
فردی و اجتماعی هستند. ( فرقانی،1380،ص 49)
رسانهها موجب ایجاد پدیدهای تحت عنوان«تحرک روانی85» میگردند یا موجب ایجاد پدیده دیگری تحت عنوان«بیگانگی عاطفی86» میشوند که «لرنر» آن را به مثابه امتیازی روانی در نوسازی مؤثر میداند. بیگانگی عاطفی، در نظر وی به معنای قدرت تطابق با محیط پر از دگرگونی در وضعیت های مختلف و متغیر است. بنابراین وسایل ارتباط جمعی، اولاً باعث آموزش درک وضعیتهای مختلف شده، با برانگیختن تخیل، افراد را به جای کسانی که کارگردان قضایا هستند، قرار می دهد. این وسایل موجب به وجود آوردن تجارب جدید مختلفی میشوند، که لرنر آنها را عوامل افزایش تحرک روانی میداند. (وثوقی،1366،ص 232 و233)«مسعود چلبی»، جامعه شناس ایرانی نیز، در کتاب خود”جامعه شناسی نظم؛ تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی”، از آثار دوگانه و متناقض گسترش ارتباطات جمعی بر وحدت نمادی جامعه سخن میراند. از یک سو، گسترش کتب، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، ویدئو، شبکه های اطلاع رسانی و غیره میتوانند باعث تحکیم وحدت نمادی شوند و از سوی دیگر، همین رسانهها به همراه ماهوارههایی که پخش برنامه های تلویزیونی کشورهای مختلف را بر عهده دارند، میتوانند اسباب تضعیف وحدت نمادی جامعه را فراهم کنند. با گسترش ارتباطات از راه دور و از بین رفتن فواصل زمانی و مکانی، غلظت نمادی و اطلاعاتی محیطهای کنونی به طور غیر قابل وصفی افزایش یافته است. بهطوریکه این غلظت به هیچ وجه قابل مقایسه با غلظت نمادی محیطهای نیم قرن گذشته جوامع نیست. به عبارت سادهتر، شهروندان جوامع معاصر به ویژه جوامع پیرامون نه تنها در معرض مستقیم سمبولیسم شناختی و سمبولیسم اظهاری بیگانه قرار گرفتهاند، بلکه در معرض بمباران نمادی آنها نیز هستند. (چلبی،1375 ،ص139) «مارتین سگالین87» در کتاب جامعهشناسی تاریخی خانواده تأکید میکند، که امروزه در کنار تفکیک جغرافیایی حوزههای کار و سکونت، ناپدید شدن پدیدهی همسایگی، وجود مادران شاغل و متخصصان مسئول مراقبت از اطفال و تأثیر تلویزیون، از جمله عواملی هستند که به ایجاد شکاف بین دنیای کودکان و بزرگسالان کمک میکنند(الیاسی،1370ص 83).
2-18 نظریه ارزشی (دگرگونی ارزشی) رونالد اینگلهارت88:
اینگلهارت89 را اگر چه نمی توان جامعه شناس نامید، اما بدلیل تاثیر نظرات و تحقیقات او در حوزه جامعه شناسی، مطالعه آراء وی مفید به نظر می رسد، اینگلهارت معتقد است: در جوامع پیشرفته دگرگونی فرهنگی رخ داده است، هر چند این دگرگونی تدریجی میباشد . یافته های وی که مبتنی بر پیمایش گسترده عقاید عمومی است، نشان می دهد که رفاه مادی دوران پس از جنگ منجر به انتقال مهمی در دریافت عده زیادی از مردم در مورد ارزش ها شده است. اینگلهارت ارزش های سابق را مادی و ارزش های جدید را فرامادی می خواند. وی معتقد است ارزش های جوامع پیشرفته از الویت های ارزشی مادی به فرا مادی انتقال یافته است. وی برای تبیین این تغییر اولویت نظریه مادی / فرا مادی خود را مطرح می نماید. این نظریه بر اساس دو فرضیه مهم است: « 1) فرضیه کمیابی که در آن اولویتهای فرد بازتاب محیط اجتماعی اقتصادیش است به نحوی که شخص بیشترین ارزش ذهنی را به آن چیزهایی می دهد که عرضه آن کم است و 2) فرضیه اجتماعی شدن که در آن ارزش های اصلی شخص تا حد زیادی بازتاب اوضاع حاکم برسالهای قبل از بلوغ وی است»(وتر ، 1373 ص75) .”رونالد اینگهارت”، معتقد است که تغییر ارزشی، روندی است که از نسلی به نسل دیگر رخ می دهد، نه به طور مداوم از سالی به سال دیگر(یوسفی،1383ص 42). وی معتقد است که اشاعهی رسانههای جمعی منجر به تغییر ارزشها شده است؛ بهطوری که در عصر کنونی، جهانی شدن ارتباطات و رسانهها بر شکاف ارزشهای نسلی تأثیر گذاشته است. لباسهای متحدالشکل جوانان، موسیقی پاپ و… از نمودهای تأثیر رسانه بر تغییر رفتارها و ارزشهای نسل کنونی و عدم پایبندی به سنتهای فرهنگی خود است(یوسفی،1383،ص114).
2-19 کارکرد رسانه ها و فرایند اجتماعی کردن در انتقال هنجارها و ارزشها
دانشمندان علوم اجتماعی، «اجتماعی کردن90» را فرایندی می دانند که طی آن فرد شیوه های رفتاری، باورها،ارزشها، الگوها و معیارهای فرهنگی خاص به جامعه را یاد میگیرد و آنها را جزء شخصیت خود میسازد. بنیادیترین بخش اجتماعی کردن در دوران کودکی روی میدهد اما این روند در سراسر عمر آدمی ادامه مییابد. اجتماعی کردن دارای دو نقش اساسی است: اول- از نظر فردی، اجتماعی کردن استعدادهای بالقوه فرد را شکوفا میکند و امکانات رشد شخصیت و تبدیل فرد به شخصی اجتماعی را فراهم میآورد. دوم- از نظر جامعه اجتماعی کردن فرآیندی است برای انتقال ویژگیهای فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و فراهم آوردن امکان تعامل و استمرار فرهنگ و نیز تربیت افراد برای ایفای نقشها و احراز پایگاههای مختلف اجتماعی(قنادان،1375ص 94).
جامعهشناسان دو نوع عامل اجتماعی را از یکدیگر متمایز کردهاند. الف- اجتماعی کردن نخست که خانواده و گروههای همسالان را دربرمیگیرد. ب- اجتماعی کردن دوم که شامل مدرسه و رسانهها است(قنادان،1375،ص120و103). رسانه های همگانی از عوامل اجتماعی کننده ای هستند که مجموعه ی وسیعی از توده های مردم را در بر می گیرند. بدون شک بخش عمده ای از کارکرد اجتماعی کننده ی وسایل ارتباط جمعی آشکارا دنبال می شود اما اغلب اوقات این فنون به شیوه ای غیر مستقیم اجتماعی کننده می باشند ، به ویژه وقتی که برنامه های آن ها برای تفریح ، سرگرمی و آرامش خیال فرد پخش شوند(وثوقی، 1376ص 173). رسانههای همگانی به عنوان یکی از عوامل بسیار مهم اجتماعی کردن مطرح هستند. روزنامه ها، نشریات ادواری، مجلات و به ویژه تلویزیون و رسانههای نوین ماهوارهای و الکترونیکی و دیجیتالی، هر روزه مورد استفاده وسیع گروههای مختلف اجتماعی و از جمله نسل های کودکان، نوجوانان و جوانان قرار می گیرد و نگرش و عقاید آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. تحقیقات فراوانی انجام شده است که تأثیر برنامه های رسانهیی را بر نگرشهای کودکان و بزرگسالان تحلیل کردهاند. اگر چه هنوز بیشتر این تحقیقات از نظر استنباط قطعی نیستند. اما نمیتوان انکار کرد که رسانههای جمعی انواع گوناگونی از اطلاعات و محتوا (به ویژه هنجارها و ارزشها) را انتقال میدهند (صبوری،1377ص 88). رسانهها به عنوان فراهم کننده چارچوبهای تجربه برای مخاطبان، نگرشهای کلی فرهنگی برای تفسیر اطلاعات توسط افراد جامعه در جوامع امروزی ایجاد میکنند. رسانهها شیوههایی را که افراد زندگی اجتماعی را تفسیر کرده، نسبت به آن واکنش نشان میدهند را با کمک نظم دادن به تجربه ما از زندگی اجتماعی، قالب ریزی می کنند(صبوری،1377،ص479). بنابراین در جریان جامعه پذیری کودکان و نوجوانان و جوانان، رسانهها نقشی اساسی ایفا میکنند، بدین معنی که ارزشها و هنجارهای خانوادگی و اجتماعی را به نسل جدید انتقال میدهند و آن را درونی میکنند.
2-20 رسانهها و تغییر ارزشهای سنتی و فردی :
مفهوم «شکاف نسلی91» به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط میشود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان، نوجوانان و جوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باز تولید فرهنگی به نحو احسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا میرود. اختلاف فاحشی بین دو نسل به وجود نمیآید، در این صورت تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار میشود و بحرات هویتی نیز برای نسل جدید روی نمیدهد. در مقابل اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود و به طور ناقص انجام گیرد و فرهنگی جامعه در حد مطلوبی به نسل بعد منتقل نشود، تداوم فرهنگی جامعه دچار مشکل میشود و بین نسل جدید و قدیم شکاف می افتد(پناهی،1383،ص2). عوامل اجتماعی متعددی بر دور شدن نسلها از یکدیگر و بروز شکاف نسلی تأثیر گذار هستند. در این میان وسایل ارتباط جمعی نقش بارزی دارند. دراین تحقیق به اجمال نقش رسانهها در دگرگونی ارزشها و در نهایت ایجاد و توسعهی الگوهای نوین در جامعه و به چالش کشاندن ارزشهای سنتی و پدیده شکاف هنجاری و ارزشی نسلی اشاره شده است.
2-21 نهاد خانواده92
«خانواده اولين واحدي است كه فرزند در آن به تدريج كسب هدايت كرده ، وارد زندگي اجتماعي مي شود و اين فرايند در عرصه فرهنگ ، ارزش ها و فرهنگ خانواده جاري مي گردد . در جوامع قديم به علت آنكه تغييرات و تحولات اجتماعي سرعت و شتاب چشمگيري نداشت ، محيط خانوادگي از لحاظ كسب اطلاعات براي فرزندان محيطي بسته محسوب مي شد. خانواده گسترده بود ، به همين دليل ارزش ها و هنجارها ي والدين مورد تاييد فرهنگ جامعه نيز بود ، به راحتي و بدون هيچ مشكلي به فرزندان منتقل مي شد . اكنون با توجه به تحولات سريع اطلاعات و تكنولوژي كه تحولات سريع فرهنگي را نيز به همراه دارد ، مسأله ارزش ها ، هنجارها و الگوهاي تفكر و عمل هم از حيث منشاء و منبع و هم از لحاظ انتقال و تداوم دچار تحولاتي شد كه در حوزه كلي تعارض ارزش ها قابل بحث است»(توسلي ، 1382ص 51).
2-22 تعریف خانواده:
هر چند تمامي جامعه شناسان بر اهميت خانواده در حيات اجتماعي تاكيد دارند اما اين مفهوم هنوز از پر ابهام ترين مفاهيم است. «برگس ولاك93» در تعريف خانواده در اثرشان در سال 1953 مي نويسد : «خانواده گروهي است متشكل از افرادي كه از طريق پيوند زناشويي ، همخوني ، و يا پذيرش (بعنوان فرزند)با يكديگر به عنوان شوهر ، زن ، مادر ، پدر ، برادر و خواهر در ارتباط متقابل اند و فرهنگ مشتركي پديد آورده و در واحد خاصي زندگي مي كنند»( ساروخاني ، 1375ص135).
گيدنز94 خانواده را گروهي از افراد مي داند كه با ارتباطات خويشاوندي مستقيما پيوند يافته و اعضاي بزرگسال آن مسوليت مراقبت از كودكان را بر عهده دارند . پيوند هاي خويشاوندي ارتباطات بين افراد است ، كه يا از طريق ازدواج برقرار گرديده است ، يا از تبار است كه خويشاوندان خوني (پدر ، مادر ، فرزندان ديگر ، پدربزرگ ها و ….) را به هم مرتبط مي سازد( صبوری ، 1373: 424).
جمشيد بهنام خانواده را اينگونه تعريف مي كند: خانواده در كوچكترين معناي خود واحدي است متشكل از پيوند مورد تاييد جامعه و كما بيش ماندگار دو فرد از دو جنس متفاوت كه زندگي مشتركي تشكيل مي دهند ، زاد و ولد مي كنند و فرزنداني بار مي آورند . چنين خانواده اي به صورت پديده اي عالم گير در آمده و در همه جوامع امروزي وجود دارد( بهنام ،1384ص 18).
خانواده در زمره عمومي ترين سازمان هاي اجتماعي است و بر اساس ازدواج بين دو جنس مخالف شكل مي گيرد . و در آن مناسبات خوني واقعي يا اسناد يافته به چشم مي خورد. خانواده داراي يك نوع اشتراك مكاني است، هر چند همواره چنين نيست و كاركردهاي گوناگون شخصي، اقتصادي، تربيتي و …. دارد. خانواده واحدي است اجتماعي با ابعاد گوناگون زيستي، اجتماعي، فرهنگي و … خانواده نمادي اجتماعي است و همچون آيينه اي عناصر اصلي جامعه را در خود دارد و انعكاسي از نابساماني هاي اجتماعي است. خانواده معيار شناخت آسيب هاي اجتماعي است و هرگاه كشمكش هاي درون خانواده اوج بگيرد و به طلاق و جدايي منجر شود باعث بروز مشكلاتي همچون اعتياد ، بزهكاري و… مي شود ( ساروخاني، 1375ص 6). لذا خانواده كهن ترين و ماندگارترين و پر تأثيرترين نهاد جامعه مي باشد و با كاركردهاي مختلفي که بر عهده دارد، مانند فرزندآوري، امور عاطفي، جامعه پذیري، نگهداري از كودكان و افراد مسن ، همواره مهم و با ارزش بوده است به همین جهت دوام و انسجام آن همواره مورد توجه بوده است.
2-23 پارسونز95 ونظریه خانواده96 :
از نظر پارسونز در جوامع صنعتی پیشرفته ، خانواده تقریباً تمام کارکردهای اجتماعی خود را از دست داده و تبدیل به خانواده منزوی شده است.در عین حال سایر کارکردهای خانواده مانند کارکرد های اقتصادی ، تعلیم و تربیتی ، خدماتی ، محافظتی و …. نیز به نهادها و سازمان های دیگر اجتماعی مانند شرکت ها ، کارخانجات ، مدارس ،
