين رابطه ميليس و داميک معتقدند که کيفيت روابط با ديگر افراد تأثير زيادي بر تاب آوري هيجاني در برابر بحرانهاي فيزيکي و هيجاني دارد.(کاتل، 2004، موروو،2004، به نقل از حجازي و سليماني، 1389). به طور کلي، کيفيت حمايتهاي دوستان ميتواند باعث انعطاف پذيري و تاب آوري در موقعيتهاي استرس زا باشد. از طرفي توانايي ايجاد و حفظ دوستيهاي بادوام و توأم با محبت نيز از عوامل مهم در ايجاد سلامتي هيجاني و افزايش تاب آوري است.
5-4-2 ارتباط مؤثر
هوش بين فردي يا مهارت در ارتباط باديگران، بر توانايي فرد در شناخت احساسات، علاقهها و هدفهاي ديگران و عمل بر طبق اين شناخت دلالت دارد. مهارتهاي اجتماعي و توانايي برقراري ارتباط با ديگران و ايجاد روابط مثبت و بادوام با آنان اين مفهوم را توصيف ميکنند. در زندگي روابط بسياري، چون رابط? شغلي، دوستي و خانوادگي وجود دارند. ايجاد، گسترش و حفظ اين روابط به مهارتهاي اجتماعي فرد بستگي دارد. (صادقان،1384)
مهارت برقراري ارتباط مؤثر، از مهم ترين زمينههاي سلامت در زندگي است. اگر اين مؤلفه ناديده گرفته شود، بي شک پايههاي اصلي زندگي متزلزل و رضايت مندي از آن حاصل نخواهد شد. ارتباط مؤثر، نوعي ارتباط تسهيل کنندهاي است که به افراد جرئت حرف زدن و بيان احساسات را آسان ميکند. در فرايند ارتباط، پيامها به صورت کلامي يا غيرکلامي، آشکار يا ضمني منتقل ميشوند و هرگونه اشکال که در آن ايجاد شود، سبب بروز اختلال شده و ميان افراد سوء تفاهم به وجود ميآيد.از اين رو، بايد افراد راه را بر هرگونه سوء تفاهم ببندند تا در ارتباط با ديگران احساس امنيت کنند. فرستنده، گيرنده ، پيام، روش انتقال و ابزارهاي انتقال، عناصر ارتباط را تشکيل ميدهند. (فتي، موتابي، محمدخاني، کاظم زاده عطوفي، 1385).
مردم براي موفق شدن در زندگي نياز دارند که به خوبي با يکديگر ارتباط برقرار کنند. اولين و مهم ترين شيوهي ارتباط، گفت و گو است. گفت و گو همان گفت و شنود ميباشد. در واقع از طريق ارسال و دريافت پيام ارتباط برقرار ميشود.(يوسفي لويه، 1388). يکي از مقولههاي مهم در برقراري ارتباط مؤثر با ديگران، فهم کامل ارتباط کلامي و غيرکلامي و تأثير آنها بر جنبههاي گوناگون شخصيت افراد است. حالات ظاهري و رفتارهاي غيرکلامي شما در
